هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دادگاه خانواده
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۵
#21
- بجنب!
رودولف دوباره به در کوبید و دوباره با واکنش "اهم" روبرو شد. یه ذره این پا و اون پا کرد و برای بار صدم در پنج دقیقه ی گذشته به در کوبید.

- ریخت!
- پشت ساق پا راستتو بخارون درست میشه.

رودولف که بازم انتظار داشت یه اهم دیگه بشنوه, مشکلات شخصیش یادش رفت و چند دقیقه‌ای فقط به در زل زد! از اونور در دوباره صدا اومد:
- مرتیکه بی حیا به جای هیز بازی پشت پاتو بخارون!

مرتیکه بی حیا مطیعانه مشغول خاروندن ساق پاش شد. بعد یه دقیقه دوباره داشت عین اسپند رو آتیش ورجه وورجه می‌کرد.
- نشد که!

تدی از در دست به آب طبقه‌ی دوم نزدیک به اتاق رودولف خارج شد و بدون اینکه سرشو از رو گوشیش بلند کنه, گفت:
- شاید پس پای چپ بود, یادم نیست درست. راستی بهت هشدار میدم فعلا از این دست به آب استفاده نکنی, سیفونش خرابه. نگی نگفتیا! آها! سه تا پوکمونم داشت که همه رو شکار کردم. دنبالشون نگرد!

و همینطوری سر تو گوشی از پله ها پایین رفت تا یه چیزی برای خوردن پیدا کنه.

توی آشپزخونه آریانا داشت ظرفا رو میشست.

- گوشنمه! :هاگرید:

آریانا بی توجه به نیازهای تدی, شروع کرد غر زدن:

- صب تا شب بشور, بساب, بپز, آخرشم میگن دختره ی فشفشه, همه جا رو به گند میکشه! من میگم اکسپلیارموس میزنم حالتون میاد سر جاش بعد میگن تو سابقه‌ت خرابه, هر چی بسابی لکه ی سفیدی محفلت پاک نمیشه.. بیشتر بشور! بعد این پسره دو روزه اومده شده صابخونه..

تدی سرکی توی یخچال کشید و وقتی هیچ خوردنی به درد بخوری پیدا نکرد, گفت:

- چون من پسر برگزیده ام!

آریانا جیغ کشید و علامت شومشو فشار داد تا به اربابش خبر بده عنصر نامطلوب شماره ۱ با پای خودش اومده تو خونه‌ی ریدل و وقتی فهمید دیالوگ دزد مورد نظر تدی بوده که دیگه خیلی دیر شده بود.

- تو؟ پسر برگزیده؟
ـ آره دیگه! بابا ولدک خودش تو دادگاه منو به پسری برگزید! عهه.. خودشم که اینجاست! دَدی!

و خودشو توی بغل ولدمورت پرتاب کرد.

ولدمورت که سعی می‌کرد خیلی آروم یه طوری که تدی گازش نگیره,‌ با یه دست اونو از خودش دور کنه, با دست دیگه کروشیویی به آریانا زد و خواست برای تنبیه هم خونه ش رو مصادره کنه و هم چوبدستیش رو ولی یادش اومد هیچکدومو نداره,‌ به خاطر همین یه کروشیوی دیگه نصیبش کرد.

- ولی ارباب .. اون به خودش گفت پسر برگزیده!
- چون ما در دادگاه اراده کردیم به پسریمون برگزیده بشه!

تدی از پشت ولدمورت شکلکی در آورد و گفت:
- و وارث اسلیترین!
- و وارث اسل.... آخ قلبمان!

ولدمورت روی نزدیک‌ترین کاناپه ولو شد.
- حواسمان نبود! تو باز گشنه‌ت شده و وقتی گشنه‌ت شده حالیت نیست چی میگی. بیا اینجا بشین...

تدی به سرعت روی مبل پرید و سرشو روی پای ولدمورت گذاشت.

-... آفرین پسر خوب! نجینی.. شام!

نجینی که از دور با خشمی فزاینده شاهد ماجرا بود, فیس فیسی کرد, پیشبندش رو بست و مشغول پختن شام برای ولدمورت و پسر برگزیده شد.

ریگولوس در اینجا مکثی کرد و تک تک اعضای محفل رو از نظر گذروند:

- اینایی که تا اینجا خوندین تازه فقط درد دلای رودولف و آریانا و نجینی بود. نگم دیروز تو شامپو مشکین تاژ من وایتکس ریخت و کل موهای نازنینم سفید شد بعد تو خونه دور افتاده بود و میخوند: بچه قرتی پیر شده, موهاش دوغابی شده! چطوری بچه هاتونو اینجا تربیت می‌کنین؟

هری و ریموس نگاهی رد و بدل کردن و هم‌زمان انگشتاتوشو به سمت دیگری نشونه رفتن:
- این بزرگش کرده!

