هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هوری.دلربا)



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۴:۰۷ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۷
سوژه جدید


- دلبرکم! آیا مقدوره که در اردوی آخر هفته هاگزمید افتخار زیارتت رو بهم بدی و دست در دست هم دهیم به مهر و در اسکله، کشتی عشقم رو به دریای دلت بسپارم تا تموم ناخداهای جهان از حسادت مغروق دریای غم شوند؟

- باشه. البته من آخر هفته مریضما!

- عه! همین الان یادم افتاد آخر هفته باید ... نه چیزه ... یعنی ... فدای سرت! تو فقط باش ... نگاه کردنت مرا بس.

- اوه عزیزم! تو اولین کسی هستی که منو فقط برای خودم می‌خواد.

اشک شوق از چشمان دختر جاری شد. احساس می‌کرد عشق حقیقی و بی آلایشش را یافته. غافل از این که پسر این بار طمع دیگری در سر دارد! دو دانش‌آموز پس از اندکی صمیمیت و راز و نیاز از کلاس خالی خارج شده و هر کدام به سوی خوابگاه گروهشان روانه شدند.

تصویر کوچک شده


- کرابم؟

کراب نگاهی به پشت سرش انداخت به امید این که کسی دیگر آن‌جا حضور داشته و مورد خطاب قرار گرفته باشد، وقتی هیچکس جز خودش را در آن راهرو نیافت، با حیرت به روبرو خیره شد تا با نادی‌‌‌اش آشنا شود.

- بلـــ... با منی؟

- مگه به جز یه کراب خوشتیپ و باابهت و دوست داشتنی کسی این‌جا هست؟

مغز کراب که عادت نداشت جز «کودن» و «کریه» صفتی در کناز اسم خودش بشنود، ارور صفحه آبی صادر کرد و در نتیجه او با دهان باز به خیره بودن ادامه داد.

- خوب این‌جوری جذاب نگام می‌کنی که هول می‌شم. راستش می‌خواستم بگم تو همیشه به نظر من یه مرد واقعی بودی کراب ... آممم ... می‌دونم، دارم خیلی سریع پیش می‌رم! می‌شه ازت دعوت کنم با هم به اردوی آخر هفته اسکله هاگزمید بریم؟

کراب که محبت‌ آمیزترین جمله مادرش به او در کودکی «نره تسترال پخمه‌ی من» بود، سعی کرد واکنشی داشته باشد اما مغزش پس از تلاش فراوان برای تجزیه و تحلیل اوضاع، داغ و داغ تر شده بود و دود می‌کرد.

- پس منتظرتم.

شب قبل


- بچه‌ها شما می‌دونید که گروه ما اصلا اهل تقلب نیست.

-

- اما کسی هست که انکار کنه بقیه گروها این کارو می‌کنن؟

-

- پس اگه ما نکنیم حقمون خورده می‌شه!

-

- به نظرتون من باید اجازه بدم خورده بشه؟

-

- حالا که نظر همتون اینه، من علی رغم میل باطنی بهش احترام می‌ذارم و سوالایی که استادای گروهمون برای پایان ترم طرح کردن بهتون می‌دم.

این مکالمه، به صورت همزمان بین ناظران دلسوز و با وجدان هر چهارگروه و دانش‌آموزانشان برقرار می‌شد ...

- این از کاری که از دست من برمیومد ... اما خودتونم باید برای گروهتون تلاش کنید!

-

- ناظرا نم پس نمی‍دن ... اما شاید شما بتونید همکلاسیاتونو تسترال کنید و سوالا رو از زیر زبونشون بکشید.

-


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويیديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۹۷
مدیریت خرق عادت کرده و مسابقه ریونکلا در برابر هافلپاف رو بدون تاخیر، از ساعت 12 امشب آغاز می‌کنه! قدردان باشید.

سوژه‌ها:

سرخگون فراری
فیلیکس فلیسیس


از تماشاچیان محترم تقاضا دارم از پرتاب سنگ و طلسم به سمت بازیکنای حریف خودداری کنن ... به فحش قناعت کنید. ترجیحا به داورا!


