هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لینی.وارنر)



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۵
1.
- لینی؟ کو اون جاروی من؟
- جارو؟ کدوم جارو؟
- یا تا یه ساعت دیگه جاروی منو پس می‌دی یا با دمپایی می‌زنم فرق سرت صدای قرررچ بدی!

و این چنینه که لینی دو بال داره، دو بال دیگه هم قرض می‌گیره و بال به فرار می‌ذاره. (بر وزن پا به فرار گذاشتن / کلمه‌آرایی بر وزن بال)

خب بذارین از اولش براتون بگم! لینیِ داستان ما ازونجایی که پیکسی بود، همیشه با زور بازوی خودش پرواز می‌کرد. حالا یه بارم که شده دلش می‌خواست سوار جارو بشه و در قالب انسانیش پرواز رو تجربه کنه. اینطوری می‌شه که جاروی دوستشو قرض می‌گیره... خب در واقع بدون توجه به فریادهای بی‌پایانی که پشت سرش به هوا برمی‌خاست، جارو رو کش می‌ره!

تصورش سخت نیست که چطور بعد از بدست آوردن جارو بلافاصله روش شیرجه می‌زنه و به سرعت تو آسمون اوج می‌گیره... نه خب نمی‌گیره. خیلی شیک با دیوار خونه برخورد می‌کنه و جارو به دو نصف که نه، بلکه شصت تیکه‌ اون هم از نوع غیرمساوی تقسیم می‌شه!

مسلما اولین چیزی که در این مواقع به ذهن هر جادوگر و ساحره‌ای خطور می‌کنه استفاده از طلسم ریپاروئه. و بله! لینی هم از این قاعده مستثنی نیست. اما چه فایده که شدت وخامت اوضاع جارو بیش از این بود که بتونه مجددا به زندگی برگرده.

و حالا لینی مونده و دوستش که یک ساعت برای برگردوندن جارو بهش وقت داده. دستشو تو جیبش می‌کنه تا ببینه چقد گالیون داره و حداقل برای خرید یک جاروی غیر پرنده‌ی مشنگی کافی هست یا نه؟ اما دست کردنش تو جیب همانا و چسبیدن تارهای عنکبوت به دستش نیز همانا! خبری از حتی یه نات هم نبود، چه برسه به گالیون.

لینی آهی می‌کشه و در حالی که سنگی رو نشون کرده بود و مدام با پا به جلو شوتش می‌کرد، بر روی سنگفرش‌های خیابون قدم می‌ذاره و جلو می‌ره. یک نگاه به منظره‌ی اطراف کافیه تا ذهن ریونی لینی به سرعت شروع به کنکاش کنه. همه جا از درخت پر شده بود؛ و حدس بزنین جارو از چی ساخته می‌شه؟ بله چوب! لبخندی بر لب‌های لینی نقش می‌بنده و به سمت درخت کاجی که بهش چشمک می‌زد حرکت می‌کنه...

دقایقی بعد:

لینی گوشه‌ای نشسته بود و با چاقوی تیزی در حال تراشیدن تکه چوبی دراز بود. به نظر می‌رسید لینی درس حرفه‌وفن در دوران راهنمایی رو به خوبی پاس کرده بود! بعد از اینکه چوب جارو تا حد ممکن از حالت چند ضلعی(!) در میاد و لبه‌هاش گرد می‌شن، به سراغ اره مویی می‌ره. شاید انداختن یک سری طرح خوشگل و ژیگول روی جارو، می‌تونست دوستشو از داشتن یه جاروی نو بیش از پیش خوش‌حال کنه.

لینی در حالی که از شدت تمرکز زبونش بیرون زده بود، اره مویی رو با دقت و ظرافت تمام از داخل جارو بیرون می‌کشه و به شاهکار هنری‌ای که ساخته بود خیره می‌شه. باورش نمی‌شد که به ذهن هیچ‌کس نرسیده بود که برای تزئیتات می‌تونه قسمتی از خود جارو رو ببره.

البته که لینی رنگ‌آمیزی جارو رو فراموش نمی‌کنه و مقادیری گواش(!) برمی‌داره و شروع به رنگ کردن جارو می‌کنه. حتی دم جارو رو طوری طراحی می‌کنه که شاخه‌های وسطش دراز و هرچی به اطراف میان کوتاه‌تر بشن. اصلا خلاقیت بود که از این بشر چکه می‌کرد!

