هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶
ولدمورت و دامبلدور رو به روی یکدیگر نشسته بودند. پروف محفلی ها و لرد مرگخواران. فردی با مقدار زیادی ریش و دیگری حتی بدون مو! سفید و سیاه. خشم و مهربانی. رئال و بارسا. ویندوز و مک. کولا و پپسی. ایرانسل و همراه اول...آخ!...چرا میزنی بوقی؟! باشه بابا الان شروع میکنم... پس از آنکه نویسنده توسط عوامل صحنه مورد ضرب و شتم قرار گرفت، مجبور شد که سوژه را پیش ببرد.

- ما اول شروع میکنیم پشمک. سفید و سیاه نیز نمیشناسیم.
- حتماً تام.

لرد سرباز خود را دو خانه جلو برد. به محض اینکه حرکتش را انجام داد دامبلدور طی یک عملیات فوق سریع به سمت سرباز پرید و آن را بغل کرد. سپس آن را از صفحه بازی بیرون انداخت.

- چه کار میکنی پشمک؟! چه طور توانستی به حرکت کملاً درست ما توهین کنی و مهره مارا بیرون بیندازی؟!
- وقتی که مهره رو بغل کردم به روشنایی پیوست و از بازی بیرون رفت. بهم گفت میخواد بره مهره مار و پله بشه حتی. به نظرش بازی خیلی شریف تری بود!

پس از این حرف دامبلدور، لرد چوبدستی اش را در آورد، به سمت مهره ای که دامبلدور از بازی بیرون انداخته بود گرفت و فریاد زد:
- کــروشــیــو مهره!

و در این لحظه بود که حتی آن مهره هم بار و بندیل خود را بسته، به جرایر کارائیب سفر کرد و سال های سال به خوبی و خوشی زندگی کرد.

- ادامه بدیم تام؟
- ادامه بدیم پشمک.

به محض اینکه دامبلدور دستش را به سمت مهره هایش دراز کرد لرد فریاد زد:
- پشمک! تو حرکتت را رفته ای! همان پریدن به سمت مهره ما و اینکه آن را از بازی به بیرون انداختی خود یک حرکت است!
- نه تام. اون یه حرکت نبود. اون یه قدم کوچک برای افزایش روشنایی در دل مردم بود.

با این حرف دامبلدور، مرگخواران به خشم آمدند.
- جمع کنید این بند و بساتو! روشنایی در دل کجا بود!
- من که میدونم تو دل ساحره جماعت روشنایی نیست! فقط علاقه به منه!
- به حرف اینا گوش ندید ارباب. روشنایی اصلاً از مد افتاده. تاریکی مد شده الان.

و با حرف های مرگخواران، محفلی ها هم ساکت نماندند.
- بیشین بینیم باو! یجوری میگه تاریکی انگار داره درباره چی صحبت میکنه!
- استدلال هاتون تو حلقم!
- با زیگ زایرم تاریکی تون رو سوراخ سوراخ میکنم!

به هر حال بازی شطرنج لرد ولدمورت بود و پروفسور دامبلدور. هیچکس انتظار یک مسابقه عادی را نداشت! هر چیزی ممکن است. ممکن است ایسلند به مادگاسکار بچسبد، اسپانیا دچار خشکسالی شده یا هیتلر زنده شود!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۶
لرد و گلرت به همراه آهنگ John Wick Mode که معلوم نبود از کجا درحال پخش بود با قدم های اسلوموشن به سمت در اتاق ساديسم و مازوخيسم ها روانه شدند. لرد سعی کرد در را باز کند ولی در قفل بود. اگر چوبدستی همراهش بود، احتمالاً در با خاک یکسان میکرد و به زور وارد میشد اما همانطور که میدانید، چوبدستی ای همراهش نبود.
پس لرد در زد. در زدن همیشه کاری بسیار پسندیده ای است. حتی در این حد که حاجی تراورز درباره در زدن فرموده است: در بزنید. در زدن به ترویج آسلام بسیار کمک میکند.

- بله بفرمایید!
- ما لرد ولدمورت هستیم. دستور میدهیم در را باز کنید.

