http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 82/wp_inquisition_col.jpgجينى در کتابخانه نشسته بود و کتاب هاى معجون سازى را مى خواند احتمالا بايد براى امتحان هاى سخت اسلاگهورن از هرميون کمک مى گرفت اما نتوانسته بود او را پيدا کند پس به کتابخانه امد تا چند تا کتاب معجون سازى پيدا کند دراکو مالفوى و نوچه هايش هم انجا بودند
اخى ويزلى کوچولو رو لازم نيست درس بخوانى تو که هيچى نميشى
اه مالفوى تو يه چيزى مى شى تو که چيزى ندارى بهش بنازى يه خانواده ى ديوانه که يه مشت پول دارن تو که چيزى ندارى
مالفوى چوبش را در اورد و به سمت جينى گرفت
استوپفاى
طلسم او به شکم جينى خورد و به زمين افتاد و غرق خون شد مالفوى سريع از انجا دور شد معلوم نبود خانم پنس کجا رفته بود اما جينى وسط کتابخانه افتاده بود و بچه ها دورش جمع شده بودند هرى که داشت وارد کتابخانه مى شد وقتى جينى را ديد که بيهوش وسط اتاق افتاده به سمت او دويد و با دو دستش او را بلند کرد و به سمت درمانگاه دويد وقتى به درمانگاه رسيد خانم پامفرى و دامبلدور در انجا مشغول صحبت بودند هرى به سمت انها دويد دامبلدور گفت
چه بلايى سر دوشيزه ويزلى اومده هرى؟
مالفوى اون بهش حمله کرد
خانم پامفرى وسط حرف او پريد خيله خوب بذارش روى اين تخت
هرى جينى را روى تختى گذاشت
ميشه يه لطفي بهم بکنى و به سيريوس بگى مالفوى رو بياره دفتر من
بله قربان
خانم پامفرى گفت
طلسم زياد قوى نبوده زود خوب ميشه
هرى به دفتر اسنيپ رفت
چى مى خواى پاتر
من کارى باهاتون ندارم دامبلدور خواست مالفوى رو ببريد پيشش
اسنيپ به سرعت از دفترش خارج شد و مالفوى را به دفترش برد
سوروس لطفا برو بيرن
و اسنيپ هم بيرون رفت
مالفوى متاسفانه من مجبورم شما رو به علت حمله به دانش اموزان اخراج کنم
مالفوى مشتش را به ميز کوبيد و از اتاق خارج شد
هرى حالا ديگر داشت به خانه ى هاگريد نزديک مى شد
که اونجاست
منم هرى
اوه هرى بيا تو
نه فقط يه چيز مى خواستم يه چند شاخه گل ياس بنفش
گل ياس بنفش ؟براى چى خبريه؟
هرى از حرف هاى هاگريد کمى خجالت کشيد
نه جينى تو درمانگاهه مى خواستم براش يه چند شاخه گل ببرم
اوه باشه الان چندتاشو برات مى چينم هاگريد که متوجه احساس هرى به جينى بود روبان صورتى را خيلى بد دور گل ها پچيده بود هرى لبخندى زد و از او تشکر کرد به سالن گريفيندور که رسيد سريع نامه اى براى جينى نوشت
جينى مى دونم تو از سلطه طلبى هاى مالفوى خوشت نمى اد اما اگه خواستى دعوا کنى بذار منم کمکت کنم ملفوى هيچ کس برايش مهم نيست نامه را کنار گل گذاشت و به سمت درمانگاه رفت جينى به هوش بود هرى گل ها را به او داد و هردو لبخندى به يکديگر زدند
درود فرزندم.
توصیفاتت جا داشتن بیشتر باشن. درواقع بین یه سری دیالوگ ها میشد حالات شخصیتا رو بنویسی. با این سوژه ت به نظرم خوب بود، اما همه چی خیلی خیلی سریع اتفاق میفته. یهو جینی طلسم بهش میخوره، هری میره پیش دامبلدور، یهو مالفوی اخراج میشه. همه چی با سرعت زیادی در جریانه.
بهتر بود یه سوژه کوچیک تری انتخاب میکردی، مثلا فقط درباره دعوای جینی و مالفوی مینوشتی. کلا بازه زمانی کوتاه تری رو انتخاب میکردی.
علامت نگارشی هات کو؟! میدونی که خیلی مهمه از علامت های نگارشی استفاده کنی. درواقع این علامتا هستن که به خواننده میگن کجا مکث کنه و کجا به خوندن ادامه بده. دیالوگ ها رو هم با خط فاصله بنویس. اینجوری:
نقل قول:وقتى به درمانگاه رسيد خانم پامفرى و دامبلدور در انجا مشغول صحبت بودند هرى به سمت انها دويد دامبلدور گفت
چه بلايى سر دوشيزه ويزلى اومده هرى؟
مالفوى اون بهش حمله کرد
وقتى به درمانگاه رسيد، خانم پامفرى و دامبلدور در انجا مشغول صحبت بودند. هرى به سمت انها دويد. دامبلدور گفت:
- چه بلايى سر دوشيزه ويزلى اومده هرى؟
- مالفوى! اون بهش حمله کرد!
به نکاتی که گفتم دقت کن. وقت بیشتری برای داستانت بذار و به داستانایی که تایید کردم یه نگاه بنداز تا بهتر متوجه شی.
پس فعلا...
تایید نشد!