هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۲
- من هنوز مطمئن نیستم!

اخم هایش را در هم کشید، هلم داد و در میان جمعیت گم شد! من مانده بودم و یک میز طویل و متاسفانه یک دوست که بر روی میز در غالب یک رقیب سرسخت مبارزه می کرد، بی رحم و مروتی در دل!

دستانم را روی شقیقه ام گذاشتم تا لحظه ای تمرکز کنم. این کار همیشه مایه آرامشم بود. به سختی افکارم را متمرکز کردم؛ در چند متری میزی پهن و دراز و با رنگ های ارغوانی و نگاره های محصور کننده قرار داشتم. یک رقیب بر روی میز ایستاده و با دست حامل چوبدستی حرکاتی را که می تواند روی من اجرا کند را امتحان می کرد. نمی دانستم چرا برای این دوئل اینگونه شدم؛ ده ها و شاید صد ها دوئل کردم و رقیب هایی چون دامبلدور را تجربه کردم، اما این بار متفاوت است! من مظطربم! عرق کردم و شدیدا از بابت این دوئل دل نگران هستم. ممکن است هاگوارتز تا سالها پس از این دوئل بر هم بریزد ...

- چیکار می کنی آقا؟ این جا که جای مدیتیشن نیست؟؟
رشته افکارم، توسط جادوگری، چاق و درشت اندام با سبیل های کلفت و پک و پهن که به آن تکه ای چربیِ از گوشت چسبیده بود و بویش حال آدم را بهم می زد، پاره شد! به سرعت خودم را جمع و جور کردم و نگاه دقیق تری به او انداختم. مرا شناخت، دستپاچه شد، از من خیلی بلند تر بود اما لحظه ای تمام برتری هایش را دربرابر من فراموش کرد!

لبخندی، شاید اندکی با درون مایهِ شیطانی، زدم و به سرعت از کنارش که مات و مبهوت مانده بود، رد شدم. شیطنت خوبی بود؛ بعد از مدت ها لبخندی، از ته دلم، بر لبانم نقش بست. به من دلگرمی می داد، شاید بهتر بود با اوضاع پیش آمده خودم را وقف می دادم؛ بالاخره من دامبلدور را در هاگوارتز داشتم، او حق را به من می داد و در ضمن دعوا سر چیز بی اهمیت و کوچکی نبود!

نگاهی به لباسم انداختم؛ ردای سرخی با رگه های بنفش در حاشیه اش، به تن داشتم، چهره ام را در ذهن فرا خواندم، تصویر چهره ام همچون در آینه به وضوحی باور نکردنی، در ذهنم نقش بست! همیشه با اجرای این طلسم، تازگیِ عجیب و غربیش را احساس می کردم اما این بار فقط به قیافه ی نگران و هراسان خودم نگاه می کنم. کم کم درون مایه امید را در خطوط چهره ام دیدم. به پیری چهره ام که هر چین و چروکش ده ها ورد را در خود جای داده می نگرم و ته دلم قرص می شود.

به سمت پله ها می روم، مردم به همدیگر تنه می زندند تا از نفرات جلویی باشند. با دیدن من کنار می روند. ردای دوئلم بر زمین کشیده می شود و صدایش واضح تر از گذشته در انبوه پچ پچ های پشت سرم شنیه می شود. چند قدم، که بر می دارم، پله ها را زیر پایم احساس می کنم، پاهایم کوتاه و قدم کوتاه تر است. به سختی از پله ها بالا رفتم اما مانع دیدن این صحنه توسط تماشاچی ها شدم؛ گفتم که من موهایم را در آسیاب سفید نکرده ام.

به محض انکه قدم بر روی میز طویل دوئل گذاشتم، دور و برم را به خوبی ندیدم، صدای مردم را نشنیده و فریاد های اعصاب خردکنشان دیگر عذابم نمی داد. لحظه ای نفسی از راحتی کشیدم، گویی هاله ای کلفت و ضخیم که پوشش دهنده ی اطراف است دور ما کشیده شده است. لبخندی زدم، کار لینی، داور مسابقات بود، رنگ و بوی جادویش، پس از سالهایی که به او درس دادم، برایم آشنا بود. رقیبم و استادی از هاگوارتز روبرویم ایستاده است؛ با وقار، متانت و صبر همیشگی اش. بله، استاد درس نجوم و اختر شناشی، پرفسور آوروا سینسترا، چوبدستی خوشرنگش را که از چوب بیدمجنون هاگوارتز است، روبرویش گرفته بود. آماده آغاز دوئل بود.

