هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۰:۰۷ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۴
تد تانکس عزیز

اونی که شما زدین یک اسپم حساب میشد. در هر صورت اگه اطلاعرسانی درست پیش نیومده و باعث سوء تفاهم درباره ی چیز اصلی ای که من اعلام کردم و من گفتم شده، من شخصا معذرت میخوام. به هر حال یک سوء تفاهم پیش اومده و من معذرت میخوام.

بقیه دوستان هم لطفا از زدن پست های تک خطی در مورد سوال یا جواب و اینجور چیزها بپرهیزن و سوالات و جواب هاشون رو به پ.خ منتقل کنن. این تاپیک برای اعلام آمادگی، ماموریت دادن و گزارش گرفتن هست.

سپاس.



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
ملت!

اون ماموریت منتفیه ملت! گفتم منتفیه.

بعدا ماموریتی جایگزینش میشه ملت.

گالائتا

چه اسم سختی.
اسمتونو به انگلیسی به من پ.خ کنید. نشانتون رو میسازم.

سپاس!



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ جمعه ۶ شهریور ۱۳۹۴
سپاس مردم!

ماموریت ها خوب بودن. امیدوارم خوب تر هم بشن.
خب... برای ماموریت بعدی که فعلا مشکلاتی پیش اومده و برنامه ها به هم ریخته. به احتمال زیاد ماموریت بعدی رو در یک تاپیک رول ادامه دار میدم و جنبه تمریناتی داره برای آماده سازی جنگ و جدال با اوباش!

زود ماموریت انجام بدین! اوباش در کمینن. فکشونو میخوابونیم.

به زودی ماموریت بعدی رو در همین تاپیک اعلام میکنم و تا اون موقع استراحت کنید.



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴
وبنکی دوئل با زلزله قبول کرد.



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دروازه ی هاگوارتز (مدیریت)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴
سلام ملت!

دیدم که عده ای از دوستان به اشتباهی به جای هاگوارتز اصلی به اینجا مراجعه میکنن. که خب... همش تقصیر سازنده ی اولیه ی انجمناست. ولی به هر روی... لازم دیدم شفاف سازی کنم.

ببینید... برای شرکت در کلاس های هاگوارتز به انجمنش مراجعه میکنید. اونجا قوانین رو می خونید. اگه ترمی در حال برگزاری بود که معلومه دیگه... میرید و در کلاسها شرکت میکنید. ولی اگه ترمی در جریان نبود خب صبر می کنید تا ترم بعدی شروع بشه. بعد هم میرید و برای گروهتون افتخار آفرینی میکنید.

نکته ی دیگه ای هم اگه بود، دوستان میتونن بپرسن. حالا چه اینجا یا چه توی پ.خ!

با سپاس!


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۵ ۲۰:۲۳:۰۰


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴
-عااااااا! از خودت دفاع کن!

تکه های گوشت و استخوان معمولا حرف نمی زنند. همینطور تکه های گوشت و استخوان دوخته شده هم معمولا حرف نمی زنند. می دانید؟ برای حرف زدن یک حنجره نیاز است. یک نای، چهارتای کیسه هوایی و پنج تا نایژه و سیصد تا نایژک! البته آن پنج تا نایژه برای محکم کاری هستند. دوتا هم کافیست. اگر بتوانید با یکی کارتان را بکنید که عالی تر هم هست!

-این چرا حرف نمیزنه؟ نویسنده ی بوقی! من که هیچی از حرفات نفهمیدم. عااااا! اینو بندازین آزکابان.

و بله! این می خواهد من را به زندان بیندازد. همه تان بروید به جهنم! من را بگو که خواستم دو کلامی بنویسم و دلتان را شاد کنم. بروید ببینم. بروید!

-خب نه حالا... تو این رولو بنویس. تبرئه ـت می کنیم. گیبن رو هم به حرف بیار. عااااا!

همانطور که با هر قدم گیبن، تعدادی از اعضای حیاتی اش بیرون می افتادند، متهم به جایگاهش رفت و یک گوشه ای نشست. گفت:
-من همه ی این اتهاما رو رد میکنم. بعدشم... مگه خودت تو رول قبل نگفتی شاکیا بیان شکایت؟ برو به همونا برس.
-درسته. شاکیا بیان وگرنه همشونو میندازم زندان! عااااااااا!

درهای دادگاه باز شدند و همه ی نگاه ها به سمت آنها چرخید.
ملت نگاه کردند...
ملت باز هم نگاه کردند...
ملت بیشتر نگاه کردند...
حتی خود در ها هم داشتند چشم در می آوردند...

هیچ کس وارد نشد!

-نامحرم نداریم! بیا تو!

