هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ولدمورت چی نداره ؟
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
نصف سنگ جادو را.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی طبقه هفتم جهنم (المپیک)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
بازی کوییدیچ دو تیم هافل و گریف





طبقه ی هفتم جهنم، بدترین جای جهنم، جایی که تمام مجرمان و تبهکاران، خیانتکاران و غش در معامله کن ها بعد از مرگ به انجا فرستاده میشوند حالا این مکان به عنوان محل بازی کوییدیچ دو تیم گریفیندور و هافلپاف انتخاب شده بود.
دو تیم از حیاط هاگوارتز داخل اتش سردی که مخصوص جا به جایی های سریع بود پریدند و صحنه ی بعدی که می دیدند اسم رختکن هایشان بود.
صدای تماشاچیان به گوش میرسید. همگی از جهنمیان بودند پس معمولی بود که در حال شکنجه شدن باشند. همگی جیغ میزدند گریه میکردند و خودشان را به در و دیوار میزدند. فرشتگان هم از بالا روی انها ابجوش و قیر داغ میریختند.

-رئیس اومد.

یکی از فرشته ها به سمت بقیه ی این را داد زد.

خدا ابری بود که با ظاهر خیلی مرتب و اراسته ارام ارام به سطح زمین (جهنم) نزدیک میشد. البته جثه ی کوچکی داشت اما احتمالا تنها در این ظاهر تجلی یافته بود. خدا اهسته به سمت جایگاه وی آی پی رفت.
اسم دو تیم از بلندگو ها خوانده شد و دو تیم با وسایلشان وارد زمین شدند. کلاه هایشان را روی سر گذاشتند و چوب های کوتاه را در قلاف تنظیم کردند. مثل همیشه اسنیچ چند دقیق زود تر ازاد شد و مستقیم به سمت بالا پرواز کرد. برق طلایی رنگش در اتش و دود گم شد. بازیکن ها سوار بر جارو منتظر پرتاب کوافل شدند.
داور بازی با کسب اجازه از خدا بازی را شروع کرد. جارو ها به پرواز درامدند. دیوار دفاعی هافلپاف به سمت دروازه ها رفت و به شکل اتوبوسی معبر را سر کرد. اموس دیگوری دسته بیل را گرفت و محکم به کوافل ضربه زد. ضربه ی محکمی که توپ را از حلقه ی سوم رد کرد و یک امتیاز برای هافلپاف ثبت کرد. کوافل به راهش ادامه داد و در صورت یکی از جهنمیان جا خوش کرد.
ملانی از پایین به سمت داور رفت تا اعتراض کند.

-این چه وعضیه؟ اگه اون توپ میخورد به بازیکن ما چی؟

داور اعتراضش را نشنیده گرفت و چشمش را به زمین بازی دوخت.

نوبت حمله ی گریفیندوری ها رسید.

-جیسون بگیر که اومد.

آرکوارت توپ را به جیسون پاس داد. مدافعان هافلپاف به سمت انها حمله کردند. بازی کم کم داشت گرم میشد. در ارتفاع بالاتری جست و جو گر دو تیم به دنبال اسنیچ بودند. نیکلاس سرعتش را بیشتر کرد و دقیقا پشت اسنیچ قرار گرفت اسنیچ در فاصله ی دستانش بود میتوانست ان را بقاپد. کوافل پر سرعتی که از پایین امد تعادل نیکلاس را به هم ریخت و چوب ماهیگیری جلو افتاد. کوافل به پایین برگشت. جیسون با چوبش توپ را کنترل کرد. به حلقه ی دوم نزدیک شد و با تمام توان به توپ زد. توپ با صدای سوتی به سمت دروازه شلیک شد.

بوم.

