هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳
بلاتریکس بالاخره شکنجه را تمام کرد. این بار به جای وحشت، عصبانیت در چهره اش موج میزند.
- باید... باید به لرد خبر بدم.
صدای خفیفی از کنار پای لاتریکس به گوش میرسید:
- نه! صبر کن.
الاف دستش را به در گرفت و بلند شد. روبه رویه بلاتریکس، قامتشان تقریبا یکی بود.
- تو اینکارو نمیکنی.
- تو کی هستی الاف؟ یه مرگخوار تازه به دوران رسیده که فکر میکنه رئیسه؟
الاف پوزخندی زد.
- دقیقا!
بلاتریکس از عصبانیت سرخ شده بود. میخواست همین حالا شر این دو مرگخوار رو از خانه ی ریدل کم کنه. ولی جلوی خودشو گرفت، به خاطر لرد.
- اینبار اشتباه میکنی الاف.
بلاتریکس به راه افتاد. الاف ثانیه ای مکث کرد تا اوضاع را برنداز کند. با قدرتی که الان از تونده دیده بود، میتونست به همه ی ارزوهایش برسد، در واقع فقط یک ارزو: ثروت بودلر ها.
- صبر کن بلاتریکس.
کنت الاف به دنبال بلاتریکس به راه افتاد.
- ما میتونیم این موضوع رو طور دیگه ای جلوه ... .
ولی الاف ایستاد. بلاتریکس محلی نگذاشت و از پله ها بالا رفت. باید خودش را به اربابش میرساند. تونده کم کم از روی زمین بلند میشد. الاف را دید که فقط ایستاده بود. ولی... روبه پنجره؟
- الاف. خواهش میکنم. نذار بلاتریکس به لرد بگه. الاف؟
ولی کنت بزرگ اهمیتی نمیداد. حالا چیزی که میخواست درست ان بیرون بود. ویولت بودلر! ولی مشکلی هست، دوستانش همراهش بودند. مغز الاف قفل نمی کرد. به دنبال نقشه ای بی نقص بود. مثل نقشه های قبلیش.
- تونده؟ اونجایی؟
یک لحظه از نگاه کردن به طعمه اش دست بر نمیداشت.
- چیه الاف؟
- بیا جلو.
تونده قدم برداشت. حالا کنار الاف از پنجره بیرون رو نگاه میکرد.
- اون دختر رو میبینی که جلوی بقیه است؟ روبان زده به موهاش.
- اره. اینجا چیکار میکنه؟ قیافش به مرگخوارا...
الاف خیلی گستاخ تر از این بود که صبر کند جمله ی تونده تمام شود.
- ویولته. همون که درباره اش باهات حرف زدم.
تونده نگاهی به بالای پله ها انداخت. بلاتریکس الان درون اتاق لرد بود.
- باید برام یه کاری بکنی. دوستاشو ازش دور کن.
- چطوری؟
- تو مگه ذهن رو کنترل نمیکنی؟
- ولی روش تسلط ندارم.
- مهم نیست.
تونده که حالا میدونست الاف در سر چه دارد گفت:
-اصلا برای چی باید اینکارو برات بکن.
الاف ناگهان برگشت. چشمانش برق میزندند.
- تونده. به من بگو تو این چشما چی میبینی؟
پاپاتونده این چشم هارا خوب می شناخت. بارها این چشم هارا در ایینه دیده بود.
- انتقام!


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۰ ۱۴:۳۳:۲۸
ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۰ ۱۴:۳۵:۵۹


پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳
گاهی اوقات مسئله ای پیش می اید که درکش برای شما سخت است و به عبارتی نمی تونین هضمش کنین. مثلا اگه یه پیرمرد موقع رد شدن از خیابان برای ماشین رو ها دردسر ایجاد کند، و به طبع کسانی که سوار ماشین هستند برایش بوق بزنند شما هیچ تعجبی نمیکنید. ولی اگه همین پیرمرد رو به پدرتان اسلحه گرفته باشد شما فقط می ایستید و نگاه میکنید. گرچه میتونید پیرمرد را هل دهید تا زمین بیوفتد، ولی فقط نگاه می کنید. به اصطلاح مغز شما قفل می شود.

