لیسا از عقب ماشین پایین آمد و جلو رفت. نجینی که آخرین شیوهی چنبره شدن را از شلنگ آبِ آتشنشانی یاد گرفته و چند بار تمرین کرده بود، حین عبور لیسا خزید و دور لیسا حلقه زد.
لیسا ابتدا جا خورد و تا حدی که لازم بود از دختر لرد بترسد، وحشت کرد. ولی چون با دختر لرد نمیتوانست قهر کند با هر زحمتی بود خودش را به کنار جایگاه راننده رساند.
- فرزندمان!
-ففسس سس!
نجینی خزید و خودش را به شانهی لرد رساند و سرش را روی کلهی لرد گذاشت و منتظر حرکت ماشین شد.
آرسینوس که در صندلی شاگرد نشسته بود با گوشهی ردایش نقابش را گردگیری میکرد. لردسیاه منتظر بود تا لیسا رانندگی را شروع کند:
- فرمان میدیم رانندگی کنی لیسا!
ولی لیسا رانندگی بلد نبود، و البته اگر هم میخواست ماشین را روشن کند و با پدالها ور برود بدون نشستن در صندلی راننده نمیتوانست انجامش دهد:
- ولی ارباب.. برای رانندگی نمیتونم قهر باشم.. یعنی خب اینجوری که شما روی صندلی نشستید و من اینجا ایستادم برای ماشین اینجوری به نظر میرسه که باهاش قهرم..
-
-
-
-
- نه انگار واقعن میخواید ما همچنان زلزلهزده به نظر برسیم!
بلاتریکس و نارسیسا که مثل بقیه گفتگوی لرد و لیسا را میشنیدند همزمان به یکدیگر نگاه کردند، از عقب ماشین پایین آمدند، به سمت لیسا رفتند و آستین ردایشان را بالا زدند و لیسا را جلوی صندلی لرد چپاندند:
-
- همینجا میشینی و با دستت پدالها رو حرکت میدی. اگه یه کلمه دیگه بگی، شامِ امشب پرنسس میشی. فهمیدی؟ فهمیدی؟! فهمیدی؟!!
نارسیسا بازوی بلا را گرفت و کشان کشان به عقب ماشین برگشتند.
لیسا درحالی که قهرهای پنهانیِ خودش را نثار تمام عالم میکرد، دستش را بالای سرش برد، سوییچ را چرخاند و ماشین را روشن کرد!