هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۸
پرنسس
ما اومدیم روشن سازی کنیم
اون روز تاآخرین لحظه انتخابات بر الیه کریس چمبرز خیانت کردیم باشد که وزیر نشود (هرچند شما هم تفاوتی با کریس نداری)خوشحالیم خیاناتمان مثمر به ثمر شد
اکنون که فنرخبیس انتخاباتی نا عادلانه بر پا کرده ما نیز اعلام وفا داری به شما را علنی میکنیم


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: ارتباط با وزیر جدید سحر و جادو، پرنسس نجینی
پیام زده شده در: ۲:۴۰ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
مبارک باد حالا پرنسس زیاد ذوق نکن شنیدم هیجان زیاد رو مار ها تاثیرات مضر داره


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۱:۵۲ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
کنارگودال:
ببین فنریر تو میتونی الان راحت بری اون تو و بخزی و ...فنریر اجازه نداد مرگخوار بقیه چرندیاتشو بگه و با یه حرکت اونو پرت کرد تو گودال
و بعد نگاهی به بقیه کرد و گفت :
کسی اینجا حوس کراشیو داشت؟
و همه مرگخواران خود را از قسمت بالا تنه و با هدف گیری گودال توسط سرشان با مغز خود را به داخل گودال پرت کردند و فنر یر در آخر سرش را تکان داد و به داخل گودال قدم گذاشت
سیاهی مطلق گودال را با لوموس گفتنی به روشنایی تبدیل کردند
به جستجویی دقیق به دنبال کودک پرداختند
رستوران:رودولف با چهره ای عصبانی به جد و آباد بچه فحش میداد و تند تند چنگال حامل کیک را در دهانش میگذاشت
حسابی از خجالت شکمش در آمده بود
روی میز انقدر ظرف های خالی و کثیف غذا گذاشته شده بود که امکان نداشت بدون استفاده ازجادو مجبور نشود خسارت شکسته شدن انبوه ظروف رستوران را بدهد
ناگهان زمزمه ای به گوشش رسید
هی اینو ببین و وسیله ماگلیه مستطیلی که صفحه ای روشن داشت را سمت هم صحبتش گرفت و گفت :خبر جدیده
میگن تو ایستگاه قطار داشته هی میدویده سمت دیوار و با برخورد شدید پخش زمین میشده و چون فکر کردن روانیه بردنش تیمارستان
رودولف که هیجانزده شده بود و فهمیده بود کسی تلاش بر ورود به کینگزکراس از راه دیواری اشتباه را داشته به آن شی نو رانی خیره شد و با دیدن صورت از فرم در رفته و خونالود بچه جاخورد و انگار دنیا روی سرش خراب شد ....


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: نحوه برخورد،فکر کردی کی هستی!؟
پیام زده شده در: ۰:۱۲ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
خب خب خب
ظاهرا اینجا یادگاری از خودتون میزارید
درسته؟
اگر اینطوره منم به عنوان یه تازه وارد دلم شدیدا ازم خواهش میکنه که این پست رو به یادگار بزارم....
سلام دوستای من شما اهالیه انجمن بهترین های زندگی من هستید ...
و انجمن و سایت...درواقع حدودا این ۸ ماه که واردش شدم خونه ی منه ...
جای برای فرار از زندگی که بی شباهت به زندگیه هری پیش خاله چاقالوش نیست...
اینجا برای من دنیای جادوگری و اون شخصی که اینجا رو بهم معرفی کرد درست برام مثل هاگریده هرچند دیگه پیش من نیست ...
از جادوگران بخاطر این زندگیه جدید ممنونم
بعضی وقتا درست مثل امشب که نتایج رای گیریه وزارت اعلام شد از روی شیطنت های بچه گانه خیلی آتیش سوزوندم و توی چت باکس شروع کردم به تفرقه افکنی
بعضی وقتام تو تاپیکا با پست ها خندیدم و گریه کردم...
کاش کسی رو ناراحت نکرده باشم
کاش حد اقل یکیو خوشحال کرده باشم ...
درسای زیادی گرفتم تو همین مدت کم
مثل احترام
مثل بزرگواری
مثل....
لرد و بلاتریکس برام استادای خوبی توی اسلیترین بودن
و همچنین توی زندگیم
و بقیه دوستای خوبی برام بودن
....راستی آره گفتم از روی بچگی... بله درسته من بچه ام هم سن جادوگرانم
مثل جادوگران متولد ۸۲
برای همین جادو گران رو خیلی دوست دارم چون به من هم احترام میزاره
چیزی که تو دنیای ماگل ها وجود نداره و به ما میگن بچه هایی که چیزی نمیفهمن...
خلاصه که آره پست یادگاری و شاید خداحافظی بود ... هرچند بی قائده و بی پروا نوشتم وبابتش از اساتید معذرت میخوام اما میخوام که جادوگران همیشه باشه
چون آرامشگاهی برای کسایی مثل منه...
دوستدار شما سوروس اسنیپ / هانا ی ۱۶ ساله :)/


