هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
چادوگران گرامی!

بی شک با وجود بداخلاقی هایی که خانم آمبریج در کتاب هری پاتر داشته اند، جزو بهترین های این سایت بوده اند!
این رو با اینکه مدت زیادی از عضویتم نگذشته به جرعت می تونم بگم!
شک نکنین حرفم درسته چون من کاراگاهی هستم که هشیاری مداوم داره!
رای من خانوم آمبریج هستش...


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: از کدام شخصیت کتاب بیشتر خوشتان می آید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
فرد و جرج...
دلایلش رو هم دوستان گفتند...
و سیورس... چون همیشه بهش مشکوک بودم...و زمانی فهمیدم درستکار بوده که کار از کار گذشته بود ( یعنی من مرده بودم نه اون!)


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ضعيف ترين جادوگر نام برده شده در كتب هری پاتر را كدام يك از جادوگران تصور می كنيد؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
یا الله!
اهم...اهم...
در واقع می شه گفت لاکهارت ضعیف بوده....
ولی ضعیف تر اون مرگخوارای کثیفن که مقابل قدرت ضعف و زبونی از خودشون نشون دادن...
و در پایان تاکید می کنم: هـــــــــشـیــــاری مـــــــــــداوم!
والسلام علیکم
الستور بن پنجعلی مودی چشم بابا قوری


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: یک سوال مطرح شده، متناسب با هر یک از گروههای هاگوارتز به آن جواب دهید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید: تعداد مرگ خوارایی رو که نفله کردم
الف)اصالتتون
ب)خوشبینی تون
ج)هوش و ذکاوتتون
د)مهربانیتون

۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی
ب)شنل نامرئی
ج)ابرچوبدستی
د)دانش پس از مرگ

۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:
الف)کلید طلایی
ب)بطری زیبا و خالی
ج)کتاب نقره ای
د)شمیشر جواهر نشان

۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:
الف)تسلیم شدن و تعظیم کردن بدون هیچ جنگ و خونریزی
ب)پاسخ به معمای غول برای عبور
ج)داوطلب شدن برای مبارزه
د)عبور از پل دیگر که پس از عبور شما خواهد شکست(کم ظرفیت)

۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:
الف)به دست آوردن قدرت
ب)در راه پیشرفت
ج)راحتی و آسایش
د)محبت و کمک به دیگران(از طریق کم کردن مجرمین)

۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت
ب)خواری
ج)گرسنگی
د)تنهایی

۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ
ب)جام پر از مایع نقره ای رنگ
ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ
د)جام پر از مایع طلایی رنگ

۸.کدام را مورد دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
الف)غول
ب)سانتور
ج)دیوانه ساز
د)انسان(به ویژه اینکه بدونم مرگخوارن یا نه)

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید
ب)جادوی خاکستری
ج)جادوی سیاه
د)همه ی موارد

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:
الف)از بین رفتن گنجینه ی دانشتان
ب)شکستن چوبدستیتان
ج)از بین رفتن کل زحماتتان
د)مرگ یکی از دوستانتان


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۲
نام :الستور مودی
لقب: چشم باباقوری
گروه: گریفیندور
ویژگی های ظاهری:
طره ای از موهای جو گندمی، صورتی پر از زخم، دهانی اریب، یک پای سالم و یک چشم سالم(عسلی)، یک پای فلزی و یک چشم بزرگ 360 درجه(آبی)! در کل خوش تیپ!
ویژگی های اخلاقی: از اسمم (دمدمی مزاج=moody) معلومه ولی در کل سه جور اخلاق دارم:
1- اگه جادوگر سیاه بخصوص مرگخوار باشی بی خیال اخلاق فاتحه مع الصلوات!
2- اگه مشکوک بنظر بیایی کاملا مودبانه از یقت می گیرم و 56 تا سوال ازت می کنم و اگه درست جواب ندی: رجوع شود به 1...
3- اگه جزو خوبا باشی من هم باهات خوش رفتارم...ولی حواستو جمع کن: من همیشه مراقبتم...

چوبدستی: چوب ماهون با ریسه ی جگر اژدها، 17 اینچ
جارو: ندارم ولی اگه لازمم بشه فورا تهییه می کنم (مثلا یه بار هری رو اسکورت کردم)
معرفی کوتاه: در هاگوارتز شیفته ی جادوی سیاه شدم و در و در دنیای واقعی ازش نفرت پیدا کردم...
کاراگاه شدم ولی مثل یه پنج پای گرسنه که هرچی می گرده انسانی برای خوردن پیدا نمی کنه منم طعمه ای نداشتم
تا وقتی که لرد کثیف(!) اومد...مثل گربه ای تو لونه ی موشا یکی یکی مرگ خوارا رو شکار می کردم...
ولی گذشته ها گذشته...
الان یه چیز مهمه: هــــشــــیاری مــــداوم!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به ایفای نقش خوش آمدید.
تایید شد.