توپ محکم به دیوار دفاعی برخورد کرد، چند تا از اجر هایش افتاد اما توانست توپ را در میان خودش ثابت نگه دارد. جیسون دستش را مشت کرد و زیر لب چیزی گفت و بعد هم به عقب بازگشت. در بالا هنوز چوب ماهی گیری و نیکلاس درگیر بودند. اسنیچ انقدر سریع حرکت میکرد که تکان خوردن بال هایش دیده نمیشد. نیکلاس فکری به ذهنش رسید ارام پشت چوب ماهی گیری رفت و با دست ان را قاپید. طنابش را تنظیم کرد و پرتاب کرد. سیم چوب ماهی گیری یکی از بال های اسنیچ را گیر انداخت.

-اها گرفتمت.
-اها گرفتمت.

هر دو جست و جو گر به هم دیگر خیره شدند. بازی به دستور خدا متوقف شد. داور بدو بدو به سمت خدا رفت و گوشش را جلوی دهان او گرفت. بعد از مدتی برگشت و در بلند گو داد زد.

-چون اولین تماس به اسنیچ توسط جست و جو گر گریفیندور بوده تیم گریفیندور برنده اعلام میشه.

بازی با نتیجه ی صد به یک به نفع گریفیندور خاتمه یافت. نیکلاس واقعا ناراحت بود. خیلی خیلی ناراحت. باید بیشتر فکر میکرد. هافلپافی ها با اینکه برنده نشده بودند، ارامش خودشان را حفظ کردند و با لبخند بر لب راهی رختکن شدند و گریفیندوری ها وسط زمین برای شادی بعد از پیروزی جمع شدند.



تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰
پروفسور من نفهمیدم منظورتون خود طلسم هستش یا چاقویی که طلسم روش انجام شده. در هر صورت این لیست ترکیبی از مزایا و معایب هردو است.

مزایای این طلسم:

1-استفاده از یک طلسم سیاه فوق پیشرفته ی جادویی میتواند تعداد زیادی فالوئر برای شما کسب کند.
2-این طلسم جادویی را میتوان به جای چاقو پلاستیکی روی شیرینی ناپلئونی هم انجام داد که واقعا باعث گیج شدن فرد و ندانستن اینکه از کدام طرف خورده میشود.
3-هر چه قدر از چوبدستی برای درست کردن چنین طلسمی استفاده شود چوبدستی سیاه تر شده و خوی شیطانی میگیرد که باعث میشود در ازمون های خانه ی ریدل نمره ی بالاتری کسب کنید.
4-این طلسم واقعا آسان است و برای انجام دادن آن نیاز به هوش خاص، اصالت بالا یا قدرت بالایی ندارید.
5-این چاقو را میتوان به شخصی که معمولا رقص چاقو برای کیک تولد انجام میدهد داد. ( بگیر بشین دیگه لامصب. )
6- این طلسم طبق ماده 85 قانون وزارتخانه کاملا ممنوع بوده و دفعه اول شامل جریمه میشود که خب برای وزارتخانه خوبه و میتوان خزانه رو با پول جریمه ها پر کرد.
7-میتوان صدا خفه کن روی چاقو نصب کرد و فرد مورد نظر سی و هشت ساعت زجه ی بی صدا میزند.
8-میتوان تعداد زیادی ازجن ها و انسان های مجرم را با این طلسم هدف قرار داد و از صدای داد ان ها برق تولید کرد.
9- میتوان از این طلسم به عنوان آژیر خطر استفاده کرد.
10-میشود از این طلسم روی ماهی های توی اب استفاده کنیم و با موج ایجاد شده از امواج صدای ماهی ها بریم موج سواری.
11-اگر از این طلسم روی خودمان استفاده کنیم و صدای خودمان را ضبط کنیم میتوانیم به عنوان کنسرت راک اند رول به ماگل های نادان قالب کنیم.
12-میتوان سی و هشت ساعت متوالی شخص طلسم خورده را روی یخچال اویزان کنیم تا بچه ها جرات نزدیک شدن به یخچال نکنند.
13-در عملیات های نظامی صدای داد زدن و ضجه های فرد میتوان عامل حواس پرتی دشمن بشود. پس شخص را لوله میکنیم و پرت میکنیم پشت تپه و دشمن رو سردرگم میکنیم.
14-میتوان این طلسم را روی تعداد زیادی چاقو انجام داد و با کمک سانتریفیوژ سلاح زجرکش کردن جمعی ساخت.
15- میتونیم بذاریمش روی صندلی پروفسور تا وقتی نشست روش مجبور شه کلاس رو زودتر تعطیل کنه.
16-میتوان این طلسم را در مقیاس های کوچکتر هم اجرا کرد و با اجسام ریز تر مثل گل سر و دستبند ، تله درست کرد.
17-میتوان با ان مسابقه ی کی از همه قوی تره انجام داد و دید بعد از 38 ساعت کی بیشتر تحمل دارد.
18-میتوان این طلسم و چاقو هارا با کمی برند سازی به فرشتگان جهنم قالب کرد و در مقادیر زیاد ان را صادر کرد اون دنیا. که خب باز هم نفع مالی دارد.
19-این طلسم با کمک یک طلسم دیگر، طلسم قوی تری را میسازد. پس یادگرفتن ان خالی از لطف نیست.
20-بعد از تمام شدن ساعات شکنجه به شما مقام جیغجیغوی افقی را اهدا میکنند. چون سی و هشت ساعت به صورت افقی جیغ زدین.
21-به جای استفاده کردن از کروشیو و تمام شدن شارژ چوبدستی میتوان از این طلسم استفاده کرد.
22-بدون خونریزی بودن این طلسم خیلی جاها میتواند به نفع استفاده کننده باشد. مثلا اگر مادرخوانده ی بدجنسی دارید و نمیخواهید به او اسیب جسمی برسانید.
23-دیدین بعضی شب ها اینقدر خوب هستند که دوست ندارید بخوابید. با استفاده از این طلسم میتوانید کل محله را دو شب بیدار نگه دارید و اوقات رویایی را برای خودتون فراهم کنید.
24-میتوان بعد از فروختن تعداد زیادی از این طلسم تعداد زیادی هم گوشگیر تولید کرد و با قیمت بالا فروخت که سود بیشتری کسب کنیم.
25-میتوان توی تاپیک " چه چیزی بدتر از مرگ وجود داره" مشارکت کنیم و جواب خوبی داشته باشیم.
26-میتوان روی بچه های سرتق استفاده کرد بچه هایی که به وسایل شخصی دست میزنند یا حرف گوش نمیدهند و مادر و پدر محترم شان ( ) کاری نمیکنند. بچه را با این طلسم ضربه فنی کرده و صبر میکنیم تا حرارت دلمان پایین بیاید و حسابی خنک شود.
27-از این روش برای مهاجرت اسان میتوان استفاده کرد و چنین شخصی را حتما برای درمان به خارج میفرستند.
28- میتوان از شخص طلسم شده به عنوان جن یاد کرد و بچه هارا ترساند.
29- میتوان شخص طلسم شده را در محل بوق زدن ممنوع پارک کرد تا کلی جریمه شود و با دیدن جریمه ها بیشتر زجر بکشد.
30-این طلسم برای تدریس در هاگوارتز عالی است.

معایب:
(اینقدر این طلسم خوبه که واقعا عیبی به ذهنم نمیرسه.)