و فرد ناشناس هم به راحتی در را برای لرد باز کرد.
لرد:
گلرت:
خواننده:
نویسنده:
لرد داخل شده و سپس زهره ترک شد. او جلو رویش فردی را دید که بسیار شبیه گلرت بود. سیب، خیار و گلابی از وسط نصف شده بود حتی. لرد آرامشش را حفظ کرد و تبدیل به همان لرد اورجینال شد. او که دیده بود بیماران ساديسمی و مازوخيسمی حرف شنوی زیادی از او دارند یکراست رفت سر اصل مطلب.
- شماها اینجا یک چوبدستی ندیده اید؟
- ها؟!
- چوبدستی! چوبدستی مارا ندیده اید؟!
- ملتفت حرفاتون نمیشم!

گلرت لرد را کنار زد و گفت:
- برو کنار لرد. من بلدم با اینا حرف بزنم!



ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۱۲ ۲۰:۳۵:۰۹

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ترین های هفتگی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۶
ﺟﻤﻠﻪ‌ی ﻃﻨﺰ ﻫﻔﺘﻪ: در این پست: پس من رسما حاجیه خانم پاکدامن، هرمیون تارگرینجر، رو به عقد حاج آقای پاکدامن، توحید ظفرپور، در می‌آرم. شیرینیمو بدین من برم. نماز وحشت هم بخونین. بسیار کمک می‌کنه به روابط زوجین.
ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪﺗﺮﯾﻦ سخنِ ﻫﻔﺘﻪ:
بهترین رول هفته: این رول.
ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﭼﺖ‌ﺑﺎﮐﺲِ ﻫﻔﺘﻪ: اول آرسینوس بعد خودم.
ﺑﯽ‌ﻓﺮﻫﻨﮓِ چت‌باکسِ ﻫﻔﺘﻪ: کاراگاه گریوز!
کاربر برتر هفته: خودم.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶
- بورس و سهام؟
- مقدماتی جام جهانی؟!
- آلودگی محیط زیست؟
- فتوشاپ؟!

لرد فکر کرد که یارانش هم به تیم "گلرت خل و چل و رفقا " پیوسته اند و نزدیک بود که در افق محو شده و به یکی از قبایل آفریقای شمالی بپیوندد. اما مرگخواران سعی داشتند موضوع را عوض کنند تا چیز یا کسی که دوستش دارند را از نابودی نجات دهند. لرد به شدت پوکرفیش شده بود.
- یاران ما...شما هم به آن گلرت خل و چل پیوسته اید؟!... این است جواب این همه زحمات ما؟!
- حق با شماست ارباب قیمت چوبدستی و ردا خیلی رفته بالا. وارد رکود اقتصادی شدیم اصلاً.
- چه میگویی رودول...
_ درست میگید ارباب! منم هی میگم باید اینجا رو تعمیر کنید میگید نه!
- واضح صحبت کُ...
- دقیقاً ارباب. وضعیت تعداد ویزلی ها خیلی بحرانی شده.
- کروشیو رودولف! کروشیو! خیلی خیلی کروشیو!

رودولف پخش زمین شد. بعد هم لرد این بلا را بر سر بقیه ی مرگخوارها هم آورد. همه ی مرگخواران مردند، لرد بدون مرگخوار ماند و بعد افسردگی گرفت و صدتا کوفت و مرض دیگه و...اِ ببخشید اشتباه شد! کجا بودیم؟...آها اینجا...لرد گلویش را صاف کرد و چشم غره ای به مرگخواران رفت.
- یا به ما میگویید قضیه چیست یا تک تکتان را به روزگار رودولف دچار میکنیم!

در این میان هکتور شروع به حرف زدن کرد.
- ما نمیتونیم ارباب! مثلاً من رو بدون معجون هام و شکلک ویبره تصور کنید! این هکتور که دیگه هکتور اورجینال نیست!
- به ما ربطی ندارد هکتور! شما باید لیاقت خود را ثابت کنید!
- اما...
- ساکت!
- چطور...
- ساکت!
- میشه...
- ساکت! ساکت!
- بدون...
- ساکت! ساکت! ساکت!
- ماهیتمون...
- خفه هکتور، خفه!
- زندگی...
- هـــــکـــــتـــــور!
- کنیم؟!
- مدرسان شریف!
- کروشیو مرگخوار ناشناس! کـــــــــــروشیو!

