1.- لینی؟ کو اون جاروی من؟
- جارو؟ کدوم جارو؟
- یا تا یه ساعت دیگه جاروی منو پس میدی یا با دمپایی میزنم فرق سرت صدای قرررچ بدی!
و این چنینه که لینی دو بال داره، دو بال دیگه هم قرض میگیره و بال به فرار میذاره. (بر وزن پا به فرار گذاشتن
/ کلمهآرایی بر وزن بال)
خب بذارین از اولش براتون بگم! لینیِ داستان ما ازونجایی که پیکسی بود، همیشه با زور بازوی خودش پرواز میکرد. حالا یه بارم که شده دلش میخواست سوار جارو بشه و در قالب انسانیش پرواز رو تجربه کنه. اینطوری میشه که جاروی دوستشو قرض میگیره... خب در واقع بدون توجه به فریادهای بیپایانی که پشت سرش به هوا برمیخاست، جارو رو
کش میره!
تصورش سخت نیست که چطور بعد از بدست آوردن جارو بلافاصله روش شیرجه میزنه و به سرعت تو آسمون اوج میگیره... نه خب نمیگیره.
خیلی شیک با دیوار خونه برخورد میکنه و جارو به دو نصف که نه، بلکه شصت تیکه اون هم از نوع غیرمساوی تقسیم میشه!
مسلما اولین چیزی که در این مواقع به ذهن هر جادوگر و ساحرهای خطور میکنه استفاده از طلسم ریپاروئه. و بله! لینی هم از این قاعده مستثنی نیست. اما چه فایده که شدت وخامت اوضاع جارو بیش از این بود که بتونه مجددا به زندگی برگرده.
و حالا لینی مونده و دوستش که یک ساعت برای برگردوندن جارو بهش وقت داده. دستشو تو جیبش میکنه تا ببینه چقد گالیون داره و حداقل برای خرید یک جاروی غیر پرندهی مشنگی کافی هست یا نه؟ اما دست کردنش تو جیب همانا و چسبیدن تارهای عنکبوت به دستش نیز همانا! خبری از حتی یه نات هم نبود، چه برسه به گالیون.
لینی آهی میکشه و در حالی که سنگی رو نشون کرده بود و مدام با پا به جلو شوتش میکرد، بر روی سنگفرشهای خیابون قدم میذاره و جلو میره. یک نگاه به منظرهی اطراف کافیه تا ذهن ریونی لینی به سرعت شروع به کنکاش کنه. همه جا از درخت پر شده بود؛ و حدس بزنین جارو از چی ساخته میشه؟ بله چوب! لبخندی بر لبهای لینی نقش میبنده و به سمت درخت کاجی که بهش چشمک میزد حرکت میکنه...
دقایقی بعد:لینی گوشهای نشسته بود و با چاقوی تیزی در حال تراشیدن تکه چوبی دراز بود. به نظر میرسید لینی درس حرفهوفن در دوران راهنمایی رو به خوبی پاس کرده بود! بعد از اینکه چوب جارو تا حد ممکن از حالت چند ضلعی(!) در میاد و لبههاش گرد میشن، به سراغ اره مویی میره. شاید انداختن یک سری طرح خوشگل و ژیگول روی جارو، میتونست دوستشو از داشتن یه جاروی نو بیش از پیش خوشحال کنه.
لینی در حالی که از شدت تمرکز زبونش بیرون زده بود، اره مویی رو با دقت و ظرافت تمام از داخل جارو بیرون میکشه و به شاهکار هنریای که ساخته بود خیره میشه. باورش نمیشد که به ذهن هیچکس نرسیده بود که برای تزئیتات میتونه قسمتی از خود جارو رو ببره.
البته که لینی رنگآمیزی جارو رو فراموش نمیکنه و مقادیری گواش(!) برمیداره و شروع به رنگ کردن جارو میکنه. حتی دم جارو رو طوری طراحی میکنه که شاخههای وسطش دراز و هرچی به اطراف میان کوتاهتر بشن. اصلا خلاقیت بود که از این بشر چکه میکرد!
بعد از اجرای چندین طلسم که مستقیما از تو کتابی میخوند و روی جارو به اجرا در میاورد، تو ذهنش لحظهای رو تصور میکنه که دوستش سوار بر جارو اوج میگیره و استعدادیابان اونو میبینن. صد در صد که تو ذهن لینی استعدادیابا به دنبال مهارت کوییدچ دوستش نیستن، بلکه اونچه که تو ذهنش میگذشت نگاه خیره و تحسینبرانگیز استعدادیابان به طراحی جاروی پرنده بود.
لینی در حالی که در این چنین خیالاتی غرق شده بود، جاروی پرنده رو تحویل دوستش میده و با غرور میگه:
- پرواز کن ببین چی خریدم برات.
آیا لازمه اشاره کنم که اتفاقی مشابه با لینی برای دوست لینی رخ میده و با یک ضربهی جانانه به خونه برخورد میکنه؟ تنها تفاوتش اینه که اینبار جارو از وسط به دو نصف تقسیم نمیشه!
- اوپس.
خب حداقل جاروت مقاومه و به این زودیا نمیشکنه.
لینی پیش از اینکه مجددا مورد ضرب و شتم (شطم؟) دوستش قرار گیره، با بیشترین سرعتی که داره از اونجا دور میشه.
2.قالیچهی پرنده واسه مشنگا بوده. حداقل تو داستانا متعلق به مشنگا بوده و همین برای جادوگرا افت داشته که بخوان به روشی مشابه با اونا پرواز کنن.
و اما بشکه... آخه بشکه؟ اگه بخوان تو بشکه بشینن و پرواز کنن که کلهم کوییدیچ به فنا میره. تصور کنین طرف چطور میخواد دستشو در بیاره و کوافلو گل کنه یا اسنیچو بگیره و...
اگه هم بخوان تو بشکه وایسن تا مشکلات کوییدیچی رفع شه، خسته میشن خب! چقد سرپا وایسی آخه؟
بعد تازه بشکه مثل جارو چیزی نیست که راحت بتونی تهیهش کنی و اینکه تو خونهت داشته باشیش چیز عجیبی نباشه! خیلیم جاگیره! یه مشنگم با بشکه گیرت بندازه چه توجیهی داری براش؟ حداقل جارو دستت باشه سریع ادای زمین تمیز کردن در میاری و طرفو میپیچونی بره. ولی بشکه چی؟
3.خودشه!
بگیرش در نره.
4.چیست؟ :missbalck:
باید بگی کیست.
من هستم! من! نگاه کن! هروقت بخوام آدم میشم، هروقت بخوام پیکسی میشم. بعله با اجازهتون جانورنما تشریف دارم.
خیلیم جانورنما شدن مهارت خفنیه که نصیب هرکسی نمیشه. اصلا هم از خودم تعریف نکردم.
ازونجایی که ما خیلی خفنیم، وزارت سحر و جادو این حرکتو غیرقانونی اعلام کرده و لازمه که حتما اگه جانورنمایی خودتو لو بدی و ثبت بشی. چشم ندارن موفقیت مارو ببینن که.