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷
اطلاعیه شماره 5 ترم تابستان (ترم 22)

امتحانات


الف) کلاس‌های تخصصی

× نحوه برگزاری: تمامی دانش‌آموزان (سال اولی و ارشد) مجاز به شرکت در امتحانات دروس تخصصی هستند! دانش‌آموزان در یک پست به صورت رول، امتحان عملی درس مربوطه را شرح داده و در آن شرکت می‌کنند. همچنین دانش‌آموزان سال اولی در صورتی که در جلسات قبلی کلاس، تکلیف ارائه کرده‌اند، در انتهای پست خود لینک آن‌ها را قرار دهند.

× نمره‌دهی: اساتید بنابر معیارها و تشخیص خود نمره‌ای تا سقف 30 برای هر رول در نظر می‌گیرند. نمره هر دانش آموز ضربدر 1.n می‌شود که n تعداد جلساتی از کلاس است که او در آن شرکت داشته. برای مثال اگر دانش آموزی در تمام جلسات شرکت کند، نمره‌اش با ضریب 1.4 محاسبه می‌شود و دانش‌آموزی که تنها در امتحان شرکت داشته، نمره‌اش با ضریب 1.0 یا در واقع بدون ضریب محاسبه می‌شود. میانگین این نمرات پس از اعمال ضریب، امتیاز گروه را تشکیل می‌دهد.

ب) کلاس‌های عمومی

× نحوه برگزاری: هر کدام از اساتید دروس عمومی، دو سوال طرح کرده و در سالن امتحانات قرار می‌دهند. هر دانش‌آموز باید در یک پست به تمامی 6 سوال و به هر کدام دقیقا در یک پاراگراف پاسخ دهد. همچنین در صورتی که در جلسات قبلی کلاس‌ها، تکلیف ارائه کرده‌اند، در انتهای پست خود لینک آن‌ها را قرار دهند.

× نمره‌دهی: اساتید بنابر تشخیص خود و با توجه به خلاقیت به کار رفته در پاسخ‌ها، نمره‌ای تا سقف ده برای هر پاسخ در نظر گرفته و از طریق پیام شخصی برای مدیر ارسال می‌کنند. نمره هر دانش‌آموز برابر است با جمع این نمرات به اضافه نمره مستمر. نمره مستمر نیز برابر است با جمع نمر کامل کلاس‌های عمومی که دانش‌آموز در آن‌ها شرکت کرده، تقسیم بر 12 (در صورتی که دانش‌آموزی در تمامی کلاس‌های عمومی شرکت کرده باشد، نمره مستمر 10 کسب خواهد کرد.) میانگین نمره کل دانش‌آموزان هر گروه، امتیاز گروه را تشکیل می‌دهد.

× اساتید کلاسهای عمومی نیز می‌توانند بدون پاسخ دادن به سوالات درس خودشان در امتحان دروس عمومی شرکت کنند. نمره کامل برای ایشان در سوالات درس خودشان منظور خواهد شد.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۴ ۳:۰۰:۳۰
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۲ ۲۳:۴۳:۴۶

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۰:۰۳ چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۷
- آرسی تو زن داری؟

- نه بابا زنمون کجا بود!

- نامزد داری؟

- رفتم سربازی و برگشتم حامله بود!

- پس چی داری؟

- هیچی! جز یه هم اتاقی دست‌کج و یه اتاق گرویی!

- یعنی تا حالا عاشق نشدی؟

آرسینوس و یوآن شبانه در لابی مسافرخانه مشغول تبادل نخ بودند. بحث به این‌جا که رسید، گرسنگی بر آرسینوس که نمی‌دانست جرا انقدر به گوشت علاقمند شده، غلبه کرد! اگرچه یک راسوی استخوانی و ریزه میزه دست بالا 100 گرم گوشت بیشتر نمی‌داد اما گرگینه‌ی درون آرسینوس شدیدا دچار ضعف شده و به کم نیز قانع بود. بنابراین پچ پچ کنان از زیر نقاب، اوضاع را برای نقاب شرح داد و نقاب از صورتش جدا شد و رفت و کودتایی ساختگی ایجاد کرد. درست در لحظه‌ای که حواس یوآن به تلویزیون گوشه‌ی مسافرخانه و اخبار کودتا پرت شد، آرسینوس چوبدستی کشید و طلسم مرگی به سمت اتاق مشترکش با ریگولوس فرستاد. اخگر سبز رنگ بدون توجه به حریم خصوصی ریگولوس، از زیر در داخل شد و جان او را در حال جاساز کردن اشیاء قیمتی در لنگه چپ شورتش، گرفت!