بعد از اجرای چندین طلسم که مستقیما از تو کتابی می‌خوند و روی جارو به اجرا در میاورد، تو ذهنش لحظه‌ای رو تصور می‌کنه که دوستش سوار بر جارو اوج می‌گیره و استعدادیابان اونو می‌بینن. صد در صد که تو ذهن لینی استعدادیابا به دنبال مهارت کوییدچ دوستش نیستن، بلکه اونچه که تو ذهنش می‌گذشت نگاه خیره و تحسین‌برانگیز استعدادیابان به طراحی جاروی پرنده بود.

لینی در حالی که در این چنین خیالاتی غرق شده بود، جاروی پرنده رو تحویل دوستش می‌ده و با غرور می‌گه:
- پرواز کن ببین چی خریدم برات.

آیا لازمه اشاره کنم که اتفاقی مشابه با لینی برای دوست لینی رخ می‌ده و با یک ضربه‌ی جانانه به خونه برخورد می‌کنه؟ تنها تفاوتش اینه که اینبار جارو از وسط به دو نصف تقسیم نمی‌شه!

- اوپس. خب حداقل جاروت مقاومه و به این زودیا نمی‌شکنه.

لینی پیش از اینکه مجددا مورد ضرب و شتم (شطم؟) دوستش قرار گیره، با بیشترین سرعتی که داره از اونجا دور می‌شه.

2.
قالیچه‌ی پرنده واسه مشنگا بوده. حداقل تو داستانا متعلق به مشنگا بوده و همین برای جادوگرا افت داشته که بخوان به روشی مشابه با اونا پرواز کنن.
و اما بشکه... آخه بشکه؟ اگه بخوان تو بشکه بشینن و پرواز کنن که کلهم کوییدیچ به فنا می‌ره. تصور کنین طرف چطور می‌خواد دستشو در بیاره و کوافلو گل کنه یا اسنیچو بگیره و...
اگه هم بخوان تو بشکه وایسن تا مشکلات کوییدیچی رفع شه، خسته می‌شن خب! چقد سرپا وایسی آخه؟

بعد تازه بشکه مثل جارو چیزی نیست که راحت بتونی تهیه‌ش کنی و اینکه تو خونه‌ت داشته باشیش چیز عجیبی نباشه! خیلیم جاگیره! یه مشنگم با بشکه گیرت بندازه چه توجیهی داری براش؟ حداقل جارو دستت باشه سریع ادای زمین تمیز کردن در میاری و طرفو می‌پیچونی بره. ولی بشکه چی؟

3.
خودشه! بگیرش در نره.

4.
چیست؟
باید بگی کیست.
من هستم! من! نگاه کن! هروقت بخوام آدم می‌شم، هروقت بخوام پیکسی می‌شم. بعله با اجازه‌تون جانورنما تشریف دارم.
خیلیم جانورنما شدن مهارت خفنیه که نصیب هرکسی نمی‌شه. اصلا هم از خودم تعریف نکردم.
ازونجایی که ما خیلی خفنیم، وزارت سحر و جادو این حرکتو غیرقانونی اعلام کرده و لازمه که حتما اگه جانورنمایی خودتو لو بدی و ثبت بشی. چشم ندارن موفقیت مارو ببینن که.




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۵
1.
- لینی؟ کو اون جاروی من؟
- جارو؟ کدوم جارو؟
- یا تا یه ساعت دیگه جاروی منو پس می‌دی یا با دمپایی می‌زنم فرق سرت صدای قرررچ بدی!

و این چنینه که لینی دو بال داره، دو بال دیگه هم قرض می‌گیره و بال به فرار می‌ذاره. (بر وزن پا به فرار گذاشتن / کلمه‌آرایی بر وزن بال)

خب بذارین از اولش براتون بگم! لینیِ داستان ما ازونجایی که پیکسی بود، همیشه با زور بازوی خودش پرواز می‌کرد. حالا یه بارم که شده دلش می‌خواست سوار جارو بشه و در قالب انسانیش پرواز رو تجربه کنه. اینطوری می‌شه که جاروی دوستشو قرض می‌گیره... خب در واقع بدون توجه به فریادهای بی‌پایانی که پشت سرش به هوا برمی‌خاست، جارو رو کش می‌ره!