و یک مرگخوار ناشناس هم به دست لرد پخش زمین شد. مرگخواران باید انتخاب میکردند. شکنجه لرد یا از دست دادن چیزهایی که بسیار دوستشان دارند.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶
دو شفا دهنده همچنان هاج و واج به گلرت نگاه میکردند. آنها تاکنون همچین چیزی ندیده بودند. یکی از شفا دهنده ها شروع به صحبت با گلرت کرد:
- خب...ام...ما می خوایم یکسری سوالاتی از شما بپرسیم.ام...اسم؟!
- آیم بتمن!
- مشکل؟
- یکی نیست یه دستی برسونه به این ناخون ما.
- بی...بیماری؟
- بیمار؟! آیم بتمن! بتمن هیچوقت بیمار نمیشه!...الان که دارم فکر میکنم، نه! آیم...آیم...آیم سوپرمن!

هر دو شفا دهنده با دستپاچگی از جای خود بلند شدند.
- نه آقای گلرت! نه!
- آیم سوپرمن! آیم خیلی قوی! آیم سوپرپاور!
- آقای گلرت به ما رحم کنید!
- آیــم ســوپــرمــن! ایــهَ غـــــودا!

بــــــنگ!

یکی از شفا دهنده ها بخش زمین شد و دیگری هم همانجا غش کرد. شاید هم در افق یا عمود محو شد. اطلاعات زیادی در دسترس نیست.

- یس! آیم سوپرمن! آیم وری خفن!

همین لحظه - اتاق نگهبان ها:

- ارور میده دادا حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم؟!
- تو مغازه که بودیم بهت گفت یه کارت گرافیکی قوی تر بگیر!
- مشکل از کارت گرافیکی نیست CPU مشکل داره غلط نکنم.
- این لپ تاپ دیگه واس گیمینگ به درد نمیخوره بریم سر همون پی اس 4 خودمون.
- باشه. فیفا 17 رو اوردی؟
- معلومه که آوردم دادا!
- منم میرم یه کباب گلپایگانی از مغازه داداش ممد و رفقا میگیرم الان میام!
- برو. دوغ و پیاز هم بگیر بزنیم تنگش.
- منم فیفا دوست دارم! آیم سوپرمن فیفا باز کباب خور!

در این لحظه دوربین چرخید و فردی را با صورت زخمی و نیش تا بناگوش باز نشان داد.

- جان؟! شما کی باشین؟!
- این یارو یکم به اون مریضه که امروز آوردیمش اینجا شباهت نداره؟!


ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۱۰ ۱۹:۵۹:۰۱

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۶
جایگزین بشه لطفا.

نام: جیسون

نام خانوادگی: ساموئلز

جنسیت: پسر

لقب: تو دورهمی ها جِی صداش میکنن.

سال تولد: راس سال 2000

والدین: چند سال پیش عمرشون رو سپردن به شما!

گروه: ریـونـکـلـاو!

چوبدستی: چوبدستی دارن ایشون ولی ازش استفاده نمیکن.

خون: دورگه

جبهه: محفلی.

مشخصیات ظاهری:



همونطور که در آواتار هم مشاهده میکنین ایشون یه نقاب کلاهخود مانند ماسکی (چی گفتم) بر سر دارن که زیاد درش نمیارن. ولی میگه ایشون یکبار بدون نقاب دیده شده. پس من هم محتوای همون شایعات رو براتون شرح میدم. موهای پر پشت مشکی. چشم های آبی و نسبتاً سرد. بینی معمولی و گوش های خوابیده. از لباس هم عرض شود که یه شلوار جین مشکی. یه ژاکت نازک مشکی که هیچ وقت زیپشو نمیبنده.

مشخصیات اخلاقی:


شوخ طبع هستن ایشون. خیلی هم شوخ طبع! اما نمیدونم چرا وقتی با خودش شوخی میکنی زود دست به اسلحه میبره! در عین حال خیلی خیلی هم زود عصبانی میشه. پیشنهاد میکنم اصلا عصبانیش نکنید!
به شدت هم خشن! عادت کرده همه چیز رو از راه خشونت حل کنه! مسلط به انواع و اقسام هنر های رزمی و اسلحه اصلیش هم یه زیگ زایر ـه.

