هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
سلام
درخواست نقد این پستو دارم
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=347791



سلام.

شما عجله داشتین. نقدتونو با حلزون فرستادیم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۶ ۲۲:۱۸:۴۳


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
سدریک فریاد زد:
-آی ملللللللللللت. دو دقیقه خفه خون بگیرین دیگه.

ناگهان همه ی صداها خوابید. ویزلیها دست ازبالش بازی برداشتند.خیار های روی صورت تانکس تلپ روی زمین افتادند و دامبلدور گفت:
-الفاتحه

هاگرید با عصبانیت جلو آمد و گفت:
-شی شی گوفتی؟
-چیزه...... گفتم لطفا سکوت اختیار کنید تا بتونم به کارم ادامه بدم.
-به پروفوسور توهین کردی؟
-نه. پروفسور رو چشم ما جا دارند.

آخرین چیزی که سدریک قبل از فرو رفتن در اعماق زمین به یاد آورد سخن دامبلدور بود که گفت:
-نگران نباش فرزند روشنایی. در بهشت با مرلین مشهور میشوی.
......................
دو ساعت بعد
...................
-مشتی پاشو. جامو تنگ کردی.
-تو کی هستی دیگه؟
-ماندانگاشم.ماندانگاش فلچر. گذر ژندگی مارو به این روز انداخته.توف تو روت دنیا.
- اه! اینجارو تفی نکن دیگه چندش. اصلا اینجا کجاست؟
-لایه شوم زمینه دیگه. مگه اونجارو نمیبینی؟

سدریک نگاهی به اطراف انداخت اما از شدت تاریکی چیزی معلوم نبود. سدریک به ماندانگاس گفت:
-داداش اون فندکتو میدی به من؟
-ا!!! پش تو هم اهل دلی؟ بیا اینم فندک.

سدریک با نور کم فندک به سختی توانست تابلویی روی دیوار ببیند . روی تابلو نوشته بود:(لایه ی سوم زمین. مخصوص جادوگران معتاد.لطفا فندک خود را همراه خود بیاورید.)

سدریک فریاد زد:
-نهههههههههههههههههههههههههههههههههه
..........................................
همان ساعت در اتاق مرگخواران
...........................................
-پس چرا این سدریک نیامد. تا حالا کسی جرئت نکرده بود که به ماموریت برود و آنقدر دیر کند. باید یک مرگخوار دگر را برای ماموریت انتخاب کنم.

لرد سیاه نگاهی به چهره های مضطرب مرگخواران انداخت و گفت:
- ادوارد تو برو
-به روی چشم ارباب.

ادوارد قیچی خود را برق انداخت و از اتاق خارج شد. به سوی اتاق محفلیها رفت.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
سلام
چرا هیچکسی تو ویزنگاموت فعالیت نمیکنه؟


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۴ ۱۱:۴۷:۲۷


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
سلام بر لرد سیاه
درخواست نقد پست شماره 69 حکومت تاریکی رو دارم
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=347734



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: حکومت تاریکی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
گابریل زیر لب به بانز گفت:
-بانز، تی من خیلی ضایع است.تو برو ازش امضا بگیر.
- اما قرارمون این نبود که.
-حرف نباشه .

بانز در حالی که سعی میکرد مثل یک مشنگ رفتار کند ، که اصلا هم ضایع نبود ، با ترس و لرز سراغ گادفری رفت و گفت:
-سلام آ آ آ قای گادفری،مممممممیشه به من یه امضا بدید.
-چشم.حتما.ببخشید میشه اسمتون رو بپرسم؟
-بله.اسم من خخخرچچچککککککااااااااسف هستش.
-خیلی خب آقای خرچکاسف اینم یه امضای خوشگل برای شما.

ناگهان گابریل از پشت پرده سیرک وارد محوطه شد و گونی را روی سر گادفری کشید.گادفری فریاد میزد:
-کمک.کمک.مرگخوارا.مرگخوارا

ناگهان حراست سیرک وارد محوطه شد اما قبل از اینکه حرفی بزند تی گابریل روی سرش فرد آمد. گابریل با حالت عصبانی گفت:
-باااااانز. لعنتی ساکتش کن.