1-اگر مجبور باشیم با شخص طلسم شده یک جا باشیم. خودمان سی و هشت ساعت زجر میکشیم.
2-این طلسم ممنوع شده و جریمه ی خیلی بالایی دارد.
3-ادم تا مدت ها جرئت نمیکند به هیچ چاقویی دست بزند.
4-کابوس دوران طلسم شدگی تا مدت ها در فرد باقی میماند و باعث بیرون روی میشود.
5-با اینکه طلسم فوق پیشرفته ی سیاه است هدف را از بین نمی برد.
6-اگر این طلسم روی شخص مذکر خیلی درشت هیکلی استفاده شود. ممکن است که درد بکشد و جیغ بزند اما انقدر قدرت داشته باشد تا کتک مفصلی نثار ما کند.
7- اگر پشه ای شخص طلسم شده را نیش بزند و بعد مارا نیش بزند. طلسم منتقل میشود.
8-ممکن است از فرد طلسم شده به عنوان اژیر اتش نشانی استفاده شود.
9-عیب این طلسم مطمئنن از مزایای ان نیست.
10-از انجایی که طلسم خیلی سیاه و کثیف است با اب شسته میشود و چاقو و وسیله ی طلسم شده پاک میشود.
11-نمیتوان این چاقو را توی جیب قایم کرد چون ممکن است گل به خودی بزند.



گزارش استفاده:
در این گزارش سعی میکنیم این طلسم را روی شخص معمولی اجرا کنیم. یک حشره اونجاست و من اروم میرم سمتش. اون حشره انگار حواسش نیست و داره با یه گل صحبت میکنه. گلش خوب چیزیه.
-عه بچه ها لینیه. لینی...
-عه تو اینجا چیکار میکنی؟
-زارت.

بله چاقوی طلسم شده رو فرو کردیم داخل بدن لینی.
حالا لینی داره زجر میکشه.
لینی داره جیغ میزنه.
لینی داره این دلو به اتیش میکشه.
سوسن خانوم...
عه اقا حواسم پرت شد. بله این لینی رو طلسم کردیم. اینم عکسش که می بینید خیلی ناراضیه و داره زجر میکشه.
تصویر شماره ی 1
چوبدستی کوچیک لینی داره ویبره میره احتمالا لرد سیاه باهاش کار داره بهتره فعلا لینی رو رها کنیم چون مثل اینکه خیلی سرش شلوغه.


2. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)

جادو اموز پررو کسی نبود جز نیکلاس فلامل.
پس طبق مدارک و صحبت های شاهد های عینی اتفاقی که برای وی افتاد به شرح زیر است:
با سفینه ی ادم فضایی ها به جای خر ربوده شد. بعد هم همچنان در حال جیغ و داد زدن در هاگوارتز دیده شد که زبانش را میچرخاند و میدوید برای همین از هاگوارتز اخراج و مورد اصابت یک تخت خواب قرار گرفت. اما به خاطر جیغ های بنفش زدن، دوستان جادوگر و ساحره دست از سر وی برنداشتند و ابتدا اورا چند بار در دستشویی میرتل گریان سیفون کرده و سپس از برج ستاره شناسی به پایین پرت کردند تا خشک شود.
نیکلاس هنوز به زمین نخورده بود که شخصی روی او طلسم خشک شدن اجرا کرد و اورا ثابت نگه داشت تا وقتی که ماموران سنت مانگو به سراغ او امدند و انواع و اقسام پودر و دارو و سرنگ و امپول را به او وارد کردند. اما وسط راه نظرشان عوض شد و به جای سنت مانگو اورا به شیون اوارگان بردند و تا به سبک آوارگان شیون کند اما چند نفر که نیکلاس را میشناختند دست و پای نیکلاس را بستند و جلوی خانه ی پدر و مادرش اورا زمین انداختند و به انها تحویل دادند. پدر و مادر نیکلاس هم که بی اعصاب بودند نیکلاس را توی کوه های برفی هاگوارتز رها کردند تا سورتمه سواری کند و جیغ بکشد و لذت ببرد. بعد از تصادف با هکتور و ریخته شدن معجون هکتور در دهان نیکلاس و کف کردن نیکلاس اورا کشک خاله ی هافلپاف حساب کردند ، پس اورا به خوابگاه بردند تا پایان زمان طلسم، در انجا حبس باشد.



پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰
پروفسور یوان این گزارش به عنوان پاسخ هر دو سوال تهیه شده است.
----

تیندر شبکه ی اجتماعی بسیار داغ و خیس که به مشنگ ها کمک میکند در سرتاسر جهان نیمه ی گمشده ی افراد دیگر را پیدا کنند و برای خودشان بردارند.

برای اینکه وارد این شبکه اجتماعی شویم باید گوشی مان خارجی و تاچ باشد. بعد روی شکلکی که بیشتر شبیه یک شعله ی اتش کوچولوست میزنیم. وقتی وارد ان میشویم تعدادی قلب به سمتت پرتاب میشود که با توجه به مرگخوار یا محفلی بودن میتوانید ان هارا دریافت کرده یا کنسلشان کنید تا به جای دیگری سیفون شوند.
این قلب ها از افراد مختلفی است که طی 24 ساعت گذشته روی صورت شما... اومدن.... منظور اینکه خوش اومدن ینی اینکه خوششون اومده... بله... .
با گزینه ی " نزدیکی من کیا هستن" میتوان به نزدیک ترین و با کمالات ترین جنس مخالف دسترسی داشت. البته اول باید جنسیت خودمان رو احراز هویت کنیم. من عکس از انگشت پای راستم فرستادم اما قبول نکردن و گفتن باید جزئی تر باشه عکستون. منم از زیر بغلم فرستادم که باز قبول نشد. استخوان ترقوه... نه. دندان عقل... نه. زوم کردم و حتی عکس پلک سومم فرستادم که خودشون تماس گرفتن گفتن اقاجان باید خیلی جزیی تر باشه برو تو حموم عکس بگیر. منم رفتم تو حموم عکس گرفتم ولی باز هم قبول نکردن و یک اخطار هم دادن. فکر کنم از لگن حمام من خوششون نیومد. خلاصه به هر بی ناموس بازی بود خودم و جزئیاتم را احراز کردم و وارد صفحه ی جست و جو شدم. نکته: شما میتوانید بدون نیاز به احراز هویت وارد شوید ولی بعضی قابلیت ها برای شما غیر فعال خواهند بود.

اینجا قسمت هیجان انگیز این شبکه اجتماعی است. جایی که مشنگ ها دنبال کسی میگردند تا برایشان غذا و لباس فراهم کند چون نمیخواهند که مال خودشان را خرج کنند پس مال دیگری را میگیرند و اینقدر میمکند تا تمام شود. البته هستند هنوز افرادی که به دنبال یک دوستی سالم و مفرح و با صداقت کامل با هم معاشرت میکنند. اما اکثرا پروفایل خود را تنگ کرده اند و به راحتی نمیتوانید وارد بشید و حتما باید اول درخواست بفرستید تا جزئیات شمارا مشاهده کنند اگر اذیت نمیشدند شما را به داخل پروفایل راه بدهند.
بنده هم بعد از گذراندن اندک زمانی تصمیم گرفتم انگشتم را روی گزینه ی "مورد علاقه ترین های جهان" بمالم و از توی لیست شاخ ها شخصی را پیدا کنم. نکته دوم: علامت ذره بین در واقع برای جست و جو هستش. ماگل های احمق.

از همان بالای لیست شروع به دید زدن کیس های مناسب میکنیم و دنبال کسانی میگردیم که ........................ . (این قسمت را خودتان توسط فتیش خودتان پر کنید)
اولین اسم از بالا که به چشم میخورد "مروپ گانت صد در صد طبیعی" است که عکس صفحه اش...
-کات! اقا دیگه شورشو دراوردی هر چی هیچی نمیگیم ما.
-من چیکار کنم اخه؟ جدی جدی مادر لر.. .
-خفه کار کن. اصلا از اسامی حقیقی استفاده نکن تو گزارشت.
-چشم چشم.

