- این که خیلی یُقُره!
لرد در حالی که سعی داشت کراب را طوری بگیرد که ظریفتر جلوه کند گفت:
- نزن این حرفو! الان یُقُر مده. من هرچی از این برند فروختم مشتری راضی بوده. شما هم ببر راضی نبودی برگردون.
مرد که با تردید کراب را گرفته بود، با شنیدن کلمات کلیدی «مُد» و «برند» خاطرش کمی آسوده شد و هزینه کراب را پرداخت کرد. هنوز در پشت سرش بسته نشده بود که مشتری سیه چرده و درشت هیکلی با ردای هفت رنگ وارد شد.
- ببخشید اسم اینی که دست ایشون بود چی بود؟ برای پارهای از تحقیقات میپرسم.
- دستِ ... هان! کراب؟
- کراب ... من کراب میخوام! I Love KERAB!
- تموم کردیم؛ اما اجازه بدین من یه پیشنهاد بهتر براتون دارم ...
لرد که تصور میکرد تمایلات مشتریاش را شناخته، از بین مرگخواران قدیمیاش یک عدد پرسی ویزلی بیرون کشید. با یک فوت قایم، لایه ضخیم خاک روی آن را از بین برد و پرسی سفید مفید و ترگل ورگل را روی میز گذاشت.
- بفرمایید! پرسی از بادوام ترین ...
- نه نه ... Percy is not my type! من چغر و بدبدن میپسندم.
- بدبدن؟! صبر کنید ... باید یه لودو اینجاها داشته باشم ...
- نمیخوام. Only KERAB! اَه!
مشتری مغازه را ترک کرد و لرد را با این سوال که «یعنی در تمام این سالها کراب این همه دوست داشتنی بود و ما نمیدونستیم؟ برای ما که هیچ وقت به هیچ دردی نخورده بود!» تنها گذاشت.
لرد پشت دخل نشسته بود و با تخمهایی که لینی برای کلاس مراقبت از موجودات جادویی آماده کرده بود، یه قل دو قل بازی میکرد. مرگخواران نیز که از به فروش نرفتن خسته شده بودند، گوشهای از مغازه گعده گرفته و برای خودشان لیگ استندآپ کمدی محلّی راه انداخته بودند به امید این که استعدادهایشان شکوفا شود و روزی در جام جهانی استندآپ به هری لندنی (بر وزن علی مشهدی!) لاپـ ... چیز ... لایی بزنند.
- سلام! نه ... نشد ... همه بگین سلام!
- ســـــلـــــــــام!
- سرتون تو کُلام!
- پوف هار هار هار هار!
- خوب یه روز یکی میخواس بره تونس نتونس.
- تو یه استعداد بی نظیری. بیانت حرف نداشت! بدنتم که اوف!
مرگخوار اول در میان تشویق حضار از ویترین خارج شد و نوبت به مرگخوار دوم رسید.
- خوب ... دیدین این روزا یه دسته از جادوگرا ...
- صبر کن ببینم ... چرا میگی جادوگرا؟ ساحرهها هیچ جایگاهی تو کمدیای شما ندارن دیگه نه؟
- همینه دیگه! ساحره باید بشینه تو خونه بشوره بپزه بسابه، پای تفریح که برسه خبری ازش نباشه. این استندآپ مصداق بارز خشونت علیه ساحرگان بود.
- چیزی نگفتم که هنوز اصن!
خوب باشه ... دیدین این روزا یه دسته از ساحرهها ...
- به چه حقی میخوای ساحرهها رو مسخره کنی؟ خجالت بکش. دوره شوخیهای جنسیتی به سر اومده.
مرگخواران شروع به پرتاب گوجه و هو کردن مرگخوار شماره 2 کرده بودند که در مغازه باز شد. لرد که مدتها بود رنگ مشتری ندیده بود، در پوست خود نگنجید و با یک تکان چوبدستی تمام مرگخوارها را ساکت و ساکن کرد.
- بفرمایید قربان ... چی نیاز دارید؟ اجازه بدین قبل از هر چیزی چندتا از محصولات ویژمونو بهتون معرفی کنم ...
لرد میخواست مرگخوار قدرتمند و شایستهای را برای پرزنت کردن انتخاب کند اما با مرور کردن مرگخوارانی که تا آن لحظه به فروش رفته بودند از این کار منصرف شد و چشم گرداند تا بی مصرف ترینشان را برگزیند.
- زحمت نکشین ... این آدرس رو بلدین؟
- آدرس؟
شلنگ فروشی برادران بونز
بلد نیستم اما اگر شلنگ میخواید میتونم یه خوبشو بهتون بدم.
لرد که به هیچ قیمتی نمیخواست مشتریاش را از دست بدهد و در این راه حتی بدون این که مشخص باشد چگونه، دیالوگش را با شکلک
به پایان رسانده بود، دست کرد زیر پیشخوان و نجینی را بیرون کشید.
- پاپا؟
دخترتونو میفروشین؟ این رفتار خلاف ایفــ...
- شلوغش نکن دخترم ما الان دچار جنونیم!
- پاپا!
آخ!
مشتری نجینی را از دست لرد کشید و مشغول وارسی شد.
- شیلنگش مادگیه که! من نری میخوام.
- شیلنگ که نر و ماده نداره قربان ... شما هرجور میخوای استفاده کن این به مرور زمان خودشو وفق میده. اصلا حقیقتش اول تو سونوگرافی پسر بود ... دو بار بهش گفتم دخترم؛ این شکلی شد!
- حالا چند؟