تصورش سخت نیست که چطور بعد از بدست آوردن جارو بلافاصله روش شیرجه می‌زنه و به سرعت تو آسمون اوج می‌گیره... نه خب نمی‌گیره. خیلی شیک با دیوار خونه برخورد می‌کنه و جارو به دو نصف که نه، بلکه شصت تیکه‌ اون هم از نوع غیرمساوی تقسیم می‌شه!

مسلما اولین چیزی که در این مواقع به ذهن هر جادوگر و ساحره‌ای خطور می‌کنه استفاده از طلسم ریپاروئه. و بله! لینی هم از این قاعده مستثنی نیست. اما چه فایده که شدت وخامت اوضاع جارو بیش از این بود که بتونه مجددا به زندگی برگرده.

و حالا لینی مونده و دوستش که یک ساعت برای برگردوندن جارو بهش وقت داده. دستشو تو جیبش می‌کنه تا ببینه چقد گالیون داره و حداقل برای خرید یک جاروی غیر پرنده‌ی مشنگی کافی هست یا نه؟ اما دست کردنش تو جیب همانا و چسبیدن تارهای عنکبوت به دستش نیز همانا! خبری از حتی یه نات هم نبود، چه برسه به گالیون.

لینی آهی می‌کشه و در حالی که سنگی رو نشون کرده بود و مدام با پا به جلو شوتش می‌کرد، بر روی سنگفرش‌های خیابون قدم می‌ذاره و جلو می‌ره. یک نگاه به منظره‌ی اطراف کافیه تا ذهن ریونی لینی به سرعت شروع به کنکاش کنه. همه جا از درخت پر شده بود؛ و حدس بزنین جارو از چی ساخته می‌شه؟ بله چوب! لبخندی بر لب‌های لینی نقش می‌بنده و به سمت درخت کاجی که بهش چشمک می‌زد حرکت می‌کنه...

دقایقی بعد:

لینی گوشه‌ای نشسته بود و با چاقوی تیزی در حال تراشیدن تکه چوبی دراز بود. به نظر می‌رسید لینی درس حرفه‌وفن در دوران راهنمایی رو به خوبی پاس کرده بود! بعد از اینکه چوب جارو تا حد ممکن از حالت چند ضلعی(!) در میاد و لبه‌هاش گرد می‌شن، به سراغ اره مویی می‌ره. شاید انداختن یک سری طرح خوشگل و ژیگول روی جارو، می‌تونست دوستشو از داشتن یه جاروی نو بیش از پیش خوش‌حال کنه.

لینی در حالی که از شدت تمرکز زبونش بیرون زده بود، اره مویی رو با دقت و ظرافت تمام از داخل جارو بیرون می‌کشه و به شاهکار هنری‌ای که ساخته بود خیره می‌شه. باورش نمی‌شد که به ذهن هیچ‌کس نرسیده بود که برای تزئیتات می‌تونه قسمتی از خود جارو رو ببره.

البته که لینی رنگ‌آمیزی جارو رو فراموش نمی‌کنه و مقادیری گواش(!) برمی‌داره و شروع به رنگ کردن جارو می‌کنه. حتی دم جارو رو طوری طراحی می‌کنه که شاخه‌های وسطش دراز و هرچی به اطراف میان کوتاه‌تر بشن. اصلا خلاقیت بود که از این بشر چکه می‌کرد!

بعد از اجرای چندین طلسم که مستقیما از تو کتابی می‌خوند و روی جارو به اجرا در میاورد، تو ذهنش لحظه‌ای رو تصور می‌کنه که دوستش سوار بر جارو اوج می‌گیره و استعدادیابان اونو می‌بینن. صد در صد که تو ذهن لینی استعدادیابا به دنبال مهارت کوییدچ دوستش نیستن، بلکه اونچه که تو ذهنش می‌گذشت نگاه خیره و تحسین‌برانگیز استعدادیابان به طراحی جاروی پرنده بود.

لینی در حالی که در این چنین خیالاتی غرق شده بود، جاروی پرنده رو تحویل دوستش می‌ده و با غرور می‌گه:
- پرواز کن ببین چی خریدم برات.

آیا لازمه اشاره کنم که اتفاقی مشابه با لینی برای دوست لینی رخ می‌ده و با یک ضربه‌ی جانانه به خونه برخورد می‌کنه؟ تنها تفاوتش اینه که اینبار جارو از وسط به دو نصف تقسیم نمی‌شه!

- اوپس. خب حداقل جاروت مقاومه و به این زودیا نمی‌شکنه.

