هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۰:۰۷ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶
لیسا با لحن محکمی گفت:نوچ نمی خوام

کراب هم که کم کم داشت بالا می آورد به سمت طویله(یعنی همون عمارت تسترال ها) راه افتاد.

با کم رویی در زد و وارد شد گفت:بچه نداریم
تسترال:
کراب:
تسترال:
کراب:خب چیکار کنم رشد جمعیت جوان تو خونه ریدل ها کمه عوضش همشون دارن پیر میشن همین ارباب قیافشو نگاه نکن مثل مدل های معروفه پوستش صافه دماغ سر بالاس همین ارباب حدود چند قرنی سنشه.البته چیزه... یکم کم تر

تسترال:
کراب با درماندگی گفت:ینی نمیشه نمیشه؟
تسترال:
کراب که خونش از نگاه های پوکر تسترال ها به جوش آمده بود.کروشیویی نصفه نیمه به یکی از آنها زدو گفت :اینبار من شما رو تهدید میکنم یا تا فردا اون پیرزنه میمیره و یه ارثی به ارباب میرسه یا...
تسترال:
کراب:یا ارباب میدونه و منو شما
تسترال:
کراب از طویله بیرون می آید و سعی میکند خودش را از آنجا دور کند
-کراب چه شد مادربزرگمان میمیرد؟
کراب:
ارباب: جوابمان را بده!
کراب:بله .. ا..ارباب تا فردا میمیرند
کراب این را گفت و به سرعت از محل جرم دور شد.



پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!!!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶
شنیدی چی شده؟
-نه
بهت بگم چی شده؟
-بگو
مثل اینکه دامبلدور و ولدمورت فامیل در اومدن
-نه
آره
-چه جوری؟
میگن ولدمورت در حقیقت بچه ی آریاناس و دامبلدور میشه داییش؟
-نه
آره. تازه فوکسو نجینی هم دختر خاله از آب در اومدن
-دروغ نگو لابد اسنیپ هم پسر دامبلدوره؟
آره میدونستی؟
-نه
اسنیپ پسره دامبلدوره که مامانش هم مینروا مک گونگاله و هری هم پسره اسنیپ و لیلی اونزه پس نتیجه میگیریم هری نوه ی دامبلدوره و در حقیقت با ولدمورت فامیله.
-پس بگو چرا انقد دوسش داشت نگو نوش بوده!
آره تازه کجا شو شنیدی هری به جینی خیانت کرده رفته با دلفی ازدواج کنه رودولف اونجا بوده زده تو دماغش دماغش مثل ولدمورت افتاده.
-چی میگی؟
بعد هری دیده بدون دماغ مو بهش نمیاد کچل کرده.
-هه هه الان شبیه همن!
آره بعد هری دیده شبیه ولدمورت شده تصمیم گرفته بره جبه سیاه با ولدمورت شریکی دنیا رو بگردونن.
-پس باید فرار کنیم!
آره جمع کن بریم.



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶
کی؟
در دوران تاریک ظلم و ستم



پاسخ به: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶
زمااااااااان حقیقت را معلوم می کند.

به نقل از تعدادی از کاربران (که نامشان هم ملوم نیست) این روز ها شاهد رفتار های عجیب و اتفاقات مرموزی در دنیای جادویی هستیم.
با مراجعه به عقل خود و خواندن این مقاله می توانید به موضوعات زیر شک کنید و این سوالات را از خود بپرسید:

با خواندن تاریخ های بالای مقالات شایعه متوجه کپک زدگی آنها می شویم حالا چرا این پست پس از مدت ها بالا آمده؟
هدف افراد از بالا آوردن این پست چه می تواند باشد؟

2.همزمان با انتخابات ریاست جمهوری آیا محفلیون و مرگخواران ساکت می نشینند؟

3. چرا تعداد افراد موجود در سایت در شب بیشتر از صبح است؟
و آیا هدف پنهانی پشت این آنلاین شدن های بی وقت وجود دارد؟

4. آیا امکان دارد گروه سومی به جز مرگخواران و محفلیون به روی کار بیاید؟

5.آیا حمله ایی در راه است؟(مثلا از طرف ضد ساحره ها)

4. دلیل ناگهانی خلوت شدن سایت در چند وقت اخیر چیست؟

5. وزیر بعدی کیست و طرفدار چه فرقه ایی است؟

6. چرا دولت فکری به حال غذای گاو میش ها نمیکند؟
تا کی باید شاهد این وضعیت باشیم؟



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۷:۵۵ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶
نام:جسیکا ترینگ

گروه:هافلپاف

نژاد:اصیل زاده مادر:گریفندور پدر:اسلیترین

چوبدستی:چوب درخت زندگی موی تک شاخ 11.7اینچ انعطاف پذیر
(یه جمجمه خوشگل هم سرش داره)

