هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (گبی.دلاکور)



پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۷:۴۸ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸
تکلیف ناقصیآوردم استاد!


گب دراکولا!


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۷:۴۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸
- بابایی؟
- جان بابایی؟
- خواستن شدم که پرسیدن بشم که چرا ما از چوبدستی برای اجرای طلسم‌ها استفاده کردن می‌شیم؟
- منظورت چی بودن می‌شه؟
- خب چرا چوبدستی؟ چرا لواشک نه؟ چرا آبنبات چوبی نه؟
- این داستان طولانی هستن می‌شه... مطمئنی دوست داشتن داری شنیدن بشی؟
- بله بابایی!
- خب... راستش گریک اولیوندر یه روز توی خونه‌ش نشستن شده‌بود و همین‌جوری که من و تو هستن می‌شیم، اونم با دخترش فیلم دیدن می‌کرد. ناگهان دخترش فیلمی گذاشتن کرد... حدس بزن اسم فیلم چی بود؟
- خون آشام؟ بتمن؟ آنابل؟ مبارز؟
- سیندرلا!
-
- خب گفتن می‌شدم... اون یه فیلم ماگلی بود که رگه‌هایی از جادو در اون وجود داشتن می‌شد. توی اون فیلم، فرشتهء مهربون یه چوب سمت سیندرلا گرفتن می‌شه و اون رو خوشگل و ترگل ورگل کردن می‌کنه!تا قبل از اون فیلم، جادوگرا با هر چی که دستشون میومد جادوی وجودشون رو منتقل کردن می‌شدن ولی در اون لحظه، گریک اولیوندر از این حرکت ماگل‌ها استفاده کردن شد و اولین چوبدستی رو ساخت! همه از کارش استقبال کردن شدن و اون کلی معروف شدن شد... اونم با ایده‌ای که مال ماگلا بودن می‌شد!

بچه نگاهی به رابستن انداخت و سری به نشانهء تایید تکان داد. او با خودش فکر می‌کرد اگر ماگل‌ها نبودند چقد زندگی سخت و تاریک می‌شد.
- بابایی، تو این همه اطلاعات راجع به آقای اولیوندر رو از کجا آوردن می‌شی؟

رابستن نیشی چاکاند و چشمکی به دخترش زد.
- دونستن نمی‌شم... شاید من توی زندگی قبلیم گریک اولیوندر می‌شدن بودم!


گب دراکولا!


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۸
برای لحظاتی، مرگخواران فقط خیره‌خیره به جایی که لرد نشسته‌بود نگاه می‌کردند.

- شما دارین به کجا نگاه می‌کنین یاران ما؟

جمع مرگخواران، به‌طور همزمان چشم‌هایشان را از سر خالی ِ لرد سیاه به طرف چشم‌هایش جابجا کردند.

- آممم... چشم‌های مبارکتون ارباب!
- یکی نیش رودولف رو با نخ جراحی بدوزه و بقیه هم دوباره اتاقمون رو بگردن و شونه رو پیدا کنن!

همزمان با کوک زدن‌های بلاتریکس، بقیه مرگخواران به طرف اتاق هجوم برده و سعی کردند اولین نفری باشند که شانهء لرد سیاه را پیدا می‌کند. اما اتاق آن‌قدرها بزرگ نبود و جای زیادی هم برای گشتن نداشت‌.

- برو کنار ببینم! خودم اول اومدم زیر فرش رو ببینم!
- نخیرم اول من رسیدم!
- ارباب توی این گلدون‌و که افتاد شکست گشتم، نبود.
- ارباب چرا نگفتین روی رداتون لکه افتاده؟
- ارباب این گوشی مشنگی توی اتاق شما چیکار می‌کنه؟
- ارباب معحون دماغ در بیار منم اینجاست!
- عه ارباب این همون ماتیکیه که بهتون هدیه دادم. چقدر زود تمومش کردین!

