هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




خیابون گریمولد
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹
#21
[spoiler=خلاصه سوژه]
خیابون گریمولد مثل روزهای سابق شلوغ و پر از ماگل بود. دامبلدور به شکل اتفاقی در حالیکه بین ماگل ها در این خیابان راه می رفت، جیمز را با موها و قیافه های تغییر یافته و فشن شده دید که گوشه ی خیابان، به دیواری تکیه زده بود. اول دامبلدور متوجه او نشد اما بعد فهمید که جیمز است و رفت سراغش اما در همان لحظه دوست دختر جیمز به نام آلیس نیز حاضر می شود و دامبلدور را در نقش مزاحمی برای جیمز، نقش بر زمین می کند. در سوی دیگر لرد سیاه از طریق دالاهوف هماهنگی کرده تا فامیلش (آلیس) با جیمز دوست شود و نقشه ی لرد عملی شود. آلیس و جیمز به بهانه راز و نیاز مخفیانه وارد زیر زمین خانه 12 گریمولد می شوند اما آلیس به بهانه ی بررسی معماری، در در و دیوار زیر زمین گریمولد علائمی را درج می کند و سپس می رود تا گریمولد را ترک کند که در همان لحظه دامبلدور پیدایش می شود و جیمز و آلیس مخفی می شوند. جیمز که از ورود ناگهانی دامبلدور هنگ می کند، تنها می ماند و آلیس جهت جاسوسی بیشتر وارد خانه گریمولد می شود و به اتاق خصوصی محفل می رود و آنجا با گودریک گریفیندور رابطه ی عشقولانه بر قرار می نماید و همان لحظه جیمز ری استارت شده و سر می رسد و علاوه بر مشاهده ی طبیعت حاصل از آن دو، آرم مرگخواری را روی بازوی آلیس می بیند و می رود که دامبلدور را خبر کند. از سوی دیگه هم لرد ظاهر نقشه اش را برای دالاهوف مالی عنوان می کند اما قضیه چیز دیگری است و اینک ادامه داستان...
[/spoiler]

جیمز از پله های خانه گریمولد پایین می دوید تا به سمت درب خروجی بره، اما در آستانه اولین پله این اخگری سرخ بود که او را از پشت هل داد و نقش بر زمین کرد. آلیس در حلیکه آرایشش بهم خورده بود و مشغول رژ لب زدن بود، چوبدستی اش را روی گلوی گودریک گریفیندور گرفته بود که همچنان با حالت مست و چشمانی بسته، شمشیرش را در نقش آلیس در آغوش گرفته و آنرا می بوسید و می بویید و می پویید ! ()

آلیس: « های بچه ! تکون بخوری ؟ بری سمت در، این بابا بزرگ پیرتون رو کشتم ! تکون نخور ! »

جیمز در حالیکه از روی زمین بلند می شد، نگاه های کوتاهی به دست آلیس و گلوی گودریک کرد و سپس با پوزخندی کش دار گفت:

« هه ! هه ! هه ! با چی میکـُـشی؟ با اون مداد نوکی بی نوک من ؟! »

و به مداد نوکی در دست آلیس اشاره کرد که روی گلوی گودریک گریفیندور خود نمایی میکرد. آلیس اندک نگاهی به چوبدستی در دستش کرد که دید یک چوبدستی نیست و مداد نوکی جیمز است. در این حین گودریک گریفیندور، شمشیرش را از آغوش رها کرد و به دست آلیس داد که با آن او را گروگان بگیرد. لبخندهای پلید دوباره بر لب آلیس جان گرفتند.

جیمز: «ببین آلیس، مانعی نداره ! میتونی بکشی گودریک رو ! در حقیقت ما به عنوان یک اثر هنری و ماندگار نگهش داشتیم. هر چیزی عمری داره دیگه. »

در این حین کریچر در حالیکه کمرش را هوا داده بود و کله اش روی زمین خود نمایی می کرد از آشپزخانه به سمت پله ها آمد. با زبانش کاشی های خاک گرفته کف خانه را می لیسید و برق می انداخت و قدم به قدم سیر می کرد.

