- داداش این گوشه نداره، بی زحمت عوضش کن.
کارتن خواب که ظاهرا به خوبی روی غلتک تره بار فروشی جفت و جور شده و جمعیت زیادی رو به دور معجون های دراکو جمع کرده بود، رو کرد به جوون با ابهتی که هیکلی دو سه برابر آرنولد داشت و اسکناس درب و داغونش رو با لبخند فروشندانه ای بهش پس داد.
- عه؟ گوشه نداره؟ مشکلی نیس. الان عوضش میکنم برات. وایسا...
مشتری بعد از رد و بدل کردن یه سری دیالوگ زیر پوستی و خطرناک که برای بچه های زیر سه سال، رعب آور و ممنوع بود، کیف همسرش رو با خشونت از دستش کشید بیرون و بعد از یه ساعت کنار زدن و بیرون انداختن انواع و اقسام پنکک و مداد رنگی های با نوک غلیظ، بالاخره یه چندتا سکه گالیون پیدا کرد و کیف رو محکم کوبید تو صورت همسرش و آرایشش رو خراب کرد. طوری که قیافه همسرش، حالا دیگه دست کمی از قیافه ی کراب نداشت.
- بیا داداش!
کارتن خواب، سکه ها رو از دست مشتریش گرفت و گذاشت لای دندوناش.
جیرینگ! [افکت تایید اصل بودن سکه!]- نه داداش، این یکی دیگه مشکلی نداره. خب... گفتی کدوم یکی رو میخوای؟
مشتری که با برقی توی چشاش، به معجون صورتی رنگی خیره شده بود، دستاش رو به همدیگه مالید.
- اونو میخوام!
- آها! اینو؟ اوه اوه! معجون پاور بومب! به به! چه حسن سلیقه ای داداش!
و معجون رو برداشت، با سر آستینش خاکش رو پاک کرد و گذاشت کف دست مشتری.
- مبارکه داداش! بترکون هرکی رو که جلوی راهت و اون ابهتت سبز میشه!
- امممم... فقط میگما... این معجونا بهداشتیه؟ ضرری که نداره؟
کارتن خواب با همون لبخند فروشندانه ی دوست داشتنی که این روزا به ندرت روی لب فروشنده ها دیده میشه، جواب داد:
- عامو! سالم سالمه! شک نکن! از سالم هم سالم تره! با تخفیف ویژه ۹۹% هم بهت دادما! اینا خیلی گرونه! هَکِرای بازار اومدن ورژن پرمیومش رو هک کردن، الآنم دارم مفت و مجانی میفروشمش بهت! حرفا میزنیا! معجونای وارداتی دکتر مالفوی که حرف نداره!
و محکم کوبید رو کتف دراکو که باعث شد یه لبخند زورکی تحویل بده. مشتری هم در برابر لبخند فروشندانه ی فروشنده، با لبخند خریدارانه ای، شیشه معجون رو برداشت.
چند دقیقه بعد - چند خیابون اونور ترهمون مشتری با همسرش در حال بحث درباره تمدن های بشر در دوران پالئوزوئیک و مزوزوئیک بودن که ناگهان یه موتوری از ناکجاآباد پیداش شد و در اقدامی کاملا سفارشی، کیف گران بهای اون خانومه رو زد.
- جیـــــــــــــــــغ! دزد! کیفم رو دزدیــــــدن! آهااااای دزد! اما همون جوون با ابهت، بی توجه به جیغ و ویغ همسرش، فیگور قهرمانی گرفت و با آرامش گفت:
- نگران نباش عزیزم. الآن حسابشو میرسم!
و با اطمینان خاصی، معجون پاور بومب رو از جیبش در آورد و لاجرعه زد تو رگ و دهنش رو با سر آستینش پاک کرد. دستاشو عینهو لوفی دراز کرد و سارق رو به همراه موتورش از خارجِ کادر، آورد داخل و آماده شد تا دخلشو بیاره.
سعی کرد تا مشت بزنه. ولی نمیشد. سعی کرد یه مشت بزنه. اما نمیشد. سعی کرد لااقل یه کف گرگی بخوابونه تو پیشونیش. اما نمیشد. واقعا نمیشد. حس میکرد حتی قدرت اینو نداره که دستش رو مشت کنه. پس فایده اون معجون پاور بومب چی بود؟
ناگهان...
حس بی عرضگی شدیدی بهش دست داد.
- عه! بزنش دیگه! چرا وایسادی و هیچ کاری نمیکنی؟!
اما قبل از اینکه بتونه جواب همسرش رو بده، ناگهان اون ابهتش دگرگون شد و حالا سارق، به جای یه مرد با هیکل سیلوستر استالونه، سوسکی رو میدید که زیر پاش افتاده بود. سارق خنده ای شیطانی کرد و...
قرررچ!سوار موتورش شد و زد به چاک و اون خانومه هم جیغی بنفش از وحشت اینکه چه اتفاقی برای شوهرش افتاده بود، کشید، و بعدش به دلیل کاهش فشار خون و بالا اومدن قندش، غش کرد و افتاد وسط خیابون.
اولین خریدار معجونهای دکتر مالفوی و پروفسور هکتور، جواب مثبت و تضمینیِ اونا رو با چشم های خودش دید.