نام: آلبوس دامبلدور
نام پدر: پرسیوال دامبلدور
رنگ مو: سپید نقره فام
رنگ چشم: آبی
سن: زیاد!
ریش: بلند!
من در درهٔ گودریک که محل زندگی گودریک گیریفندور بوده است به دنیا آمدم و زمانی که کوچک بودم پدرم یعنی پرسیوال دامبلدور به دلیل حملهٔ وحشیانه به سه مشنگ جوان دستگیر و محکوم به حبس ابد در آزکابان شد. هیچ کس نخواست و یا نتوانست حقیقت آن ماجرا را بفهمد. در واقع پدرم به دلیل آزار و اذیت خواهرم توسط آن مشنگ ها به آن ها حمله کرده بود.
من در یازده سالگی وارد مدرسهٔ علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شدم. در اوایل به دلیل سوء شهرت پدرم نزد همه منفور بودم ولی پس از چند ماه شهرت خودم از سوء شهرت پدرم پیشی گرفت.
من بهترین دانش آموزی بودم که مدرسهٔ هاگوارتز به خودش دیده بود به طوری که زمانی که به هجدهمین سالگرد تولدم نزدیک می شدم در هاله ای از افتخار و سربلندی هاگوارتز را ترک گفتم -سرپرست دانش اموزان -دانش اموز ارشد-برندهٔ جایزهٔ بارنابس فینکلی برای طلسم اندازی استثنایی-نمایندهٔ جوانان بریتانیایی در وینزنگاموت و مدال طلای مقالهٔ ابتکار آمیز همایش بینالمللی کیمیاگری در قاهره از افتخارات من در آن زمان بود.
اتفاقات زیادی در زندگی من رخ داد. گلرت گریندلوالد که زمانی از دوستام من بود و بعدها به پلیدترین جادوگر زمان خودش تبدیل شد را شکست دادم. گلرت بطور اتفاقی باعث شده بود خواهرم کشته شود.
با وجود اصرار فراوان همه هیچ وقت قبول نکردم وزیر سحر و جادو شوم. البته در مقطعی قبول کردم که به ریاست وینزگاموت برسم. تام ریدل یا نام که بعدها روی خودش گذاشت یعنی لرد ولدمورت را اولین بار من وارد دنیاتی جادوگری کردم و تا آخر عمر هم تنها کسی که از او میترسید من بودم. با همه توانم سعی کردم ولدمورت را تضعیف کنم و شکست دهم. بهمین منظور محفل ققنوس را بوجود آوردم و سازماندهی کردم.
بعد از جان گرفتن مجدد لرد ولدمورت در پایان مسابقات سه جادوگر با سوروس اسنیپ به توافق رسیدم و او من را در طی حمله مرگخوارها به هاگوارتز در بالای برج هاگوارتز کشت تا ما به هدفمان یک قدم نیزدیکتر شویم. همین اتفاق باعث شد لرد ولدمورت به سوروس بیشتر از پیش اعتماد کند و سوروس هم زمینه نبرد نهایی بین هری و ولدمورت را فراهم کند.
در نبرد نهایی در ایستگاه کینگزکراس روح هری را راهنمایی کردم و سرانجام طبق نقشه ای که کشیده بودم و بهمراه سوروس آن را اجرا کردیم هری موفق شد ولدمورت را بکشد و من حتی بعد از مرگم به خواسته ام یعنی نابودی کامل پلیدی و سیاهی رسیدم.
آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور، خوش اومدین! جامعه ی جادوگران و ساحرگان منتظر شماست ...