پروفسور خالی؟
جیـــــــــــــــــغ! ***
۱.توی یه رول، به مریخ برین و خاک مریخ بیارین! اینکه از کجای سفرتون شروع کنید مهم نیست. اما اینکه در مورد اقامتتون توی مریخ توضیح بدین. اونجا چجوریه؟ اصلا میذارن راحت خاک مریخ بردارین یا راحت برگردین؟ بیشتر توضیح نمیدم که محدود نشین. نوشتن برگشتنون هم اختیاریه. مهم اقامتتون و خاکیه که میخواین بیارین. ۲۴ -شمارش معکوس. 4.5.6.7.8.9.10...
-
جیــــــــــــــــــغ! -
عه! این دوازدهمین باره که سر 4 جیغ میزنی! اَه! ربکا این بار پس از تلاش های ناموفق برای گرفتن خاک مریخ از رابستن، سوار موشک جادویی شده بود، پشت سر هم جیغ میزد. مدیر اومورات فضایی جادوگران، برای اولین بار در سال یک فضانورد داشت و حالا هم که میخواست برود، جیغ میزد. مدیر کلافه، مرد پشت میز را انداخت و خودش روی آن نشست.
-برای سی و ششمین بار خانم لاک وود!
-
شمارش معکوس. 2.3.4.5.6.7.8.9.10 و...
یــــــــــــــــــــک! پرتــــــــــــــاب! برو تا راحت بشیم از دستت! و بالاخره ربکا سفر فضایی خودش را شروع کرد. در موشک، ربکا منتظر بود بخاطر جیغ زدنِ رد شدن از جو زمین، موشک بترکد یا از هم بپاشد. ولی مثل اینکه همه چیز درست پیش رفت. موشک رفت و رفت تا اینکه...
شترق!
با کمی درد، موشک
سقوط کرد فرود آمد. ربکا هم سرش را برای سرک کشیدن، از موشک بیرون آورد. او میخواست نفسی هم تازه کند!
-مثل اینکه... اوهه اوهه... اینجا اکسیژنی نیست... اوهه اوهه... تا من نفس بکشم! اوهه اوهه!
داخل موشک را گشت و کلاه پر از اکسیژنش را بیرون آورد. سرش گذاشت و از موشک بیرون آمد.
-وای! یا مرلین!
تا چشم کار میکرد خاک قرمز تمام سیاره را گرفته بود. میترسید اگر یک دقیقه دیگر به خاک قرمز مریخ نگاه کند، حالش بد میشود.
-آخ! بهتره برم سر اون کپه خاک! خیلی خوش رنگه!
کپه خاکی که ربکا از آن میگفت، کمی آن طرف تر بود. پس بال هایش را باز کرد و تند تند بال زد.
30 دقیقه بعدآخ آخ! آیی! بالهام خسته شدن! خودمم خسته شدم.
چقدر راهش طولانی بود! خیلی خیلی راهش طو...
ولی وقتی موشکش را دید، فهمید که تنها
بیست قدم با آن فاصله دارد. او میتوانست تا الان همه به خانه برگردد و هم خاک را در ظرفی مناسب تر از لیوان دردار بریزد!
-تو کی هست؟ کی هست؟
-جیــــــــــغ!
ربکا با
مورد حمله ملاقات اولین آدم فضایی بال هایش را کاملا باز کرد. ولی کمی بعد تر از دیدن یک آدم فضایی نارنجی، تعدادشان بیشتر شد.
-تو کی هست؟
-من آدم هستم! یه آدم از سیاره همسایه!
-آدم!؟
ربکا سعی کرد سر چشمان کاملا سیاه بزرگشان نخند، ولی خیلی زود خنده اش گرفت. وقتی داشت میخندید، چشمان آنها کوچک و چهره شان در هم رفت. ربکا ترسید و از آنها دیلی خشمگین بودشان را پرسید. لبخند زد تا همه چیز -شاید- درست شود.
-با بال هات، خاک صادرات سیاه را پرت کرد! پخش کرد روی زمین! با خنده ات شیشه های دو خانه ترکید!
چرخید و خاکی که تا همین چند دقیقه پیش کپه ی بزرگی بود (ولی الان پخش زمین شده بود!) را نگاه کرد. توضیح داد که میخواست تنها یک لیوان از آن را بردارد و همه را حتما جمع خواهد کرد ولی وضع بدتر از این حرف ها بود!
-ما مسخره تو نبود!
-معلومه که من شما رو مسخره نمیکنم! فقط یه لیوان خاک! همین!
-اگر با همین دست فرمون رفت، دردسر درست کرد!
-جان؟!
ربکا نمیفهمید منظورشان از این حرف ها چه بود، ولی این را حدس میزد که چگونه باید خاک را بردارد. آنها هم انگار که فکرش را خوانده باشند، گفتند:
-ما به تو خاک نداد! هرگز!
-هرگز؟
-
هرگز! لیوانش را یواشکی بیرون آورد و سریع در خاک فرو کرد. وقتی لیوان را بیرون آورد، با حمله سربازان آبی پوش مریخی مواجح شد. آناه مطمئنا از او نمیگذشتند.
-
ایست کرد! ایست!-من ایست نکرد! هرگز!