بله شخصی که اسمش "ارگانیک فروش خانه ی ریدل" است از مورد علاقه ترین های تیندر است و همین الان... او مای گااااد... پنجاه ملیون طرفدار در حال حاضر ایشون رو دنبال میکنند حالا بگذریم بریم سراغ نفر بعدی و بله... نفر بعدی با سی و هشت ملیون دنبال کننده زوج عنکبوت و مرد چاقی هستند که محتوایی که تولید میکنند...واقعا... مردشور این مشنگ ها با علایق و شبکه هایشان را ببرد. کلا بریم قسمت بعدی که اسمش هست: بکش بکش.
کار ما در این مرحله همین است؛ میکشیم. به سمت راست و چپ میکشیم تا ان هارا قبول و رد کنیم.

یک...دو...سه...شروع!
-کنیچیوا نیکلاس سان!
-چپ.
-
-چپ.
-چشم هارا باید شست جور دیگر باید....
- چپ.
-تو چه قدر جذابی. بیا من یه لیوان دارم تو گونی برنج زندگی میکنه میخوای بهت نشونش بدم؟
-نههه. چپ.

و به همین منوال اینقدر ادامه پیدا میکند تا بالاخره شما روی یک نفر راست بکنید جهت انگشت تان را.
البته در این گزارش میخواستیم به روش های جمع کردن دنبال کننده در این شبکه ی مجازی به سبک cosplay هم اشاره ای کنیم که احتمالا در قسمت دوم خدمتتون عرض میکنم، شاید هم نه!



ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۳ ۱۵:۴۰:۳۲

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰
سلام لطفا تعویض بشه با:


کیمیاگر بزرگ: نیکلاس فلامل
ویژگی های ظاهری: بلند قد، چشم های قهوه ای با وزن نسبتا بالا
گروه: هافلپاف
سپرمدافع: ریک سانچز

بیوگرافی: همانگونه که بسیاری از هواداران هری پاتر میدانند نیکلاس فلامل یک شخصیت تاریخی حقیقی است. او در حدود سال 1330در نزدیکی شهر پاریس چشم به جهان گشود و شغلهای متعددی از قبیل سرودن شعر نقاشی و کاتب عمومی را تجربه کرد و سپس به طالع بینی علاقمند شد. بر اساس نوشته های فلامل او در 1357 فرشته ای را در خواب دید. آن فرشته کتابی را به فلامل نشان داد و گفت:"فلامل به این کتاب نگاه کن تو به هیچ وجه چیزی از آن متوجه نمی شوی اما روزی خواهد آمد که در این کتاب چیزی خواهی دید که هیچ کس دیگری آن را نخواهد دید"

روز بعد او همان کتاب را در دکه کتاب فروشی مشاهده کرد که قیمت بسیار نازلی هم داشت زیرا هیچ کس نمی توانست نوشته های آن را درک کند. فلامل تللش زیادی به خرج داد و با کمک دانشمندی که به زبان عبری آشنایی داشت توانست رمز متن آن را درک کند. به نظر می رسید آن نوشته کتابچه راهنمای تبدیل فلزات اصلی به طلاست .

متاسفانه بر اساس دستورالعمل های مندرج در کتاب باید از ماده ای خاص در این ترکیب استفاده می شد. این ماده خاص سنگ فیلسوف نام داشت. ولی در کتاب مورد بحث تو ضیح دقیقی در بارۀ سنگ فیلسوف ارائه نشده بود. فلامل دهها سال آزمایش کرد تا ماده مرموز را بیابد. او در17 ژانویه 1383 در دفترچه خاطرات خود نوشت:

"بالاخره ماده ای را که به دنبال آن بودم یافتم. آنرا از بوی تندش شناختم و توانستم به کمک آن آزمایش را عملی کنم. من نحوۀآماده سازی عامل اول را آموخته بودم و تنها باید کلمه به کلمه نوشته های کتاب را انجام می دادم.نخستین باری که این عمل را انجام دادم کارم را با جیوه آغاز کرده و حدود 700گرم آن را به نقرۀ خالص تبدیل کردم. بعد ها یعنی در بیست و پنجم آوریل همان سال این کار را به همراه سنگ قرمز انجام دادم و در آن روز توانستم مقدار مشابهی جیوه را به طلا تبدیل کنم. کاملا آشکار بود که این طلا از طلاهای عادی خالص تر و ناب تر است.من این حادثه را به کمک (همسرم)پرنل سه بار با موفقیت انجام دادم"