لرد سیاه اندکی شوک‌زده به مرگخوارانی که داشتند دار و ندار زندگی‌اش را رو می‌کردند نگاه کرد و سپس با حرص گفت:
- برین بیرون از اتاقمون! حریم شخصی‌مونو از بین بردین! کروشیو! حتما اینجا نیست که خودمون پیداش نکردیم دیگه!
- خب پس ما چیکار کنیم ارباب؟
- برین پیداش کنین، تا وقتی هم که پیداش نکردین اصلا برنگردین!

و اندکی بعد تک تک مرگخواران به جز مروپ، با تیپا از خانه ریدل به بیرون پرت شدند.

- خب الان چه‌جوری پیداش کنیم؟
- خودمون که نمی‌تونیم همین‌جوری الکی بریم بگردیم، باید از کسی که بلد بودن می‌شه پرسیدن کنیم!
- یعنی کی؟
- دایره جنایی باکینگهام پلیس!

***

مدتی بعد، قلعهء باکینگهام

دایرهء جنایی ِ قلعه باکینگهام، مکانی بسیار خوف‌دار و ترسناک بود که هر کس تا وارد آن می‌شد برگ‌هایش می‌ریخت و به کار نکرده‌اش هم اعتراف می‌کرد. تاریخی که از آن ثبت کرده‌بودند هم به‌شدت طولانی و افتخارانگیز و پر از انواع و اقسام خلافکارها با جرمهای عجیب و غریب بود.
اما در آن لحظه، وقتی که مرگخواران تک تک و با اضطراب واردش می‌شدند، حتی تسترال هم آنجا پر نمی‌زد.
- این بود اون جایی که گفتین پر از آدمای کار بلده؟
- الان از کی باید کمک بگیریم؟
-بدبخت شدیم!
- حالا دیگه نمی‌تونیم شونهء ارباب رو پیدا کنیم و ایشون هممونو می‌کشن!
- همش تقصیر این رابه!
- قبل اینکه پز پلیس‌های زیر نظر شهرداری رو بدی لااقل از یکی بپرس!
- خب... خب خودمون پلیس شدن می‌شیم!
- منظورت چیه؟
- الان رفتن می‌شیم پیش رئیس پلیس، بعدشم اون باهامون مصاحبه کردن می‌کنه. اگه توی مصاحبه درست رفتار کردن بشیم، خودمون پلیس شدن می‌شیم!


گب دراکولا!


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۸
۱. توی یه رول، به مریخ برین و خاک مریخ بیارین! اینکه از کجای سفرتون شروع کنید مهم نیست. اما اینکه در مورد اقامتتون توی مریخ توضیح بدین. اونجا چجوریه؟ اصلا میذارن راحت خاک مریخ بردارین یا راحت برگردین؟ بیشتر توضیح نمیدم که محدود نشین. نوشتن برگشتنون هم اختیاریه. مهم اقامتتون و خاکیه که میخواین بیارین. ۲۴


- روونایا، آخه چرا من؟ چطوری بگم از خاک متنفرم؟

گابریل نگاهی به آن همه خاک و غبار انداخته و سعی کرد جلوی ایستادن قلبش را بگیرد و جلوی دهانش را، تا مبادا باز شود و سخنانی خارج از ادب بر زبان آورد و جلوی سیارهء غریبه، هم‌گروهی‌هایش را بی‌شخصیت نماید.
- همهء عمرم سعی کردم از خاک و گرد و غبار دوری کنم، اون‌وقت این بوقیا منو فرستادن وسط اینا! ... حالا چی می‌شد یکی دیگه واسه معجون پروفسور خالی خاک ِ مریخ میاورد؟!

همین‌طور که غر می‌زد، نایلونی را از توی کیفش برداشت و کمی جلو رفت؛ سعی کرد توجهی به آن‌همه گرد و غبار قرمز روبرویش نکند و نایلونش را پر از خاک کرده و سریعا از همان راهی که آمده، برگردد. اما درست در لحظهء آخر، وجدان ِ فضول و خاک بر سرش وارد کار شد.
- می‌خوای اینجا رو همین‌طوری ول کنی و بری؟ همین‌قدر کثیف؟ چطور دلت میاد؟
- خب... خب...
- چطور می‌تونی ادعا کنی تمیزترین آدم دنیا هستی وقتی بخشی از دنیا رو این‌قدر کثیف می‌بینی و بهش بی‌توجهی؟
- آخه...
- برگرد و بجنگ! برگرد و اینجا رو پاکیزه کن!