فلش بک

- فیلیوس .... یوس....یــــوس

چشمانم را به سختی باز میکنم، با شنیدن آن صدای آشنا، فحشی جانانه را نثار آلبوس و خاندانش میکنم.

- مرلین بزنه تو کمرت، آلبوس، عاسی شدم از دستت!
از روی تخت، مخصوص و کم ارتفاعم بر می خیزم و دمپایی های خرسی کوچکم را به پا میکنم و به سرعت جلوی آینه مخصوص خودم می روم. جلوی اینه همزمان که قیافه خودم را درست می کنم و ردای خوابم را در می آورم زیر لب با خودم حرف میزنم.

- هرچی به این آلبوس میگم منو این جوری بیدار نکنه، اِ اِ اِ ِ ....، نمیگه من ـه پیرمرد میفتم سکته میکنم، ریونکلا و طلسم ها رو دستش میمونه توی این کمبود دبیر!

توی حال و هوای خودم بود که دوباره صدای دامبلدور از سقف اتاق بلند شد.
- فیلیوس، فیلی، سریع بیا دفترم ...

- باشه باشه اومدم.

نمی دانم شنید یا نه اما صدایش را دیگر نشیندم. کت و شلوار قهوه ای رنگم را که نشانه علاقه ام به بعضی فرهنگ مشنگی بود، پوشیدم و از در اتاقم خارج شدم.

====> دقایقی بعد، اتاق آلبوس دامبلدور

- تق تق تق
ضربه کوتاهی به در میزنم. در خودبه خود باز می شود و با کنار زدن درب وارد اتاق می شوم. در لحظه آخر، خطوط عجیبی از حاشیه تا مرکز درب به طور زنجیر وار، نظرم را به خود جلب می کند. در بازگشت باید به آن بیشتر توجه کنم.

اتاق همان ظاهر همیشگی اش را دارد؛ نظم با وجود بی نظمی! وسایل و اختراعات جادوییِ آلبوس، به رنگ های قهوه ای و مشکی، یا خاکستری در قفسه های بالایی کتابخانه اش، با بی نظمی، چیده شده بودند. کتاب هایی قطور و بسیار آشنا با جلد هایی چرمین و گاه چوبی، در قفسه های قدیمی او، چهره اتاق را به کتابخانه شبیه کرده بود. به همین دلیل البوس را در کتابخانه هاگوارتز کم تر می بینم.

چند قدم بر می دارم. کتاب خانه و کمدش در پشتم قرار گرفت و حال آلبوس پشت به ده ها تابلوی غرغرو به صندلی اش تکیه داده است. کتاب هایی باز، دستگاه هایی نیمه تمام و کاغذ های پوستی خط خطی شده، این سوال را در من برانگیخت که چرا هنگام منصوب شدن آلبوس به مدیریت امتحان نظم از او نگرفته اند؟ حتما رد می شد!

آلبوس، هنگامی که مطمئن شد همه اتاق را از نظر گذراندم، با سرفه ای، دلیل فراخواندنم را اعلام کرد.
- بیا فیلیوس، اتفاق مهمی افتاده!

دستانش را به سمت قدح دراز کرد، چوبدستی اش را به سمت مغزش برد و رشته ی نازکی به رنگ های آبی و خاکستری که در جدالی بی پایان به دور هم می پیچیدند، را درون قدح اندیشه انداخت. با سر به پایین اشاره کرد؛ منظورش را دریافتم و خودم را به دست ذهن آلبوس سپردم و در اندیشه اش غرق شدم.