جیمز نگاه تندی به پاتر و لوپین انداخت و گفت:
- چی میگین واس خودتون؟ من بزرگش کردم, حرفیه؟

ریگولوس که خیالش راحت شده بود بالاخره یکی مسئولیت تدی رو داره قبول میکنه گفت:
- مال بد بیخ ریش صاحابش! من رایمو پس میگیرم و تدی رو بر میگردونم به جیمز.

ویولت با نگرانی دستشو روی بازوی ریگولوس گذاشت:

- اما لردک دوباره میندازدت ته دریاچه عشقم!‌
- بندازتم ته دریاچه بهتر از اینه که سقفم با لوپین یکی باشه!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۲۰ ۱۵:۰۸:۵۹

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۵
#22
پیام شما را شنیدیم! (لوکینگ ات لوک! )

این لینک دانلود همه ی فصلهای گردش سوم تا به اینجاست. به خاطر روی گل محدودیت ترافیکی شما هم که شده, فعلا همینطوری تیکه تیکه داشته باشید تا هر وقت تموم شد به امید مرلین به صورت یه فایل یه جای خیلی گنده‌ی ترافیک‌خور کل فن فیکشنو آپلود کنیم چون که به قول جیمز یه پایان تلخ, بهتر از یه تلخی بی پایانه " یه فایلش میکنیم که به جای یکبار خواندن چند کتاب، یک کتاب را چندبار بخوانید"!

ارادت!

تدی


لیست فایلهای PDF:
۱و۲
3 (هر دو فرمت در یک فایل زیپ هستند.)
۴
۵ (فصل ۵ قبلا خارج از سایت آپلود شده بود که مجددا روی سرور سایت آپلود شد.)
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱


لیست فایل‌های Word:
۱ و ۲
3 (هر دو فرمت در یک فایل زیپ هستند.)
۴
۵ (فصل ۵ قبلا خارج از سایت آپلود شده بود که مجددا روی سرور سایت آپلود شد.)
۶
۷ و ۸
۹
۱۰
۱۱

پیوست:


zip 5-word.zip اندازه: 227.33 KB; تعداد دانلود: 85
zip 5-pdf.zip اندازه: 303.54 KB; تعداد دانلود: 108


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
#23
هر وقت فصل ده رو خوندید ( فصلای جدید تو پست قبلی هستن, محض اطلاع رسانی! ) اگه دوست داشتید یه طرح دیگه از یکی از صحنه‌هاش رو ببینید, می‌تونید نقاشیش رو از اینجا دانلود کنید! (اگه هنوز نخوندید, دانلود نکنید! SPOILERS!)

بازم نظر, انتقاد, پیشنهاد, تشویق و تنبیه! رو فراموش نکنید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۲:۲۳ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
#24
ملت شریف جادوگر و ساحره!

پیام شما به ما رسید.

چنین شد که چنان شد! و ما خودمون هم غافلگیر شدیم که عجب سرعتی!!

این شما و این هم فصل‌های - #تکرار‌-میکنم - فصل‌های ده و یازده گردش سوم!

کامنت, انتقاد, حمایت, گوجه,لنگه کفش! یادتون نره وگرنه ما هم یادمون میره فصل دوازده رو بنویسیم!

ارادت!

جیمزتدیا


پیوست:


zip گردش سوم - فصل ۱۰- pdf.zip اندازه: 392.22 KB; تعداد دانلود: 161
zip گردش سوم - فصل ۱۰ - word.zip اندازه: 63.57 KB; تعداد دانلود: 86
zip گردش سوم - فصل ۱۱- pdf.zip اندازه: 353.81 KB; تعداد دانلود: 189
zip گردش سوم - فصل ۱۱- word.zip اندازه: 88.58 KB; تعداد دانلود: 85


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای صدفی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ یکشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۵
#25
- سه تا ت.. سه تا ت لعنتی...

خانه ی گریمولد برای لحظه‌ای جلوی چشمش جان می‌گرفت و خیلی زود تصویر جیمز غرقه در خون جایگزینش میشد. دندان‌هایش را آنقدر بهم ساییده بود که چیزی نمانده بود در دهانش خرد شوند اما مهم نبود چقدر آن‌ها را روی هم فشار دهد, او فاقد مهم‌ترین " حرف ت" برای آپارات بود.
"تمرکز" هم زمان با برادرخوانده‌اش ناپدید شده بود.

