خلاصه:
در نیروگاه انفجاری رخ داده و هر کدوم از مرگخوارا به جایی پرتاب شدن. همشون یکی یکی به خونه بر می گردن. اما متوجه شدند که لرد نیست. لرد به جایی پرت شده بود و مرگخوارها به این نتیجه رسیدند که منتظر برگشتن لرد بشن و مشغول چراغونی کردن خانه ریدل شدن. از طرف دیگه لرد که اشتباهی بعنوان یک فرد معتاد دستگیر میشه، به کمپ ترک اعتیاد برده میشه!
.............
مامورینِ کمپ که متوجه شدند با این سوال و جوابها به جایی نمیرسند، لرد را به یکی از اتاقهای کمپ بردند. همانطور که او را با خود میکشیدند، فریاد میزد و کروشیو و آواداهای زیادی گفت که بدون چوبدستی هیچ ثمری نداشتند.
بالاخره او را داخل اتاقی انداختند و درِ اتاق با صدای غژ غژی بسته شد. لرد با دو دست میلههای روی دریچهی در را گرفته بود
و قصد داشت به اعتراض خود ادامه دهد، ولی آنها دیگر رفته بودند.
لرد همانجا پشتِ در نشست و بالاخره تصمیم گرفت با رویایی ساختگی به ذهن کله زخمی نفوذ کند!
همان لحظه، محفل ققنوس
محفلیها دور میز آشپزخانه نشسته بودند و داشتند کاهو میخوردند. هری درحالیکه چنگال خود را در کاهوها فرو میکرد زخمش تیر کشید، سپس در ذهنش تصاویری را دید. ساختمانی که تابلوی کمپ ترک اعتیاد بالای درب ورودیاش قابل تشخیص بود. لرد را دید که هدویگ را طنابپیچ کرده و چوبدستیاش را زیر هدویگ گرفته و به هدویگ کروشیو میزند:
- کروشیو!
-
هری بعد از دیدنِ این تصاویر نگاهی به هدویگ که درون قفسش تلویزیون تماشا میکرد انداخت و با خندهی کج مسخرهای با صدایی در ذهنش گفت:
- متاسفم ولدمورت. این کلکها دیگه کهنه شده. الانم ما داریم ناهار میخوریم. یه وقت دیگه مزاحم شو!
و ذهنش را بست.
لرد که علاقهای هم به دیدن آن پسر از خود راضی و زخم و زیلی نداشت، با گفتن چه بهتر از ذهن کله زخمی بیرون آمد و توجهش به اطراف اتاق جمع شد.
چند کیلومتر دورتر، خانهی ریدل
- پرنسس لطفا در رو باز کنید، اگه ارباب برگردن و ببینن که شما غذا نخوردین خیلی ناراحت میشن. این یکی رو امروز خودم شخصن درست کردم.
در مطابق معمول باز شد و دم نجینی از چارچوب در خارج شد و سینی غذا را داخل بُرد. چند ثانیه بعد در به شدت باز شد و سینیِ محتویِ دستِ راستِ رودولف که کباب شده بود جلوی پای بلاتریکس، روی سینی شام دیشب که سالادی از انگشتان پای هکتور بود افتاد و در بسته شد.
بلاتریکس آهی از ناامیدی کشید و به سمت طبقهی پایین رفت.
داخل اتاقِ نجینی
نجینی به عکس دو نفرهی خودش و لرد که روی دیوار بود نگاه کرد و گازی به پیتزایی که با پیک جغدی برایش آمده بود زد و مشغول جویدن شد!
و همانطور که به بیرون از پنجره خیره شده بود صدای لرد را که تمام ساعتهای گذشته فریاد میزدم
ما اربابیم در ذهنش مرور کرد، که ناگهان تصویری از دریچهی نگاهِ لرد در مغزش شکل گرفت. میلههایی که در دست گرفته بود و فضای روبروی میلهها تاریک و عمیق بود. تابلوی کوچکی روی دیواری که به آن در ختم میشد دیده میشد که با فلشی به سمت جایی که لرد ایستاده بود اشاره میکرد و نوشته بود:
نقل قول:
اتاق پذیرش گذشتهی سیاه معتادین
کمپِ ترک اعتیاد
نجینی با ذوق از اینکه فهمیده بود لرد کجاست گاز دیگری به پیتزا زد و بقیهی پیتزا و قاب عکس پاپا و خودش را توی کولهاش انداخت، کوله را با دُمش گرفته و از پنجره به سمت بیرون از خانهی ریدل خزید.