بعد از اینکه مرگخوارانی که سر به بیابان گذاشته بودند، برگشتند، همگی با هم شروع به نظر دادن کردند :
- روونا...خودت تنهایی به این نتیجه رسیدی؟
- فکر بدی هم نیستا.
- درسته. معجون مسموم رو هم می تونیم از هک بگیریم. هک از این معجونا زیاد داره.
- سوزان...الآن به صورت غیر مستقیم گفتی معجون های من درست کار نمی کنن؟
- بله هک. دقیقا همینطوره.
- یه بار دیگه بگو.
- همون که شنیدی.
-
-
- بسه دیگه
-
-
- ممنون سیو. خب، بر فرض که تا اینجاش درست. کی حاضره در نقش زن و بچه ی رودولف به زندان بره؟
ملت مرگخوار :
-
- حالا که اینطور شد، مجبوریم نقشه ی دیگه ای برای فراری دادن رودولف از زندان، بکشیم.
- من هم با آرسینوس موافقم، اما چه نقشه ای؟
در این میان، روونا که در سکوت به سر می برد، گفت :
- من با هوش ریونیم یک بار دیگه کمکتون می کنم. من و چند تا ساحره ی دیگه می تونیم سر آریانا رو گرم کنیم تا بقیه بتونن رودولف رو فراری بدن.
عده ای از مرگخواران که در پست قبلی جامه دریده و سر به بیابان گذاشته بودند، دوباره به همین سرنوشت دچار شدند با این تفاوت که این بار دیگر برنگشتند.
- خوبه. ساحره های داوطلب دستاشون رو بالا ببرند.
ساحره ها به تکاپو افتادند. تقریبا همه ی آن ها داوطلب بودند. دلیلش فقط یک چیز بود. اینکه در صحنه ی آزادی رودولف حضور نداشته باشند.
- من موافقم.
- منم همینطور.
- منم میام.
- ریگولوس...گفتم ساحره ها فقط. تو ساحره ای؟
- خب بالاخره یکی باید بره تا مواظبشون باشه یا نه؟