کریچر: « دورگه های کثیف ! خون لجنی های هرزه ! اوه ! نه ! چه می بینم. بوی خون خالص میاد ! سرورم ! »

به آلیس اشاره ای کرد و از شدت رایحه ی بون خون اصیل به سمت آشپزخانه دوید و با شادمانی، دستش را درون چرخ گوشت جادویی فرو کرد ! جیمز همچنان مسخره می کرد و آلیس که دیگه حوصله اش سر رفته بود فریاد کشید:

«جیـــــــــمز؟ چته ؟ »

جیمز: «تو مرگخواری. در ضمن خیانت کردی به من ! »

با دستش به گودریک گریفیندور کبیر اشاره کرد که دیگه گلویش در اختیار آلیس نبود و تمام هیکلش اکنون در زیر دامن پاک دامنی آلیس سیر می کرد. آلیس با عصبانیت لگدی را حواله ی گریفیندور کرد از پله های پایین می رفت و گودریک نیز که به اون بخیه شده بود، کشان کشان از پله های خانه پایین می رفت.

آلیس: «جیمز، این خالکوبی مرگخواری نیست. دیروز شهر بازی بودم، دادم رو دستم نقاشی کشیدن.»

جیمز: «راست میگی؟ »

آلیس: «اوهوم ! حالا بیا بریم یه بستنی بزنیم ! »

و به اتفاق با حالتی عشقولانه از درب ورودی خانه گریمولد بیرون پریدند و گودریک گریفیندور بخیه شده به دامن آلیس را لای در گذاشتند. ریش هایش از سوی کوچه، در میان دیوار خانه ای پدیدار شد و به عنوان دیوار ریش دار برای ماگل ها تبدیل به سوژه طبیعت گردی و اجتماعی شد و از پشت نیز در اختیار خانه 12 گریمولد و کریچر جهت انتقام های حقارت آمیز بود !


شب – خانه ی ریدل ها

لرد سیاه در حالیکه عمامه و حوله ی یکدست صورتی رنگی پوشیده بود، بالای وان حمام سبز رنگ با نمادهای مار ایستاده بود و نجینی را در میان کف های وان حمام کیسه می کشید. اطراف نجینی هم به جای عروسک های واقعی، جوجه اردک های طبیعی شنا می کردند و پس از هر آب کشیدن، نجینی یکی را می بلعید ! پشت سرشان مرگخواران جمع بودند و هر یک در دستانشان یک نوع شامپوی مخصوص نجینی را گرفته بودند:

لرد: «ایوان ! شامپو ایوان رو بده بینم ! خب، آلیس، بیا جلو تر ببینم، چیکار کردی امروز؟ علامت گذاری ها رو انجام دادی؟ »

آلیس از پشت مرگخواران بیرون آمد و کنار لرد حاضر شد:

«بله ارباب ! دقیق علامت گذاری کردم زیر زمین گریمولد رو. قشنگ میشه حفاری جادویی مون رو انجام بدیم از خیابون گریمولد. »

لرد: «نجینی، چشماتو ببند عزیزم ! ، آلیس، ما فامیلیم ! منو تامی صدا کن. ارباب چیه ! »

ایوان با شادمانی جلو آمد و ضربه ای محکم به شانه ی نحیف لرد سیاه وارد کرد:

«میدونستیم این آزادی بلاخره حاصل میشه. هی تامی. چطوری تامی ؟! »

اما با نگاه مرگبار لرد سیاه پیش از آنکه چیز دیگری بگوید، در نقش فرش روی زمین دراز کشید و لرد سیاه روی وی در نقش منبر ایستاد و به سمت یارانش چرخید و گفت:

«خب، فردا صبح همتون از یه گوشه مخفی خیابون گریمولد شروع کنید به حفاری ! اگه تابلوئید برین از توی یه مغازه شروع کنید. خانه گریمولد جای اصیل هاست. نه خائنان محفلی و خون لجنی ها و دورگه ها ! باید مقر ما باشه ! »

دالاهوف: «ارباب ! مگه نقشه این نبود که دامبلدور فقط خرج پارتی های عید مارو بده ؟! »

لرد: «اون موقع فکر نمیکردم این آلیس، همون بچه فامیل دماغوی ما بتونه از پس علامت گذاری بر بیاد ! اما الان اومده، پس چرا قلمروی خودمو گسترش ندم؟! »


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۹:۱۶ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹
#22
من تکی آپلود میکنم. اضافه کردن گروهی عکسا خرابه توی گالری.
مدت هاست که تکی آپلود میکنم.

خب این مفهوم نداره که کاربر نتونه بیشتر از 100 مگابایت عکس بفرسته برای گالری. این مقدار از زمانیه که با شناسه ام عکس فرستادم و الان شده مقدارش 100 مگ.