لینی پیش از اینکه مجددا مورد ضرب و شتم (شطم؟) دوستش قرار گیره، با بیشترین سرعتی که داره از اونجا دور می‌شه.

2.
قالیچه‌ی پرنده واسه مشنگا بوده. حداقل تو داستانا متعلق به مشنگا بوده و همین برای جادوگرا افت داشته که بخوان به روشی مشابه با اونا پرواز کنن.
و اما بشکه... آخه بشکه؟ اگه بخوان تو بشکه بشینن و پرواز کنن که کلهم کوییدیچ به فنا می‌ره. تصور کنین طرف چطور می‌خواد دستشو در بیاره و کوافلو گل کنه یا اسنیچو بگیره و...
اگه هم بخوان تو بشکه وایسن تا مشکلات کوییدیچی رفع شه، خسته می‌شن خب! چقد سرپا وایسی آخه؟

بعد تازه بشکه مثل جارو چیزی نیست که راحت بتونی تهیه‌ش کنی و اینکه تو خونه‌ت داشته باشیش چیز عجیبی نباشه! خیلیم جاگیره! یه مشنگم با بشکه گیرت بندازه چه توجیهی داری براش؟ حداقل جارو دستت باشه سریع ادای زمین تمیز کردن در میاری و طرفو می‌پیچونی بره. ولی بشکه چی؟

3.
خودشه! بگیرش در نره.

4.
چیست؟ :missbalck:
باید بگی کیست.
من هستم! من! نگاه کن! هروقت بخوام آدم می‌شم، هروقت بخوام پیکسی می‌شم. بعله با اجازه‌تون جانورنما تشریف دارم.
خیلیم جانورنما شدن مهارت خفنیه که نصیب هرکسی نمی‌شه. اصلا هم از خودم تعریف نکردم.
ازونجایی که ما خیلی خفنیم، وزارت سحر و جادو این حرکتو غیرقانونی اعلام کرده و لازمه که حتما اگه جانورنمایی خودتو لو بدی و ثبت بشی. چشم ندارن موفقیت مارو ببینن که.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۰ ۱۶:۱۸:۴۳



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۵
اومدم بگم منم بعنوان بازرس از گروه ریونکلاو بنویسین!

باشد که مجبور نباشیم کله‌تان را بخوریم نیش بزنیم!




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۸:۴۲ شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵
منم تمام حرفای سه تا پایینی رو تایید می‌کنم!

تازه‌وارد و قدیمی رو از هاگ بردارین خیرشو ببینین.

از استر هم بسیار تشکر می‌کنم که درکمون می‌کنه و باهامون راه میاد و نمی‌ذاره به خاطر نداشتن تازه‌وارد بدبخت شیم!

خیلی مرسی.




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
منم موافقم که حذف شه!

ولی نمی‌شه حالا که تو کوییدیچ دارین حذف می‌کنین یهو تو هاگ رو هم حذف کنین بره دیگه.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۱ ۲۳:۰۹:۱۷



پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
نام: لینی وارنر

تاریخ عضویت:
شناسه اول: 84. :|
شناسه دوم: 86. :|
شناسه سوم: 87. :|
شناسه چهارم: 88. :|

تعداد ترم هایی که در هاگوارتز شرکت کرده اید؟
نمی‌دونم. :|
هرچی هاگ از سال 87 بوده شرکت کردم. فک کنم می‌شه از ترم 6 به بعد.
جز هاگ (یا هاگ‌های) سال 91 که به خاطر کنکور نبودم.


آیا شناسه ی قبلی داشته اید؟
بعله! 4تا. :|

اولیو نمی‌گم.
دومیو نمی‌گم.
سومی لیلی لونا پاتر.
چهارمی لینی وارنر.




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
سلام استر.


می‌خواستم اگه می‌شه ازت بخوام که ملاک تازه‌وارد بودن رو یکم بیشترش کنی. بخصوص که هاگوارتزی که تابستون پارسال برگزار شد کوییدیچ نداشت و این یعنی خیلی از تازه‌واردا حداقل توی کوییدیچ تازه‌وارد محسوب می‌شن و هیچ تجربه‌ای در این زمینه ندارن.

یه دلیل دیگه‌ای که خواستار بیشتر شدن بازه‌ی زمانی تازه‌واردا شدم اینه که گروهایی مثل ریون و هافل و اینا... واقعا از کمبود عضو تازه‌وارد رنج می‌برن.