بلاتریکس با عصبانیت در راهرو قدم میزد. باورش نمی شد سرورش کسی که هنوز مرگخوار نشده را در خانه ی ریدل سکونت داده است. باید به دیدار اربابش میرفت. از پله ها بالا رفت و پشت در اتاق لرد متوقف شد. او لرد ولدمورت بود، میدانست چکار میکاند. همون طور که لینی را مرخص کرده بود، احتمالا به بلاتریکس هم محل نمیگذاشت. بلاتریکس راهش را کشید به سوی اتاقش، تا بیشتر در مورد این فرد تازه وارد و البته غیر قابل اعتماد فکر کند.

خانه ی ریدل تقریبا خالی بود. جز بلاتریکس و لرد که در طبقه ی بالا بودند، الاف و پاپاتونده به همراه دو مرگخوار دیگر در طبقه ی پایین بودند. بقیه مرگخوارا به ماموریت سری رفته بودند که حق صحبت درباره ی ان را با دیگران نداشتند. منتها مسئله ای بود. الاف با پریشانی در حال گشتن تمام اتاق ها بود و باخودش چیز هایی میگفت:
"صدبار به این پاپاتونده گفتم تنهایی تو خونه گشت نزن الان اگه رفته باشه بالا من چه خاکی باید..."
ولی الاف متوقف شد. وقتی در یکی از اتاق ها را باز کرد ایستاد. انچه مقابل دیدگانش بود را باور نمیکرد. جسد دو مرگخوار روی هم افتاده بود. ولی الاف کسی نبود که مغزش در این موارد ساده قفل کند. و اگر نه بهش نمی گفتند "کنت الاف". سریع به گوشه و اطراف اتاق نگاهی انداخت. انچه را نمیخواست دید. پاپاتونده کنار اتاق ایستاده بود و به جسد دو مرگخوار خیره شده بود.
مغزش قفل کرده بود!


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۹ ۱۹:۰۵:۲۱
ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۹ ۲۰:۲۲:۳۶


پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۱۰:۲۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
- جای عجیبی ایستادی. چرا باید دیوانه ساز ها در کمین کسی باشند که به دیدار این قبر می اید؟
مرد در سایه پنهان شده بود. فقط می شد فهمید قد بلندی دارد.
- تو کی هستی؟
مرد جلوتر امد. حالا بهتر میتوان توصیفش کرد! کت و شلوار یکدست خاکستری با خط های سفید. دستانی که درون یک جفت دستکش چرمی بودند و کفش های مجلسی. اما صورتش را پوشانده بود.
- مرد مارگون؟ کی هست؟
پاپاتونده چوبدستی اش را کشید و روبه مرد غریبه گرفت.
- گفتم کی هستی؟
- بهت توصیه ای دارم مرد جوان! چوبدستی ات را غلاف کن.
- و اگه غلاف نکنم؟
لبخندی که، مثل این بود که به لطیفه ای می خندد، از پشت نقاب فرد معلوم بود.
- میمیری!
سردی درون صدای غریبه و مرموز بودن ان فرد پاپاتونده رو مجاب کرد تا چوبدستی اش را به درون جیبش برگرداند.
- پدرمه!
- چه جالب!
دست ان فرد بالا امد و نقابش را برداشت. صورت زشتی داشت. ابروان بهم پیوسته، دندان های زرد و چشمانی براق، که در ان تاریکی و ظلمات شب به راحتی دیده می شدند.
- کنت الاف.
الاف خودش را معرفی کرده بود اما دستش را دراز نکرد.
- پاپپاتونده.
- میشناسمت! یعنی پدرتو میشناختم.
- جدی؟
الاف دستش را به نشانه ی سکوت بالا برد. گفت:
- اینجا جای خوبی برای حرف زدن نیست. باید بریم.
- کجا؟
- یه کافه. بعدش اگه جناب لرد موافق باشند میریم خانه ریدل.
رنگ از رخسار پاپاتونده پرید.
- برای چی؟
ان لبخند دوباره ظاهر شد.
- انتقام!