جیـــــــــــــــــغ! با این جیغ، ربکا و پلیس های فضایی، دور تا دور مریخ را شروع به دویدن کردند. الیته ربکا پرواز میکرد.
6 روز و 7 ساعت و 23 دقیقه و 41 ثانیه بعد!: |-ایست... کرد! ایست کرد... اهم اهم!
-اهم اهم اهم! خسته شدم. بهتره برم! کارام که تموم شدن. آره... بهتره که برم!
ربکا به ساعتش خیره شد. یعنی الان چه روز و چه زمان زمینی ای بود؟ بعد این را فهمید که باید برود و سوار موشکش شود. او فقط فکر نکرد، عمل هم کرد. رفت با آدم فضایی ها دست داد و سوار موشکش شد. میدانست با این کار همحواسشان را پرت میکند و هم راحت تر میرود.
-خداحافظ شما!
-خداحافظی کرد! خداحافظی!
و بدون اینکه به جایی صدمه وارد کند...
شترق
ترق
بووووم!
اومـــــــم... ربکا با کمی صدمه وارد کردن به سیاره و نابود کل شهر در نزدیکی موشکش به افتاد. مدتی بعد از معلق ماندن در فضا، موشک به راه افتاد.
-دِ راکت ایز کام بک تُو اِرث. وان... تُو... ثیری!
-خا باشه! این جوری نمیشه! باید روت فرانسوی نصب کنم! اینجوری بهتره آخه!
سپس خاک در لیوان را، داخل چمدون کناری اش گذاشت و ذوق زده خودش را تشویق کرد! اما وقتی به جو زمین نزدیک شد ذوقش ده برابر شد! آیا میتوانست بدون از بین بردن جو زمین به زمین برگردد؟
۲. معجون چه بلایی سر رکسان بعنوان خورنده معجون آورد؟ توی یه رول کوتاه توضیح بدین. ۴یک قورت. دو قورت. سه قورت. چهار قورت...
-چرا تموم نمیشه!
-ربکا؟ یعنی تو واقعا نمیتونی پاتلی که پروفسور خالی دارن معجونشو سر میکشن ببینی؟ معلومه که زیاده!
-اوخ! آره... راست میگی! میبینمش ولی خیلی زیاده!
12قورت. 13قورت. 14قورت. 15قورت و تمام! رکسان بعد از آخرین قورت از معجون، با ترس پاتیلش را روی میز گذاشت. انتظار داشت غول یا هیولا و یا آدم مریخی شود ولی اتفاقی نیفتاد.
-پروفسور خالی؟ خوبین؟
-آره! خوبم ربکا!
-ولی شما تمام معجونو با چند تا قور...
-بله تام! من معجونو با... با... با چی خوردم که اولش قور داشته باشه؟! اصلا صبر کنین! من کیم؟ شما کی هستین؟
-چیزی شده پروفسور؟
رکسان سرش را تکانی داد و سپس سرش را با محبت محفلی طوری (!) بلند کرد و به بچه ها چشم دوخت.
-گفتم که. عه! چی گفتم اصلا؟ هیچی یادم نمیاد اصلا! :ysmile:
-چی!؟ اسمامو و اسمتونو یادتون رفت!؟
-چیزی خفاش؟ انگار حالت خوب نیس. :ysmile:
رکسان وقتی نگاه های غمگین (یا شادم شاد) تُاَم با تعجب کلاس را دید، قهقه ای سر داد و بچه ها را در بهت فراوانی فرو برد. فقط بعت، بدون هیچ حیرتی!
-هن؟!
-امروز چقدر خوشحالم! انگار از خوشحالی رو هوام!
ربکا صندلی های اطرافش را بلند کرد. او ناگهان لا هایش را از تعجب زیاد باز کرد و چندین دانش آموز و صندلی را انداخت. بعد از تمام شدن کارش، برگشت و به رکسان نگاه کرد.
-پروفسور؟ احساس نکنین یکم
واقعا رو هوایین؟
-ها؟ من الان خیلی خوشحالما! بگو ببینم... منظورت از "رو هوایین" چیه؟
سپس به پایین نگاه کرد. زمین از دور شده بود و همچان دور میشد. ترس از اتفاع تمام وجودش را فرا گرفت.
-نــــــــــــــه!
... آخ! آیی!
رکسان سرش به سقف مرتفع کلاس برخورد کرده بود، و او از این بالاتر دیگر نمیتوانست برود! با ترس به بچه هایی که با دهان باز به او زل زده اند نگاهی کرد.
-برین کمک بیارن!
سریع! وگرنه از گروهتون امتیاز کم میکنم!
بچه های کلاس هم با جمله ی آخر به سمت اتاق مدیریت پروفسور اسلاگهورن هجوم آوردند.
۳. رنگ و شکل معجون رو توضیح بدین یا نقاشیش کنید. و یه اسم براش انتخاب کنین. ۲اسم:معجون سیاره آتش
رنگ:یکم قرمزش روشنه ولی قرمزه.
شکل معجون:غلیظ با بخار های قرمز خیلی کمرنگ که ازش بلند میشه. داخلش هم حباب هست. تهنشین خاک مریخ رو میشه از ته ظرف معجون دید.
تصویر معجون: