right]
تراختور زرد[/right]
تنبل های زوپسی
سومندش.. آخرندش
هر دانش آموزى، حتى دانش آموزانى با ضريب هوشى پايين هم مى دانند که وقتى درس نخوانده اى و شب قبل کلش آف کلنز بازى کرده اى، تنها راه پاس کردن تقلب است. درست است که تقلب راه هاى زيادى دارد ولى اصل مهم اين است که" استاد نفهمد!". اين مورد در کوييديچ هم صدق مى کند. کم پيش آمده است که کسى در کوييديچ تقلب کند اما همه ى کوييديچى ها مى دانند که اصل مهم اين است که" کسى نفهمد!" که گويا هکتور خوب متوجه اين اصل نشده بود.
هکتور قرار بود با معجون شانسى که ساخته بود خوش شانس شود، حالا معجون تأثير عكس داده و اتفاقى افتاده بود که ويبره هاى هکتور که هيچ، ويبره هاى آقامون مايکل جکسون هم براى حل قضيه کافى نبود.
در حالی که ملت دور جنازه وزیر حلقه زده و تماشاگران ورزشگاه را روی سرشان گذاشته بودند، آرسی عجیب ترین احساس کل عمرش را تجربه می کرد. کسی که روی زمین افتاده و مرده بود بی شک آرسینوس جیگر بود، اما خود آگاهی آرسینوس حس می کرد بالای زمین معلق است و از بالا به ماوقع نگاه می کند. برای چند لحظه تمام ارواح هاگوارتز از جلوی چشم هایش گذشتند. او تبدیل به روح شده بود؟!
اما نه.. با کمی دقت متوجه شد هنوز روی جارویی سوار است، هرچند که جاروی خودش نیست و معلوم نبود چماق هکتور توی دستش چه کار می کرد...
چماق هکتور؟!
آرسینوس تبدیل به هکتور شده بود...یا به نوعی توی بدن هکتور گیر افتاده بود. بین این همه آدم، هکتور!! کسی که توی بدن آرسینوس رفته و مرده بود، سیوروس اسنیپ نگون بخت بود. تعجبی نداشت که نتوانسته بود با نقاب نفس بکشد...
آرسى- هک( آرسينوس در جلد هکتور) نگاهى به اطراف انداخت تا ببيند هم تيمى هايش متوجه شده اند يا نه. در گوشه اى از زمين ريگولوس در يک چاله آب زل زده بود به خودش و اعضاى بدنش را لمس مى کرد.
- زخمم؟ زخمم نيست!
من چرا ريگولوس شدم؟ من حالا چطورى بفهمم ولدمورت داره مياد يا نه؟
هر كي برداشتتش خير نبينه. من كه فحش گذاشته بودم روش. زخمم!
ناگهان صداى فرياد فيلم بردا بلند شد. دوربين ها زوم کردند روى مقصر و هرى با حالت
ساعت فيلم بردار را زمين گذاشت.
- گفتم شايد لازم نداشته باشيش خب!
آرسي- هک تنها کسى نبود که عوض شده بود. همه عوض شده بودند. هيچ کس خودش نبود. سوال اينجاست که چرا؟ البته معجون هکتور قطعا درست کار مى کند.
در آن سوي زمين، هكتور که خودش در جلد سيوروس گير کرده بود با وحشت زل زد به آرسينوس كه سيوروس در جلدش بود. روي زمين افتاده بود.. تكان نمي خورد..
- مرده! :worry:
هکتور سعى کرد بر خودش مسلط باشد.
- به من چه؟ تقصير من نبود که.. معجون من درست کار مى کنه.
اگر کسى مى فهميد او سيوروس واقعى نيست و مقصر همه ى اين اتفاقات اوست، کارش تمام بود.
- سيو؟
- نههههههه!
من مقصر نيستم.
آرسينوس كه در جلد هكتور بود، با فرياد هك- سيو با وحشت يك قدم عقب رفت.
- چى شده؟ چرا داد مى زنى؟
هك- سيو كه زل زده بود به شمايل پيشين خودش و به ويبره هاي نابش نفس عميقى کشيد.
- نه چيزى نشده!
- داري ويبره ميري؟
- ها؟ نه منظور اينه كه، نه چيزى نشده!
- ببين سيو من درسته قيافه م هكتوره ولي آرسي م، بقيه بچه ها هم خودشون نيستن. معلوم نيست چرا.
مي گم تو.. اممم.. خود سيويى؟
هک- سيو تمام نيرويش را جمع کرد تا به شکل
باشد و گفت:
- نه هکتور يعنى.. آرسى.. من عوض نشدم. من سيو موندم.
- عجيبه ولى..
