هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۸
راهنمایی هاتون خیلی خوب بود دستتون درد نکنه از بابت رمز تازها هم سپاسگزارم


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۸
سلام من یک تازه واردم و زیاد از اینجا سر در نمی آرم می شه لطفا بگید مدیر کیه و ما برای ارتباط بیشتر باید چی کارکنیم؟


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۸
تصویر شماره11. یک شب مهتابی بود باد به داخل اتاق می آمد و صدای جیرجیرک ها مانند شعری زیبا در اتاق می پیچید هری داخل اتاق روی تخت خود دراز کشید و خوابیده بود بی خبر از دنیایی که بعد از تابستان انتظارش را می کشید• در خواب ناز بود که صدایی آشنا به گوشش رسید صدا به آرامی می گفت:هری پاتر !بیدار شوید هری ناگهان با شنیدن صدا از جا پرید صاحب آن صدای جیر جیر مانند را می شناخت در تاریکی کورمال کورمال به دنبال عینکش ودکمه چراغ مطالعه گشت همین که دکمه را فشار داد با خوشحالی فریاد زد دابی تو اینجا چه می کنی!؟دابی هم که از دیدن هری خوشحال به نظر می رسید جواب داد برای دیدن شما به اینجا آمدم هری پاتر.هری لبخندی زد و چشمانش که خستگی در آن موج می زد مالید در آن شب زیبا که او از هیچ چیز دنیای جادوگران خبر نداشت این (آمدن دابی) می توانست برایش بهترین اتفاق باشد بنابراین بی معطلی پرسید دابی از آن طرف ها چه خبر؟آن جا همه چیز خوب پیش می رود؟دابی سرش را تکان داد و گفت هری پاتر در مدت نبود شما اتفاق های زیادی افتاده است
+ مثلا چه اتفاقاتی؟نکنه که به قوانین جدید هاگوارتز مربوط می شه یا اینکه به که دامبلدور!؟
هری همیشه نگران و در فکر هاگوارتز بود و زیاد به بقیه اتفاقات فکر نمی کرد
+نه قربان این از اینجور خبر ها نیست هاگوارتز همیشه استواره هری پاتر
هری نفس عمیقی کشید و پرسید پس تو برای چه کاری به اینجا آمدی؟آن هم این وقت شب! دابی سرش را پایین انداخت و جواب داد هری پاتر خود دابی هم نمی داند برای چه کاری آمده
+ چی دابی نمی دونی که چرا به اینجا آمدی!؟ یعنی فقط بر حسب اتفاق در اینجا ظاهر شدی؟
دابی که دید نگرانی در چشمان هری موج می زند جواب داد نه قربان انقدرها هم برحسب اتفاق نبود برای من مشکلی پیش آمده که... دابی لحظه ای سکوت کرد سپس ادامه داد که دابی خجالت می کشد به هری بگوید
+ دابی مشکلی نیست به من بگو شاید بتوانم دردی از تو دوا کنم
+ هری پاتر همیشه مهربان بوده و هست مرلین او را حفظ کند او یک بار مرا از دست ارباب سختگیرم نجات داده است من به او مدیونم
هری سرخ شد و گفت نه بابا اینطور ها که تو می گویی نیست من که کاری نکردم دابی با جیرجیر گفت چرا شما مرا نجات دادید شما.. هری میان حرف دابی دوید و گفت آرام تر حرف بزن همه خوابیده اند .دابی سرش را تکان داد و دیگر چیزی نگفت هری ادامه داد حالا مشکلت چه بود دابی؟ دابی با چشمانی که به اندازه توپ تنیس بود به هری زل زد و گفت هری پاتر شما خیلی مهربانید و می توانید احساسات یک جن خانگی بیچاره را درک کنید ولی دیگر اصیل زاده ها نمی توانند آن ها فکر می کنند ما جن های خانگی احساس و عواطف نداریم قلب نداریم فکر می کنند ما نگران نمی شویم دلخور و غمگین نمی شویم شاد نمی شویم و فکر می کنند ما... جن های خانگی عاشق نمی شویم هری با شنیدن کلمه عشق از دهان دابی کمی جا خورد ولی بعد با خنده گفت به به دابی کی تشریف بیاریم عروسی ؟دابی لبخند مختصری زد و جواب داد هنوز معلوم نیست هری پاتر
+ اسمش چیه دابی؟
+لیزارو قربان!لیزارو
+جالبه کجا باهم آشنا شدید؟
+ تو خونه ارباب مالفوی
+مگه بازهم به آنجا برمی گردی؟
+بعضی وقت ها برای دیدن لیزارو می رفتم ولی..
ناگهان دابی فریاد عجیب و غمگینی سر داد و سپس گفت هری پاتر من می خواهم در کنار لیزارو زندگی کنم و شاید هیچ وقت پیش شما بازنگردم اخه او به ارباب سابقم بسیار وفادار بود و هست و من هم برای رفتن به کنار او باید عذاب بکشم هری تا خواست چیز دیگری بپرسد دابی یک عالمه نامه در دستش قرار داد و گفت هری پاتر قول بده که یک هفته بعد از رفتن من این نامه ها را باز کنی!
+چرا یک هفته بعد دابی؟
+ خودتون می فهمید هری پاتر ولی قول می دید که یک هفته بعد از رفتن من این نامه هارا باز کنید؟
+ولی دابی..
+خواهش می کنم هری پاتر
+ باشه قول می دم زودتر بازشون نکنم قول می دم!
