ریونکلاو vs گریفندور
سوژه: مسمومیت!
-نیومد؟
-مردیم از گرسنگی.
-لابد نشسته یه جا و داره تنهایی همهشون رو میخوره. چون با هر سرعتی که حساب کردم، تا الان باید دست کم صد و چهل درصد مسیر رو طی کرده باشه!
-لینی، نیشت قابل خوردنه؛ نه؟
-کاملا! بنیشم؟
دروئلا کتابش را به آرامی بست و مخفیانه در جیب ردایش گذاشت. دیدن آن همه آب دهان جاری شده، اصلا خوب نبود!
-کی غذای خوشمزهی درجه یک و خفنِ بهترین رستوران هاگزمید رو میخواد؟
جوابی نرسید.
اعضای تیم کوییدیچ ریونکلاو عمل را به حرف برتری داده و میزان گرسنگی خود را به سو نشان دادند.
-چیزه...
سو با انتهای چوبدستی اش چند ضربه به پشت سر اعضای تیم زد تا به مقدار بسیار کمی بیهوش شده و دندان هایشان را از پاکت غذاها جدا کنند.
-این مال کی بود؟
-بدهش ببینم!
ربکا چنگی زد و دندان هایش را از دست سو کشید و به گوشه ای رفت تا آنها را سر جایشان بگذارد.
-حالا غذا چی هست؟
سو لبخندی مغرورانه تحویل تام داد و یکی از ظرف ها را باز کرده و به طرف هم تیمی هایش گرفت.
-این دیگه چیه؟
-چه شوخی زشتی.
ربکا و چو چانگ همانطور که با هم پچ پچ می کردند، آنجا را ترک کردند.
-انگار نیشمو از سر راه آوردم!
روونافظ تا فردا.
-منم که رژیم دارم. با اجازهتون.
-ئلا؟
"شپلخ"دروئلا یک کتاب به سو هدیه کرد. البته هدیه اش عوارض جانبی ای مانند کبودی چشم و صاف شدن بینی داشت. ولی سو قدر هدیه را می دانست و تصمیم گرفت در فرصتی مناسب، آن را جبران کند.
-اصلا خیلی هم خوب شد! همهش موند برای خودمون دو تـ... گب؟
سو متوجه غیبت گابریل در آن دقایق نشده بود. حتی متوجه نشده بود که صدایی شبیه نفرین کردن های گابریل از مرلینگاه تالار به گوش می رسید. مسئله مهم تری وجود داشت...
-اون همه پول دادم!
"فلش بک"-آقا... مطمئنید این غذاست؟
-نکنه با اون پول انتظار هیپوگریف سوخاری داری؟
-بهبه چه غذاییه این! دست شما درد نکنه. روز خوش!
"پایان فلش بک"-اصلا خودم همهشو می خورم.
روز مسابقه_ زمین کوییدیچ هاگوارتز
-با صدای بلند به من بگید کی برندهست؟
-سو؟ خوبی؟
-باز این قاطی کرد.
-نتیجهی دیر خوابیدن همینه دیگه. مغزتون کلا از کار میفته.
-بریم آماده بشیم. چیزی به شروع بازی نمونده.
اعضای تیم، بدون توجه به سو که تمام ذوق و انرژی و هیجانش به یکباره بر باد رفته بود، جاروهایشان را برداشتند و جلوی در رختکن صف کشیدند. صدای تشویق تماشاگران و فریاد های دانش آموزان که بر سر جای بهتر دعوا می کردند و یکدیگر را از جایگاه به پایین می انداختند، اضطراب آنها را بیشتر کرد. گابریل به ربکا دلداری می داد و سعی می کرد استرس بازی اولش را از بین ببرد. تام آخرین محاسباتش را برای یافتن بهترین زاویه نشستن روی جارو انجام می داد و نگاه بقیه، به داخل زمین بود. جایی که تا چند دقیقهی بعد، میزبانشان بود.
بالاخره صداهای عجیب و غریب بلندگوها قطع شد و این یعنی همه چیز برای شروع آماده بود.
-و بله! بالاخره قراره شاهد جدال حساس دو تیم ریونکلاو و گریفیندور باشیم، اونم با صدای دوست داشتنی و بی نظیر یوآن آبرکرومبی! بزن دستو... بازیکنان وارد زمین میشن. تیم ریونکلاو متشکل از دروئلا روزیه، تام جاگسن، ربکا لاک وود، چو چانگ، سو لی، گابریل دلاکور و لینی وارنره. در طرف دیگهی زمین هم بازیکنان گریفیندور حضور دارن؛ آرتور ویزلی، عله جیلتی، فنریر گریبک، مرگ، پرویز، ترامپ و سر کادوگان. چه بازی ای بشه این بازی با صدای یوآن آبرکرومبی!