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
ما خودمان فهمیدیم لرد چشم به راهه!

1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید.

به من میاد عضو محفل بوده باشم؟ اها! البته اره! یه باره که تغییر قیافه داده بودم رفته بودم تو محفل. ولی الان خودمانم!

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

قطعا شرارت! چیزی که من عاشقشم رو دامبلدور نداره. پیش شماست!

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

مطمئنن من نمیتونم هدف اصلیم رو برای شما بگم. ولی میتونین بنویسین به دست اوردن ثروت بودلر ها

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

رون ویزلی: پسر کک مکیِ بی مزه!

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

تنها راهشون اینه که بیان اونارو کت بسته تحویل ما بدن. اینطوری هم نصف ارتششون میمیره هم دیگه نیازی به سیر کردنشون نیست!

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

اسمایل لایو بزاریم بعد با تیرکمون بزنیمش!

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

دوباره هدف اصلیمون رو کنار می ذاریم و یک چیز سمبلیک میگیم: ناز و نوازششون میکنم یا میتونم مهره هاشونو ماساژ بدیم تا قلنجش در بره.

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

خیلی غیر محترمانه است که از یک نفر سوال شخصی بپرسیم. مثلا اگه کسی از من بپرسه چرا ابروهات اینطوریه من احتمالا میندازمش تو یه قایق پر خرچنگ. بنابراین من جواب این سوال رو نمیدم.

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

ریش دامبلدور! جون میده واسه تغییر قیافه. میمیرم براش!


هر شخصی که به هر نحوی با ویولت بودلر دشمنی داشته باشه از ماست.
زبانش را حلقومش بیرون بکشید...

تایید شد.
خوش آمدید!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۲۱:۴۶:۵۵


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
همون ثانیه اول برخی از مرگخواران که پشم لباس هایشان را به لرد داده بودند یخ زدند و به دیدار یار شتافتند!
- بلوپ بلاپ؟
- بلیپ بالاپ پلیب.
- پالام پولوم پلیمپ!
یه سری دیگه هم اب یخ رفت تو دهنش کلا از داخل نابود شد. و لرد همچنان سوار بر سطل به سرعت به اعماق دریا میرفت.

پیش ایلین!

صحنه ای برای توصیف نیست! فقط یک هاله ی محو وجود داره که از کوپه ی نی ها میره به سمت محل خارج شدن رشته ی نی از اب. سرعتو کم کنین لطفا! یه ذره دیگه... عالیه! خوبه. میره سر صحنه.
ایلین با سرعت باور نکردنی به کمک زاغش نی تو نی میکند.
- سرعتِ هن هن لرد هن هن خیلی هن هن زیاده. چی میگی هن هن زاغی؟ استراحت؟
ایلین می ایستد تا به پیشنهاد زاغی فکر کند. اگه استراحت کنه که لرد خفه میشه.
- نه زاغی. بهتره به کارمون...
منتها دیگه خیلی دیر شده و رشته ی نی ها رفته زیر اب!

زیر اب

لرد که داره خفه میشه از کمبود اکسیژن و سردی اب رو توی لوله ی نی احساس میکنه و میدونه الانه که اب برسه به دهنش چوبدشو در میاره و توی اب( بعله! توی اب نوشت) مینویسه:
کمبود هوا! کمبود هوا داریم ما!
ولی کلا درخواست کمک نمیکنه! ولی پیتر گرو، این مرگخوار وفادار یه بسته چیپس از تو کوله ی ضد ابش در میاره و میده به لرد!
-
چون لرد نفهمیده باید چیکار کنه پتی گرو یکی دیگه در میاره و خودش استعمال میکنه! لرد هم سریع اعمال پیتر گرو رو انجام میده و متوجه میشه مشنگا اونقدر هم احمق نیستند. حالا لرد و مرگخواراش به دهانه ی غار رسیدند.