الان مثلا من یه تصویر گرافیکی با عنوان "تست" آپلود کردم اما باز همون پیامی رو میده که توی عکس نشونتون دادم. ببین برای منتظر برای تایید، عکسی با عنوان "تست(تایید نشود)" اومده یا نه ؟ اگه اومده یعنی پیام کشکه، اما بعیده. چون من تصاویر زیادی رو قبلا هم تست کردم، اما اینجا توی تازه های گالری فقط چند مورد عکس می بینم که من فرستادم و یادمه برای اونا این ارور ارائه نمی شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۸ ۹:۳۰:۱۶

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
#23
اگه گرداننده ی سایتی، باید به همه جواب بدی، نه یه نفر، اگه مسئول مشکلات کاربری و بخش اخبار هستی، پس چطور گرداننده ی سایتی، وظیفه دقیق و مشخصت رو در باکس گروه بندیت درج کن تا بدونیم و پست من نپیونده به بایگانی.

نقل قول:

- مدیران کل: این افراد علاوه بر اینکه اختیارات و وظایف مدیران انجمن ها را دارند مسوولیت رسیدگی به سایر بخشهای سایت از جمله خبر ها ، مقالات ، گالری تصاویر ، همه پرسی و غیره برعهده آنهاست. در هر حال وظیفه اصلی این افراد مدیریت انجمن ها نیست.

- گردانندگان سایت ( وب مستر ها): علاوه بر اختیارات و وظایف سایر مدیران وظایف اصلی آنها عبارت است از: ارتباط با هاستینگ سایت ، تامین زمینه های فنی لازم جهت پیشبرد اهداف سایت ، تامین امنیت سایت ، پاسخ دادن به ایمیل های زده شده به سایت ، انتخاب مدیر برای سایت و برقراری ارتباط و هماهنگی بین مدیران و ناظران و دخالت در مسایلی که بین مدیران پیش می آید ، گرفتن نسخه پشتیبان از سایت به طور منظم ، پاسخ به مشکلات ، نیاز ها و سوالات مطرح شده در مورد سایت


بازم میگم، لینک دادن برای عکس از طریق اخبار به وبسایت های خارجی، جالب نیست. باید توی گالری خودمون بره. اما این گالری به من یک نفر انگار اجازه نمیده بیشتر از اینی که تا حالا فرستادم، تصویر بفرستم. ایناهاش:

http://irupload.ir/images/ugmh44n9sqdn6753agv6.png

پس بی زحمت، از اونجایی که مدیران کل نمی بینیم و همه گرداننده اند، لطفا جواب بدید. چون اگه مدعی بشین استرجس مسئول گالریه، باید بگم ایشون هم گرداننده هستن. ضمنا از ارسال اون پست ما تا کنون هم سه دفعه بازدید داشتن از سایت اما به من جواب ندادن. خب در نظر داشته باشین، چنین مواردی هست که سرعت رو در عین حال پیشرفت رو کاهش میده تا حدودی.


لطفا یکی جواب بده.
با سپاس


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ۲۳:۴۸:۳۷

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
#24
نقد پست شماره 5 در تاپیک خیابون گریمولد
پدید آورنده: گودریک گریفیندور


سلام.

خب در اول نکته ای در مورد جمله بندی های مناسب برای ارائه توصیف و فضاسازی پیرامون صحنه و حالت های شخصیت ها بگم. این مورد بر خلاف بقیه که طی نقد خیلی به اون تاکید میکنن، از نظر من توی این سایت و با شرایط مختلفش، یک چیز کاملا تجربی هست برای نویسنده ی رول و نویسنده خودش باید با مطالعه هر چه بیشتر رول های نمونه و مناسب به این موارد در حد خوب و عالی دست پیدا کنه. اشاره من کاملا آشکاره. همانطور که قبلا هم گفتم توصیف مطلقا طنز از یک حالت رفتاری یک شخصیت میتونه خیلی خوب باشه اگه به دنبال دیالوگ های خیلی طنز هم باشه. این یک شرط نیست. اصل هم نیست. سلیقه ای هست. حتی اشاره کردم که میتونه حالت تلفیقی داشته باشه و یک توصیف و فضاسازی جدی، یهو حالت طنز به خودش بگیره و طنز رو در توصیف نبینیم، بلکه در دیالوگی که به دنبال توصیف میاد دیده بشه. این غافلگیری تاثیر خوبی بر خواننده رول شما داره. اینکه مدام و خط به خط با خنده سپری بشه پس از مدتی ممکنه دل قشر خاصی رو بزنه و جالب نباشه. حالا موردی که میخوام بهش اشاره داشته باشم، یک توصیف نسبتا جدی از حالت ورود دامبلدور به زیر زمین خانه گریمولد هست:

نقل قول:
آلیس با نگرانی جیمز را تکان داد اما جیمز کم کم داشت داغون می شد. آلیس با شنیدن صدای قدم های آلبوس که همانند مردی جوان بر تخته های چوبی پله های زیر زمین می کوفت ، به سرعت جیمز را پشت جعبه ای کشید و خودش را نیز قایم کرد.


