کراب با خود فکر کرد. او به تسترال قول داده بود که شجاع باشد. کراب لشکری از لوازم آرایشی اش را داشت. کراب شاید یک اسلیترینی مکار بود، شاید جدیدا بر طبق قولی که به تسترال داده بود کمی از رگه های گریفندوری بودن در او دیده می شد، اما کراب هر چه بود راونی نبود و نمی فهمید که اگر بگوید پیشگویی کار تسترال هاست دیگر خودش پیشگوی اعظم نمی شد.
- تسترال!
- چی؟
- به جون هک فحش ندادم ارباب. تسترال ها پیشگویی کردن. :zogh:
- کراب! احتملا رنگ موی جدیدت رو مغزت تاثیر گذاشته. تسترال ها حرف نمی زنن.
- جون هک حرف می زنن ارباب. پیشگویی کردن هر کی این معجون هکتور رو بخوره مثل کلاغ غارغار میکنه. :zogh:
کلاغ ها هرگز غارغار نمی کردند. کلاغ ها قارقار می کردند. ولی خب قارقار کلاغ ها هرگز زیرنویس نداشت. پس شاید اصلا غارقار می کردند. کلاغ ها کلا موجودات بدبختی بودند. کلاغ ها هرگز به خانه خود نمی رسیدند. ای مادر بگرید برای کلاغ ها
شاید بقیه هکتور را قبول نداشتند. اما هکتور خودش می دانست که بهترین معجون ساز قرن است و نمی گذاشت یک تسترال بوقی، تنها شانسش برای خوراندن این معجون به لرد ولدمورت را از او بگیرد.
- ارباب! به این نماد خالص آرایش توجه نکنید. ارباب شما که می دونید معجون های من بهترینن.
- ما هیچوقت به تو اعتماد نداشتیم هکتور. این معجون تار صوتی صاف کنت رو هم بده کراب بخوره بلکه اثر رنگ موی جدیدش از بین بره.
- ارباب! من که آرایش می کنم برات. خودمو خوشگل می کنم برات. ارباب... :worry:
اما دیگر دیر شده بود؛ و هکتور با افکت
به کراب نزدیک می شد.
چند دقیقه بعد به جای کراب غرق در لوازم ارایش، یک غار بود که به طرز عجیبی قارقار می کرد.