- راستی! اون قضیه هم‌اتاقی بود که گفتم ... کنسله! با هم اتاقیم ناسازگاری داشتیم هردومون اذیت می‌شدیم. الان دیگه هم اتاقی ندارم.

- اتفاقا منم خیلی ناسازگاری دارم! هم اتاقیم دچار بحران هویت شده ... شبا کابوس می‌بینه و ناله می‌کنه. واسه همین نتونستم بخوابم و اومدم بیرون!

- خوب بیا بریم اتاق من.

آرسینوس دست یوآن را گرفت و راهی اتاق شد. به محض ورود به اتاق، گرگینه درونش کنترل او را در دست گرفت. بوی گوشت داشت دیوانه‌اش می‌کرد! یوآن را سفت در بغل گرفت ... چیزی نمانده بود برادران زحمت کش «کمیته» سر برسند اما سفت بغل کردن یک راسو عاقبت خوشی ندارد. گاز مهلک و کشنده‌ای از یوآن ساطع شد و به مرور تمام اتاق‌ را فرا گرفت. جسد آرسینوس با چهره‌ی بنفش کنار ریگولوس افتاد اما گاز دست بردار نبود؛ به انتشار ادامه داد و به اتاق همسایه نیز رسید و باعث شد جیمز هرگز بیدار نشود! یوآن بی تفاوت به تمام این اتفاقات قصد خروج از اتاق را داشت که ناگهان صدای انفجار مانندی او را سر جایش نگه داشت. جسد آرسینوس منهدم شد و از درون دود و گرد و غباری که ایجاد کرد، فنریر گری‌بگ مانند جوجه ققنوسی در آتش، پدیدار شد.

- هی! تو احساس خفگی نمی‌کنی؟

- خفگی؟ بابا کدوم بو! من همین یک ماه پیش حموم بودم.

-

فنریر بین دوراهی خوردن یوآن و گزارش ماموریت به لرد سیاه مردد بود ما یوآن تنها فرار را در مقابل داشت و با اقدام سریع او، گزینه‌های گری‌بک نیز محدود شد.

تصویر کوچک شده


نقل قول:
سلام ارباب! خوبین ارباب؟ طبق دستورتون رفتم توی وزیر حلول کردم ... ظرفیت نداشت و مرد ولی عوضش ریگولوس خائن رو توی یه موقعیت خوب گیر آوردم، بیاین مسافرخونه هاگزمید تا ببینید چیزی که گفتین ازتون دزدیده همراهشه یا نه.


لرد سیاه نگاهی سرسری به نامه‌ی فنریر انداخت.

- باز این گرگ بی عرضه ادعا کرد ماموریت ما رو انجام داده ... لابد این کارش هم مثل گیر انداختن اون کله زخمیه!

با صدایی بلندتر طوری که مرگخوارانش بشنوند ادامه داد:

- ما چشممون آب نمی‌خوره ... یک نفر بره مسافرخونه هاگزمید و وضعیت گری‌بک رو برامون گزارش کنه. احتمالا چیز مهم نیست. کروشیو هوریس! کارای ما همگی بااهمیتن! اگر اهمیتش برامون محرز شد خودمون نزول اجلال می‌کنیم.

با ابلاغ دستور لرد، همهمه‌ای بین مرگخواران ایجاد شد.

- گمونم ارباب می‌خوان امتحانمون کنن. حتما پاداش خوبی واسه کسی که این کار رو انجام بده در نظر دارن!

- حتما چیز مهمیه که ارباب می‌خوان توجه ما بهش جلب نشه!

- به نظرم این ماموریت ارزش رودررو شدن با فنریر بوگندو و دندونای تیزش رو داره!

مرگخواران اندکی اندیشیدند و سپس همگی برای سبقت گرفتن از یکدیگر، به مسافرخانه هاگزمید آپارات کردند.