وجدان ِ گابریل همیشه همین‌قدر تسترال بود و حرفش را به کرسی می‌نشاند. در نتیجه، گابریل تی تاشو اش را از توی جیبش بیرون آورده و با نگاهی به اطراف، مشغول تمیز کردن مریخ شد.

هفتاد و سه سال بعد

- خب... بالاخره تمیز شد!

گابریل نگاهی به روبرویش انداخته و لباس‌هایش را تکان داد. لبخندی از سر رضایت زد و به طرف فضاپیمایش رفت تا به زمین بازگردد.
فضاپیما همانجایی بود که در ابتدا قرار داشت، ظاهرش نیز درست شبیه همان موقع بود اما تفاوت‌هایی نیز داشت.
گابریل لبخندش را تجدید و کرد و دستش را به ‌طرف در فضاپیما برد تا سوارش شود اما با اولین تماس، فضا پیما کاملا پودر شد و روی زمین ریخت.

- آیا... ممکنه... انسان‌ها بتونن پرواز کنن؟!



۲. معجون چه بلایی سر رکسان بعنوان خورنده معجون آورد؟ توی یه رول کوتاه توضیح بدین. ۴

رکسان شیشهء معجون را بالا برد و تمامش را توی دهان خودش ریخت. معجون که غلیظ هم بود به طرف دهان ِ رکسان جاری شد و...

بلافاصله به طرف جایی که از آن آمده‌بود برگشت و گوشهء ظرف جمع شد!

رکسان که ترسی... چندشش شده‌بود کمی خم شد و توی ظرف را نگاه کرد. دستش را به طرفش برد و سعی کرد آن‌را از گوشهء ظرف جدا کند که ناگهان معجون جیغ کشید و از توی شیشه بیرون پرید و توی ترک دیوار، پنهان شد!

معجون که شبیه سازنده‌اش شده‌بود، هیچ بلایی سر رکسان نیاورد؛ جز اینکه رکسان نیز از ترس جیغ زد و پا به فرار گذاشت و توی ترک دیوار ِ روبرویی قایم شد.

معجونی که رکسان درست کرده بود، معجونی بود که هر کس آن را درست می‌کرد ویژگی‌های خودش را هم به آن منتقل می‌نمود!

۳. رنگ و شکل معجون رو توضیح بدین یا نقاشیش کنید. و یه اسم براش انتخاب کنین. ۲


اسم معجون: منم همین‌طور!

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۲۱ ۱۹:۴۲:۲۳

گب دراکولا!


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸
۱. سلام استاد!
منم بالاخره مشقم رو نوشتم!


۲.

- خب... الان اصول تکمیلی ِ پاکیزگی در دفتر مدیر مدرسه رو می‌خونم و می‌رم که تمیزش کنم!

گابریل این را گفت و سرش را توی کتاب قطوری که رویش "اصول تکمیلی تمیز کردن دفترهای مدیریت مدارس" نوشته شده‌بود فرو کرده و مشغول خواندن شد. کمی از خواندنش گذشته بود که یه بوکات ریزه‌میزه، به سرعت وارد مغزش شد.

پس از چند دقیقه، گابریل کتاب را بست و به طرف دفتر مدیریت مدرسه رفت.

- خب! حالا بریم سراغ مرتب کردن پرونده‌ها... چیکار باید بکنیم؟ ... عه... چیکار بود؟

گابریل نگاهی به پرونده‌های روبرویش انداخت و سعی کرد نحوهء مرتب کردنشان را به یاد بیاورد. اما بوکات سفت روی اطلاعات مغزش چسبیده بود و نمی‌گذاشت چیزی بفهمد.
- چطوری بود؟ ... باید پرونده‌ها رو بر اساس چی مرتب می‌کردیم؟ چرا یادم نمیاد؟ الان مدیر می‌رسه و همه‌چیز رو مرتب می‌خواد، پس من باید یه کاری بکنم! ... فکر کنم بر اساس سن بود! حتما همین بوده دیگه.