----------------------------------------------
به دلیل درخواست ناظر، در دو پست ارسال میشه. پست بعدی دو سه ساعت دیگه ارسال خواهد شد.
+ با عرش معذرت به دلیل تاخیر


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۲
ما هم قصد ثبت نام داریم.



دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: ورد های جادویی واقعی - آموزش نیست سواله
پیام زده شده در: ۸:۲۴ جمعه ۳ آبان ۱۳۹۲
پس همین تسترال که ارباب میگفت شم ... چیزه، منظورم اینکه این چیزا اخر و عاقبت نداره!

از زندگیت افتادی، درس و امتحان مدرسه هم همین طور اخرشم هیچی که هیچی!
شیخ آلاستور هم راست میگه از نظر دینی این کار خلاف شرعه!!

امید است سر به راه شوی


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲
فانوسی نسبتا بزرگ، آهنین و بسیار کهنه در حالی که سالها بود روشن نشده بود روی یک سری کاغذ های پوستی و چند قلم افتاده بود. کاغذ ها، هیچ نقشی بر خود نداشتند و سالها بود که امیدِ دیدار با نقاشی در دلشان خاک می خورد. هوا کاملا تاریک بود و مشخص بود که شب از نیمه گذشته است. کتاب هایی قطور، روی هم تلنبار شده بودند و در کنار میزی کوچک، قهوه رنگ و از جنس چوب درخت بلوط، به آرامی به خوابی عمیق فرو رفته بودند. خیلی وقت بود کسی به آن وعده گاه قدیمی در زیر درخت بید مجنون سر نزده بود ولی انتظار های بی پایان اشیاء درون اتاق، بالاخره با صدای پای چند نفر، خاتمه یافت.

نخست، هیچ یک از آن ها متوجه نشدند که چندنفر به سرعت و با عجله در حال طی کردن پله های ورودی هستند، باورش برای تک تک ریزترین ذرات تشکیل دهنده ی آن اجسام دشوار بود؛ بالاخره پس از سال ها دوباره اشخاصی به آن مخفی گاه قدیمی وارد شده اند. نفر اول یک جوان 14-15 ساله به نظر می آمد؛ با قدی بلند، موهایی مشکی رنگ و چهره ای بی‌پروا. دومین نفر از این گروه که با فاصله اندکی از نفر نخست وارد شد، قدی بلند داشت، چهره ای جذاب و موهایی به سیاهی شب که پریشان و آشفته و بدون آراستگی بودند، او نیز هم سن با دوستش به نظر می رسید.

در آمدن نفر سوم، تاخیری چند ثانیه ای به وجود آمد. اما بالاخره چهره ای محتاط، وارد اتاقک زیرزمینی شد. قدش همانند دیگران بلند بود و لاغر اندام، موهایش رنگ زیبایی داشت و به نظر می رسید خاطره خوبی را در ذهنش مرور نمی کند. و بالاخره نفر چهارم، فردی کوتاه قد، چاق و با صورتی هراسان _که از همان لحظه اول احساس خوبی را در بینندگانش بوجود نیاورد_ و نگاهی محتاطانه بود که جمع را کامل کرد.

تمام این اشخاص، یکی پس از دیگری وارد اتاقک زیرزمینی شدند ولی خبر نداشتند که شاهدانی در حال تماشای چهره آنان هستند!

جوانی که اول وارد شده بود، قبل از آمدن دو نفرِ آخر روی صندلیِ کهنه ای نشست و هنگامی که آمدند تقریبا قلمش را برداشته بود، فانوس را صاف و با وردی روشن کرده بود و هرلحظه ممکن بود نوشتن را آغاز کند. نفر دوم نیز کنارش بود، گویی، دوستانی صمیمی و همفکر بودند. نفرات بعدی، هر یک به سمت میز آمدند و فرد خپل، روی صندلی چرمین که ظاهری آراسته تر داشت، و شاید چند سالی جوان تر بود، در کنار نفر نخست نشست. و این نوجوانِ قدبلند و لاغر اندام بود که روبروی دوست مومشکی اش ایستاد و نظاره گرِ شاید، رهبر گروه بود.