خب من الان میتونم از این توصیف اینو بفهمم که دامبلدور با حالتی که جوونا از پله ها پایین میان، وارد زیر زمین میشه. یعنی احتمالا خیلی تند و سریع. اما اصل موضوع اینجا نیست. اصل اینجاست که این توصیف پیرامون ورود دامبلدور با کمی اشکال جمله بندی رو به رو است. بهتره که بیان بشه " آلیس با شنیدن قدم ها (یا گام ها)ی آلبوس (دامبلدور بهتره) که همانند جوانی روی تخته های چوبی پله های زیر زمین کوبیده می شد (می کوفت خیلی مرسوم و جذاب نیست)، به سرعت... " . خب در ادامه من بحث توصیف ها و فضاسازی شما در توی رول ادامه بدم. خب چیزی که باید بگم اینه که خوشبختانه به نکاتی پیش تر در مورد توصیف و فضاسازی گفتم توجه کافی رو داشتین. این خیلی خوبه. من توصیف های خوب و خنده داری از شما توی این رول تون دیدم. به عنوان مثال نمونه ی زیر خیلی توصیف طنز و خوبی بود:

نقل قول:
آلبوس نگاهی به اطراف کرد و چشم هایش را گشاد تر کرد تا بهتر ببیند. بعد از چند لحظه که از دیدن اطراف بی نصیب مانده بود و مات و مبهوم مانده بود فکری به ذهنش رسید. دستش را به طرف ابروهایش برد و آن ها را کنار زد و بالاخره توانست کمی از طبیعت زیر زمین را نظاره کند


اولش اینکه دامبلدور بهتر و مرسوم تره تا آلبوس. بعد اینکه در ابتدای توصیف شما حالتی رو به تصویر می کشید که دامبلدور خیلی جدی چشماش را گشاد تر میکنه تا اطراف رو ببینه. خواننده بر طبق انتظارش میتونه اینو هضم کنه و بفهمه. اما ادامه اش شما اشاره می کنید بعد از چند لحظه ایشون از دیدن اطرافش بی نصیب میمونه. این یه خورده برای خواننده جالب تر و عجیب تر میشه که دامبلدور مشهور که چیزای نامرئی رو هم حتی میتونه ببینه و همه چی رو حس کنه یه جورایی، بی نصیب بمونه. اوج خنده و طنز اینجاست که نه از جادو و هنرها و مهارت هاش، که با کنار زدن ابروهاش به سبک اون پیر مرد توی سریال تلویزیونی میخواد واضح تر ببینه. خیلی توصیف جالبی و خنده داری بود. یه جورایی تشبیه کردن دامبلدور ریش دراز و پشمالو به اون یاروئه که از همه جاش مو و ریش و پشم زده بیرون. با مزه بود. در حقیقت با توجه به سبک طنز در رول شما چنین توصیفی خوب و به جا بود.


در ادامه از جمله توصیف های طنز مناسب دیگه هم ری استارت شدن جیمز بود. خیلی غنی و پرورش یافته نبود. اینکه برنامه ها رو بالا بیاره و اینا تا حدودی طنز هستش. می شد که کمی بهتر این حالت هنگ کردن را در توصیف های طنز بیشتر پیرامون رفتار و حالت های قیافه جیمز در ذهن مجسمش کنید.باز هم نکته ای رو خاطر نشان کنم. برای توصیف های طنز و خنده دار، دنبال دیالوگ های طنز و خنده دار باشید. نه برای کل رول. در ایفای نقش این سایت تکرار این حالت تا دو – سه بار طی یک رول میتونه خیلی به جذابیت و طنز پست شما اضافه کنه. این یک راه مناسبی که بشه توصیف و دیالوگ رو همسان کرد از نظر تاثیر روی خواننده ی رول شما.