و تمام پرونده‌ها را بیرون ریخت و آن‌ها را بر اساس سن دانش‌آموزان چید.

- خب! حالا بریم سراغ وسایل ضبط شده از دانش آموزان... اینا رو باید چیکار می‌کردیم؟ ...اصلا اینا رو باید مرتب کنیم؟

بوکات لبخند شیطانی‌ای زد و جای چند تا چیز توی مغز گابریل را جابجا کرد.

- فکر کنم نظم اینا در به هم ریختگی‌شونه... پس بهم می‌ریزیم!

گابریل سری به نشانهء تایید برای خودش تکان داد و تمام وسایل را به هم ریخت؛ حتی نظم تعدادی را هم این‌گونه تشخیص داد که باید به دست صاحبانشان باز گردند و در نتیجه شکلات‌های تهوع‌آور و پودر نامرئی شدن سر کلاس وقتی معلم درس می‌پرسد را به صاحبشان پس داد و دوباره به دفتر برگشت.

- خب حالا نمرات و کارنامه‌ها! نمرات رو از بزرگ به کوچیک بنویسم یا از کوچیک به بزرگ؟

بوکات که توی سر گابریل لم داده‌بود و جلوی تلویزیون مغزش داشت خاطراتش را می‌دید، یک تکه از مغز را برداشت و خورد.

- خب... خب اینا باید متقارن باشن... این نمرات هم تقارن ندارن. منم که یادم نمیاد چطوری مرتب می‌شن! پس همشون رو یه عدد مساوی می‌زنم تا مرتب باشن!

گابریل تمام نمرات را بیست رد نموده و بعد هم کاغذهای پوستی ِ اعلام نمرات را توی آتش ریخت تا اتاق را مرتب کند. در نهایت هم روی دیوار را تی کشید و خاک سقف و روی کمدها را به روی زمین ریخت و در حالی‌که از کارش راضی بود نگاهی دوباره به اتاق نینداخت و با خوشحالی به خوابگاهش برگشت.
مدیر هم همانطور برمی‌گشت او را در راه دید و برایش دست تکان داد؛ سپس در را گشود و وارد اتاق شد.
- گاب... ری...یِل!



ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱۸ ۱۵:۰۷:۰۷

گب دراکولا!


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸
- من خیلی خنگم، من خودم رو کیش و مات کردم، از این بدتر نمی‌شه!

چشم چپ و راست نگاهی به هم انداختن .
- راست می‌گی، واقعا از این بدتر نمی‌شه!
- من قراره همهء امتحاناتمو خراب کنم و شاگرد اول نشم! قراره بشم ننگ روونا، مایهء خجالت ریونکلاو!

دو چشم ِ تام، سری به نشونهء تاسف تکون دادن.
- نچ نچ نچ... دقیقا قراره همین اتفاقات بیوفته!
- دلداری که نمی‌دین، لااقل تکون انقدر تکون نخورین! سردرد شدم!

سر وارد بحث شد.
- راست می‌گه، شماها اعضای بدن این طفل معصومین‌. به جای اینکه بهش کمک کنین، ناامیدش می‌کنین؟

چشم چپ و راست کمی خجالت کشیدن و سر جاشون نشستن. تام هم که احساس می‌کرد سر می‌تونه کمکی بهش بکنه کمی خودش رو جمع و جور کرد و پرسید:
- سر، به‌نظرت چه اتفاقی برای من افتاده؟ ... امروز سعی کردم جذر بگیرم ولی... ولی پول نداشتم!
- ... خب... اوضاع کمی ترسناکه!
- تو هم نمی‌تونی بهم کمک کنی نه؟
- خب بیا کارایی رو انجام بدیم که توی درس خوندن تواناتر بشی... مثلا... ... بیا جدول حل کنیم که حافظه‌ت قوی بشه!