توصیف فوق در بارۀ سنگ فیلسوف که آن را "دارای بوی تند" بر می شمرد موجب شد بقیه کیمیا گران به این نتیجه برسند که سنگ فیلسوف همان گوگرد است. ولی هیچ کس را نمی شناسیم که توانسته باشد فرآیند یاد شده را تکرار کند.

متن فوق از کتابی نوشته "دیوید کالبرت"بود که تقدیم حضورتان کردم.

پس از مدتی که از تبدیل عناصر مختلف به طلا خسته شدم تصمیم گرفتم کیمیاگری را به سطح بعدی ببرم و در مدت کوتاهی توانستم به کمک سنگ جادو اکسیر جوانی را بسازم.
در حال حاضر در یورک شایر ساکن هستم و تنها چیزی که مانع از دلزدگی من از زندگی بی پایان میشود مبارزه با جادوگر ها و ساحرگان مختلف است.
دارای بزرگترین کلکسیون وسایل جادویی و باغ وحش افسانه ای "حیوانات کیمیایی" هستم که هر ساله میزبان تعداد زیادی دزد و قاچاقچی است که سعی میکنن به دارایی های من دستبرد بزنند.


انجام شد.
تشکر از شما


ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۱۶:۱۲:۵۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۱۶:۱۵:۵۳
ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۲۰:۳۲:۱۱

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۰
کِی؟
وقتی یوان به دنیا اومد.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: قوی ترین ساحره
پیام زده شده در: ۳:۵۵ سه شنبه ۸ تیر ۱۴۰۰
هلگا هافلپاف


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۰
-بقیه تون هم بشینید روی جای دوم که همون کرایه سه نفر رو بدیم.
- منم جلو میشینم.
-تو خاموش باش تسترال بی ادب.

و مرگخواران که یکبار نشده بود مثل آدمیزاد و با دل خوش از اتاق تسترال ها بیرون بروند با تردیدی که در چشم هایشان معلوم بود به هم نگاه کردند.
لردولدمورت اما مصمم تر از هر وقت دیگر به نظر میرسید.

-یالا راه بیوفتین.
-کجا ارباب؟
-به سمت دنیای تسترال ها. ترتیب حمل و نقل به اونجا رو دادیم.

مرگخواران و تسترال کوچولو همگی به دنبال لرد تا جلوی خانه ی ریدل آمدند و لرد به افق خیره شد.

-برزی برزی برزی ~ شه مه مو سری ترزی ~ برزی برزی برزی ~دارم با تو عرضی~ دارم با تو عرضی~ تو زیبای بی مرزی~ به یه دنیا می ارزی.

از کمی پایین تر از افق صدای موسیقی به گوش میرسید و نزدیک و نزدیک و نزدیک تر میشد. کم کم اتوبوس جادویی به حدی نزدیک شد که همه میتوانستند ان را ببینند.

-بارو بارو بارونه هی بارو بارو بارونه هی
دستِ بده دسم چشم انتظارم هی , دستِ بده دسم چشم انتظارم هی.


اتوبوس جلوی پای مرگخواران ایستاد و در اتوبوس با صدای پیسی باز شد؛ ارنست پرنگ راننده ی اتوبوس شوالیه از ان پیاده شد.

-به به آقایون مرگخوار. خیلی مخلصیم. اصلا کار کردن با شما حال میده. میدونید چی میگم. نقده نقده. یالا سوار شید.
-صبر کن ببینم اینجا چه خبره؟
-یالا سوار شید.

همه با تشر لرد سوار اتوبوس شدند.

- د وارد شو تسترال کم ابهت.