زندگی نامه کوتاه:



جیسون ساموئلز در دسامبر سال 2000 در منچستر به دنیا آمد. اوایل زندگی اش آرام بود تا اینکه به سن 13 سالگی رسید. درسن سیزده سالگی پدر او به علت سکته قلبی و مادرش هم با فاصله چند ماه بعد بر اثر تصادف با ماشین از دنیا رفت. در یک سال بعد زندگی جیسون سخت بود. به دلایلی دوست نداشت به هاگوارتز برود و در نتیجه در یتیم خانه ماندگار شد. تا اینکه در سن 15 سالگی مهارت هایی در هنر های رزمی، طرح ریزی و مهارت هایی در استفاده از اسلحه در او پدیدار شد و همین باعث شد آلبوس دامبلدور او را زیر بال و پر خودش بگیرد و او را به خانه گریمولد بیاورد. اکنون جیسون پسری خشن، شوخ طبع و مرموز است که هیچ کس دقیقاً نمیداند سرگذشتش چیست.


جایگزین شد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۹ ۱۸:۳۲:۵۳

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۶
چند دقیقه بعد:

لینی وارنر داشت با آخرین سرعت به سمت اتاق اربابش میدوید پرواز میکرد. در همین لحظه باز آن صدا به گوش رسید.
- برای بار آخر به تو میگوییم! تکرار کن! تکرار!

لینی به سرعت از سوراخ کلید وارد اتاق لرد شد. انتظار داشت صحنه ای را ببیند که لرد میخواست به بچه دامبلدور کروشیو، آواداکداورا و ورد های درد آور دیگر بزند. اما با صحنه دیگری رو به رو شد.
- کاری ندارد! حالا یکبار دیگر هم برایت میخوانم: اتل متل قلقلیه جسد دارم جسد کیه؟! اتل متل خال خالیه تبر دارم دست کیه؟! حالا تو بگو.
- اواَ؟!
- اواَ اواَ یار جدید و با وفای ما. اواَ اواَ.

لینی تحمل دیدن این صحنه را نداشت. لرد خبیث و بی رحم او اکنون در حال یاد دادن آهنگ "اتل متل قلقلیه جسد دارم جسد کیه؟!" به فرزند آلبوس دامبلدور بود. دشمن همیشگی اش. همان که همیشه به او پشمک میگفت.
فقط کمی مانده بود که لینی برود و در افق جزایر هاوایی محو شود. ولی مقاومت کرد و همانجا روی هوا معلق ماند. در این لحظه لرد سرش را به سمت لینی برگرداند.
- چرا اینجا آمده ای لینی؟ مشکلی پیش آمده؟
- نه ارباب فقط وقتی اون فریاد هاتون رو شنیدم گفتم شاید...دچار مشکلی چیزی شده باشد.
- مشکل؟ مگه تو نمیدانستی که ما درحال تر و خشک کردن پسرمان هستیم؟

پسر؟! اوضاع لرد خیلی وخیم بود. ممکن بود اگر بیشتر ادامه دهد به دامبلدور دوم تبدیل شود! لینی باید کاری میکرد. باید لرد را به هر قیمتی هم که شده خبیث میکرد.

چند دقیقه بعد - جلسه ی سری مرگخواران:

- لرد داره مهربون میشه!

جلسه جدی شده بود. خیلی هم جدی شده بود. آنقدر جدی که حتی چند نفر از مرگخواران زیر فشار جدی بودن آن له شده و بعضی دیگر هم ردا دریده و در افق محو شدند.

- شایعه شده لرد رفته کلی پول داده پوشک و اینا هم گرفته. تازه الان داره حاضر میشه بره لباس بچه بخره...لرد کجایی؟ دقیقاً کجایی؟!
- بار اول نیست لرد داره مهربون میشه. یکم صبر کنیم لرد خودش دوباره خبیث میشه.
- معجون ضد مهربانی بدم بهتون؟!
_اون باید اینجا بمونه! من عمه اونم میفهمین؟! عمه!
- مرگخواران آ! ما که قادر نیستیم لرد را از آن بچه نجات دهیم. شاید بهتر باشد آن بچه را نیز خبیث کنیم.

لینی چند لحظه ای به حرف لادیسلاو فکر کرد.
- همچین ایده بدی هم نیست.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۶
لرد ناباورانه به کسی که مثلاً قرار بود نجاتش بدهد نگاه کرد.
- تو چطور جرئت کرده ای که مارا مسخره کنی؟! چرا مردمان اینجا همه انقدر گستاخند؟!
- بابا مگه اینجا نگهبان نداره؟! خب باید مواظب باشیم نگهبان ها مارو نبینن دیگه!