به گونه ای دور میز جمع شدند و از دیدن ظاهر اتاق خودداری کردند که گویا سالهاست آن جا را می شناسند و رفت و آمد می کنند، اما در چهره شان آثار وظیفه ای دیده می شد که آن ها را نیمه شب به آن جا کشانده و از توجه به موارد اضافی آن ها را بازمی داشت.

فانوس سوسو کنان، روی برگه ها نور می پراکند و خواندن و نوشتن را برای جمعِ حاضر، راحت می کرد، همچنین سایه هایی ایجاد می نمود که لحظه ای بر وجود جوان کوتاه قد، ترس را چیره کرد. قلم بالاخره سفرش را بر روی کاغذ های پوستین آغاز کرد و بالا و پایین می رفت و سه دوستی که نظاره گر این مسابقه ی پایان ناپذیر کاغذ و قلم بودند، هر از چند گاهی در تایید طرح های کشیده شده، سر تکان می دادند یا با دلیل از موافقت با آن خودداری می کردند.

کار پیش می رفت؛ دیگر کتاب ها، کاغذ ها و قلم های درون اتاق به چهره هایی که هر شب پس از نیمه شب به آنجا می آمدند عادت کرده بودند. پس از چندی، طرحشان در مرحله های آخر بود و اشیا زبان بسته داخل اتاقک، زبان به تحسین یکی از بزرگترین اختراعات آن زمان، یعنی «نقشه غارتگر» باز کردند. نقشه ای که کمک و راهنمای بزرگی برای خرابکاریِ گروهی به نام «غارتگران» بود.


-------------------------

+ درخواست نقدِ کوتاه و نمره از ده
لطفاً

آفرین پیشرفت خیلی خوبی داشتی. من از پستت به عنوان یه پست جدی خیلی خوشم اومد. در عین کوتاه بودن خیلی خوب سوژه رو پرورش داده بودی.
به نظرم توصیفات یه مقدار زیاد بود. در واقع کل پست توصیف و فضا سازی بود. البته این خودش یه سبک پذیرفته شده توی نوشتن به حساب میاد. اما می تونستی با چند تا دیالوگ پست رو دلنشین تر کنی و به جای توصیف ِ کامل شخصیت ها، بخشی از کاراکترشون رو در قالب دیالوگهایی که می گن به خواننده القا کنی.
پیشنهاد من اینه که حتماً سری به کارگاه سوژه پردازی و آینه ی ویزنگاموت، واقع در انجمن ویزنگاموت بزنی.

این تاپیک صرفاً دروازه ای برای ورود به ایفای نقشه و من نمی تونم پست شما رو نقد یا تأیید کنم چون قبلاً از این دروازه عبور کردی.
از اینجای کار به بعد، جادوکارهای ویزنگاموت و تاپیک تالار نقد می تونه کمک بزرگی باشه تا خیلی سریع توی ایفای نقش پیشرفت کنی.
باز هم می گم پست خیلی خوبی بود. برات آرزوی موفقیت می کنم.



ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۸ ۰:۰۳:۱۰

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: دروازه ی هاگوارتز(مدیریت)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
"دوئل تا پای مرگ" رو دیدم و توش شرکت می کنم.

مممنون که لینک رو گذاشتید ...


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
سلام بر یگانه وزی.... چیزه... آلبوس خودمان

قرظ (!!) از مزاحمت، گفتیم جهت نورانی تر کردن محفل که وجود یک استاد دوئل رو کم داشت، تو محفل پست بزنیم و اگر خوشمان آمد و به جگر مبارکان چسبید عضو هم میشویم..

به عنوان یک کاربر تازه وارد و ناآشنا، امکان این هست که بدون ثبت نام در محفل پست بزنیم یا رول هایمان محکوم به فناست؟

دامبلدور جان منتظر پاسخ هستیم!



پرفسور کَچَلُف





دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: دروازه ی هاگوارتز(مدیریت)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
دابی عزیز سلام!


میخواستم بدونم توی انجمن ایفا تاپیکی به نام تالار دوئل هست یا نه؟ اگر هست لینکش لطفاً!