و بعد رو به ارنست کرد و کیسه ای از زیر ردای خود دراورد و به او داد. ارنست کیسه را که وقتی سوار اتوبوس شد جیرینگ جیرینگ صدا میداد داخل گاوصندوق کوچکش چپاند و درهای اتوبوس را بست.

-عه. لرد رو جا گذاشتیم.
-در رو باز کن نادون. اصل کاری نیست.

بلاتریکس چوبدستی اش را کشید تا در را منفجر کند که با چشمان آرام و لبخند کوچک لرد مواجه شد که به ارنست اشاره کرد.

-حرکت کن. ( یه چیزی بین این و این )

اتوبوس گاز خورد و حرکت کرد. مرگخواران سخت تعجب کردند و میخواستند بفهمند که دقیقا چه اتفاقی افتاده که صدای راننده آن ها را به خودشان اورد.

-آقایون و خانم های مرگخوار و تسترال.
-هووو با کی بودی؟
-بزنیم لهت کنیم؟
-بابا چرا ناراحت میشین با این تسترال که پهلوی من نشسته بودم. ولش کن اصن.

ارنست گوی درخشانی را از زیر ردایش دراورد و از پنجره به بیرون کمی جلوتر از چرخ ها پرتاب کرد.

-ایستگاه بعد: دنیای تسترال ها.

قبل از اینکه کسی بتواند چیزی بگوید گوی درخشان منفجر شد و سیاهچاله ای روی زمین درست کرد و اتوبوس و تمامی مسافرانش وارد ان شدند.

لرد که با چشمانش اتوبوس را تعقیب میکرد با دیدن این اتفاق برگشت و به سمت خانه ی ریدل حرکت کرد.

-مرگخواران بی نبوغ. رودولف رنگ کرده و جای تسترال به ما میدن. لطیفه هم بلد نیستند خیر سر مرلین. لردتسترال. بی مزه ها. اگر با تسترال های ما برنگردن میدانیم چه بلایی سرشان بیاوریم.

آن طرف قضیه

با وارد شدن به چاله یکباره همه ی قیمه ها رفت توی ماست ها و از چوبدستی این یکی از پاچه ی ان یکی بالا رفتن بگیر تا جا به جا شدن لباس مذکر و مونث. همه چیز در هم پیچید و مسافران سقوط نه چندان دلپذیری را تجربه میکردند. ماسک های اکسیژن از سقف اویزان شدند و اتوبوس تکان های شدیدی میخورد اما در نهایت چند دقیقه بعد اتوبوس با باز شدن چند چتر نجات بالای سرشان سرعتش را کم کرد و روی چهار چرخ بر روی زمین سرسبز فرود امد.

-خب. دوستان مسافر. امیدواریم که اوقات خوشی را با ما تجربه کرده باشین .

و دکمه ای را روی صفحه ی رو به رویش بود زد، که در نتیجه ی ان سقف اتوبوس باز شد و جارو و خاک انداز غول پیکری از پشت اتوبوس همه را به بیرون جارو کرد.
مرگخواران که تازه از شوک سقوط بیرون امده بودند خودشان را تکان دادند و چوبدستی هایشان را کشیدند تا حساب ارنست را برسند. اما همان لحظه گوی دیگری منفجر شد و اتوبوس وارد چاله شد.

-اگه خواستین بیام دنبالتون خبرم ک...ژووپس.

و چاله بسته شد و مرگخواران را در سکوت تنها گذاشت.



ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۲۱ ۱۸:۲۰:۰۴

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: تولد هفده سالگی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۹
جادوگران عزیز سال دیگه هیجده سالت شد میریم با هم نوشیدنی کره ای کف دار میخوریم و سری هم به ساحرهـگران میزنیم.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: عضویت در تیم ترجمه‌ی جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۲۸ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۹
ما هم تعدادی مترجم استخدام میکنیم تا به این امر رسیدگی کنند. نام مارا هم در لیست اضافه کنید.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.