- چرا این بی لیاقت‌ها انقدر اشتیاق از خودشون نشون دادن؟ نکنه خبری مهمی باشه؟

لرد که دچار تردید شده بود، خود نیز به مسافرخانه رفت!

تصویر کوچک شده


- جانم؟ بفرمایید ... فکر نکنم ما ... بفرمایید بیرون خواهشا! بفرمایید بیرون! ما کل اتاقامونم خالی باشه ظرفیت شما رو نداریم!

مسئول مسافرخانه ابتدا تصور کرد با یک نفر، سپس یک خانواده و بعد یک ایل مواجه شده اما لحظه به لحظه بر تعداد افرادی که وارد می‌شدند افزوده می‌شد و کم کم واژه‌ای برای توصیف این میزان جمعیت به ذهنش نمی‌رسید. دست آخر از جایش بلند شد و خودش را از پنجره به بیرون پرت کرد. کسی هم نفهمید چرا! دختر نوجوانی با صورت پر از جوش بلوغ که شب‌ها خواب شاهزاده‌ای که با اسب سفید از پنجره پایین می‌پرد می‌دید و احساس طراوت می‌کرد، برای خاستگاری از مسئول مربوطه، از جمع جدا شد اما باقی جمعیت که عموما در به تن داشتن ردای سیاه و موهای قرمز با یکدیگر اشتراک داشتند، راه خود را به سمت اتاق شماره 24 ادامه دادند. ریش سفید جمع که جلوتر از همه بود دو ضربه آرام به در زد.

- بله ... عع پروف؟! من گفتم یه نفر بیاد برا تشخیص هویت!

- یوآن جان من گفتم از این فرصت استفاده کنم بچه‌ها یه گردشی اومده باشن ... پوسیدن تو گریمولد! ضمن این که من عقلی کردم و گفتم اگه قسمت شد و متوفی از خودمون بود، دیگه تو هزینه‌ها صرفه جویی کرده باشیم و همینجا ختمو برگزار کنیم. هری پسرم ... بیا برو تو ...

یوآن از اتاق خارج شد و هری داخل رفت. پس از چند لحظه در مجددا باز شد. بلافاصله یوآن از زیر دمش تجهیزات صوتی بیرون کشید و در میان شیون و زاری محفلی‌ها، با صدایی که توسط بلندگو گوشخراش تر از قبل شده بود شروع به روضه خوانی کرد:

- آااااای ... اونایی که کشیدن می‌دونن هیچ داغی بدتر از داغ فرزند نیست ... پسر از دست داده‌ها می‌دونن چی می‌گم!

- پسرم نبود!

هری چند باری این جمله را فریاد زد اما صدایش در میان جیغ جماعتی که صورت خود را چنگ می‌زدند و با مشت به سر و صورت خود می‌کوبیدند و بعضا طلسم شکنجه بر روی خود اجرا می‌کردند گم شد. دست آخر دست به دامن چوبدستی شد و با صدایی کرکننده جمله‌اش را تکرار کرد. سکوت برای لحظه‌ای حکمفرما شد.

- آاااااای ... اونایی که کشیدن می‌دونن هیچ داغی بدتر از یتیم شدن نیست ... داغ پدر کشیده‌ها می‌دونن چی می‌گم!

- بابامم نبود بابا! جیمز موریارتی بود.

در همین حین تمام مرگخواران مشغول جست‌وجوی وجب به وجب اتاق مجاور برای قاب‌آویزی بودند که تنها لرد سیاه می‌دانست چیزی بیش از یک قاب آویز است. هوریس در حالی که از هر منفذی در بدن بی‌جان ریگولوس شیئی قیمتی بیرون می‌کشید گفت:

- ولی مرلین بیامرز جیب زن قابل و مستعدی بودا! باید حتما یه سر به انجمن اسلاگ می‌زد ...

- هوریس! تا کی می‌خوای به نخاله دور خودت جمع کردن تو اون مدرسه ادامه بدی؟

- نخاله؟ ارباب اینا ...

- کافیه! چیزی این‌جا نیست. گری بک ... وقتی رسیدیم خونه ریدل ما می‌دونیم و تو!