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: رویال ادوارد هال
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۸
مجنون گر ها...
شاید چیزی که کمتر به روابطشون بین خودشون اشاره شده اونا باشن
من یه داستان شنیدم ....
از مجنونگرا ....
یک سانتور این داستان رو برام گفت....
شبی از شب های زمستان که همجا سفید پوش بود سایه سیاهی آرام در جنگل سفید قدم میزد
به دور از هر دغدغه ای
جادوگران صدای مجنونگران را نمیشنوند اما من میشنوم
او زمزمه ای شبیه به ناله را در امواج می آمیخت
:♬

دل دل دل دیوونه کی قدر تورو می دونه
عشق نیست حال تو ویرونه

اونکه که تو دلم جاشه با عشقی که تو چشماشه
ای کاش مال من باشه

این دل ماله تو بود اما از تو چه سود
وای از رفتن تو از دنیا حسود

عاشق تماشا کن مرا گاهی، جان
تا دلت شاید سوی من آید اگر خواهی
تا عشق آید به همراهی

دل دل دل دیوونه کی قدر تورو می دونه

عشق نیست حال تو ویرونه

اونکه که تو دلم جاشه با عشقی که تو چشماشه
ای کاش که مال من باشه.


با خودم فکر کردم حسابی حالش خراب است چون ناگهان صدای آوازش قطع شد و خنده غیر معمولی را سر داد و بعد گریه ای جان سوز....
با لحن تحقر آمیزی گفت _لعنت به تو سوروس اسنیپ
خاطرات شیرینت چرا تلخ بود ؟
چرا انقدر ناله های جانسوزت به دلم نشسته
گریه هایت و حتی آواز هایت ...
و لعنت به تو سنتجورا
مرا عاشق کردی ...
این واقعا غیر ممکن بود
اما من ...سوراتینا ...مجنونگری که سر تیم محافظین آزکابان است....عاشق شدم؟؟؟؟؟ عاشق تو؟؟؟؟؟ توی بی وفا
و بعد نعره ای وحشت ناک سر داد که همه پرندگان حیوانات آن حوالی فرار را بر قرار مقدم دانستند
من نمیدانستم سنتجورا کیست یا حتی چه اتفاقی افتاده اما از حرف هایش فهمیدم سوروس.... باید در خطر باشد
به سوی او تاختم ...جایی که بویش را از کیلومتر ها دور تر به مشامم میرساند
سوروس بی هیچ تقلایی آرام بر زمین افتاده بود
فکر کردم مرده
اما خس خس نفس هایش دلم را آسوده کرد ....
بعدها شنیدم تلاش آن شبم برای نجات حان سوروس ثمر بخش بوده ....
اما هیچ گاه دیگر سوراتینای نالان در فراق سنتجورا را ندیدم


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: جک جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۸
باسیلیسک تو لوله گاز گیر میکنه تام ریدل میگه تقصیر هریه
خیلیم جک بود
اصلا جک قرن بود

حالا اینو گوش کنید
ولدمورت تدریس مفهومه عشق رو تو آموزشگاه های آزاد به عهده گرفته


دامبلدور خواب میبینه داره فالوده میخوره وقتی بیدار میشه میبینه ریش خودشو داره میخوره


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !
پیام زده شده در: ۱۵:۳۴ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸
فنریر اول میخواست با هکتور لجبازی کنه اما با به یاد آوردن اختلاف قیمت رستوران و کبابی استخوان از فکر لجبازی دوری کرد
ذهنش درگیر همین چیزا بود که درد وحشت ناکی توی گلوش حس کرد
اول فکر کرد زبانش کنده شده اما
وقتی بوی خون توی گلوش حس نکرد فهمید زبونش سرجاشه و صدای هکتور رو شنید که نامحسوس میگه جواب اینو بده دیگهههههههه اهع
فنریر تازه متوجه شد پیشخدمت ازش سفارش میخواد
_(با یک لبخند ژکوند)عذر میخوام به فکر مشغله های کاریم بودم
چیزی نمیخورم،یه قرار داشتم اینجا که زمانش داره میگذره و احتمالا دیگه هم طرف قرارم نمیاد
چند دقیقه ای منتظر میمونم و اگر نیومد میرم
_هر طور میل دارید آقای گری بک
پشخدمت که رفت فنریر نفس راحتی کشید و از دروغی که به این سرعت سر هم کرده بود در دلش احساس رضایت کرد تا اینکه دوباره صدای نحس هکتور اومد: این چه مزخرفی بود گفتی
پاشو گمشو بریم
تو از کی قرار میزاری ؟آخه کدوم احمقی باور میکنه؟
پاشو پاشو بریم تا نکشتمت
فنریر که حسابی عصبی بود با شدت از سر جاش بلند شد و به قصد خلاص شدن از دست هکتور با نقشه ای که هر چند بهش اطمینانی نداشت به سمت در حرکت کرد


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: الگوی شما کدام شخصیت هری پاتر است؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸
باتیلدا بکشات بخاطر عقایدش و تاریخ نگاریش و کلا شخصیتش
و سوروس چون عاشق بود و حتی برای نجات خودشم به عشقش خیانت نکرد


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: کدوم شخصیت کتاب از همه بدتره؟
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸
آلبوس دامبلدور که هری رو میخواست قربانی نجات دنیای جادوگریه خودش کنه ولی با لبخند و محبت گولش میزد :/


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: به نظر شما ممکنه ولدمورت از چیزی بترسد؟
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸
لرد سیاه از مرگ و تاریکیه حاصل از هجوم نیروی عشق میترسید


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.