هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
نجینی قصد داشت از کوچه‌ی ناکترن مستقیما به خانه‌ی ریدل آپارات کند که متوجه شد آرسینوس و آماندا مثل ابر در جای خود محو شدند، انگار که از ابتدا نیز آنجا نبودند. متوجه شد رودولف قصد داشت او را دور بزند و حتما از جادوی سیاهی برای ایجاد تصاویر اشتباه برای نجینی استفاده کرده بود. پس دوباره به سالنِ رودولف آپارات کرد. رودولف همچنان درحالِ شمردن بود!

- دویست و دو!

نجینی صدای خطرناکی از دهانش درآورد و رودولف از شنیدنش مگسِ دویست و سومی را قمه نزده قورت داد!

- ابله! فکر میکنی پاپا اگه بفهمه این حرفها و تصاویرِ الکی رو برای اینکه منو دور بزنی تا پول‌هاش رو از تو نگیرم فففسس سسس؟! این چه نحوه‌ی برخورده؟! اصلن فکر کردی کی هستی؟!

رودولف دست میندازه دهن خودش رو جر میده و مگس رو از تهه حلق‌ش برمیداره!

- ببینید پرنسسِ ارباب! ببینید! من از شدتِ بی‌مشتری بودن دارم مگس می‌کُشم! این کوهِ مگس رو تماشا کنید آخه! دل‌تون واسم بسوزه لطفا!

نجینی که دل‌ش ذره‌ای برای رودولف نسوخته بود فیسِ تهدیدآمیزی می‌کند و در یورشی ناگهانی به سمتِ رودولف، قسمتی از دست چپ رودولف را جدا میکند، سپس می‌خزد و از سالن‌ش بیرون می‌رود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: دره‌ي سكــــــوت
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
بلاتریکس با اکراه نگاهی به دور شدنِ فنریر انداخت و به داخل برج برگشت. لردسیاه دستور جلسه‌ی کوچکی را داده بود که حاضر بود روی نیمی از موهایش شرط ببندد که اسنیپ زودتر از همه خودش را آنجا رسانده بود و بلاتریکس متنفر بود از اینکه اسنیپ اینقدر خودش را مورد اعتمادِ لرد میدانست.

تاریکیِ دره بیشتر و هولناک‌تر میشد. دالانِ نیمه‌پوشیده‌ای که به محل اقامت لرد میرفت نور کمی داشت. پنجره‌های دالان شیشه نداشتند. خفاش‌های متعددی از چارچوب پنجره‌ها آویزان شده بودند. صدای قدم‌های محکمِ بلاتریکس سکوت را هر چند ثانیه یک بار می‌شکست. چند قدم تا ورودی ِ برج که دربی کنده‌کاری شده‌ای از علامت شوم بود مانده بود، که ناگهان ایستاد. صدای اسنیپ را می‌توانست بشنود که در حال گزارش دادن به لردسیاه بود.

بلاتریکس دندان‌هایش را روی هم سایید و با خشمی که علاقه‌ای که به کنترل کردنش نداشت پشت در رسید، ضربه‌ی کوتاهی به در زد و وارد شد...


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
مرد مشنگ درحالیکه گلدان رز را در دستانش گرفته بود از ساختمان پزشکی قانونی خارج شد. کنار ماشینی مشنگی ایستاد، درب ماشین را باز کرد و گلدان را روی صندلی گذاشت. سپس ماشین را دور زد و از درِ دیگر خودش هم درون ماشین نشست و حرکت کردند.

رز با حالت قهر لب‌هایش را برچیده بود و برگ‌هایش را در هم گره زده بود و غنچه‌اش را به طرف شیشه برگردانده بود!

ماشین که در خیابان‌های لندن به سرعت در حالت حرکت بود، با وجود قرمز بودنِ چراغ، مانع را رد کرد و وارد پُلِ برج شد. درست در همین لحظه پُل در حال حرکت بود و زبانه‌های پُل بلند شده بودند تا کشتی‌هایی که به سمت دریای شمال میرفتند از فضای ایجاد شده عبور کنند. ماشین هم که به سرعت در حال حرکت بود به فضای خالی رسید و دیگر برای هر کاری خیلی دیر شده بود.

ماشین روی عرشه‌ی یکی از کشتی‌ها فرود آمده بود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
-
- آهای! کجا داری میری؟ چرا برمیگردی؟! باید بریم توی مغازه‌ی بعدی!

همه مرگخواران در جای خود ایستادند. نجینی چمبره زد و سرش را بلند کرد تا انتهای خیابان را تماشا کند. لینی آرام و بدون اینکه نجینی متوجه شود روی کله‌اش نشسته بود و آفتاب می‌گرفت!

رودولف همانطور که به سرعت دور میشد فریاد زد:

- حیاط خونه‌مون سیل اومده. یه نفر توی آلاچیق‌ش نیاز به کمک داره. میرم نجات‌ش بدم!
- ابله من این بهانه رو آوردم که بتونیم از مغازه بیاییم بیرون! ریداکتو!

