هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۲:۳۴ شنبه ۷ دی ۱۳۹۸
اطلاعیه تمدید فعالیت‌های هاگوارتز


با توجه به اختلالات اینترنت در برخی مناطق، مهلت شرکت در کلیه‌ی کلاس‌های جلسه‌ی سوم هاگوارتز تا پایان روز جمعه 13 دی ماه تمدید می‌شود. اساتید آذر ماه نیز طبق تاریخ های اعلام شده به ناظران چهار گروه، فرصت دارند تا امتیازات دانش‌آموزان را ارسال نمایند.

همچنین مهلت ارسال پست های دور دوم مسابقات کوییدیچ نیز تا ساعت 23:59:59 روز جمعه 13 دی ماه تمدید می شود. داوران نیز از 14 دی ماه تا پایان 14 بهمن ماه فرصت خواهند داشت تا امتیازات را ارسال نمایند.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۷ ۲۱:۱۰:۴۳
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۷ ۲۲:۳۴:۴۸

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
به به، گابریل جانمون مهمونه!

گب، بگو چی شد که از پنه لوپه ای که اون همه دوستش داشتی دل کندی و از محفل خارج شدی و به مرگخواران پیوستی، ولی ریون رو ترک نکردی؟

نظرت راجع به مسئولیت های توی سایت چیه؟ صرفا برات یه تفریحه یا واقعا نسبت به قبولشون حساسیت به خرج میدی؟ تا حالا از قبول کردن یه مسئولیت پشیمون شدی؟ مسئولیتی هست که دلت بخواد امتحانش کنی؟

از بین دو تا شناسه ای که داشتی، کدومشون از نظر اخلاق به خود واقعیت شبیه تر بودن؟ من که فقط مهربونیِ پنه لوپه رو درونت دیدم!

نظرت راجع به اون دورانی که ناظر محفل بودی، چیه؟ شرایط محفل چطور بود؟

یادمه وقتی پنه لوپه‌ی محفلی بودی هم رابطه خوبی با لرد و بعضی مرگخوارا داشتی. اون وقتا هم دلت می خواست مرگخوار بشی؟ یا توی دوران غیبتت این تصمیم رو گرفتی؟

بیا درباره اون دورانی که خودمون بهش لقب دوران طلایی ریون دادیم تعریف کن. دلت تنگ شده براش؟

از کوییدیچ هم بگو برای بینندگان توی خونه. اولش نمی خواستی شرکت کنی. چی شد که قبول کردی؟ آیا به خاطر خفن بودن شخصِ پیشنهاد دهنده بود؟
در طول لیگ خسته و پشیمون نشدی؟ فکر می کردی قهرمان بشیم؟

بیا به عنوان سوال آخر نظرت رو راجع به میتینگ های تولد سایت بگو. دوست داری بری؟ دلت میخواد با چه افرادی بری؟


همینا دیگه...
با تشکر از مجری محترم که قراره همه سوالای منو استفاده کنه.


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ جمعه ۸ آذر ۱۳۹۸
تیم ریونکلاو


جستجوگر:دروئلا روزیه
دروازه بان:تام جاگسن
مدافعین: ربکا لاک وود، چو چانگ (مجازی)
مهاجمین: سو لی، گابریل دلاکور (مجازی)، لینی وارنر (مجازی)

داور: دروئلا روزیه


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
نقل قول:

مرلین کبیر old نوشته:
سلام و درود بر روان پاک شهیدان و از دست رفتگان خانه ریدل، گریفیندور و حومه!

بعد از مدت ها توانستیم گذری به این سمت داشته باشیم و بعد از دیدن واژه old، آواداکداورایی همچون آواداکداورای لردِ قدر قدرت و قوی شوکت به این قلب پیر و نحیف اصابت کرد و بعد از مدتی تقلا، چون بالاخره یه پیامبری چیزی گفتن، توانستیم زنده شده و بیاییم اینجا و بپرسیم که باید چه کرد که دوباره وارد ایفا شد؟ فنر.ولف () پخ داده بود که دسترسی ایفای نقش داری به پاس خدمات شایان و شایسته و این چیزا، دیدم اونم رفته، احتمالا سر این قطعی اینترنت، رفته اونم. گفتم چیکار کنم که برگردم؟ کجا برمیگردونین منو؟

+ به نظرتون ارباب قبولم می کنن؟ :(

+ مرلین جدید دارین؟ :(

+ راستی یه سر به صفحه 10 گفتگو با مدیرا بندازین، مثل اینکه اسپم زدن اونجا، منم اول بردن اونجا، سرگیجه گرفتم که چرا صفحه اونطوریه :|
سلام.