در ضمن اگر نیست، میخوام یک تالار دوئل بزنم که توش رول های ادامه دار جدی و طنزوجد می خوره. مختص دوئل نیست و برای رول زدن درباره یک دوئل بین چند نفر یا دو گروه هاگوارتزه....

اگر هم دابی تشریف نداره، لطفا جادوکاران پاسخ بدن.

زت زیات


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


اگر جای فلان شخصیت بودم ....
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
با سلام


خیلی وقت ها شده، وقتی یک کتابی رو می خوانیم و حسابی تو نقش بعضی کارکتر ها فرو میریم یا اصطلاحاً جوگیر می شیم، یک سری ایراداتی رو از شخصیت ها می گیریم.

که مثلا فلان شخصیت باید فلان کار رو می کرد یا فلان کار رو نمی کرد!

این تاپیک دقیقا واسه همینه:

شما کاربرای عزیز، هر هفته بعد از معرفی و ذکر نام یک شخصیت هری پاتری، می خوام دو تا کاری که اگر جای اون شخصیت بودید می کردید یا نمی کردید رو بنویسید.

پس انگاری هر هفته می نویسید:

1) من اگر جای -------- بودم، فلان کار رو حتما انجام میدادم.

2) من اگر جای ---------- بودم، اصلا اون کار رو انجام نمی دادم.

برای هر کدوم فقط یک جواب می تونید داشته باشید.

در ضمن آخر هر ماه یک مسابقه برگزار میشه و بعد از آرشیو کردن و یکجا کردن تمام نظرات اون ماه، خلاقانه ترین، جالب ترین و منطقی ترین (میتونه هر کدومش باشه) نظر انتخاب میشه.

پس حواستون به نظراتتون باشه، بهترینشون رو بنویسید.


شخصیت این هفته، یعنی از امروز جمعه تا روز جمعه هفته دیگه، جناب آقای لوسیوس مالفوی هستند.

ضمناً می تونید برای انتخاب شخصیت هفته بعد، به من پیام بدید و نظرتون رو اعلام کنید.


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: گفتگو با ناظران تالارهای اصلی و اسرار
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
با عرض سلام

عادت ندارم با ناظمان سر مجوز بحث کنم.(در رابطه با مورد دوم.)
و حالا که فکر می کنم می بینم کاملا درسته، چون این موضوع در یک سایت دیگه هم اجرا شد اما به دلیل فعالیت بیشتر اون سایت، خب، جواب گرفت اما وضعیت جادوگران کمی متفاوته.
پس حق با شماست....

در باره موضوع اول، تاپیک رو میزنم اما لطفا هر ماه نظرسنجی رو با گزینه هایی که می گم، عوض کنید.

پیروز باشید


ویرایش شده توسط magician در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۱۸:۴۴:۴۸
ویرایش شده توسط magician در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۱۸:۴۵:۲۰

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
فیلیوس فیلت‌ویک / Filius Flitwick

استاد درس ورد ها و طلسم های جادوگری / رئیس گروه ریونکلا

جنسیت: مرد

گروه: راونکلا

چوبدستی: فعلا ناشناخته

سپرمدافع: او هیچ ظاهری نداشت، نور خیره کننده آبی رنگی بود که به عنوان یکی از اولین پاترونوس های غیر مادی شناخته شده است.


ویژگی های ظاهری:
« جثه بسیار ریزنقشی داشت. موهای سفید و ریش کوتاهی داشت و صورت گردش همانند دیگر نیمه گوبلین ها بود. البته نیمه بیشتر وجود او انسان بود.
چشمانی قهوه ای داشت و در سال های پیری عینک گردی به چشم می زد.»

ویژگی های اخلاقی:
« خوش قلب و مهربان است. فیلت‌ویک در نبرد تالار اسرار هنگامی که متوجه شد، جینی ویزلی گروگان گرفته شده است، گریه کرد.
از لاکهارت و افراد ظاهر ساز متنفر بود و هست. از آمبریج به عنوان فاسد یاد می کرد و مخالف دخالت وزارتخانه در مدرسه بود. او به تشویف جرج و فرد در هنگام آتش بازی پرداخت. شوخ طبع بود.»