صدایی جیر جیر مانند و جیغول از گوشه ای برخاست.
-وینکی اینجا بود!
-وینکی؟ کی این جنو راه داده؟ هاها! با یه جن میخواین از من شکایت کنین؟ اونم این جن بوقی؟

ورونیکا اره اش را در میز جلویش فرو برد. صدایی مهیب تر و گوشخراش تر از هر چکش دادگاهی ای به گوش رسید. و بله! قاضی ها بهتر است از اره ها به جای چکش استفاده کنند. اره بسیار خوفناک تر از چکش است. اره بسیار خفن است. اره بهترین سلاح دنیاست! ولی مسلسل یک چیز دیگر است. (ها! فکر کردید چهارتا سلاح سرد دستتان می گیرید شاخ میشوید؟ هاها! نه جانم! لابد میخواستید از فردا هم سلاح گرمتان را بگذارید توی یخچال تا سرد بشود و بعد هم با آن پز بدهید؟ به همین خیال باشید. مسلسل شاخ است! )

-وینکی با حکمی که روی ساعد دست چپش حک شده بود به دادگاه آمد. وینکی حق و حقوق داشت. و مهم تر... وینکی شکایت داشت. وینکی از گیبوقشتاین شکایت داشت.
-راست میگه. وینکی شکایتتو بکن برو.

همزمان با پایان یافتن این گفتگو، جستجوی دیوانه وار چشم ها هم به پایان رسید. چشم ها روی جثه ی کوچک جن خانگی ثابت شد. وینکی اما هنوز سعی در بیرون کشیدن برگه های شکایتش داشت.
-آها! این بود. اینجا! بله! وینکی شکایت داشت.

وینکی تعدادی برگه را روی میز قاضی پرت کرد. ورونیکا برگه ها را برداشت و رویشان را خواند.
نقل قول:
-وینکی جن بوقی بوداده بود.
وینکی جن بوقی نباید اظهار نظر کرد.
وینکی بوقی بود. جن بوداده!

این یه جرم سنگینه! توهین به مرگخوار ارباب؟ سی و دوبار؟ عاااااااااا!
-بله! وینکی مدارک دیگه ای هم داشت.

این بار، وینکی تعدادی عکس را از لوله مسلسلش بیرون کشید و به همگان نشان داد.
-توهین به پرنسس ارباب! استغفارا! توهین به خود وینکی! و در آخر توهین به قاضی دادگاه!

ورونیکا اره اش را محکمتر فشار داد!

-------------------

یکی مونده بود هنوز! توهین به مرگخواران!


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۱۶:۴۲
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۱۸:۲۹
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۱۹:۳۰
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۲۳:۰۳
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۴۶:۴۱


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۴
لرد کمی ایستاد. کمی نگاه کرد و کمی لبخند زد. سپس گفت:
-ما الان رو مود سخنرانی طولانی کردن نیستیم.
-ولی ارباب... پس کی سخنرانی طولانی کنه؟
-ما خسته ایم.
-ب... بله. میشه صبر کنیم تا خستگیتون در بره؟
-صبر کنید.
-چ... چشم!

هکتورِ مضطرب، از لرد دور شد و به سمت سیوروس رفت.
-میگم چیکار کنیم حالا؟ ارباب سخنرانی نمی کنه.
-ارباب سخنرانی نمیکنه؟ چرا ارباب سخنرانی نمیکنه؟ 200 امتیاز از گریفیندور کم میشه.

گوش های آرسینوس به کلمه ی گریفیندور حساس بود. او به هیچکس نگفته بود که سال ها پیش معجون حساس شدن به کلمه ی گریفیندور را درست کرده بود. اگر کسی این ها را می فهمید ممکن بود فکر کند که آرسینوس هم مثل هکتور، معجون ساز به درد نخوری است.
وزیر، فریاد زد:
-چرا؟ چرا از گریف؟
-همش تقصیر گریفه!
-دور شو از جلو چشَم!

هکتور مانده بود حیران و حیران! هکتور میخواست با مارچوبه بر فرق سرش بکوبد. ولی متاسفانه نمی دانست مارچوبه چیست. پس باید می رفت و در شرکت مک دونالد، ور دست ماری کار میکرد. از آن جا حقوق میگرفت و بعد هم با یک فرست کلاس میرفت به آفریقای جنوبی تا بفهمد مارچوبه چیست. هکتور یک مرگخوار با پشتکاری بسیار بود!

-خب... حالا ما سخنرانی می کنیم.

هکتور خوشحال شد! دیگر لازم نبود تا آفریقای جنوبی برود!
-چشم ارباب. بفرمایید.

لرد به سمت بالای منبر رفت و روبروی ملتی که قسمت اعظمشان مو قرمز بود، شروع به سخنرانی کرد:
-ای مردم... ما رییس اینجا هستیم. ما دستور میدیم. ما قانون می ذاریم. هر چی ما بگیم همونه. این قانون اول!

نفس ها در سینه حبس شد.

-... کشتن و کشته شدن در طی مسابقات آزاده.

نفس ها بیشتر حبس شد.

-... این پروفسور جیگ رو می بینین؟ این رو مسئول برگزاری می کنیم. هر کی اعتراض کنه می کشیمش. در مورد قهرمان ها باید بگیم که هر کس دلش خواست قهرمان بشه باید بیاد و یه کاغذ توی اون لیوانی بندازه که اونجا گذاشتیم.