ناخن‌هایش را آنقدر روی زانوهای زمین خورده‌اش فرو کرده بود که اگر حواسش در آن لحظه فعال بودند, متوجه میشد که به خودش زخم زده است. اما بدنش لمس بود. گوشهایش تنها صدایی گنگ و نامفهوم از فریادها و زوزه‌های گله می‌شنیدند و چشمانش ترجیح می‌دادند به جز جایی که جیمز چند لحظه پیش ایستاده بود, هیچ نبینند.
سرش را تکان داد و دوباره با خودش زمزمه کرد:

- سه تا ت.. بذار برم گریمولد.. جیمز.. من باید اونجا باشم..

چیزی به قفسه‌ی سینه‌اش خورد که تدی را طاق باز روی زمین پرت کرد. هم‌چنان چیزی حس نمی‌کرد, هر چند که نفسش بند آمده بود.
مهاجمش کسی جز دوایت نبود که مچ دستش را ماساژ می‌داد.
- این چیزیه که ما باهاش می‌جنگیم..

فریاد دوایت به قدری بلند بود که حتی گوش‌های تدی هم دیگر نمی‌توانست نشنیده بگیرد.

- فرق نمی‌کنه چقدر ادعا بکنن که ما رو از خودشون می‌دونن, که رفیقشونیم, که خونواده‌شون هستیم. همشون یه مشت بزدلن که ما براشون یه سلاح دور انداختنی هستیم. یه سگ گله که از خونه‌شون محافظت میکنه ولی یه قدم دور بشه از پشت بهش خنجر میزنن.

با چشمانی به رنگ زغال گداخته, تدی را برانداز کرد.
- خونواده ی تو اینه لوپین. همیشه این بوده ولی نخواستی ببینی. تا وقتی به گله وفادار باشی کسی بهت صدمه نمی‌زنه.

دستش را به سمت تدی دراز کرد. لکه های خون روی بازوهای عریان دوایت تنها متعلق به یک نفر می توانست باشد.
تدی چشمانش را بست و نفسش را حبس کرد.
برای لحظه‌ای که به کوتاهی پلک زدنش بود, دلش می‌خواست به هر کسی که آن اطراف بود حمله کند, هر کسی که خون برادرش روی او پاشیده بود را از هم بدرد اما صدای دوایت باعث شد چشمانش را با وحشت به روی کلمات بعدی باز کند.

- نگران نباش! هر کسی به خونواده خیانت کنه اول از همه باید نابود بشه. دشمنای تو, پترا و فنریر دشمنای همه ی ما هستن. محفل حکم مرگشو جلو انداخت.

تدی دست لرزانش را به سوی دست دوایت دراز کرد و اجازه داد به برخاستنش کمک کند.
دلش با تمام وجود برای برگشتن به خانه فریاد می‌کشید اما منطقش که به تدریج دوباره بر او مسلط میشد, به او یادآوری می‌کرد که در ماموریت اولش موفق شده و گله به او اعتماد کرده است و در ذهنش می‌خواند که به خاطر جیمز... به خاطر محفل.. باید فعلا آنجا بماند.

*****


- به هوش اومد!

فریاد هری در راهروهای نیمه تاریک گریمولد پیچید و لحظه ای بعد اعضای محفل که خیلی زود خود را به در اتاق جیمز رسانده بودند, راه را برای دامبلدور باز کردند که با سرعتی باور نکردنی برای آن سن و سال, پله‌ها را دو تا یکی بالا می‌آمد.
پشت سر دامبلدور,‌ ویولت خودش را به داخل اتاق پرت کرد, جایی که جیمز, روی تخت دراز کشیده بود و با چشمانی نیمه باز به بازدیدکنندگانش که شامل هری, بیل ویزلی و پروفسور بود لبخند میزد, لبخندی که وقتی ویولت را دید بیشتر شبیه دهن کجی شد.
- زور نزن رفیق! همینطوریش به اندازه کافی داغون هستی.

جیمز این بار پوزخند زد. پیشانی, پهلو و هر دو دستش را بانداژ پوشانده بود. بانداژی که جای چنگ و دندان‌های عمیق‌تر گرگینه‌هایی را پوشانده بود که آن‌قدر از ظهور ناگهانی شان درست وسط آشپزخانه ی محفل غافلگیر شده بودند که ربکا و ویلبرت فرصت کرده بودند آن‌ها را بیهوش و در سرداب خانه حبس کنند.
صدای دامبلدور گرم ولی نگران بود.