تام فکر نمی‌کرد جدول حل کردن کمکی به حل مشکلش بکنه، اما مجبور بود که توی اون شرایط به حرف کسی گوش بده‌؛ پس "باشه" ای گفت و رفت تا جدولی بیابه.

کمی دور از تام، دروئلا با شک و تردید رفتنش رو نگاه کرد و بعد توی دفترچه‌ش نوشت:

نقل قول:
بوکات باعث فعالیت بیشتر و مفیدتر اعضای بدن به شخص می‌شه!


و بعد با خودش زمزمه کرد:
- یعنی واقعا بوکات هم فایده داره؟


گب دراکولا!


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۸
خلاصه: لرد سیاه متوجه شده که مرگخوارا شنا بلد نیستن! برای همین یه قورباغه به اسم قوری رو به عنوان مربی شنا استخدام کرده که به مرگخوارا شنا کردن یاد بده.
مرگخوارا مایوهاشونو آماده می کنن. دریای نامناسبی هم پیدا می کنن که زیادی سرده و همشون یخ می زنن.
بعد از اینکه یه خرس قطبی کلاه سو رو می‌جوه، سو از شدت عصبانیت می‌خواد دوئلی بین اون و خرس برگزار بشه.

...

مرگخواران با شنیدن این حرف، نگاهی به هم انداختند.

درخواست سو خیلی هم بیجا نبود، اما آن‌ها با یک خرس زبان‌نفهم روبرو بودند که حتی امان نمی‌داد چوبدستی‌هایشان را بالا بیاورد... نتیجتا همه بیخیال سو و ناراحتی‌هایش شدند.

- دیوونه شده... ولش کنین بذارین یکم تنها باشه مغزش بیاد سر جاش... نیومد هم اشکالی نداره ارباب می‌فهمه اخراج‌ترش می‌کنه. ما می‌ریم ببینیم قوری چی می‌گه.

اما سو که انتظار رفتار دیگری داشت، جا خورد و از ترس اخراج‌تر شدن، به‌سرعت از حالت افسرده و رو به موت فعلی خارج شد.
- بی‌تربیتا، حالا می‌مردین یکم نازمو می‌کشیدین؟ دیوونه‌م خودتی بانز!

قوری که به کمک تهدیدهای "به لرد می‌گم" و "الان جغد می‌فرستم چغلی‌تونو می‌کنم" بالاخره توانسته‌بود همهء مرگخواران را مرتب و منظم کنار هم جمع کند، روی صخره‌ای ایستاد و بلندگو به‌دست گرفت تا متد جدیدی برای شنا به آن‌ها آموزش دهد... هر چند واضح بود قوری روش‌هایی را یاد می‌داد که طرف قابل، حتما باید قورباغه می‌شد تا بتواند چیزی از آن‌ها بفهمد!


گب دراکولا!


پاسخ به: شركت حمل و نقل جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸
خلاصه: لرد سیاه قصد کرده به سفر بره اما شرکت حمل و نقل جادویی به مشکل خورده و نتیجتا تمام راه‌های حمل و نقل جادویی هم خراب شدن. گابریل ِ طفلی پیشنهاد می‌ده که از وسایل مشنگی استفاده کنن و همین پیشنهاد باعث می‌شه که مرگخوارا شروع کنن به دسیسه‌چینی. نهایتا دسیسه‌چینی‌ها جواب می‌ده و لرد سیاه دستور می‌ده گابریل رو توی سطل آشغال بندازن که رابستن به عنوان شهردار، می‌خواد فرهنگ سازی کنه که تا ساعت نه شب صبر کنن.

....

- بابا؟!

رابستن کمی فکر کرد و پیشنهادش رو بیان کرد.

- خب می‌شم بابای مرگخوار ِ مامان...
- کلاه چی؟
- ماتیک چی؟
- تِی چی؟

رابستن که با حجم عظیمی از پیشنهادات روبرو شده‌بود، لب ورچید و توی دفترچه‌ش قایم شد.