دکه‌ی بستنی‌فروشیِ فلورین و فروتسکیو منفجر شد و رودولف که به آن سمت نزدیک میشد از موج انفجارش به گوشه‌ای پرت شد.

- که گفتی یه نفر به کمک‌ت نیاز داره؟!

بلاتریکس افسون بعدی را فریاد زد:
- ماکزیمم فرولا!

کل هیکل رودولف باندپیچی شد!

بلاتریکس با چهره‌ای کبود جلوتر از بقیه حرکت کرد. رودولف با بانداژی که به نوک چوبدستیِ بلا متصل بود پشت سرشان روی زمین کشیده میشد!


ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۲۲ ۲۰:۱۴:۵۲

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
همگی ساکت شدند. بعد از آینده‌ی شرم‌آورِ ریتا، کسی فکرش را نمی‌کرد رز چنین آینده‌ی درخشانی داشته باشد.

- رز!
- ارباب!
- ما میدونستیم اینهمه خرجِ تحصیل دادن بالاخره نتیجه میده!
- ارباب ولی چهار ترم‌ـه که رتبه یک آوردم و خودم بورسیه شدم. دیگه خرج‌مُ ندادین!
- ما بسیار لرد باسخاوت و مشوق و آینده‌سازی هستیم! زحمات ما همیشه به چشم‌ت بیاد!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
نجینی که کمی تب داشت و حال نداشت، سرش را از کنار صورت لردسیاه کج کرد و نگاهی به اخمِ پاپای عزیزش انداخت. از اخم لرد اخمی بر صورت نجینی نقش بست، سپس از شانه‌های لرد پایین خزید. از لابه‌لای جمعیت انبوه و سیاهِ مرگخواران که با فاصله‌ی احترام‌آمیزی کنار لرد ایستاده بودند، خزید و روی دیوار رفت، و دور تابلو حلقه زد و سعی کرد تابلو را از روی دیوار جدا کند:

تصویر کوچک شده


اما تابلوی مسخره انگار جداشدنی نبود.

نگاه بیتفاوتی به جمعیت کرد، و نگاهش روی لرد ثابت ماند. با اشاره‌ی لرد شال‌گردن‌ش را دور گلوی‌ش سفت کرد، ضربه‌ای با دُم‌ش به چشم تصویر مادر دامبلدور فرو کرد، و از دیوار خزید و به شانه‌های لرد برگشت.


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱:۲۴ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶
لردسیاه روی میز خم شده بود و قلم‌پر را با سماجت روی کاغذ پوستی حرکت میداد. نجینی در همان حال روی شانه‌های لرد نشسته بود و سرش را روی کله‌ی براق و زیبای لرد گذاشته بود و چشمانش را بسته بود و همانطور که با هدفونش موسیقی گوش میداد، با دُم‌ش فنجان قهوه را جلوی صورت لرد نگه داشته بود و بعد از هر قلپی که لردسیاه می‌نوشید، او نیز نیش‌ش را درون فنجان فرو میکرد.



ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۵ ۲:۵۰:۴۷
ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۵ ۱۹:۴۸:۰۷

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۰۹ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶
پاپا!

میشه لطفا این پست و این پست رو که در تاپیک نیروگاه اتمی سیاهان ارسال کردم رو نقد کنید؟




"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۰:۴۹ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶
نجینی که به چندین زبان زنده و مرده‌ی دنیا تسلط داشت و علاقه‌ای نداشت در فراق پاپای عزیزش با فرد دیگری صحبت کند، دستگاه مترجم را هم خاموش کرده بود و زیر لب آهنگ آلبانیاییِ غمگینی را زمزمه میکرد. گارسون هم همانطور که پیش نجینی نشسته بود با احتیاط دُم‌ش را در دست گرفته بود و ناخن‌های‌ش را سوهان می‌کشید!

لحظاتی بعد کوه عظیمی از غذاهایی که سفارش داده بود از انتهای غذافروشی نزدیک می‌شد، و وقتی کامل کنار میز رسید، گارسونی که پشت چرخ‌دستیِ حاملِ غذاها بود نمایان گشت.

نیم ساعت بعد، همه‌ی غذاها جلوی نجینی روی میز بود و گارسون‌ها کنار میز منتظر بودند تا اگر مشتریِ خوش‌اشتهای‌شان کار دیگری داشت سریع برای‌ش انجام دهند.

نجینی اما بی توجه به آنها، چوبدستی‌ش را بلند کرد و در هوا تکان داد و نور بنفشی از نوک چوبدستی بیرون زد و دور غذاها پیچید و همه را از روی میز بلند کرد و وارد کوله‌اش کرد. کوله‌اش را دور دُم‌ش انداخت، از روی صندلی به روی زمین خزید، و همانطور که به سمت درب خروج میرفت، یک گالیون روی میز پرت کرد و سپس از مغازه بیرون رفت.