ویرایش شده توسط Alastor در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۸ ۲۲:۱۸:۳۱
ویرایش شده توسط Alastor در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۹ ۸:۵۶:۲۱
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۹ ۱۴:۳۴:۳۸

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۲
*بچه ها این خیلی هم بلند نیستا...در مقابل یه نمایش نامه ی واقعی هیچه! من که نتونستم کمتر بنویسم!
راستی آخرای داستان تازه به عکس می رسیم و به عکس مربوط می شه!...
________________________
اتاق خواب-صحنه تاریک است واتاق شلخته اما خلوت است.
درخواب غلتی زد... از تکان های بدنش مشخص است که درد شدیدی می کشد....
ناگهان از خواب می پرد و روی تخت می نشیند. جینی که کنارش خوابیده نیز بیدار می شود اما هنوز در خواب و بیداریست و خمار بنظر می رسد.
هری،در حالی که جای زخمش را می مالید : خدای من...18 سال زخمم تیر نکشیده بود...خدای من...خدای بزرگ!!
جینی،محافظه کارانه :هری؟....نیمه شب....روی تخت...جای عبادته؟!چته؟
-جای زخمم...
-خدای من!
درحالی که جینی زیر لب چیزی که شبیه عبارتی لاتین است می گوید جیمز یواشکی وارد صحنه می شود
جیمز،با لحنی شبیه کشیشی در حال نصیحت :ای خدایی که مارا آفریدی....تــــــــــــــو...!
بعد کمی مکث می کند و می گوید:
-بابا جلسه ی راز ونیاز شبانه دارین؟
-بسه جیمز!...جینی...جیمز، من الان باید جایی برم...ردای من کو؟
____________________
هاگوارتز،جلوی دفتر مدیر
-چی تو رو به اینجا کشونده، پاتر؟
-من باید...به دفتر مدیر برم خانم مک گونگال
-ایشون اینجا نیستند کاراگاه پاتر!
-پاتر صدام کنید پروفسور!...من باهاشون کاری ندارم!
-چی؟
-راستش...من با دامبلدور کار دارم!
-چی؟...
یک لحظه قیافه ی متفکر می گیرد اما لحظه ی بعد با لبخندی می گوید:آهان!بز دو پای سخنگو!
-با من هستید؟
اما در آن لحضه مجسمه ی کله اژدری جان می گیرد و کنار می رود...
_________________________
دفتر مدیر-جلوی تصویر دامبلدور که با وقار و به آرامی چرت می زند....
-پروفسور!بیدار شین پروفسور!...دامبلدور!
-هــــــــــــــی!چیزی شده....؟چی؟هری!تو؟!
-پروفسور می خواس...
-18 سال گذش...
-می خواستم بگم امشب جای زخمم...
-نه!
چی؟
-نه..مشکلی نیست..تعجب می کنم که شک کردی..پسر جوون و خام! فراموش کردی که اون زخم الان فقط یه زخمه؟فراموش کردی که دیگه قطعه ای از ولدمورت در بدنت نیست؟مار زبون نیستی؟شاید شب یکم روش فشار آوردی!
-پس.. من دیگه برم...ممنون
هری بر می گردد اما
-هری...حالا که اومدی...یادته تو سال چهارمت...سال مسابقات 3 جادوگر بهت چی گفته شد؟
-در مورد...؟
-بارتی کراوچ پدر...
-چیزای زیادی...کدومشو...
-اگه شب ها کمی زودتر به خونه برمی گشت...اگه بیشتر به پسرش می رسید... اگه به اون عاشق شدن وعاشق بودن رو یاد می داد...اگه براش..
-با تمسخر،یعنی جیمز و آلبوس از کم دیدن من مرگ خوار بشن!...خدا رو شکر که ولدمورتی نیست که مرگ خواری باشه...!
-شاید ولدمورت بشن! ...هری ...تو با کاراگاهیت خانواده رو داری از دست می دی...
_________________________
پارک-هوا رو به تاریکی میرود، لی لی و هری دست در دست هم میروند...هوگو،جیمز و آلبوس هم چند متر آنطرف تر از خنده ریسه می روند....لی لی در دستانش گل هایی ظاهر می کند و به پدرش هری نشان می دهد....ناگهان چشم هری به چشمان سیاهی می افتد که به لی لی خیره شده...
هری یاد چیزی می افتد وبعد سخنان دامبلدور را بخاطر می آورد
-هی لی لی! فکر می کنم اونجا یه جادوگر کوچولو هست که دوست داره ببینه چطوری یه گل صورتی رو ظاهر می کنی...
لی لی با ذوق به سمت پسر می رود و خجالت زده سلام می کند... هری نیز به پسر ها سر می زند...
...
حدود 10 متر آن طرف تر پیرزنی عبوس به نام پتونیا که نوه اش را برای تاب بازی به پارک برده بود شاهد این ماجرا بود...دختر بچه می پرسد:
-ننه پتونیا! اون دختره چی کار می کرد؟
اما پیرزن به جای جواب دادن دست دختر را می گیرد و درحالی که زمزمه می کند «این عجیب الخلقه های لعنتی!» از آنجا دور می شود...


ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
از نظر سوژه نسبتاً خوب بود. مشکل بیشتر شکل پست و آرایش دیالوگ ها و توصیف ها بود. شکل و ظاهر منظم در پست به جذب مخاطب و خواننده کمک میکنه. پست درهم و شلوغ از جذابیت سوژه رول شما کم میکنه.
تایید شد.


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۸ ۱۶:۳۶:۴۵

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲
دروازه - دفاع - اسنیچر - تماشاگران - گریفیندور - جستجو گر - داور - رختکن - تقلب - جادوگران
دهنم شده دروازه کوییدیچ!
یکی نیس بگه آخه کدو حلوایی!!برتی بات ان دماغی!! آخه کی توی روانی رو تایید میکنه؟
خلاصه چون کسی نبود اومدیم...
فقط یه چیزی اوستا؟چجوری قراره تایید شیم؟ کلاه داور میزاریم سرمون؟ می ریم اسنیچر بگیریم جستجوگریمون خوب بود تاییدیم؟ با توجه به سابقمون تو سایت جادوگران؟ یا علاقمون به گریفیندور؟من که نمی دونم....خلاصه مرامته دیگه...
پ.ن:به نظرتون استفاده از واژه ی رختکن تماشاگران، یه جور تقلب محسوب بشه؟


ویرایش شده توسط Alastor در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۸ ۸:۲۶:۲۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.