- یاران ما، حالا که از زیر مسافرت بردن ما در می‌رین، خودمون می‌ریم مسافرت!
- اما چجوری ارباب؟
- ما خودمون رو صادر خواهیم کرد!

چند ساعت بعد

- ما گفتیم کسی تو جعبهء ما نیاد، شماها اینجا چیکار می‌کنین؟ خفه شدیم!
- ارباب اونجا تنگ و تاریک و خفه بود، ما ترسیدیم!
- الان اینجا به نظرتون تنگ و تاریک و خفه نیست؟ ما می‌خواستیم دو دقیقه با خونواده‌مون تنها باشیم، حالا مگه می‌ذارن!
- ارباب مطمئنین صادر می‌شیم؟
- لازم نبود بریم تو کشتی‌ای، جایی؟
- ما اونقدر توانایی داریم که از دم در خونه ریدل صادر بشیم. فضولیش به شماها نیومده!
- تام، حالا حجم جعبه رو هم به‌دست نیاوردی اشکال نداره!
- این جعبه رو از کجا بلند کردی بانز؟ اینا چیه توش؟
- نمی‌دونم. من اولین چیزی که دیدم‌و برداشتم. شانس آوردیم جعبه بود کلا.

چند ساعت بعد

- ارباب حس می‌کنم جعبه هر لحظه داره تنگ تر می‌شه!
- مدتی نفس نکش فنریر. ما اکسیژن نداریم.
- ارباب...
- فایده‌ای نداره، در جعبه رو باز کنین... اینجوری نمی‌شه ادامه داد. احتمالا تا الان صادر شدیم.

سو از داخل جیب کراب سرش را بیرون آورد.
- ارباب بیام تو در رو باز کنم؟
- کی راهش داد بیاد تو؟ نخیر، همون جا بمون. رودولف، باز کن در جعبه رو!


گب دراکولا!


پاسخ به: گاهنامه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸
به نام دولت نظافت و تقارن

گاهنامه‌‌ی وزارت سحر و جادو

شماره اول، یکشنبه هفتم مهرماه 1398
بخش اخبار:

اخبار وزارت سحر و جادو:

شکل گیری دولت جدید، وزیر جدید، کابینه جدید!
وزیر گابریل دلاکور، در تاریخ شنبه ۲۳ شهریور، توسط شورای آسمانی زوپس و با حمایت همه جانبهء انجمن ساحرگان، بر مسند قدرت نشست.
بلافاصله پس از این اتفاق ملت فهیم و همیشه در صحنه، به خیابان‌ها آمدند و با شعاری که پرسشی بزرگ داشت، یعنی: "کریس را خوردید؟ " کابینه دولت پانزده و نیم‌ام را مخاطب قرار دادند.

کابینه نیز به سرعت و در حالی‌که اصلا دستپاچه و دچار ترس و وحشت و اضطراب و نشستن دانه‌های درشت عرق بر جبین نشده‌بود، مرگ ناگهانی وزیر اسبق را شرح داد.

دولت پانزده و نیم‌ام به محض روی کار آمدن تغییراتی را در کابینه اعمال نموده و با شعارهای "مخالفان را شفاف خواهیم‌ نمود" ، "موافقان را هم به دلیل سلامت خودشان شفاف خواهیم نمود" ، " آن‌هایی که نه مخالفند و نه موافق را نیز به‌علت این بی‌ثباتی و در دست نگرفتن سرنوشت جامعهء خویش، شفاف خواهیم نمود" ، تمایل خود در شفاف نمودن همهء جامعه اعلام کرد.


آیا این دولت، دولتِ معتاد شدن سوژه هاست؟!
اعتراضات گسترده‌ای مبنی بر ترویج اعتیاد در دولت ِ جدید رخ داده‌است. خبرنگار وزارتخانه طی گفتگو با یکی از معترضان می‌گوید:
- مردم می‌گن اگه قراره سوژه‌ها از خطر اعتیاد در امان نباشن، پس جوون‌هامون چی؟ چه بلایی قراره سر بچه‌هامون بیاد؟

خبرنگاران ِ فرصت‌طلب نیز به‌سرعت روی وزیر ذره‌بین انداخته و ایشان را در حالی‌که کوچه دیاگون را تی می‌کشیدند گیر انداخته و سخن مردم را به وی رساندند. مفتخریم جواب ایشان را به عرض برسانیم:
- نشانه‌های دولت‌های پیشین هنوز در میان جامعه به چشم می‌خوره و این تقصیر دولت تازه‌کار ما نیست ای مردم. به ما برای پاکسازی و مرتب کردن اوضاع وقت بدید و نگران نباشید‌... همه‌چیز متقارن خواهد شد!