تدریس:
« روش تدریس او از نظر بسیاری اشتباه است. او هیچ کس را شدیدا تنبیه نکرده است. سر کلاس به دانش آموزان اجازه بازی و شوخی را می دهد و هیچ وقت با نویل و سیموس هنگامی که او را آتش می زدند یا در هوا معلق می کردند، با خشونت برخورد نکرد.
تکالیف زیادی نمی گفت و همیشه مورد علاقه دانش آموزان بود. با اینکه رئیس گروه راونکلا بود، اما هیچ گاه از آن ها طرفداری نکرد و امتیاز زیادی از هیچ گروهی کم نمی کرد.
به طور کلی او استاد مورد علاقه دانش آموزان بود.»

توانایی ها:
« فیلت ویک به رغم جثه کوچک و ریز نقش خود، بسیار قدرتمند بود. از او به عنوان مرد اول دوئل قرن یاد می کنند و در جوانی استاد دوئل شناخته شد.
او نشان داد که فردی با رگه های گوبلین نیز می تواند به جادوگری تمام عیار تبدیل شود.
او را مخترع بسیاری از ورد های کاربردی امروز می دانند و در علم ساخت و اختراع ورد و افسون ماهر بوده است.
او را یکی از صاحب نظران و بزرگان جادوی غیر کلامی می دانند. پرفسور فیلت ویک، می توانست هر جادویی را به دون بر زبان آوردن اجرا کند و ورد های بسیاری در همین زمینه ابداع نمود.
او یک رهبر ارکست نیز بود! جادو های موسیقیایی را می شناخت و در سال چهارم زندگی هری پاتر، در مسابقات جام آتش و جشن کریسمس، موسیقی را خود برعهده گرفت.
او همچنین در انجام جادو های دفاعی بسیار ماهر بود.»

نقاط ضعف:
« شاید همانند بسیاری از جادوگران از قدرت بدنی بالایی برخوردار نبود و جثه ریز نقشش او را در مبارزاتی که نزدیک انجام می شد، ضعیف می کرد.
اما او همیشه با انجام ورد های مختلف بر دشمنانش حتی از نزدیک پیروز شده است.
بسیار حساس است و روحی پاک و دلی صاف و ساده دارد و فریب دادن او گاهی کار مشکلی نیست.»

افتخارات:

استاد دوئل
رئیس گروه راونکلا
از تصمیم گیران مدرسه پس دامبلدور
استاد درس طلسم ها
دکتر (ویکی پاتر همچین افتخاری ذکر شده بود، ولی ترجیح میدم همون استاد درس طلسم ها باشم. تا دکتر جادوگری!!!)

علاقه مندیها:
« از کشف ورد های جدید بسیار خوشش می آمد و یکی از تفریح هایش شوخی با همکارانش یا با دانش آموزانش بود که به همین دلیل همیشه به عنوان استاد محبوب همکاران و دانش آموزان شناخته می شد.»

زندگینامه:
«در 11 اکتبر به دنیا آمد. جادو را در مدرسه جادوگری هاگوارتز آموخت و امتحانات سمج یا owl را با موفقیت به پایان رساند. همچنین با رتبه بسیار بالایی در حالی که چندین سال بهترین دانش آموز شده بود از مدرسه فارغ التحصیل شد.
به سرعت برای یادگیری علوم جدید، به وزارتخانه رفت و دوئل را آموخت و به عنوان استاد دوئل مشهور شد.
به هاگوارتز برگشت و به عنوان استاد درس طلسم ها فعالیت می کرد. سپس دامبلدور، او را به عنوان رئیس گروه راونکلا منصوب کرد و او در آموزش و محافظت از گروهش چنان خبره و از خودگذشته بود که از او به عنوان بهترین سرگروه گروه ریونکلا یاد می شود.
در جنگ اول و دوم جادوگری به خوبی جنگید و در جنگ دوم جان سالم به در برد و به تدریس همان درس قبلی اش به آیندگان ادامه داد.»

تایید شد!


ویرایش شده توسط magician در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۱۷:۱۳:۵۶
ویرایش شده توسط پروفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۰ ۹:۴۹:۳۳

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.