- حرف نباشه آرسى برو سر پستت تا من يکى رو به جاى آرسينوسى که مرد پيدا کنم.
هک- سيو سريع پشتش را به آرسى- هک کرد و با قدم هايى تند از زمين مسابقه خارج شد. بايد سريع تر يک بازيکن جايگزين پيدا مى کرد. اما خيابان ها به علت مسابقه خلوت بود. مردم تسترال هاى آلبالويى، پلى کان هاى گوجه اى و تراختور هاى زرد خودشان را در طول خيابان پارک کرده و به ورزشگاه رفته بودند. هک- سيو با درماندگى زل زد به خيابان که ناگهان به حالت
درآمد و به سمتي شيرجه رفت. يك بازيكن پيدا کرده بود. هک- سيو بازيکن را در آغوش گرفت و به زمين مسابقه بازگشت.
زمين مسابقه
دابى که حالا در جلد الادورا رفته بود، با خوشحالى تبرزين را در هوا چرخاند و با حالت
زل زد به الادورايي كه حالا رفته بود در جلد دابي چروکيده و کوچک.
- حسابت رو مى رسم دابى!
- دابى اون تبرزين رو گذاشت کنار. من ارباب تو بود.
- تو الان دابي اي.. من الادورام. من ارباب توأم.
دابي- الا تبرزين را بالا برد كه به سمت الا- دابي برود كه صداي گزارشگر در زمين پيچيد.
- خب، با سلام مجدد، آمليا سوزان بونز هستم با ادامه ى گزارش بازى بين تراختور زرد و تنبل هاى زوپسى. گويا کاپيتان تنبل ها بازيکن جايگزين رو پيدا کرده و بازيکن ها آماده ى ادامه ى بازى هستن.. عععع. ولم کن.. عع.
- آمليا جوووووووون!
- ولم كن آريانا..نميام آقا.. نميام محفل.. ولم كن.:vay:
هک- سيو با بازيکن جايگزين وارد زمين شد. در ميان حيرت همگان هک- سيو خيلى خونسردانه مارمولک زرد رنگى را سوار جارو کرد. مارمولک با قيافه ى
زل زد به دوربين و با سوت داور پرواز کرد.
گزارشگر با پا ميکروفن رو بالا آورد.
- بله مشاهده مي كنيد كه بازيكن جديد تنبل ها چه حيوون خوش خنده اي هستش.
.. خب بازي شروع شده و مشخص نيست چرا الادورا داره دابى رو دنبال مى کنه اون وسط و ريگولوس چسبيده به پيشونى هرى پاتر.. اي بابا ولم كن آريانا.. اين آريانا چرا نميره وسط زمين بازى کنه من موندم.
حداقل سبيلت رو فرو نکن تو دهنم. :vay:
آريانا، آمليا را تا کمر گذاشته بود داخل گونى ولى آمليا هم چنان مقاوم چسبيده بود به ميکروفن.
- خب حالا رز داره با سرخگون جلو ميره.. آخ چشمم.. آريانا دستت رفت تو چشمم.. رز پاس ميده به لاکرتيا، لاکرتيا مدافع تنبل ها رو جا مى ذاره و گلللل.. گل به نفع تراختورى ها.
هك- سيو به اطرافش نگاهى انداخت. تيمشان با اينکه اول خوب بازى مى کرد ولى حالا از تراختور عقب بود.
داور سريع سوت رو زد و بازى مجددا از سر گرفته شد. در حالى که هرى- ريگ با سرخگون جلو مى رفت، وندلين چند گلوله ى آتشين پرت کرد که با پاس کارى خوب بين هرى- ريگ و مارمولک، وندلين را پشت سر گذاشتند. چيزى نمانده بود که مارمولک گلى براى تنبل ها بزند که ريگ- هرى که در بدن سابقش مهاجم تيم بود با يک دريبل توپ را از مارمولک گرفت.
- مهاجم منم.
- اوه نگاه کنيد حالا جستجوگر تيم داره نقش مدافع رو ايفا مى کنه و چرا داور چيزى نمى گه؟
مدام پوچ چشم غره اى به گزارشگر رفت و در سوتش دميد. توپ در اختيار تراختورى ها قرار گرفت. رز ويبره زنان آرسى- هک را جا گذاشت و پاس داد به لاکرتيا. لاکرتيا اوج گرفت و به سمت دروازه رفت که ناگهان چيزى با سرعت از مقابلش رد شد. لاکرتيا از ترس مدافعين توپ رو به رز برگرداند و بازگشت تا ببيند چه چيزى از مقابلش رد شد.
دابى- الا مصرانه به دنبال الا- دابى بود و فقط فرياد هاى الا- دابى به گوش مى رسيد.