لرد کمی فکر کرد و دید حرفش بسیار منطقی است و به این علت که نیوتون، مخترع دیگ بخار گفته است که آدم های خنگ باهوش هستند و آدم های باهوش خنگ ( ) تصمیم گرفت به گلرت اعتماد کند . گلرت نگاهی به لرد انداخت.
- ما باید فعلاً بریم یه جایی مخفی بشیم!
- چــــی؟! لرد سیاه کبیر مخفی شود؟! آیا این در...

قبل از اینکه لرد بتواند حرفش را ادامه دهد گلرت جلوی دهن لرد را گرفت.
- ساکت! اون غول های فلزی که نگهبان اینجا هستن رو نمیبینی؟!

لرد نگاهی به دور و اطراف انداخت ولی چیزی ندید. کم کم داشت متوجه میشد گیر چه کسی افتاده است.

رو به روی خانه ی ریدل ها:

مرگخواران خسته بودند. مرگخواران ناراحت بودند. مرگخواران بدون لرد دچار پوچی شده بودند. در این لحظه هک وارد کادر شد.
- بچه ها! برم معجون لرد یاب بسازم؟! هرکدوم 500 گالیون بدید پولش در...خخخ...خخخ...

و این رودولف بود که اقدام به خفه کردن هک کرده بود. آرسینوس از پشت نقابش خنده ریزی کرد و گفت: من یه فکری دارم.

اتاقی در دارالمجانین لندن:

- من همونیم که یه روز، میخواستم دلقک بشم! میخواستم خفن ترین دلقک ـه دنیا بشم. میخواستم، شبو آتیش ب...خخخ...غغغخخخ...

در آن سوی داستان لرد هم به تنگ آمده بود و اقدام به خفه کردن گلرت کرده بود.
- گوش کن گلرت! دیگر از تو خسته شدم! یک ساعت است که در این انبار نمور نشسته ایم و تو هرچه آهنگ نوستالژیک که در این دنیا وجود داشت خواندی و سرمان را بردی! حالا نوبت ماست که به تو بگوییم چه کار بکنی و چه کار نکنی!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۶
چند دقیقه بعد:

لرد آمده بود. لرد میخواست جور دیگری فرد مورد نظر را انتخاب کند. لرد افکار زیادی در سر داشت. لرد خیلی شیطانی بود. لرد خیلی خفن بود. لرد چند مدال کونگ فو و تکواندو داشت! لرد بسیار زیبا، جادار و مطمئن بود!

- ایندفعه میخواهیم در مقیاس بزرگتری این آزمایش را انجام هدیم. در بالای یک ساختمان 50 طبقه!

مرگخواران:
لرد:
نویسنده:

- بی درنگ نیز شروع میکنیم... ده بی سه پانزده هزار و شصت و شانزده! هرکی بگوید نوزده بیست هفده هجده نوزده بیست...هکتور بیا بیرون!
- چشم ارباب!

هکتور ویبره زنان از صف بیرون آمد و کنار لرد ایستاد. بلونیا و رودولف نیز به سراغ آوردن وسایل مورد نیاز رفتند.

چند دقیقه بعد - بالای ساختمان پنجاه طبقه:

- فقط حواست باشد که باید بعد از پرش 180 درجه چرخیده و در حالتی که انتگرال ضلع شمال شرقی دماغت به سمت زمین بود مانند سیخ کباب شیرجه روی. مفهوم است هکتور؟!
- من نفهمیدم چی گفتید ارباب ولی چون شما گفتید...حتماً!

لرد رویش را به سمت کاپیتان بلونیا و فرمانده رودولف چرخاند.
- با علامت من هکتور را پرتاب میکنیم. یک، دو، سه، پرتاب!

هکتور را پرتاب کردند. بی شوخی هم پرتاب کردند. اما هکتور هنوز پرواز نکرده بود.
- نگران نباشید ارباب! الاناست که پرواز کنم!
- باشد هک. کمی دیگر نیز صبر میکنیم.