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
لینی بعد از کمی مکث شروع به حرف زدن کرد:
- ارباب به نظرم باید برم پیش قاسم. اون احتمالا میدونه.
- فهمیدم لینی! سریع برو پیش قاسم ازش بپرس چه سکه ای از مورفین قرض گرفته. باید مغز منو اب طلا بگیرن. نه؟
- بله ارباب.

قبرستون. پیش قاسم اینا

- تو جیب جا میشه؟
- نچ!
- الکترونیکیه؟
- نچ!
- زندس؟
- اره!
- گُله؟
قاسم تو قبرش سرش رو به نشانه تاسف تکان داد و گفت:
- این سومین دفعه است که میگی گله. خانوم جون جواب گل نیس. یه حدس دیگه بزن.
- رزه؟
مطمئن باشین اگه قاسم میتونست دستش را بالا ببرد میکوبید تو پیشونیش! تو همین گیر و دار بازی، لینی از راه رسید و روی یکی از قبرها، خسته و کوفته و سردرگم، نشست. رز دستش را تکان داد.
- سلام لینی. سکه رو دادی؟
لینی به توجه به حرف رز از روی قبر بلند شد، خاک لباسش را تکاند و به سمت گور قاسم گور به گوری رفت.
- هوی قاسم.
- چیه؟
- مورفین میگه باید همون سکه ای رو بهش بدم که به تو داده.
- خب؟
- دِ بگو چه سکه ای بهت داده.
- باید بازی کنی.
- اخجون بازی! حالا چی؟
- بیست سوالی. من عاشق بیست سوالیه ام. تو باید مشخصات اون سکه رو بپرسی و من...
- لینی خوشحال از این که در بیست سوالی مهارت داشت حرف قاسم قطع کرد:
- میدونم بابا. من استاد بیست سوالیم. حالا سوال اول: زندس؟
-


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۱۴:۳۹:۲۱


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
نام: کنت الاف

گروه: اسلیترین

چوبدستی: چوب گردو، بیست و دو سانت، ریسه قلب اژدها

جاروی پرواز: پاک جاروی 9001

خصوصیات ظاهری: قد بلند، ابروی به هم پیوسته، دستان استخوانی، دندان های زرد، ریش نتراشیده و از همه مهمتر خالکوبی چشم، روی مچ پای چپ.

خصوصیات اخلاقی: بدجنس، بداخلاق، زیرک و باهوش، دارای مهارت زیاد در نقشه کشی و استاد تغییر قیافه.

معرفی: چطور منو نمیشناسین؟ من، کنت الاف بزرگ، منِ بدجنس، منِ خبیث، منِ بد ذات. کسی که هر جا میره بدبختی و نکبت هم با خودش میبره. گل ها جلوی پای من پژمرده میشوند. هر کس با من ملاقات داشته تا اخر عمر ترس و نفرت از منو با خودش حمل می کرده.
تشنه به ثروت بودلر های یتیم. سیاه بزرگ، منم ان کنت الاف.
جادو رو فقط به یک علت یاد گرفتم: رد بودلر هارو توی این سایت پیدا کردم و متوجه شدم نوکر هایی همیشه اماده به خدمت، بی جیره و مواجب و اماده به فرمان به نام مرگخواران حاضرند فرامین منو انجام بدن. مغز من ان قدر بازه که نیاز زیادی به جادو ندارم و به راحتی میتونم از مشکلات در برم. البته، امدن من یک دلیل دیگر هم دارد: ثروت هنگفت گانت ها. که مطمئنم میتونم با مورفین گانتانا همکاری خوبی داشته باشم. و همین طور با لرد سیاه. البته مشخصه خباثت من از این لردی که بهم نشون دادند بیشتره. در کل اگه سفید مفیدی منو دید بهتره قبل از این که تو یک گودال بیوفته یا گردنش بشکنه، دمشو بزاره رو کولشو در بره. چون شنیدم بودلر ها تو جبهه ی سفید ها هستند. مطمئن باشین البوس دامبلدور هم جلوی من زانو خواهد زد.
-------------------------------
عمو فلچر من همونم که دیشب سرتو درد اورد. تایید کن بره!

تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۱۴:۱۶:۳۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.