دولت جدید، افتخار آفرین یا خائن؟
در پی مرگ سوری ارباب لرد ولدمورت و به قدرت رسیدن هاگرید به صورت موقت و به عنوان لرد شکلاتی، وزارتخانه که به دلیل دوست نداشتن رنگ خاکستری با تلفیق سیاه و سفید مخالف بود و معتقد بود مرگخواران نبایستی این مقوله را بپذیرند. پس به سرعت خواب معاون وزیر، بانو دروئلا روزیه را تعبیر نمود. دروئلا می‌گوید:
من خواب دیدم ارباب کتابی که بهشون قرض داده‌بودم رو ارباب بهم دادن و منم دادمش به رابستن! این یعنی ارباب می‌خوان ما با گرویدن به رباب وفاداریمون رو بهشون ثابت کنیم!

پس وزارتخانه شبیه‌ترین مرگخوار به لرد ولدمورت را فراخوانده و رباب (ارباب راب) را موقتا و سوری و صرفا جهت کم کردن روی هوریس دادن قوت قلب به مرگخواران و این امید که "او زنده‌ است" انتخاب نمود.

در نهایت با وجود تمامی اعتراضات بیهودهء، لرد ولدمورت بازگشته و با فراخواندن گابریل و دروئلا و رابستن به سمت چپ، آوادای محکمی بر پیکر همه معترضان زد.

انتقال تجربیات روح آرسینوس به وزیر جدید!
رابستن لسترنج که خود را جای روح آرسینوس جیگر، وزیر اسبق سحر و جادو جا زده و در کشوی میز وزیر سحر و جادو با بچه اش پنهان شده است قصد دارد تجربیات خود را با شرط باز نکردن کشوی میز توسط گابریل به او انتقال دهد!
آیا تجربیات کاذب رابستن فایده ای برای وزیر گابریل خواهد داشت؟ به انبار وزارت سحر و جادو بروید تا این تجربیات گرانبها را دریابید.

آیا با به قدرت رسیدن ساحرگان پیش از موعد مقرر، آن‌ها به کار خود پایان خواهند داد؟

پس از شگل‌گیری انجمن ساحرگان، جمعی از ساحرگان بسیار محترم جامعه مقاصد والایی را نشان‌گذادی نموده و شروع به جنگ آشکار برای کسب اهدافشان شدند.
مرلین نیز با آن‌ها یار بود و پیش از زمان موعد آن‌ها با وزیر شدن گابریل دلاکور به قدرت رسیدند اما...

آیا این پایان کار است؟

در این باره با بانو گانت صحبت کرده‌ایم. ایشان گفته‌اند:
- کی گفته؟ پس تکلیف اون همه سبزی‌ای که امروز خریدم چی می‌شه؟! فقط از امروز انجمن رئیس جدیدی داره... رکسان ِ خالی ِ مامان!

این مصاحبه نشان می‌دهد کار انجمن هنوز با جادوگران تمام نشده‌است.

اخبار آزکابان:

پس از گزینش تام جاگسن به عنوان معاونت زندان آزکابان، وی به سرعت راه ارتباطی با ناظران را ساخته و نشان داد وزارت کاملا مردمی و برپایهء نظرات مردم می‌باشد.

اخبار موزه وزارت سحر و جادو:

راه‌اندازی هالی‌پاف، اولین مسابقه دولت نظافت و تقارن، با پیش‌بریِ کنت الاف!