اما در مورد بحث ادامه سوژه داستان و پرداختن به اون. متاسفانه خیلی روی سوژه پردازی خوب و مناسب عمل نکردین. اینکه دامبلدور رو از ادامه جستجوی زیر زمین منصرف کردید نسبتا منطقی و قابل قبول بود اما به محض اینکه دوباره وی را از خانه گریمولد خارج کردید و به سمت خیابان بردین، شخصیت آلیس رو وارد خونه گریمولد کردین. جایی که آلیس از جیمز نا امید شد و رفت تا به جاسوسی بیشتر بپردازه. من نمیگم جاسوسی اصلا نمی تونست باشه، اما می تونست سر فرصت باشه. رول قبل از شما مسیر سوژه رو به جایی برد که آلیس در گوشه و کنار زیر زمین علائمی را درج میکرد و به دروغ به جیمز گفت که داره معماری خونه رو بررسی میکنه. خب؟ اسم تاپیک چیه ؟ "خیابون گریمولد". پس، بیشتر حوادث و سیر داستان ها باید توی خیابون گریمولد که پر از ماگل هستش، بگذره. اشاره های کوتاه به داخل خانه 12 گریمولد و اوضاع لرد سیاه و خانه ریدل، نیم نگاه های حاشیه ای هستند. چیزی که هماهنگی داره، اینه که از طریق علائم درج شده توسط آلیس در زیر زمین، راه به خیابون گریمولد میتونه باز بشه. پیش تر هم در سیر داستانی خودتون و نفر بعدی دیدیم که لرد سیاه از طریق آلیس نقشه ای داشته.

حالا اینکه آلیس پس از درج علامت علاقه ی بیشتری نداشته تا ماموریتش رو کش بده و پیش از فریاد "جیــــــــــمز !" از جانب دامبلدور میخواسته گریمولد رو ترک کنه. پس اگه دامبلدور با توجه به ادامه رول شما، از خانه گریمولد رفته، آلیس میتونسته از اونجا خارج بشه. حالا یا با جیمز دوباره برگرده توی خیابون گریمولد، یا تنهایی بره بیرون و از اونجا دور بشه و جیمز را در حالت هنگ همچنان باقی بذاره. اما ! در ادامه داستان شما پای آلیس رو از زیر زمین به داخل خانه گریمولد باز کردید. دقت داشته باشید در رول قبلی شما جیمز تاکید میکرد که زودتر از زیر زمین خارج بشن وگرنه محفلی ها متوجه حضورشون در زیر زمین میشن. پس طبق مسیر قبلی که ساده نمی شه اون رو دور انداخت، محفل و محفلی ها هم در خانه گریمولد حضور داشتن. اما می بینیم شما آلیس را ساده به داخل خانه هدایت می کنید و محفل را خالی از محفلی و سوت و کور بروز می دهید. قاعدتا برای اینکه "شخصیت گودریک گریفیندور" را در اتاق خصوصی محفل وارد کنید. خب این عدم وفاداری به سیر داستانی مطلوب که جاری هستش، ضربه اش در پست بعد از شما مشاهده میشه.

کسی که رول شما رو ادامه داده کاملا برای سوژه پردازی در تنگنا قرار گرفت و سوژه و ماموریت لرد سیاه را محدود به این نشان داد که خرج عید مرگخواران را دامبلدور بدهد. اونم نه با دزدی چیزی، که از طریق مسالمت آمیز و راضی شدن دامبلدور به دست جیمز ! پس اون علائم چه بود در زیر زمین که آلیس درج کرد؟ پس سیر داستانی چطور پیرامون خیابان گریمولد که عنوان تاپیکه، بچرخه؟ اینا چیزی بود که در رول شما و رول نفر بعد از شما دیده شد. در حقیقت شما می توانستید با وارد نکردن شخصیت خودتان (یا حداقل جور دیگر وارد کردن آن) و همچنین خارج کردن آلیس از خانه 12 گریمولد به نوعی از انحراف سوژه در رول نفر بعدی خودتان جلوگیری کنید. اینه که خواهشا در مورد سوژه پردازی و سیر داستانی به تمام رول های نفرات قبلی خود نگاه کنید و مسیر مطلوب برای سوژه را ارزیابی و بررسی کنید.


رول خوبی بود. فقط اشکال بزرگش همین مسیر سوژه و بحث سوژه پردازی صحیح بودش که برای اون هم به نکاتی که گفتم توجه داشته باشید. این اشکال هم همانند توصیف ها رفع خواهد شد. موفق باشی.


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ۲۲:۵۶:۰۰

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


گروه ترجمه سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
#25
عالیه. به زودی هم دسترسی مخصوص رو میگیرین که بذارین توی فرهنگنامه ی سایت. فقط اینو هم بگم که به ترجمه های گوگل و امثال اون زیاد اعتماد نکنید و حتما باز بینی و ترجمه دقیق رو انجام بدین که یه متن خوب داشته باشیم و بعدها وقت بررسی مجدد کمتر خطا توش باشه.