همهمه ها کم کم فروکش کرد و توجه همه به داور ها جلب شد. همه می خواستند علت تاخیر در شروع بازی را بدانند؛ همچنين بلاتریکس که با خشم به طرف رودولف می رفت که قرار بود سرخگون را پرتاب کند؛ ولی در حال امضا زدن روی آن برای یکی از ساحره های تماشاگر بود!
برنامه کمی تغییر کرد. بلاتریکس ترجیح داد داوری بازی را به تنهایی بر عهده بگیرد و رودولف را به شفاگر های حاضر در کنار زمین بسپارد. وضعیت رودولف برای داوری اصلا مساعد نبود!
-با صدای سوت بلاتریکس بازی شروع میشه. لینی وارنر با یه حرکت سریع سرخگون رو می گیره. فاصلهی اون با گابریل زیاده و مرگ و پرویز هم هر لحظه بهش نزدیکتر میشن. متاسفانه باید بگم چاره ای جز پاس دادن به سو لی نداره. چقدر لینی بد شانسه!
سرخگون با سرعت به طرف سو پرتاب شد. درست در لحظه ای که باید آن را می گرفت، نیرویی بر سو غلبه کرد و او را وادار به کم کردن ارتفاعش کرد. سرخگون هم به مسیرش ادامه داد و مستقیم در حلق یوآن رفت. چیزی به خفه شدنش نمانده بود که متاسفانه کادر شفاگرها دخالت کرده و راه تنفس او را باز کردند.
ربکا با دیدن سو در گوشهی زمین، به طرف او رفت.
-سو؟ توی این شرایط داری چکار می کنی؟
-اووووق... خب، سبک شدم. بریم.
وضعیت سو به سرعت به حالت عادی برگشت.
-بازی ادامه داره؛ البته که با صدای جذاب یوآن آبرکرومبی! فنریر سرخگون رو گرفته و با سرعت به طرف دروازهی ریونکلاو میره. جاگسن سعی داره نقشهی اون رو حدس بزنه. اوه! چو چانگ بازدارنده رو مستقیم به صورت فنریر می زنه! به نظر می رسه فنریر هنوز زنده و هوشیاره ولی سرخگون رو از دست داده.
سو ارتفاعش را کم کرد و سرخگون را در هوا گرفت. پرواز در نزدیکی سطح زمین باعث شد مدافعان گریفیندور، دیر متوجه او شوند و در همان مدت، سو مسیر زیادی را طی کرده بود و فاصله بسیار کمی با دروازهی گریفیندور داشت.
سر کادوگان که اسبش را به درختی درون تابلویش بسته بود، شمشیرش را برای سو تکان می داد.
-نگران نباشید همرزمان من! اجازه نمیدم این دشمنان کوته نظر بر ما پیروز بشن.
سو سرخگون را در دست گرفت و آن را عقب برد تا پرتاب قوی تری داشته باشد. اما نیرویی آشنا، دوباره به او حمله کرد.
-احتمالا سو لی دچار عذاب وجدان شده و الان رفته اون گوشه و به کارای بدش فکر می کنه. آرتور سرخگون رو از روی زمین برمیداره. به نظر می رسه سو لی دوباره داره به بازی بر می گرده!
آرتور سرخگون را تا میانه های زمین برد و از آنجا، آن را برای عله فرستاد که فاصله کمتری با دروازه ریونکلاو داشت. تام جاگسن خودش را به حلقه سمت راست دروازه که به عله نزدیک تر بود رساند اما سرخگون زوزه کشان از کنار گوشش عبور کرد و از درون حلقهی وسط، رد شد.
-گل برای گریفیندور! بالاخره تابلوی امتیازا تغییر می کنه!
صدای فریاد تماشاچی ها بلند شد. بازیکنان گریفیندور دور عله جمع شدند و همراه با جمعیت، شعارهایی سر دادند. چهرهی اعضای تیم ریونکلاو گرفته و در هم بود ولی کسی چیزی نمی گفت.
-فکر کنم این بار سو لی داره میره کنار زمین تا گریه کنه! آخه چیزی نمونده بود که این امتیاز مال ریونکلاو بشه.
سو با یک دست، دستهی جارویش را به طرف پایین گرفته بود و با دست دیگر، محکم جلوی دهانش را نگه داشته بود. با سرعت پیش می رفت و به چیزهایی که سر راهش بودند توجه نمی کرد؛ حتی به افرادی که سر راهش بودند!
-سو! کجا داری میای؟
دروئلا جیغی کشید و پشت یکی از کتابهایش سنگر گرفت. ولی سنگر او جارویش را پوشش نمی داد!
با برخورد سو با جاروی دروئلا، هر دو بیهوش روی زمین افتادند. سو در حالی که رنگش سبز شده بود و دروئلا در حالی که گوی طلایی رنگی را بین صفحات کتابش به دام انداخته بود!