- ارباب به دم دخترتون قسم ...

فنریر ادامه نداد. ابتدا به خاطر آورد دم قسمت بی استخوان بدن مارهاست و سپس به یاد وصف طعم خوش گوشت مار که از دوستانش شنیده بود افتاد و ذهنش از بهانه جویی منحرف شد. اما شانس با او یار بود که حواس لرد نیز به سروصداهایی که از بیرون اتاق شنیده می‌شد، پرت شد!

- یکی بره ببینه این سر و صداها چیه از بیرون میاد.

لینی پرواز کنان وارد سوراخ در شد و از آنجا دیده‌بانی را برعهده گرفت.

- ارباب یه عالمه کمر می‌بینم که دارن به سمت خروجی می‌رن ... خیلی شلوغه! عه یه توله سگ وارد شد!

محفلی‌های ناامید از برگزاری مجلس ختم، قصد خروج داشتند اما در همان هنگام، فنگ که طی کودتای شبانه به تازگی بر مسند وزارت نشسته بود به همراه مترجمش وارد شد و شروع به پارس کردن کرد.

- جناب وزیر می‌فرمایند که نظر به کشته شدن یک عدد مشنگ در این مکان، تا مشخص شدن تکلیف مقتول و اومدن پاسخ پزشکی قانونی، کسی اجازه خروج از مسافرخونه رو نداره.


تصویر کوچک شده


خلاصه تا همینجا: مرگخوارا تو اتاق 23 و محفلیا تو اتاق 24 مسافرخونه هاگزمید ساکنن! همین!


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱۷ ۱۰:۰۹:۱۸
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱۸ ۶:۲۰:۰۸

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويیديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۹:۴۳ شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۷
سوژه‌های بازی گریفیندور - ریونکلا:

1. خرید داور
2. جاروی فرسوده

مهلت ارسال پست: تا 20مرداد

تاخیر تو رسیدن سوژه‌ها و اینا شایعس ... گفتیم همه بازیا رو با تاخیر شروع کنیم در حق کسی اجحاف نشه!
ضمنا ... پیام اخلاقی-ورزشی روز: ناقص رسیدن بهتر از دیر رسیدن است.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۸:۵۵ دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۷
× با توجه به تاخیر پروفسور تورپین برای اعلام نمرات جلسه دوم کلاسشون، قانون زیر در مورد ایشون اجرا می‌شه:

- ... به ازای هر ثبت با تاخیر 5 امتیاز از گروه او کسر خواهد شد.


× با توجه به تاخیر پروفسور زلر برای برگزاری جلسه سوم کلاسشون و اعلام نمرات جلسه قبل، دو قانون زیر در مورد ایشون اجرا می‌شه:

- در صورتی که استادی با تاخیر تدریس خود را ارسال کند، بار اول بدون جریمه و از بار دوم به بعد ...

- ... به ازای هر ثبت با تاخیر 5 امتیاز از گروه او کسر خواهد شد.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۸:۵۲ دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۷
امتیازات کسب شده توسط گروه‌ها در دومین دورهمی انجمن اسلاگ:

گریفیندور: 31

ریونکلا: 7

هافلپاف: 10

اسلیترین: -

امتیازات گروه‌ها در جلسه دوم کلاس‌ها:

گریفیندور: 90.9
هافلپاف: 93.225
ریونکلا: 57.78
اسلیترین: 29.125

شرح امتیازات کلاس‌های اختصاصی:


تغییر شکل:

گریفیندور: 13.6~
هافلپاف: 17.16~
ریونکلا: 0
اسلیترین: 0


فلسفه و حکمت:

گریفیندور: 18.5
هافلپاف: 17.3~
ریونکلا: 12
اسلیترین: 0


دفاع در برابر جادوی سیاه:

هافلپاف: 14.6~
گریفیندور: 18.6~
ریونکلا: 12.3~
اسلیترین: 0


جنگل‌شناسی مدرن و کاربرد آن در معجون سازی:

گریفیندور: 11.5
هافلپاف: 16.6~
ریونکلا: 6
اسلیترین: 0


شرح امتیازات کلاس‌های عمومی:


مراقبت از موجودات جادویی:

گریفیندور: 9
ریونکلا: 9.25
هافلپاف: 9.625
اسلیترین: 9.375


معجون سازی:

ریونکلا: 10
هافلپاف: 9.6
گریفیندور: 10
اسلیترین: 10


پیشگویی:

اسلیترین: 9.75
گریفیندور: 9.571428
ریونکلا: 8.2
هافلپاف: 8.5


× جریمه: به دلیل تاخیر در ثبت نمرات جلسه دوم کلاس پیشگویی توسط پروفسور تورپین، 5 امتیاز از ریونکلا کسر می‌گردد.

× جریمه: به دلیل استعفای استاد درس پیشگویی 5 امتیاز از ریونکلا کسر می‌گردد.

× جریمه: به دلیل تاخیر در ثبت نمرات جلسه دوم کلاس معجون سازی توسط پروفسور زلر، 5 امتیاز از هافلپاف کسر می‌گردد.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: انـجــمـن اســـــلاگ
پیام زده شده در: ۸:۱۴ شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷
عزیزانم ... فرزندانم ... امیدهای آینده! می‌دونم که همتون درگیر این ماجراهای مرموز و تحرّکات تفرقه افکن شدید و یا می‌خواید به جریان انحرافی الف.دال بپیوندید یا جوخه بازرسی رو برای آروم کردن فضا یاری کنید ... اما در این شب بی نظیر به هیچ چیز جز یه ضیافت با شکوه پر از رقص و موسیقی و نوشیدنی و غذا فکر نکنید. چشمتون رو روی برچسب‌ها و جناح بندی‌ها ببندید و همه کسایی که توی جمع هستن رو دوست خودتون بدونید. خیالتون آسوده باشه که ما حواسمون به همه چیز هست و به زودی هاگوارتز به شرایط عادی خودش برمی‌گرده. در این مورد شک نکنید، به شب‌نامه‌هایی که پخش می‌شه اعتماد نکنید و آخرین اخبار رو از بلندگوهای رسمی مدرسه بشنوید. بیشتر از این منتظرتون نمی‌ذارم ... این شما و این گروه موسیقی جادویی «هاگوارتزجَز» ... یک دو سه یک دو سه!

تصویر کوچک شده


× امتیازهای دوره‌ی قبلی رو می‌تونید زیر پست‌هاتون توی همین تاپیک ببینید. نقدها هم به زودی ارسال می‌شن.

× از بین دو تاپیک تک پستی که لینک دادم فقط می‌تونید یکی رو گزارش بدید. هر خبر، شایعه، مقاله و تحلیلی در مورد شرایط امنیتی هاگوارتز که توی این پست توضیح دادم رو می‌تونید با توجه به دیدگاهش توی یکی از این تاپیک‌ها بنویسید. سوژه دنباله دار این دوره هم در مورد همین جریانه!


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!!!
پیام زده شده در: ۷:۵۳ شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷
[صدای مدیر از بلندگوهایی که به تازگی در تمام نقاط هاگوارتز نصب شده بود به گوش می‌رسد]

دانش آموزان عزیز!
متاسفانه در روزهای اخیر عده‌ای از مدیران معلوم‌الحال سابق که بی کفایتیشون بر همه ثابت شده و سال‌ها مدیریتشون بر مدرسه بی فایده بوده و چشم دیدن پیشرفت روزافزون هاگوارتز در دوره‌ی ما رو ندارن، دست به تحریک دانش‌آموزان برای ایجاد اغتشاش و ناامنی در مدرسه زدن و با زدن تهمت‌هایی مثل نسل کشی و جنایت به جناب اسمشونبر بزرگوار که پدر معنوی من هستن و ادعای این که من دست نشونده ایشون توی مدرسه هستم، اون‌ها رو علیه من شوراندن. بعضی از این دانش‌آموزان فریب خورده گروهکی موسوم به «الف.دال» رو تشکیل دادن ... اما خوشبختانه اون روی سکّه‌ای هم وجود داره و اون اینه که عدّه‌ای دانش‌‌آموز با اصالت به صورت خودجوش سعی کردن جلوی این آشوبگران رو بگیرن که کارشون جای تقدیر داره و بی پاداش نمی‌مونه.