- حالت بهتره پسرم؟ می‌تونی حرف بزنی؟

دهانش را باز کرد اما چیزی جز خرخر نامفهموم از آن خارج نشد.
سکوت اتاق و نگاه‌های افراد حاضر کمک چندانی نمی‌کرد. ویولت باید فضا را عوض می‌کرد.
- ها؟فک کردی اینجا رستوانه یا چی که استیک خون‌دار هوس کردی حلال‌زاده؟

جیمز چشمانش را به روی شوخی‌ بی موقع ویولت که حقیقت را به او یادآوری می‌کرد, بست. نفس عمیقی کشید و هر چه نیرو در خود داشت, جمع کرد. یک نفس گفت:

- تدی! شنلو بردارین بهش خبر بدین. وسط جنگلای مرز اسکاتلندن.

با خروج بازدمش, دوباره از هوش رفت.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه خانواده
پیام زده شده در: ۱:۲۳ یکشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۵
#26
همون موقع که تدی داشت تو خونه ی ریدل جایزه‌شو از دست ولدک می گرفت و ریموس تو خونه ی بلک داشت کاسه‌ی چه کنمش رو همراه با ذکر بغلی بگیر به ترتیب به هری, جینی و جیمز و دوباره خودش می‌داد, ریگولوس به عنوان یک کارمند نمونه, صبح اول وقت خودشو رسوند سر کار. آذرخش فول آپشن مدل ۲۰۱۷ش رو پارک کرد و بعد از شنیدن بیپ بیپِ دزدگیرش, سوییچش رو خیلی "من از تو سر ترم!" طور و خیلی بی ادبانه حتی - بهر حال از اون مادر, نباید انتظار پسر بهتری هم داشت - پرت کرد سمت عمو پارکینگی که اگه ظهر که شلوغ میشه جا نبود و اینا, جابجاش کنه.

از در پارکینگ که اومد بره سمت ساختمون, از دور جمعیتی رو دید که اونجا میتینگ گذاشتن.

- زرشک! اینا ول کن نیستن.

سرشو بالا گرفت, دستاشو کرد تو جیب و خودکار مخصوص امضا دادنشو لمس کرد. لبخند رضایتش به محض اینکه بین ساحره ها,‌ چند تا جادوگر دید رو صورت مزخرف بی نقصش ماسید.
خیلی زود فهمید که این میتینگ فن کلاب بچه خوشگل مرگخوارا نیست و تجمع اعتراضیه چون صدای شعارها به گوشش رسید که مرد و زن یک صدا با هم می‌گفتن:

- گرگ ما رو دزدیدن, دارن باهاش پز می‌دن! ( و سایر شکلک‌هایی که به ترسیم بهتر تجمع اعتراضی ممکنه کمک کنه. با تشکر,‌ جادوکاران ایفای نقش. )

ریگولوس که داشت یکی یکی تصمیمات غلط زندگیش رو مرور میکرد(منجمله اینکه چرا وقتی وزیر پیشنهاد داد ورودی همه ی بخش‌های مرتبط با وزارت منجمله آزکابان که الان مطمئن نیستم زیر مجموعه ی وزارته یا نه باید هماهنگی پیدا کنه, به باروفیو گفته بود گاومیش جد و آبادشه و خاندان اصیل و باستانی بلک عمرا از دست به آب فرنگی برن سر کار و مسیر مشنگیِ از پله‌ها میریم بالا, در میزنیم, با حراست سلام و علیک می‌کنیم و میریم پشت میزمون و اینا رو انتخاب کرده بود) با حمله‌ی سایبری جادوگر تی‌وی مواجه شد.

- جناب بلک! میشه برای بیننده‌های توی خونه ی پای کانال تله‌ی گرام جغدی ما دست تکون بدین و بعد بفرمایید آیا شایعات رو تائید می‌کنین که شما به خاطر خصومت شخصی با تد ریموس لوپین سرپرستیش رو به اربابتون دادین؟
- کی؟ من؟!‌ من همیشه گفتم! تدی رو خیلی دوست دارم. شاهدم چت باکسه!
- یعنی تکذیب می‌کنید که به خاطر شنیدن مکرر الفاظی چون مرتیکه ی بی‌ناموس, بچه قرتی, بچه خوش..
- حالا مجبوری همه رو بگی؟

قطره اشکی گوشه ی چشم بلک جوان لرزید. در زندگی زخم‌هایی هست که آدم حتی به دکترش هم نمیخواد نشون بده و یادآوری خاطرات نیش و کنایه‌های لوپین باعث سر باز کردن این زخم‌ها شده بود و حالا یاد مادر مرحومش افتاده بود که به خاطر اینکه هیچوقت نتوانست واحد هورکراکست را قورت بده رو پاس کنه تا ابد توی تابلویی جاودانه شد ولی امروز به جای دیدن پسر جوان جذابش باید شاهد حضور خون لجنی‌ها, خائنا..