- الا، دابى را خواهد کشد. الا بلاخره به بدن خودش برگشت. الا به دابى نشان داد! الا دابى را کله پا کرد.
- رز با خيال راحت گل ديگه اى رو به ثمر مى رسونه. تراختور خيلى داره خوب پيش ميره.. رسيدن تنبل ها کمى سخت به نظر مى رسه. حالا مارمولک خيلى مارمولک وار داره با توپ جلو ميره.. به نظر من اگه تنبل ها به جاى آرسينوس از اول مارمولک رو ميووردن موفق تر بودن.
آرسي- هك در وسط زمين با شنيدن صداى گزارشگر عصبانى شد و شروع کرد به دود کردن.
در ميان رعد و برق هاى آرسى- هک و درگيرى الادورا و دابى، تيم تراختور به راحتى چند گل ديگر زد.
هرى- ريگ چماقش را بالا برد تا بلاجرى به سمت لاکرتيا بفرست. به هر حال لاکرتيا عمه ى هرى- ريگ نبود و هرى به هيچ جايش نگرفت که چه اتفاقى براى دخترک بيچاره مى افتد. اما از آن سمت ريگ- هرى که فقط چند متر تا گوى زرين فاصله داشت و مى خواست پايان بدهد به اين مسابقه ى کذايى، با ديدن بلاجرى که به سمت عمه اش مى رفت مسيرش را تغيير داد و با شيرجه و فرياد" نههههههه!" و صحنه آهسته و شبيه فيلم هندى ها، خودش را هدف توپ قرار داد. در حالى که همه با دهان باز و قيافه ى
به شيرجه ي ريگ- هرى زل زده بودند، صداى جيغ و داد ننه هلگا صحنه ى آهسته را شکست که گوى زرين را گرفته بود.
- مي بينيم كه تيم تراختور با اختلاف امتياز زياد و گرفتن گوى زرين بازى رو مى بره.. آريانا ولم کن.. بازى رو برديد برو يه کم شادى کن.
آآآخخخخ..
و آريانا موفق شد آمليا را كامل در گونى فرو کند.
درحالي كه ننه هلگا چاى مى ريخت و تراختورى ها هلهله کنان مى خوردند و دور زمين تراختور سوارى مى کردند، تيم تنبل هاي زوپسى آرام آرام از شوك بيرون آمد. هک- سيو با ناراحتى از اينکه معجون شانس گند زده بود به بازى رو به اعضا به اضافه ى مارمولک که حالا خودش رو از اعضاى ثابت مى دانست گفت:
- من ميرم تو دخمم يه کم با معجونام خلوت کنم.
و سريع رويش را بازگرداند. زندگى در جلد سيوروس به او ساخته بود. چرا بايد مى گفت که هکتور است؟ چرا بايد مى گفت و کسى به معجون هايش اعتماد نمى کرد؟ او که مى دانست معجون هايش درست کار مى کنند!
اما اعضا ول كن نبودند و دنبال هك- سيو راه افتادند.
- ما هم با تو ميايم سيو.
- ما تو رو تنها نمي ذاريم.
- سيو!
هک- سيو از ترس سريع قبول کرد و درحالى که در دل ناسزا مى گفت سرش را براى موافقت تکان داد. تنبل ها بلافاصله مانند جوجه دنبال مادرشان راه افتادند. هرى- ريگ که با نفرت زل زده بود به ريگ- هرى که مشغول بازى با زخم صاعقه بود گفت:
- آخرش هم نفهميديم دليل اين اتفاقات مسخره چى بود.
آرسى- هک با ناراحتى شروع به حرف زدن کرد.
- نمي دونم ولي خب من که تو جلد هکتورم. ريگ و هرى با هم و الا و دابى هم باهم عوض شدن.. پس.. پس اون هکتور بود که جاى من افتاد مرد.. آخى هکتور. يادش بخير همش معجوناش اشتباه کار مى کرد.
هک- سيو که نتوانست توهين به معجون هاى عزيزش را ناديده بگيرد با عصبانيت بازگشت.
- بله هکتور مرد ولى اون هميشه معجوناش درست کار مى کرد. هميشه.
آرسى با ناراحتى سر تکان داد و دستش را روى شانه ى هک- سيو گذاشت.
- مى دونم از ناراحتى اينو مى گى. بيچاره هکتور.. فقط نمى دونم چرا موقع مردن از گريفيندور نمره کم کرد؟
سكوت حاكم شد و صداي آرسي- هك در دخمه منعكس شد.
- از گريفيندور نمره کم کرد.. از گريفيندور.. نمره.. کم کرد.. کم کرد.
هک- سيو:
اعضا:
هك- سيو:
اعضا:
هك- سيو:
اعضا: بگيرينش!