دسترسی گروه خصوصیتون به دلیل فعالیت نکردن توی بازه زمانی مشخص شده، توسط ناظر گروهتون گرفته شده.
ولی مدت غیبت شما طولانی تر شد و وقتی که شخص دیگه ای درخواست گرفتن شناسه مرلین رو داشت، دسترسی شما باید گرفته میشد. حتی مرلینی که تابستون برگشت هم به دلیل فعالیت نداشتن، دسترسیشون رو از دست دادن و مرلین جدیدی الان وارد ایفای نقش شدن!

شما برای برگشتن به ایفا، فقط کافیه شخصیت جدیدی رو از لیست شخصیت های گرفته نشده انتخاب کنید و در تاپیک معرفی شخصیت معرفیش کنید.

مشکل صفحه 10 هم حل شد. ممنون که اطلاع دادین.



پالی

سلام.
اکانت چت باکستون رو خودم فعال کردم. الان هم دوباره چک کردم و مشکلی نداشت؛ فعال بود ولی ورود نداشتین. دوباره امتحان کنید و اگر همچنان برای ورود مشکل داشتین، اطلاع بدین.


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸
اطلاعیه تمدید مهلت مسابقه کوییدیچ ترم 23 هاگوارتز



به اطلاع می رساند مهلت ارسال پست های مسابقه‌ی اول کوییدیچ ترم 23 هاگوارتز، به مدت دو روز تمدید می شود.

بنابراین، تیم ها تا ساعت 23:59 جمعه 17 آبان ماه فرصت داند تا پست های خود را در زمین بازی کوییدیچ ارسال کنند.

مهلت ارسال نتايج داوری نیز از تاریخ 18 تا ساعت 23:59 روز 28 آبان ماه می باشد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۱۲ ۲۱:۵۸:۵۴

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۹:۵۳ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸
-هالووین مبارک، ارباب!

لرد سیاه هنوز مشغول بررسی میزان ترسناکی روبان صورتی رکسان بود. ولی شنیدن صدای سو از آن فاصله، اصلا عادی نبود.
-چرا اومدی تو؟
-ارباب، هالوینه! هدیه خفن و ترسناک آوردم براتون.

سو این را گفت و جلوی لرد پرید.
دقایقی بعد، وقتی کنار رفت، لرد توانست نگاه های تحسين آمیز مرگخواران را ببیند. ظاهرا کار سو خوب پیش رفته بود.

-سول، ما... کمی احساس... خارش داریم! این پایینش شانه ما را می آزارد.
-اشکال نداره، ارباب. این شکلی الان مده!
-ما بسیار ترسناک و هالووینی و روی مد هستیم!


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۹ ۲۰:۰۰:۰۵

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
تصویر کوچک شده


-مالفوی... چرا فقط شما سفید نشدین؟ نکنه ما رو چیزخور کردین؟

موج بلندی، به وضوح از زیر چانه تا انتهای گردن لوسیوس حرکت کرد.
-نه ارباب... ما غلط بکنیم. آخ!

نارسیسا لگدی به ساق پای او زد تا یاد بگیرد از خودش مایه بگذارد. بالاخره خواهر بلاتریکس بود و این کارها از او بعید نبود!
-ارباب، فکر میکنم از ترس زیاد باشه. دراکو هم هر وقت می ترسه رنگش مثل گچ سفید میشه.

چشمان لرد سیاه هر لحظه سرخ تر میشد و تضاد ترسناکی با رنگ سفید بدنش پیدا می کرد.
-داری میگی ما... ترسیدیم؟!
-غلط کرد، ارباب!

دیگر آخ نگفت. ضربه‌ی وارد شده به آن یکی زانویش، به قدری قوی بود که نفسش را بند بیاورد و قدرت تکلم را از او بگیرد.

تق تق تق

سو با ادب بود. حتی اگر پشت در هم نبود، ابتدا ضربه ای به پنجره میزد و بعد وارد میشد.

-سول، نمیشه بیای تو. از همونجا بگو.
-ارباب، ممکنه قند خونتون افت کرده باشه. رز می گفت کاهش قند خون باعث رنگ پریدگی میشه، ارباب.
-مالفوی... قند!


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: دعواهای زندانيان
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
تصویر کوچک شده


واقعا سقوط کرد! سقوطی عظیم و طولانی و دردناک، درست وسط سلول آزکابانشان.
در آن لحظات، تنها چیزی که لیسا به آن می اندیشید، سالم نگه داشتن قهردانش بود. لیسا برای حفظ هویتش سخت تلاش کرد و تا آخرین لحظه، قهردان را در بغلش فشرد.

اما بعد از سقوط، درد ناگهانی ای که در وسط پیشانی اش احساس می کرد، تمرکز او را به هم ریخت و باعث شد قهردانش قل خورده و به آن طرف سلول برود.
-نـــــــــــــه!