در ضمن اگه برات سخت نیست داکیومنت رو برای من به آدرس jadoogar@jadoogar-magazine.org ایمیل کن تا نگاهی مختصر به کل ترجمه ات داشته باشم.


برای آستوریا گرینگرس (مورد دوم):

Moody



ممنون


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹
#26
سلام.

آقای مدیر فنی سایت. من حدس میزنم رکورد شکونده باشم.

چون دیگه گالری به من اجازه آپلود کردن عکس نمیده و با ایشون رو به رو هستم.

بینم، تقسیم می کنید پهنای باند و حجم رو ؟
یعنی الان من مال بقیه رو میخورم بیشتر ارسال کنم؟ یعنی حرامه ؟


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ۱۷:۰۰:۰۹

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


گروه ترجمه سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹
#27
عالیه. خیلی ممنون از اینکه همکاری می کنید دوست عزیز.

هنوز مدیران گروه ترجمه رو با دسترسی خاصش نساختن تا شما و آگوستوس را توش قرار بدن. آگوستوس پیش تر دسترسی پاتروپدیا رو برای فرهنگنامه داشته و میتونه صفحات رو ویرایش کنه. اما من و شما نه. پس فعلا توی یه داکیومنت در کامپیوتر خودتون ترجمه ها رو انجام بدیم و بعد که دسترسی ها داده شد، اونها رو توی سایت و در بخش فرهنگنامه درج کنیم.

برای آستوریا گرینگرس:

Tonks


ممنون


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ۱۱:۰۴:۴۱

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹
#28
چهار مرگخوار نا امیدانه از لانه هیپوگریف که در نوک درخت سکویا قرار داشت بیرون آمدند و با جاروهایش بر برگ های زرد رنگ درختان که سطح جنگل را پوشانده بود فرود آمدند.

لینی سعی که داشت سوراخ سوراخ های روی شنل آبی رنگش که ناشی از نوک زدن هیپوگریف بود را بپوشاند با نا امیدی گفت:

- فایده نداره. اینا کوتاه بیا نیستن. نقشه رودولف جواب نمیده. بیان برگردیم. کسی چوبدستی منو ندیده؟

آنتونین در حالی که روی بازیش تف می ریخت تا نشان مرگخواری اش را پاک کند با تاسف گفت:

- داشتی کشتی می گرفتی با اون هیپوگریف، چوبدستی ات رو قورت داد ! واقعا تاسف داره. من که استعفامو اعلام میکنم از الان. سلام منو به ارباب برسونید.

در این حین هیپوگریف از لانه اش بر فراز درخت سکویا به بیرون پرواز کرد و با مدد چوبدستی بلعیده شده لینی، به سوی آسمان همچون اژدهایی گلوله ای آتش پرتاب می کرد.

آگوستوس: منم همینطور فکر میکنم. ارباب انگار راضی شده به این وضعیت. اعتراضی نداره به اون صورت.

ایوان که به تنه ی درختی تکیه زده بود و در دریای افکارش کرال سینه تمرین میکرد، گفت:

- به هر حال وظیفه آموزش این جماعت رو ماها باید بر عهده بگیریم. طوری آموزش میدین که همه شون در امتحان نهایی ارباب رد بشن. یعنی آموزش های غلط !

آنتونین: ایوان ! من و تو که هر دومون افتادیم، تک ماده کردیم. یادت رفته ؟

لینی: ارباب به شما دو تا سمت استادی آموزشگاه رو نمیده. یه فکری واسه افتادن همه شون میکنم. بریم فعلا. تو کجا میای آقای دالاهوف ؟ تو که دیگه خالکوبی نداری. مرگخوار نیستی.

دالاهوف: ارباب بیکار نیس که بازوی من رو بررسی کنه. بریم.

چهار مرگخوار سوار بر جاروهایشان به سوی آسمان پرواز کردند و از در غروب خورشید از جنگل فاصله گرفتند...


خانه شماره ۱۲ گریمولد

در خانه خاک گرفته و غبار آلود، در پذیرایی، روی مبل چرک آلود، آلبوس دامبلدوری لمید بود و چندی موش و سوسک و ققنوس و عنکبوت را درون ریش هایش اسکان داده بود. با چهره ای غم انگیز روی بوم نقاشی مقابل تف می انداخت و با اشاره دستانش با تف طرح و رنگ می بخشید تا اثری ماندگار خلق سازد.

درینژژژژژژژژژژژژژژ ! درینژژژژژژژژژژژژژژژژ ! درینژژژژژژژژ !