اما هکتور هنوز هم شروع به پرواز نکرده بود. رودولف جلو آمد و به لرد گفت: میگم ارباب فکر نکنم این هک پرواز کنه. من رو بفرستید! مطمئنم علاقه ی ساحره ها من رو به پرواز درمیاره!
- نه رودولف. هک پرواز میکند. اگر نکند و بمیرد، خودم او را میکشم!

در همین لحطه هکتور داشت در جیبش به دنبال معجون "کمک پرواز بادبادکی WZ-2000" میگشت. به محض اینکه پیدایش کرد نگاهی به آن کرد و با خود گفت: من نباید جلوی ارباب خوار و خفیف بشم! اینجوری نه تنها ماهیت، بلکه خورشیدیت خودم رو هم از دست میدم!

هکتور معجون را سر کشید و پس از چند لحطه او هم شروع به پرواز کرد.
- نگاه کنید! حتی هکتور ویبره زن هم میتونه پرواز کنه!
- پس وینکی حتماً تونست پرواز کرد...وینکی جن پروازنده خووب؟
- مرگخواران آ! اگر او توانست پرواز کرد، پس ما حتماً قادر به پرواز بود.

لرد سرش را به نشانه تایید تکان داد. نفر بعدی که بود؟ هکتور معجون داشت و دلفی بدون بال و جارو هم پرواز میکرد. اما آیا نفر بعد هم به اندازه این دو نفر خوش شانس بود؟!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۶
چند دقیه بعد:

- شما ها روح زیبا و لطیف لرد رو کثیف کردید! بیام با قمه خط خطیتون کنم؟!

- عه رودولف میتونی یه لحظه بیای این چوبدستیم رو بکنم تو حلقت قشنگم؟

و در این لحظه رودولف ساکت شد. همه ی مرگخواران به سمت لرد چرخیدند که اکنون در حال خود زنی بود.

- از بدن ما برو بیرون ای روح بی تربیت! نمیدانی با چه کسی طرف هستی؟! با لرد ولدر...

در همین لحظه ناگهان لرد با یک ویولن (که معلوم نبود از کجا به سوژه وارد شده است) بر سر خود کوبید و به این صورت بر روی زمین افتاد. آرسینوس به سرعت به سمت اربابش دوید و شروع فریاد زدن کرد.

- اربـــــاب! حالـــــــــتون خـــــوبه؟!

لرد پس از چندبار پلک زدن شروع به حرف زدن کرد.

- بله عزیزم حال شما چطوره؟

آرسینوس:
بقیه ی مرگخوار ها:
نویسنده:
در آن میان چند موردی غش، تشنج، سکته ناقص، سکته کامل، سکته خمس و سکته 0.9 درصد و غیره و غیره هم داشتیم که از آنها میگذریم.

- ارباب...مطمئنید حالتون خوبه؟
- بله من خوبم. شما خوبین، خانواده خوبن؟!
- یا همه ی امام زاده ها!

آرسینوس آب دهانش را فرو، و حرفش را ادامه داد.

- ارباب...من چند تا سوال از شما میپرسم اگه شما درست جواب بدین معلوم میشه ارباب خودمونید.
- حتماً عزیزم بپرس!
- ارباب چند تا کلمه نام ببر که ـً داشته باشه. مثل لطفاً.
- این که کاری نداره بزار یکم فکر کنم... خبیراً، کثیراً، منیراً، علیماً، شدیداً، لذیذاً، کبیراً...
- کلاس عربی راه انداختید ارباب؟!

این حرف آرسینوس هم برای خود نقشه ی خوبی بود. اگر آن لرد واقعاً لرد واقعی بود باید الان آرسینوس را شکنجه میکرد اما این لرد این کار را نکرد. این لردی که میگم لرد نیست هیچ لردی مثل این لرد نیست. این لردی ک... کارگردان دیگه داره اون پشت خودشو میزنه...باشه بابا شروع کردم. ای بابا... خب داشتم میگفتم: آرسینوس برای آخرین بار یک تلاش دیگر هم کرد.

- ارباب... اگه دامبلدور اینجا بود شما چیکار میکردید؟
- باهاش طرح دوستی میریختم!

و همین جمله آرسینوس را هم به جمع غش کردگان اضافه کرد. باقی مرگخواران باید کاری میکردند. یا باید روح را از درون لرد بیرون میکشیدند یا لرد را شکنجه میکردند.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.