نزدیک بودن ِ روز سینمای جادویی با روز گروه هافلپاف، نوید مسابقهء فرح بخش و زیبای هالی‌پاف را داده و شرکت کنندگان پست‌هایشان را در تاپیک هالی ویزارد ارسال نمودند.

نتایج به داوری ِ کنت الاف، سو لی و هاگرید به‌زودی اعلام خواهد شد. وزارتخانه جوایز نفیسی برای نفرات اول تا سوم در نظر گرفته است!

شرکت کنندگان:
تام جاگسن
مروپ گانت
رودولف لسترنج
پاتریشیا وینتربورن
سرکادوگان
پنه‌لوپه کلیرواتر
رکسان ویزلی

* ضمنا اسامی افرادی که ثبت نام نموده و از ارسال پست در جشنواره سر باز زدند، به ریاست آزکابان اعلام شده و به زودی به جرمشان رسیدگی خواهد شد.

رویدادهای پیش ِ رو:

۲۱ مهر، روز گریفیندور و رماتیسم!

گریفیندور، گروه پر افتخار هاگوارتز! گروهی که در همه ادوار با فراز و نشیب‌هایی روبرو بوده است.

مشتاقانه منتظر فرا رسیدن این روز مبارک و تبریک به دوستان گریفیندوری‌مان هستیم.

*وزارتخانه متعاقبا برنامه‌های مربوطه برای جشن گرفتن این روز را اعلام خواهد کرد.


بخش حوادث:

جنگ بلاتریکس با سارا بر سرد به دست آوردن لرد سیاه، یا تلاش سارا برای بدست آوردن ثروت مالفوی ها؟!

سارا دختری که با دیدن ثروت تام ریدل عاشقش شده است، امیدوار است که بتواند عمارت و ثروت تام ریدل را به نام خودش کند غافل از اینکه این ثروت ها به دوست تام یعنی لوسیوس مالفوی تعلق دارد. او در این راه در حال جدالی خونین با بلاتریکس لسترنجی است که شیفته واقعی تام ریدل است.
سرانجام این مثلث عشقی به کجا خواهد رسید؟


متفرقه:

راه‌اندازی "خورندگان معجون راستی"

پس از مدت‌های مدید، وزارتخانه بطری‌های معجون راستی را از انبار بیرون آورده و برای جلوگیری از اسراف، در خیابان‌ها گشته و چهره‌های مشکوک را به وزارتخانه دعوت می‌نماید. اولین چهرهء‌ مشکوک آقای رودولف لسترنج بود که به سوالات پاسخ‌های تقریبا کاملی ارائه نمود. لیست سوالات و پاسخ‌های آقای لسترنج بزرگتر را در تاپیک "خورندگان معجون راستی" مشاهده می‌نمایید.

فرد مشکوک بعدی، چه کسی خواهد بود؟

وزارتخانه از مردم کمک و نظر می خواهد! در صورت مشاهده چهره مشکوک و تمایل به بازپرسی از اشخاص مشکوک به پیام شخصی مراجعه نمایید.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲۳ ۱۰:۴۶:۰۵
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۷ ۱۲:۰۸:۵۵

گب دراکولا!


پاسخ به: سلام بر لرد شکلاتی ... درود بر چتر صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۸
دیدین چیکار کردن ارباب؟ دیدین؟

دیدین خیانت کردن؟ شما رو از یاد بردن؟ لرد شکلاتی آوردن؟

ارباب اینا محفلی آوردن جای شما... باورتون می‌شه؟ من اومدم اعتراض کردم... گریه کردم، اشک ریختم!
التماسشون کردم که این کارو نکنن... تنها کاری که کردن چی بود؟ لای ریش‌های هاگرید رو روبروم گشودن و من رو شکنجه روحی کردن!

ارباب همه‌چیو دیدین؟
این یعنی اعتراض منم دیدین؟

ارباب خواستین کسی‌و بسوزونین من وظیفه‌شو به عهده می‌گیرم، اصلا نگران نباشین‌آ!

پ.ن: هر کی به من تهمت زده دروغ گفته ارباب، پیشاپیش بگم که در جریان باشین!


گب دراکولا!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.