- شرکت خدماتی آلبوس و جیمز . بفرمایید ؟!

- الو ! سلام آقا. بی زحمت یک کارگر کهنه عوض کن که مسلط به زبان نوزادان هست و قصه هم بلده بگه بفرستین خونه ۱۸ گریمولد !

- الساعه میفرستم خدمتتون !

دامبلدور گوشی را گذاشت و بدون آنکه حرفی بزند از آشپزخانه جیمز در حالیکه دستمال سر کارگری به سر بسته بود و یویوهایش را دور کمرش گره زده بود ، بیرون آمد و با چند کیسه کهنه و کتاب قصه های شب از خانه ی گریمولد خارج شد !



لیتل هنگتون – خانه ی ریدل ها – دفتر لرد سیاه

له له له له لنگ ! درینگ درینگ درینگ ! بررررررینج .....بررررریرنج !

صداهای تلفن های ماگلی که خشم لرد سیاه را بر انگیخته بود در سراسر دفترش طنین می انداخت. به همراه بلاتریکس یکی یکی تلفن ها را جواب می داد:

- الو ؟ آقای اسمشو نبر ؟

- بله. سلام. امرتون ؟!

- آقای اسمشو نبر، میشه اسمتون رو ببرم؟ نخست وزیر ماگل ها هستم !میخواستم پسرم رو برای مرگخواری ثبت نام کنم !

- نخیر آقا ! نمیشه. از پذیرش ماگل ها معذوریم. شب بخیر !

لرد سیاه با عصبانیت گوشی تلفن را گذشت و دستش را با انزجار نگاه کرد که بدان وسیله ی ماگلی آلوده شده. بلافاصله آن را درون شیشه الکل روی میزش فرو کرد. بلاتریکس لیست طولانی ثبت نام شدگان را روی میز و مقابل لرد سیاه قرار می داد:

- ارباب ! شدن هزار و صد و یک نفر ! باید گروه بندی کنیم. اساتید آموزشگاه رو هم تعیین کنیم.

لرد سیاه: ترتیبش را بده از فردا ! اون چهار تا بی دست و پا هم حتما نصف این جمعیت رو میفرستن دنبال کارشون ! منو درگیر نکنید. من سرم شلوغه ! باید شهریه هاشون رو حساب کتاب کنم !


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ۲۲:۱۱:۰۳

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


خیابون گریمولد
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹
#29
در خیابان گریمولد...

خیابان با نزدیک شدن به ظهر و نمایان شدن هر چه بهتر آفتاب شلوغ تر می شد. عده ای ماگل روی پیاده روی مقابل خانه گریمولد بساط چهار شنبه بازار را پهن کرده بودند. از ناکجایی میان دیوار پسری کله زخمی با عینک دودی بیرون آمد. شنل خاکستری پاره پاره ای روی دوشش انداخته بود و عصای سفیدی را مقابل بر کف پیاده رو می کوبید و پیش می رفت. از سوی مقابل جیغول با همان قیافه ی فشن، در حالیکه دست در دست دخترکی آلیس نام داشت به سوی همان دیوار که خانه گریمولد بود دویدند و از نظر ناپدید شدند.

گدا: " به من بی نوا کمک کنید ! الهی خیر ببینید. عیده. به من بینوا کمک کنید ! "

پیر مردی در حالیکه نفس نفس می زد و مخلوطی از عرق شرم و خستگی از سیبل و ریشش می چکید، مقابل گدای شنل پوش ایستاد و با نگرانی پرسید:

" سلام... ببینم یه بچه اینقده با یه دختره ندیدی ؟! "

گدای کله زخمی به عینک و عصایش اشاره کرد و گفت:

" وااا ؟ مگه نمی بینی من کورم ؟! انتظار داری از تو کدوم سوراخم ببینم؟ دماغ یا گوش؟ "

" آهان. ببخشید... ممنون "

"کجا میری ریش دراز پشمک ! پول حرف زدنمو بده ! "

دامبلدور:

موهای سر هری پاتر مشهور را در مشت دستش گرفت و کنار زد تا هر چه واضح تر زخم روی پیشانی او را ببیند:

" تو خجالت نمیکشی هری ؟ خیر سرت پسر برگزیده هست. میای با قیافه کورا گدایی ؟! "

" چیکار کنم دیگه. تو که شیش ماه حقوقمو نمیدی. فشار یارانه هم زیاده روم. قبول نکردن پول آبو قسطی بدم. جینی هم بارداره. دوازدهمین پاتر ما تو راهه ! هنوز یه قرون ندارم. بده عینکمو. بده برم به کاسبیم برسم. تو چی میفهمم از درد ماها. بی انصاف "

