- بسه سخنرانی. پاشین ببینم.
بانز چهرهاش را در هم میکشد (که البته به علت بیهویت و نامرئی بودنش کسی متوجه نمیشود) و دستش را به کمرش میگیرد.
- آخ... کمرم. با این سقوط شصت متریای که ما کردیم، از این کمترش بعید بود.
لینی نیز سریعا قسمتی از بالش را مثلا از زیر بانز بیرون میکشد.
- آخ... بالم! چرا باید رو من میفتادی؟
کنت که ازین تغییر ناگهانی لینی و بانز اصلا راضی نبود، با بدخلقی جلو میآید تا هردو را از یقه گرفته و برای منافع شخصی خود به کار گیرد. اما زمینلرزه... نه! در واقع سقفلرزهای که رخ میدهد او را از حرکت بازمیدارد.
- یا خود مرلین کبیر! چه اتفاقی داره میفته؟
چند ثانیه تفکر برای لینی و بانز کافی است تا علت این بلبشویی که روی سقف به راه افتاده بود را کشف کنند. ابتدا با نگرانی نگاهی به یکدیگر میاندازند و سپس هردو جیغزنان و فریادزنان از جای برخاسته و با بیشترین سرعتی که میتوانند جلوی چشمان حیرتزدهی الاف پا به فرار میگذارند.
- فرار کن الاف!
پیش از آنکه ذرات هوا بتوانند جملهی بانز را به گوش الاف برسانند و فرصتی برای فرار به او بدهند، سیل جادوگران و ساحرگانی که از خود سازمان نابودی موجودات خطرناک تا آنجا لینی را تعقیب کرده بودند، بر روی سر الاف خالی میشوند.
-
جوجههایی جیکجیککنان از هیچ بوجود آمده و شروع به چرخیدن دور سر الاف میکنند. اما ساطوری که در چند میلیمتری گلوی الاف قرار میگیرد همهی آنها را در یک چشم بر هم زدن فراری میدهد.
- یه موجود خطرناک دیگه! با شمارهی 3 نابودش میکنیم. 1... 2...
- به جون سالازار من آدمم!
جادوگری که ساطور را بالا برده بود و آماده برای قطع کردن سر الاف بود، نگاهی به سرتاپای الاف میاندازد.
- عه درسته. بچهها این آدم بود.
چند قدم آنور تر، نزد لینی و بانز:- هی... وایسا ببینم. اصلا من چرا دارم با تو فرار میکنم؟
بانز این را میگوید و دست به سینه سرجایش میایستد. لینی که فرار کردن با یک همراه را از فرار کردن به تنهایی ترجیح میداد، ناچارا متوقف میشود و پاسخ میدهد:
- یه نگاه به خودت بنداز! تا بیان بفهمن تو آدمی سرت از دست رفته!
بانز نگاهی به خودش میاندازد و با ناامیدی اعتراف میکند که قانع شدهاست. اما دیگر قانع شدن بانز کفایت نمیکرد. زیرا خیل عظیم جادوگران و ساحرگان تقریبا به آنها رسیده بودند. لینی که از این همه فرار خسته شده بود، در یک حرکت گولاخانه تصمیم میگیرد تا دست از فرار بردارد و لو بدهد که برای استخدام در سازمان نابودی موجودات خطرناک آمده است و نه برای نابود شدن بعنوان موجودی خطرناک!
پس با شجاعت برمیگردد و بالبالزنان روی سر بانز مینشیند...