جلوی در مغازه

نجینی ابتدا شال‌گردن‌ش را محکم کرد، سپس گوشی‌ش را درآورد و پیامکی برای هکتور فرستاد:

نقل قول:
بدون اینکه کسی متوجه بشه به پاتیل درزدار آپارات کن.
من تا چند دقیقه دیگه میرسم اونجا.
میخوام معجونی درست کنی که مقداری غذا رو بهش آغشته کنم،
و به خورد یک عده مشنگ بدم،
و بعد از اینکه مسموم شدند،
لردسیاه رو از جایی که هستند بیرون بیارم.


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۶
خلاصه:

در نیروگاه انفجاری رخ داده و هر کدوم از مرگخوارا به جایی پرتاب شدن. همشون یکی یکی به خونه بر می گردن. اما متوجه شدند که لرد نیست. لرد به جایی پرت شده بود و مرگخوارها به این نتیجه رسیدند که منتظر برگشتن لرد بشن و مشغول چراغونی کردن خانه ریدل شدن. از طرف دیگه لرد که اشتباهی بعنوان یک فرد معتاد دستگیر میشه، به کمپ ترک اعتیاد برده میشه!

.............

مامورینِ کمپ که متوجه شدند با این سوال و جواب‌ها به جایی نمی‌رسند، لرد را به یکی از اتاق‌های کمپ بردند. همانطور که او را با خود می‌کشیدند، فریاد میزد و کروشیو و آواداهای زیادی گفت که بدون چوبدستی هیچ ثمری نداشتند.

بالاخره او را داخل اتاقی انداختند و درِ اتاق با صدای غژ غژی بسته شد. لرد با دو دست میله‌های روی دریچه‌ی در را گرفته بود تصویر کوچک شده
و قصد داشت به اعتراض خود ادامه دهد، ولی آنها دیگر رفته بودند.

لرد همانجا پشتِ در نشست و بالاخره تصمیم گرفت با رویایی ساختگی به ذهن کله زخمی نفوذ کند!

همان لحظه، محفل ققنوس

محفلی‌ها دور میز آشپزخانه نشسته بودند و داشتند کاهو میخوردند. هری درحالیکه چنگال خود را در کاهوها فرو میکرد زخم‌ش تیر کشید، سپس در ذهن‌ش تصاویری را دید. ساختمانی که تابلوی کمپ ترک اعتیاد بالای درب ورودی‌اش قابل تشخیص بود. لرد را دید که هدویگ را طناب‌پیچ کرده و چوبدستی‌اش را زیر هدویگ گرفته و به هدویگ کروشیو میزند:

- کروشیو!
-

هری بعد از دیدنِ این تصاویر نگاهی به هدویگ که درون قفس‌ش تلویزیون تماشا میکرد انداخت و با خنده‌ی کج مسخره‌ای با صدایی در ذهن‌ش گفت:

- متاسفم ولدمورت. این کلک‌ها دیگه کهنه شده. الانم ما داریم ناهار میخوریم. یه وقت دیگه مزاحم شو!

و ذهن‌ش را بست.

لرد که علاقه‌ای هم به دیدن آن پسر از خود راضی و زخم و زیلی نداشت، با گفتن چه بهتر از ذهن کله زخمی بیرون آمد و توجهش به اطراف اتاق جمع شد.

چند کیلومتر دورتر، خانه‌ی ریدل

- پرنسس لطفا در رو باز کنید، اگه ارباب برگردن و ببینن که شما غذا نخوردین خیلی ناراحت میشن. این یکی رو امروز خودم شخصن درست کردم.

در مطابق معمول باز شد و دم نجینی از چارچوب در خارج شد و سینی غذا را داخل بُرد. چند ثانیه بعد در به شدت باز شد و سینیِ محتویِ دستِ راستِ رودولف که کباب شده بود جلوی پای بلاتریکس، روی سینی شام دیشب که سالادی از انگشتان پای هکتور بود افتاد و در بسته شد.

بلاتریکس آهی از ناامیدی کشید و به سمت طبقه‌ی پایین رفت.

داخل اتاقِ نجینی

نجینی به عکس دو نفره‌ی خودش و لرد که روی دیوار بود نگاه کرد و گازی به پیتزایی که با پیک جغدی برایش آمده بود زد و مشغول جویدن شد! و همانطور که به بیرون از پنجره خیره شده بود صدای لرد را که تمام ساعتهای گذشته فریاد میزدم ما اربابیم در ذهنش مرور کرد، که ناگهان تصویری از دریچه‌ی نگاهِ لرد در مغزش شکل گرفت. میله‌هایی که در دست گرفته بود و فضای روبروی میله‌ها تاریک و عمیق بود. تابلوی کوچکی روی دیواری که به آن در ختم میشد دیده میشد که با فلشی به سمت جایی که لرد ایستاده بود اشاره میکرد و نوشته بود:

نقل قول:

اتاق پذیرش گذشته‌ی سیاه معتادین
کمپِ ترک اعتیاد


نجینی با ذوق از اینکه فهمیده بود لرد کجاست گاز دیگری به پیتزا زد و بقیه‌ی پیتزا و قاب عکس پاپا و خودش را توی کوله‌اش انداخت، کوله را با دُم‌ش گرفته و از پنجره به سمت بیرون از خانه‌ی ریدل خزید.


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.