از گوشه سیرک تعدادی مامور با اسلحه وارد شدند و گفتند:
-دستا بالا.شما تحت محاصره پلیس هستید .

بانز خواست چوبدستیش را خواست بالا ببرد که گابریل گفت:
-احمق نشو بانز. اگه از جادو استفاده کنی وزارتخونه مشنگا میفهمه. ما تسلیمیم

اما گابریل در واقعیت تسلیم نبود.او نیم نگاهی به تی انداخت .آیا با تی میتوانست کاری بکند؟


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۴ ۱۲:۰۰:۰۶
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۴ ۱۵:۱۵:۱۷


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
سلام
میخوام درخواست بدم برای عضویت در محفل ققنوس
به هر حال مگه میشه آدم جزو ارتش دامبلدور باشه و محفلی نشه؟

کریچر جغد ضدعفونی شده ماسک زده آغشته به وایتکس بدون کروناک برای اسمیت فرستاد.


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۴ ۱۱:۳۳:۳۳
ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۲۱:۵۶:۱۶


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
کجا؟
تو اتاق ضروریات



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
وقتی که وارد اتاق لرد سیاه شدند،فنریز گری بک و لرد ولدمورت را دیدند که هر دو با حالتی عصبانی به دیگر مرگخواران نگاه میکردند.ناگهان لرد سیاه بلند شد و با لحنی که تاکنون سابقه نداشت گفت:
-شما داشتید در آن اتاق چه غلطی میکردید؟ چرا موجبات عصبانی شدن من و فنریز را فراهم کردید؟ دلتان کروشیو میخواهد یا منتظری غذای نجینی شوید؟

بلاتریکس جلوی ارباب زانو زد و گفت:
-ارباب.لطفا مارو ببخشید خدمتگزار شما رودولف دفترچه کیس های مناسب را برداشته بود و آن را به ما نمیداد

لرد سیاه از جا برخاست و به رودولف گفت:
-بیا اینجا پسرم. می خواهم تو را نصیحتی کنم.

رودولف با آرامش به سمت اربابش رفت اما ناگهان چوبدستی لرد بالا رفت و کروشیو های فراوان نصیب رودولف کرد:
-ای فلان فلانِ فلان فلان شده، چطور جرئت کردی خاطر ما و خدمتگزارمان را مکدر سازی؟

بعد از کتک های بسیار سر انجام لرد از کروشیو های بسیار خسته شد و گفت:
-حالا آلبوم را بیاورید

سپس بلاتریکس رو به گابریل کرد و گفت:
-آلبوم رو تقدیم ارباب کن

گابریل دست در جیب ردای خود کرد.اما ناگهان صورتش سفید شد و گفت:
-ارباب.آلبوم گم شده



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
کجا؟
پناهگاه



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
بلاتریکس با صدایی که کمی خشم در تار و پود آن بود گفت:

-مار،تو لرد سیاه و نواده اسلایترینو میشناسی؟ ایشون ازت میخواد که تخم هاشو بهش بدی تا ....
-اصلا این لرد سیاهی که می‌ گین کی هست؟

مرگخوار ها که گویی فحشی از دهان مار شنیده بودند گفتند:
-چیزی گفتی؟
-ما به احترام اربابه که تیکه پارت نمی کنیم.
-یا تخمتو میدی یا در جا نابودت میکنیم.

مار با تعجب گفت:

-تخم؟چی دارید میگید؟ من نرم.

بلاتریکس گفت:

-ببین ماره. ما اصلا باهات شوخی نداریما
-به ریش مرلین من نرم

بلاتریکس با عصبانیت گفت:

- این هاگرید نره غول ما رو گول زده.سزای خیانت به لرد سیاه مرگه. همگی آپارت کنید خونه ارباب تا بهش خبر بدیم.
رودولف هم بزارید اینجا تا یه شفا دهنده بیارم.

سپس همه مرگخواران به سمت خانه ریدل ها آپارت کردند.
................................
در گوشه لونه مار،مار تخم هایش را نوازش میکرد و میگفت:
-بچه های نیش کوچولوی من ،مامانی نمیزاره هیچ آسیبی بهتون برسه





هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.