ارشد راونکلاو*1- برین گیلاس بورکینافاسویی پیدا کنید و بیارین! دستتون بازه... میتونین برین میوه فروشی سر کوچتون یا برین از بورکینافاسو بیارین. فقط هواستون باشه از نظر اندازه، پستتون خیلی کوتاه نباشه و حتما به صورت رول باشه.(حداقل 20 خط) (25 نمره)باز هم چراغ شب تاب آسمان رفت، بالاخره ماه رفت و خورشید آمد. خورشید جهان تاب. زرد، طلایی، زندگی بخش و زیبا. همراه خورشید روز آمد و دلاهوف جغد دانی و پاکت نامه هایش را نگاه کرد تا دریابد ماموریت امروز چیست.
او علاقه ای به خریدن گیلاس بورکینافاسویی از میوه فروشی سر کوچه نداشت، بنابراین به ساحل اقیانوس و جایی که کشتی بزرگش پهلو گرفته بود رفت، داخل کشتی شد و تیریپ کاپیتان های خشمگین فریاد زد:
_ بادبان ها را بکشید!
میریم بورکینافاسو!
دزدان دریایی هم که از خدا خواسته و عاشق ماجراجویی و دزدی، در عرض دو سوت بادبان ها را کشیدند و کشتی به سمت بورکینافاسو حرکت کرد. اما، اصلا بورکینافاسو کجاست؟ و مشخصاتش چیست؟
نقل قول:
بورکینافاسو کشوری است در غرب آفریقا که پایتخت آن اوآگادوگو است. زبان رسمی آن فرانسوی و واحد پولش فرانک است. طبق آخرین سرشماری سیزده میلیون نفر جمعیت مشنگی دارد.
و پرچم آن به شکل زیر است:
یکی از دزدان دریایی گفت:
_ آنتو، نریم اونجا دوباره فکر کنن تو پادشاهشونی!
_ بیخــــود! ببند اون دَهَنِته!
... اووووم شایدم راس بگی. بهتره تغییر قیافه بدم.
و اینطور شد که دالاهوف تغییر شکل داد و پس از رسیدن به اقیانوس اطلس و طی مسیر تا بورکینافاسو در همان هیبت تغییر شکل یافته به کشور مقصد پا گذاشت و از اولین دست فروش پرسید:
_ ببخشید، شما گیلاس بورکینافاسویی دارید؟
_ بله!
دالاهوف با خوشحالی کیسه گالیونش را از جیبش درآورد و گفت:
_ خب قیمتش چنده؟ من به جای فرانک بهت طلا میدم. اونم گالیون.
_ خیلی گرونه!
_ چقدر مثلا؟
_ آخرین بار یکیشو با یه کشتی بزرگ معامله کردم!
_ جــــان؟ چرا اینقدر گرون؟
_ چون کمیاب ترین میوه روی کره زمینه. هر ده سال فقط یه دونه میده.
_ چند لحظه صبر کن لطفا!
دالاهوف وارد شور با دزدان دریایی شد و گفت:
_ کشتی؟ من عمرا کشتیمو بدم. اووووم تازه منم راضی شم چطوری برگردیم لندن؟ نظر بدید. چیکار کنیم؟
_ کایپتان! کاری نداره خب. آپارات میکنیم.
_
... چرا همینو تو لندن نگفتی خب؟
_ چون سفر مزه نداشت اونوقت!
_ راس میگی! حالا هم دیگه خیلی روی حرف کاپیتان حرف نزن! بریم معامله کنیم!
و اینچنین شد که دالاهوف کشتیش را با یکدانه گیلاس بورکینافاسویی معامله کرد و بعد از آپارات کردن به لندن آن را به پرفسور هاگرید داد و البته در دلش گفت:
_ کوفتت بشه! بچسبه به لوزالمعده ت خفه ت کنه!
2- یک شخصیت دلخواه انتخاب کنید و توی لباس آشپزی توصیفش کنید.(پیش بند و کلاه و شاید هم یه ملاقه در دست) ایده مندی شما مهمه! اگه یه نفر قبل شما شخصیتی که شما میخواستین رو توصیف کرد، هیچ مهم نیست. بشینین دوباره با ایده خودتون توصیفش کنید. می تونید حتی خودتون رو توصیف کنید!(5 نمره)ردای جادوگری سبز درخشانش که منقش به افعی هایی پیچیده در هم و فوق العاده گرانقیمت بود جایش را به لباس و پیش بند سفید آشپز باشی ها داده بود. چوبدستی چوب سرخس با مغز قلب اژدها، جایش را به ملاقه بلند و نقره ای آشپز باشی ها داده بود. کاریکاتور وقتی کامل شد که کلاه مخصوص سرآشپزها که بسیار بلند و حجیم بود هم روی سرش گذاشته شد و در آن لحظه "سالازار اسلایترین" صورتی پیدا کرده بود که بعید بود هیچ مشنگ، جادوگر، غول، هیولا، جن و خون آشامی جرات کند مستقیم در چشمان پر از خون او بنگرد!