+دابی از شما سپاسگزاره
در این موقع دابی محکم هری را در آغوش کشید و گفت من به پیش لیزارو باز می گردم و در کنار او زندگی می کنم ارباب هری خواهش می کنم بعد از رفتن من مراقب خود باشید. هری که از حرکات دابی حیرت زده شد بود پرسید این کارها برای چیست دابی ؟یک جور رفتار می کنی که انگار قرار است... دابی میان حرف هری پرید و گفت من وقت زیادی ندارم قربان امید وارم مرا به خاطر بسپارید با آن که ناگذیر به خدا حافظی ام هری احساس کرد دابی اصلا حال و روز خوشی ندارد
+ دابی چه اتفاقی افتاده؟تو داری گریه می کنی!؟
+ دوری از شما برایم سخت است هری پاتر ولی باید بروم به دوستانتان هم سلام برسانید خداحافظ هری پاتر
+ دابی صبر کن!
اما دیگر دیر شده بود دابی بار دیگر غیب شده و هری را تنها گذاشته بود هری نامه ها زیر تخت گذاشت تا مبادا دست پسرخاله اش دادلی دورسلی به آن ها برسد تا یک هفته بعد خودش آنها را باز کند سپس چراغ را خاموش کرد و با اندیشیدن به دابی و عشق جدیدش به خواب رفت روز ها در پریوت داریو می گذشت و هری فقط به امید خواندن نامه های دابی و رفتن به هاگوارتز زنده بود بالاخره روز موعود فرا رسید روز باز کردن نامه ،هری صبح خیلی زود بیدار شده بود تا در خلوت نامه ها را بخواند :
از طرف دابی برای هری پاتر و دوستانش
هری پاتر عزیز که الان درحال خواندن نامه ای باید بگویم که من در مدتی پیش عاشق لیزارو شدم ولی او به علت سنگدل بودن این موضوع را درک نمی کرد او و دیگر جن های خانگی مرا فردی ترد شده می دانستند و هرگز علاقه ای به بودن با من نشان نمی داند ولی من صبور و عاشق بودم و برای دیدن لیزارو حتی حاضر بودم به عمارت اربابی مالفوی ها باز گردم اما یک رو ز که به آنجارفتم ویکو جن خانگی را دیدم که او هم لیزارو را دوست داشت ولی نه به اندازه من ولی او چون در آن خانه مورد توجه همه بود لیزارو او را بیشتر دوست داشت اما...یک روز بلاتریکس به خانه ارباب سابقم آمد او داشت طلسم شیطانی و مرگبار اجی مجی را به اجرا در می آورد که ناگهان آن پرتو سبز رنگ به لیزارو خورد و او ...
من از دیدن صحنه سخت عصبانی و از خود بیخود شدم و چنان پای بلاتریکس را گاز گرفتم که اشکش در آمد سپس با بغل کردن جسد لیزارو از آنجا غیب شدم .
هری دقیقا در همان جا تیکه ای از پیام امروز پیدا کرد که نوشته بود دابی جن خانگی تحت تعقیب ! جایزه برای سر او ۱۱۰گالیون!هری که ناراحت بود ادامه نامه را خواند:
هری عزیز من جسد زیبای لیزارو را با دستان خودم دفن کردم و پس سوگواری پیش ویکو برگشتم تا این خبر را به او بدهم ولی برای اواصلا این قضیه مهم نبود. او با جن خانگی دیگری رابطه داشت و این موضوع حسابی به غرور من برخورد هری پاتر اکنون که داری این نامه را می خوانی باید بگویم که من در عماق رودخانه ام زیرا همانطور که گفتم من عاشق او بودم آن هم از کودکی ولی او نه تن به آزادی داد و نه تن به قضای عشق من او را خیلی دوست داشتم و زندگی بعد از او برایم غیرممکن است تصمیم گرفتم با تو خداحافظی کنم (زیرا تو و دوستانت تنها دوستان و یاران من بودید )و بعد خود را از بالا پل به درون رودخانه بیندازم امیدوارم مرا فراموش نکنید قربان!
دابی جن خانگی آزاد!
هری آرام آرام اشک ریخت مرگ دابی به دلیل عشق بود عشقی که کسی آن را درک نمی کرد!هری نامه را به قلبش نزدیک کردو آرام زمزمه کرد دابی!

سلام به مدیر گروه ببخشید اگه بد بود آخه من زیاد تو عاشقانه نوشتن مهارت ندارم ولی چون موضوعی پیدا نکردم اینطور نوشتم امیدوارم زیاد بد نشده باشه

جالب و خلاقانه بود. فقط چند مورد ایرادات ظاهری داشتی.
حتما انتهای جملاتت نقطه بذار. خیلی جاها جمله ها به هم متصل شده بودن و خواننده دچار اشتباه میشد.
دیالوگ ها رو به شکل محاوره بنویس. اینطوری خواننده بهتر با متنت ارتباط برقرار می کنه. و حتما اینطوری بنویس:


دابی میان حرف هری پرید و گفت:
- من وقت زیادی ندارم قربان. امید وارم من رو به خاطر بسپارید. با این که ناگزیر به خدا حافظی ام.

هری احساس کرد دابی اصلا حال و روز خوشی ندارد.
- دابی چه اتفاقی افتاده؟تو داری گریه می کنی!؟


فقط از - استفاده کن.

تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۸ ۰:۱۹:۰۵

مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.