لیسا خوش شانس بود. قهردانش درست چند ثانیه قبل از برخورد با دیوار، متوقف شد.
لیسا به طرف قهردان هجوم برد و همچون جستجوگری که اسنیچ را در مشتش می گیرد، آن را در آغوشش فشرد و چندین بار مرلین را شکر کرد و اشک شوق ریخت.
-سالمه! هنوزم هست... هنوزم کار می کنه... مرسی که هستی!
-اون چیه وسط پیشونیت؟

یک عدد بچه ویزلی جلوی لیسا ایستاده و با دهان باز و چشمانی که از حدقه بیرون زده بود، به همان نقطه ای نگاه می کرد که درد آن باعث به هم خوردن تمرکز لیسا شده بود. درست وسط پیشانی اش!

-شبیه آنتنه. بده بررسیش کنم!

آرتور ویزلیِ از خود بیخود شده، با ضربه‌ی ملاقی مالی مهار شد.

-آنتن نیست بابا جان. سنجاق سره. حتما به ریش من وصل بوده.

لیسا سنجاق سر را از پیشانی اش بیرون آورد. بی توجه به فواره‌ی خونی که از جای سابق آن به وجود آمده بود، به فکر فرو رفت. مطمئن بود قبلا درباره‌ی باز کردن قفل ها به وسیله سنجاق سر چیز هایی شنیده بود!


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸
نقل قول:

الا ویلکینس نوشته:
سلام به مدیرا.
می شه شناسه جدید چت باکسم (.الا ویلکینس.) رو تایید کنید؟
شناسه قبلی چت باکسم رمزش یادم رفته.(الا ویلکینس)
سلام.
نیازی به ساختن اکانت جدید نیست. رمز همون اکانت خودت رو تغییر دادم و برات توی پیام شخصی فرستادم. حتما بعد از لاگین رمزت رو عوض کن.


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۳:۵۵ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸
استاااااااااد!

تکلیف آوردم استاد.

.................

نقل قول:
2. توی یه رول کوتاه، یه روز عادی یه بوکاتو تو مغز خودتون شرح بدین.


-خودشه!

سو با هیجانی که از صورتش بیرون می ریخت، دستش را به طرف آخرین قفسه ی کتابهای کتابفروشی برد. قفسه ای که سالها بود مشتری نداشت و در سکوت خاک می خورد. خیلی کم پیش می آمد کسی نیازمند آن کتابهای خاک گرفته و قدیمی بشود. ولی پیش می آمد... برای سو پیش آمده بود!

«خرررررچ»

هیجان سو معمولا کار دستش می داد.
این بار هم داد. جلد پوسیده‌ی "کتاب ورود به انواع عمارت ها" را پاره کرد. کاملا نابودش کرد!

در این میان، بوکات پیر و خسته ای که خانه اش آسیب دیده و از خواب پریده بود، تصمیم قاطعی برای انتقام از سو گرفت. نزدیک ترین راه را برگزید و به درون دهان سو از که ترس باز مانده بود، شیرجه زد؛ زاویه پرش بسیار مناسبی داشت و توانست در یک حرکت سریع، آویزان زبان کوچک سو شود.
کمی خودش را تاب داد و وقتی که شتابش به حد کافی رسید، زبان کوچک را رها کرد و به طرف مغز رفت.
او بوکات پیر و با تجربه ای بود!
-آخ! این چی بود؟

یک در بود.
درست چند سانتی متر قبل از ورودی مغز، مانعی وجود داشت. با برخورد بوکات با در، چراغی روی آن روشن شد و از سوراخ کوچکی که به نظر می رسید بلندگو باشد، صدایی پخش شد:
-راه ورود به خانه ریدل ها چیست؟

بوکات نفهمید ماجرا چیست. ولی تصمیم گرفت به سوال پاسخ دهد.
-راهِ... دماغ؟

بوکات حتی نمی دانست خانه ریدلها چیست! عمری زندگی کردن در آن کتاب، چیزی به معلوماتش اضافه نکرده بود.

-جواب معتبر نیست!

این صدا از همان بلندگوی روی در به گوش رسید. به علاوه‌ی چراغی که قرمز شده و چشمک میزد. در آخر هم کفش کهنه و رنگ و رو رفته ای که به یک میله وصل بود، از زیر در بیرون آمده و لگدی حواله‌ی بوکات کرد.

-مغز مریض...

صدای بوکات، همانطور که از راه بینی خارج میشد، در سر سو پیچید. اما توجه سو به آن جلب نشد. در آن لحظه درگیر مسئله مهمتری بود.
-چکارش کنم؟... جلدشو با تف بچسبونم؟ با طناب؟... عتچه!

عطسه‌ی سو، مستقیما به طرف قسمت پاره شده‌ی جلد کتاب بود؛ و البته حاوی بوکات!
-عــــــــه! چسب هم جور شد.


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.