و دوباره عینک را به چشم زد و کورانه پیاده روی گریمولد را با آه و ناله ی گدایی پیمود. چشم دامبلدور همچنان به کف پیاده رو مات مانده بود. جایی درست در مقابل ورودی مخفی خانه گریمولد، روی پیاده رو، خانواده ای آریایی مقیم لندن سفره ی هفت سین انداخته بودند و در حالیکه منتظر تحویل سال نو با آوای رادیوی چوبی بودند، بندری می زدند. یکی از آنها جلو آمد و دامبلدور مات و مبهوت را کشان کشان لب سفره هفت سین آورد.

دامبلدور: " ببخشید اینا چیه توی سفره ؟ فروشیه؟ "

مرد: " نه بابا ! سفره هفت سینه دیگه ! ببین..سیگار...سگ....سرم...سبد...سیم سرور...سیخ کباب...CD ...! "

آوایی از رادیوی چوبی در دست یکی از خانم ها که گوشه ای از پیاده رو نشسته بود طنین انداخت:

" آغاز سال 1390 ! "

همگی با اعلام رادیو بر سفره هفت سین حمله بردند و هر کسی یه چیز آنرا بر می داشت. یکی سرم به دستش میزد تا از سو تغذیه در امان باشد. دیگری سیگار می کشید تا حداقل جای غذا دود به معده اش برود. دیگری سیخ کباب را با امید کباب خیالی می لیسید و گاز میزد. یکی دیگر با سیم سرور خودش را از تیر چراغ برق دار میزد. دامبلدور که وضع آشفته خیابان برایش قابل هضم نبود با شتاب مشتی گالیون روی سفره هفت سین ریخت و در یک حرکت در دیوار خانه ی گریمولد ناپدید شد.


زیر زمین خانه گریمولد

جیمز: " ئه ! آلیس چیکار میکنی؟ بیا دیگه. الان همه میفهمن ما این پایینیم دیگه. بیا زودتر نشونم بده تفاوت زن و مرد چیه ؟! "
دخترکی که آلیس نام داشت کمتر حالت دخترانه نشان می داد و رو در و دیوار و زمین سنگی در آن زیر زمین تاریک با اسپری علامت هایی درج می کرد:

" پسر جان ! مگه توی مدرسه فرق بین زن و مرد رو بهت درس ندادن که از من میخوای یادت بدم ؟! ساکت باش بذار ببینم دارم چیکار میکنم "
جیمز: " نه . آخه من مدرسه نمیرم. هنوز 6 سال و ربعمه. "

آلیس: " ئه ؟ چقدر کوچیکی؟ مامانت بفهمه میای سر کوچه تقاضای دوستی میدی به دخترا کله ات رو میکنه ها پسر ! "

جیمز: " نه . مامان من روشن فکره. خودش میگه هفت سالگی عقد کرده. 10 سالگی ازدواج. "

آلیس که دیگر با رضایت و لبخندی خشک به زمین و دیوار سنگی زیر زمین خیره بود به سمت جیمز برگشت و گفت:

" خب. جیمز. من دیگه برم. خونه قشنگی داره عموت. خواستم فقط معماری اش رو بررسی کنم. راه خروج از کدوم وره؟!

اما پیش از آن که جیمز حرفی بزند این صدای پر از هراس دامبلدور بود که در تمام خانه گریمولد طنین می انداخت:

" جــــــــــــــــــــــــــــــــــیمز؟ کجایی؟ "


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ۲۳:۳۸:۴۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ۱۱:۳۷:۳۲

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


گروه ترجمه سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹
#30
خب. نخستین وظیفه ی گروه ترجمه رو "تکمیل بخش فرهنگنامه" معرفی میکنم. به زودی گروه ترجمه با دسترسی خاصش توسط مدیریت سایت پدید میاد و افراد متقاضی رو در خودش جا میده.


هر چند که مدیریت فرهنگنامه با پروفسور کوییرل هست اما خب گروه ترجمه کاری به ایشون و گروه potteropedia نداره. وظیفه ی ما اصلاح ترجمه های نا تمام و همینطور انجام ترجمه های جدید است. لذا من پیشنهاد می کنم که گروه ما بر خلاف پاتروپدیا که الان رو شاخه ها کار میکنه، روی شخصیت ها کار کنه و صفحات شخصیت ها رو به اتمام برسونه اول.

برای آگوستوس پای:

Slughorn


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.