بازگشت - نفرین - قهرمان - انتها - دریاچه - ورود - پاسخ - پشیمان - لازم – دلتنگیاز درب بزرگ اصلی وارد شد.
انتهای
دریاچه زیر نور ماه جلوه زیبایی ساخته بود.
دلتنگی چندین و چند ساله اش را فراموش کرد و همچنین
نفرین پنهان وجودش را. نفرینی که قرار بود با ورودش، به جایی که روزی خانه اش بود، پاسخ تمام محبت ها را با ویرانی و هرجمرج بدهد. و این کار
لازم بود.
عدهای، منتظر
بازگشت قهرمانشان بودند... نقشه ای که، ریخته شده بود تا او در هاگوارتز بپذیرند.
پشیمانی را در چهره اش می دیدند؛ او خوب یاد گرفته بود احساسات اصلی اش را پنهان کند. کوییرل با قدم های استوار و چهره ای که از پس آن ولدمورت قهقهه می زد، به سمت هاگوارتز می رفت.
تأیید شد.
برای یه پست کوتاه بازی با کلمات سوژه و پردازش خیلی خوبی داشتی.اشکالات جزئی وجود داشت توی پستت که بیشتر به نظر غلط تایپی میومدن. لطفاً قبل از ارسال یکی دوبار پست هات رو بخون چون حیفه یه پست خوب رو با غلط تایپی و نگارشی خرابی کنیم.
برای مثال: نقل قول:
نقشه ای که، ریخته شده بود تا او در هاگوارتز بپذیرند.
که درستش می شه:
نقشه ای که ریخته شده بود تا او را در هاگوارتز بپذیرند.
موفق باشی.
دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !
با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...
- - - - - - - - - - - - - - - - -
تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