اینه که می‌شه لطفا در کمترین حالت، تاریخ تازه‌واردارو به 1 فروردین 94 ببری؟ ✋




پاسخ به: .
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
لطفا از زدن تاپیک جدید پرهیز کنین. :|

برای پاسخگویی به هر تاپیک باید از قسمت "پاسخ" یا باکس پاسخ سریع که پایین صفحه قرار داره استفاده کنین و پستتون رو اونجا تایپ و ارسال کنین.

در ضمن برای ورود به ایفای‌نقش باید به ترتیب مراحل زیرو طی کنین:

1- خواندن قوانین ایفای نقش
2- شرکت در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی
3- حضور در تاپیک سال اولی‌ها از این‌طرف: کلاه گروه‌بندی
4- انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی در تاپیک شخصیت خودتون رو معرفی کنید.


× طی 24 ساعت آینده این تاپیک حذف می‌شه!




پاسخ به: شکست دادن لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
زدن تاپیک جدید نیاز به مجوز ناظر انجمن داره.

اگه قصد شما از زدن این پست و این تاپیک شرکت در کارگاه نمایشنامه‌نویسی بوده، باید بگم که نمایشنامه‌تون باید مرتبط با آخرین تصویر کارگاه باشه و حتما هم در خود تاپیک کارگاه فرستاده بشه.

اگه هم قصدتون نوشتن فن فیکشن بوده، باید به انجمن مربوطه مراجعه کنین.

این تاپیک تا 24 ساعت آینده حذف می‌شه.




پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
هافلـکلاو
لینی & سوزان همه با همه!



ساعت‌های زیادی از وقتی که لینی نگینی رو پیدا کرده بود و مدعی شده بود که متعلق به دیهیم رووناس می‌گذشت؛ و هنوز باور این چنین نقل و مکاناتی به خارج از هاگوارتز، و حتی گشت و گذار تو خود هاگوارتز اون هم تو ساعات ممنوعه براش باور پذیر نبود.
یعنی مدیریت هاگوارتز تسترال تشریف داشت و به مشتی بچه مدرسه‌ای آن هم از نوع عصبی اجازه می‌داد به معنای واقعی کلمه هر غلطی می‌خوان بکنن؟

مسلما پاسخ هر ریونکلاوی به این سوال، خیره! و پاسخ هر هافلپافی به این سوال... سورپرایز! باز هم خیره!

بنابراین چیزی که لینی حس می‌کرد این بود » قطعا کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌س!

با این وجود افکار لینی فقط برای خودش بود و پیش از اینکه ابر تفکراتش بخواد بسط پیدا کنه و به ادامه دادن سیر تخیلاتش بپردازه، با ضربه‌ای که به شونه‌ش برخورد می‌کنه کلهم توهماتش به ملکوت اعلا می‌پیونده.
- هان چیه؟
- لینی لینی! یادته تو پست دوم ماموریت چی بهت گفتم؟

لینی حافظه‌ی قوی‌ای داشت... خب شاید هم نداشت! در این لحظه فقط اینو می‌دونست که نمی‌دونه منظور سوزان چه دیالوگیه! بنابراین آموخته‌های الادورای مرحوم رو به بخش جلویی مغزش انتقال می‌ده و بعد از وارد شدن به اینترنت توسط گوشی، پستی که سوزان به اون اشاره کرده بودو پیدا می‌کنه و بلند از روش می‌خونه.
نقل قول:
- همه می‌دونن که رمز اون نشانا مدام در حال تغییره و فقط اعضای همون گروه ازش خبر دارن. حتی اگه کار اونا هم بوده باشه، بالاخره یکی از خودمون دخیل بوده!

- خب؟
- هیچی دیگه همین. فقط می‌خواستم بدونم چی گفتم.
-

سوزان اینو می‌گه و لینی رو با قیافه‌ای پوکرفیس تنها می‌ذاره. لینی که کلا امروز تو کار ساخت انواع و اقسام ابرهای تفکر بود، این‌بار هم ابر دیگه‌ای بالای سرش شروع به تشکیل شدن می‌کنه.
- "عروس هلگائه! پس یعنی رمز هافلو خودش داده. اما دوماد اسلیترینیه، پس چرا باید به جای نشان اسلی دیهیم روونا گیرشون میومد؟"

پاسخ این پرسش با ورود روونا ریونکلاو به داخل خانه ریدل داده می‌شه. یا اگه هم داده نشده، حداقل تو پستای بعدی جواب داده خواهد شد!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.