فردی از آن ته جمع دستش را بلند کرد و گفت:
-ولی تو اون لیوان که آتیش معمولیه. کاغذ بندازیم توش می سوزه.
-آوادا کداورا! وینکی شرکت کننده های بوباتون رو بیار کاغذ بندازن.


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱ ۲۰:۴۹:۰۸


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: زندگي و نيرنگهاي آلبوس دامبلدور
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
-آلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــوس!
_بچه ی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــوقــــــــــــــی!
-آلبــوس... بچه م... زندگیم! پسرم... کوشی؟

اعضای خانه ی دامبلیــان، گریه کنان، بر سرزنان و کمربند کشان از این سوی خانه به آن سو می پریدند و بر سر و صورت می زدند.
کندرا در حالی که از شدت اشک ریختن بر روی زمین قل می خورد داد زد:
-بدبخت شدیم... بچه م از خونه فرار کرد. بچه ـم...

آریانا با ماهیتابه سرش را خاراند و به فکر فرو رفت. آریانا بیشتر در فکر فرو رفت. آریانا داشت در فکر غرق می شد. آریانا شنا بلد نبود. آریانا داشت در میان گرداب افکارش دست و پا میزد که ناگهان فکری به ذهنش رسید. از میان آب های مواج خودش را بیرون کشید و گفت:
-میگم... چرا نمی ریم و اتاق خودِ آلبوس رو نگاه نمی کنیم؟ شاید تو اتاقش باشه.

پرسیوال همیشه به باهوش بودن دخترش غبطه می خورد. او اعتقاد داشت دخترش باهوش ترین موجود جهان است. پیرمرد دخترش را یک پا شرلوک میدانست. حتی آن موقع که میخواستند تازه سریال شرلوک را بسازند، پرسیوال آریانا را برداشته بود و با هم برای تست بازیگری رفته بودند.
حالا، بعد از این پیشنهاد شگفت انگیز آریانا، دامبلدور بزرگ بیشتر به هوش دخترش ایمان آورده بود. آریانا واقعا باهوش بود.
-دخترم. یو آر سو اینکردیبل! کاش اون آلبوس بوقی هم از تو یاد می گرفت. حالا... میریم به سمت اتاق آلبوس.

دامبلیان به سبک لشکرهای فیلم 300 به سمت اتاق آلبوس یورش بردند. آریانا در حالی که ماهیتابه اش را در هوا تکان میداد فریاد میزد. کندرا گریه کنان بر سر می کوفت و پرسیوال کمربندش را در هوا تاب میداد.
بالاخره درِ اتاق آلبوس با صدای شترق بلندی از پاشنه در آمد.

-اوهوی آلبوس. خودتو نشون بده.
-پسرم...
-آلبوس تبدیل به کاغذ شده.

دامبلیان به صحنه روبرویشان نگریستند. دسته های مچاله شده ی کاغذ تا سقف میرسید و با کمی دقت می شد مقداری ریش را دید که در میان کپه های کاغذ جابجا میشد.
-اینم نه! اینم نه!


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۳۰ ۲۲:۱۲:۲۳


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
پایان ماموریت دوم. شکنجه گاه!

خب اینم از این. مرسی از سه کاراگاه خوبمون که در این ماموریت شرکت کردن.

ماموریت داریم. این بار در یک تاپیک رول تکی. محل ماموریت اینجاست! گریک الیوندر، فرد ویزلی، اورلا کوویرک و تد تانکس، از امروز به مدت یک هفته فرصت دارید تا حداقل یک رول در تاپیک مذکور و با توجه به توضیحی که میگم، بزنین.

توضیح: شما برای استراحت به پاتیل درزدار می روید. در آرامش آنجا نشسته اید که ناگهان متوجه یک عضو از اعضای دسته ی اوباش می شوید. چه می کنید؟ شرح دهید.

+ می تونین طنز یا جدی یا حتی طنز و جد برولید. فرقی نداره.
+ می تونین با اون خلافکار درگیر بشین. یا حتی خودتونو به صورت فردی ناشناس بهش نزدیک کنین و در طی یک مکالمه ازش اطلاعات بیرون بکشید. حتی می تونین بپرین روی سرش و بندازینش توی جیبتون. بعد هم ببرین و تحویل آزکابان بدینش. هرچی. فقط رولتون یک موضوع درست و حسابی داشته باشه.
+ دادن گزارش الزامیه.
+ در ابتدای پست حتما درج کنین که این ماموریتِ کارآگاهیِ شماست.

موفق باشین کارآگاها.



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۹:۱۶ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴
پایان ماموریت اول کاراگاهان!فرجام در آزکابان!

مرسی از چهار کاراگاه قدرتمندمون که تونستن این ماموریت رو به پایان برسونن.

یک هفته میریم توی استراحت و باز هم بعدش ماموریت داریم. کاراگاهان علاقمند به شرکت در ماموریت بعدی میتونن آمادگی خودشونو اعلام کنن. تا از بین اونا و افراد بعدی چند نفر رو برگزینیم!

سپاس!



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.