پاترونوس:گرگ

تعداد خواهر و برادر:2

مشخصات ظاهری:
رنگ مو:طلایی
رنگ چشم :سبز آبی (aqua blue)
رنگ پوست:روشن
قد:171cm

خصوصیات اخلاقی: مهربان شجاع باهوش درسخوان البته یکم مرموز

درس مورد علاقه:معجون سازی

جسیکا دختری شجاع درشخوان واجتماعی است که دوستان بسیاری دارد یک خواهر کوچکتر و یک برادر بزرگتر از خودش دارد.
مادرش را در خردسالی از دست داده و نزد خانواده ی پدرش پرورش یافته.به درس معجون سازی علاقه ی وافری داشته و امیدوار است در آن پیشرفت کند.
ازنظر جبهه ای هم از اونجایی که پیش خانواده ی باباش بود به سمتو سوی تاریکی کشیده شده و در آینده به مرگخواران می پیوندد.
در ظمن وی هافلپاف را دوست داشته و امیدوار است بتواند از نظر درسی و اخلاقی در آنجا پیشرفت کند.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۲۷ ۹:۵۶:۳۶


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
کلاه عزیز
دختر شجاع باهوش و اصیل زاده اییم اولیت هام به ترتیب اسلیترین هافلپاف گریفندور و ریونکلاوه
فهمیدم که ظرفیت اسلیترین پره متاسفانه
پس...
اگه میشه منو بزار توی هافلپاف



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۶
تصویر دامبلدور و شمشیر گریفندور


هوا گرم بود خیلی خیلی گرم .
ولدمورت با سر کچل و صیقلی اش روی یکی از مبل های خانه ی ریدل ولو شده بود و با زبان ماری اش به گرمی هوا بد و بیراه می گفت.
ازطرفی دامبلدور در قرارگاه محفل در حال بافتن ریش هایش زیر پنکه سقفی راحت و خنک نشسته و به هری مشاوره می داد.
متاسفانه به دلیل گرمای هوا تعداد کثیری از مرگخواران به هلاکت رسیده و بوی گند جنازه خانه را پرکرده بود.
بوی سوپ خانم ویزلی هم دست کمی از بوی جنازه ها نداشت و دامبلدور را به فکر عمل دماغ به مدل(ولدمورت سربالا) افتاده و از طریق شبکه ملی فراگیر جادوگری(اینترنت) در حال رزرو وقت عمل دکتر کشکول سربالاکن بود.
در همین هنگام یکی از مرگخواران سرشناس که موهایش هم بلند و غیر قابل جمع کردن بود جلوی زانوی ولدمورت زانو زد و با صدایی که به زور شنیده می شد گفت:(میگما ارباب بیاید یه کاری بکنیم نظرتون چیه ؟)
ولدمورت به زور چشمانش را باز کرد و گفت :(احمق از دهان مبارکمان کار نکش بگو چه می خواهی؟ )
-ارباب میگما بیاید یه نامه خوف و خفن بنویسید بفرستیم واسه پشمک بهش بگید یکی از پنکه هاشون رو بفرستن اینجا.نظرتون چیه؟
ولدمورت چشمانش را که برق امیدی در آن سوسو میزد بازکرد و گفت:کشکول اگر ما توان گرفتن قلم داشتیم الان مانند زالو اینجا نیفتاده بودیم.
مرگخوار نگاهی دقیق به وضعیت می اندازد و می گوید خودمان می نویسیم شما هم قفلش کنید تا نتواند بازش کند.
-

***
-پروفسور پروفسور !
دامبلدور نگاهی به نامه ای که دست هری بود می اندازد و می گوید:وقت عملم مشخص شد؟
نامه را از دست هری میگیرد و سعی می کند آن را باز کند اما نامه به طرز خفنی توسط ارباب جهان قفل شده است و دامبلدور هرچه می کند نمیتواند آن را باز کند.
در همین حین هرمیون که معلوم نیست از کجا فهمیده می گویید:پروفسور با شمشیر بازش کنید.
دامبلدور هم شمشیر گریفندور را گرفته و نامه را باز میکند.
دامبلدور آنقدر مهربان است که یکی از پنکه ها را به خانه ریدل فرستاده و سپاه ظلم و ستم را به این روش از هلاکت نجات میدهد.

پایان

درود بر تو فرزندم.

لطفا در توصیفاتت از شکلک استفاده نکن.
دیالوگ هارو هم به یک شکل بنویس، مثلا:

ولدمورت زانو زد و با صدایی که به زور شنیده می شد گفت:
- میگما ارباب بیاید یه کاری بکنیم نظرتون چیه ؟


و اما بعد از دیالوگ ها که میخوای توصیف بنویس دوتا اینتر بزن.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۲۶ ۰:۰۸:۵۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۲۶ ۰:۱۰:۱۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.