باید بگم من اصلا از این فضای دوقطبی و غیر دوستانه مدرسه راضی نیستم. اما ما دوست نداریم جلوی فعالیت تشکّل‌های دانش‌آموزی رو بگیریم و دوست داریم مدرسه فضای آزادی داشته باشه. بنابراین تا جایی که نظم مدرسه و قوانینش زیرپا گذاشته نشن، کاری به کسی نداریم. در غیر این صورت، به محض این که دوستان شما در جوخه بازرسی فعالیتی رو مشاهده کنن که قصدش ایجاد اغتشاش باشه، به ما گزارش می‌کنن و علاوه براین، چوبدستی به اختیار برای برخورد هستن. کسایی که یه عده دانش‌آموز بیچاره رو کوک کردن باید بدونن که راه به جایی نمی‌برن و اون دانش‌آموزان هم باید به خودشون بیان و با آینده تحصیلی خودشون بازی نکنن.



ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲:۲۵ شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷
سوژه جدید


- راستی توحید! چطو به تو گیر ندادن؟

- چرا از خودشون نمی‌پرسی؟

- لوس! شوخی نکن.

- صد بارگفتم ولی به خرجت نمی‌ره. اگر پوشش مناسب داشتی کار به این‌جا نمی‌کشید.

- نمی‌دانم! شاید حق با تو باشد.

مسیر زندگی نورممد، پس از این گفت‌وگوی تاثیرگذار با توحید ظفرپور تغییر کرد و به دنبال او، به راه افتاد. توحید هم که چشمش از بابت روبرو شدن با ماموران گشت جوخه بازرسی ترسیده بود، به دنبال مسیری کم رفت و آمدتر به سمت خوابگاه گریفیندور، به بی‌راهه افتاد و مشغول بالا رفتن از پله‌های متحرک بی پایان هاگوارتز شد.

- اومدن!

- سکتوم سمپرا!

نورممد به سمت پیکر توحید که به زبان فارسی سخت پاره پوره شده بود (آخی! ) دوید ...

- عه اینا که مامورای جوخه نیستن!

چند دانش‌آموز با نخ‌های پراکنده و نامنظمی از ریش که به تازگی درآمده بود و شال‌های چهارخانه سفید و نارنجی، از پشت مجسمه‌ها بیرون آمدند. و خودشان را بالای سر توحید رساندند.

- چیزی نیست برادر

- به نیروی عشق توکّل کن!

- شرمندتیم ... امیدوار باش به آوای ققنوس و بجنگ با جوخه بازرسی ... ارتش دامبلدوری می‌میرد، جرواجر هم می‌شود، ذلت نمی‌پذیرد!

دانش‌آموزان الف دالی پس از به زبان آوردن این سخنان تاثیرگذار توحید را به حال خود رها کرده و صحنه را ترک گفتند. نورممد که بالاخره از شوک خارج شده بود، او را کول کرد و به سمت درمانگاه راهی شد.

- کار خودشونه.

نورممد وحشت زده چند متری از جا پرید و بی توجه به توحیدی که از دستش افتاده و لابلای پلکان‌ها به سقوط به ناکجا آباد ادامه می‌داد، به دنبال منشا صدا گشت.

- بله؟ چی کار خودشونه؟ خودشون کیه؟ تو کی‌ای؟

- الف دال ... جوخه بازرسی ... همه دستشون تو یه کاسس! هاگرید و اسلاگهورن اینارو درست کردن من و تو رو بازی بدن! نور به تابلوی پروفسور دیپت بباره! زمان اون از این چیزا نبود که ...

نورممد که احساس می‌کرد پلکان زیرپایش به زبان آمده، وحشت زده به سمت خوابگاهشان دوید تا به خودش وانمود کند تمام اتفاقات آن شب را در خواب دیده.


تصویر کوچک شده


×توضیح: اگر سوژه واضح نیست، می‌تونید این‌جا رو مطالعه کنید! توحید ظفرپور و نورممد صرفا بازیگران مهمان این پست بودند!


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۶ ۸:۲۸:۰۹

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.