- چی میـــــــــــگه این؟!!
- ریتا هستم از روی قلم‌پر با شما حرف میزنم.

روی قلم پر, خاله ریتا سوسکه نشسته بود و از سمت راست به چپ روی کاغذ سر میخورد و حال می‌کرد.

- با سپردن تدی به لرد سیاه به چی میخواستی برسی بلک؟ مگه تو و اون توله گرگ کارد و پنیر نیستین؟ مگه سوروس و سیریوس نیستین؟ الان که هر روز جلو روت تو خونه‌ی ریدل رژه میره, لاقل اینطوری تو همون خونه ی گریمولد یا شیون آوارگانی .. پناهگاهی.. دره‌ گودریکی.. همین جاهایی که سفیدا جم میشن دیگه.. میموند. لازم نبود هر روز تحملش کنی! با خودت چیکار کردی بلک؟ چرا انقدر خودآزاری؟ خودشیرینی تا کجا؟ جوونیت داره حروم میشه بلک!
- من نمیذارم آینه ی دق هر روز جلو روم باشه!
- درسته!
- من دیگه خودآزاری نمیکنم!
- احسنت!
- من نمیذارم جوونیم حروم شه!
- تکتیر!
- من میرم خونه‌ی مامانم!
-
- که به محفلی‌ها کمک کنم شر گرگشونو از خونه‌ی ریدل کم کنن.
- خیلیم عالی... فقط قضیه ی حضانت و اینا چی شد؟‌ این همه حرف زدین که معلوم شه این بچه مال کیه.
- اونم به موقعش!



ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۷ ۱:۲۷:۳۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه خانواده
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵
#27
نقل قول:

هری داد زد: نه. من واقعا اعتراض دارم. کله ـم رفت. مرتیکه ی ر.ا.ب! من و پروفسم این همه رفتیم معجون کوفت کردیم تو کتاب 5، آخر توی پدر مرده هورکراکس تقلبی جاسازی کرده بودی توش. آخه یکی نگفت آبت نبود، نونت نبود؟ دیگه به هورکراکسای ولدک چی کار داشتی.؟ الانم هی همر می زنی. اصن من پیجمو می خوام ببندم. همر زدن شما نشون دهنده ی شعور شماس.

ملت همین جوری طور به هری زل زدند.


هری هاج و واج به ملت که از سایلنت‌طور به خشمگین‌طور تبدیل میشدن نگاه کرد.
- چه مرگتونه؟

- بابا جان شما چند بار کتابا رو خوندی؟
- چه ربطی به بحث داره پسر جان؟

تدی به نمایندگی از آحاد ملتی که حداقل سالی یک‌بار هفت جلد رو مرور میکنن و از قضا :آقوی‌همساده: تعدادشون هم توی دادگاه خیلی زیاد بود, گفت:
- تو و پروف کجا تو کتاب ۵ معجون کوفت کردین؟ ر.ا.ب کجاش بود؟

هری نگاه تندی نصیب به لوک چالدرتون که شونه‌هاشو به معنی " به من چه! میخواستی هر چی تایپ میکنم رو تو تو نگی" بالا انداخت, کرد:

- حالا پنج یا شیش یا هفت! الان مشکل ما منابع کتابه؟ اصلا مهمه؟ مهم منم که با نیروی عشق ولدکو شکست دادم و الان انقدر به گردن جامعه ی جادوگری حق دارم به این مرتیکه ی ریگولوس بگم انقدر چکش تو فرق سر ما نکوبه.
- همینه که هس! اگه اخلاقت مث آدمیزاد بود الان توجه شما رو به نکته ی خیلی جالبی جلب می‌کردم که تکلیف این پرونده رو مشخص می کرد ولی خوبه که اخلاق نداری.


یکی از ملت تماشاچی خیلی هرمیون طور دستشو بالا برد و فریاد زد:
- من بگم؟ من بگم؟ تدی به هری گفت بابا جان و هری در جوابش گفت پسر جان. این نشون میده بین این دو نفر مهر پدر فرزندی وجود داره و تدی ارثِ پسر برگزیده است.

همون موقع سوروس اسنیپ هم که بین جمعیت حضور داشت به خاطر وقاحت و بی اجازه حرف زدن تماشاگرنمای هرمیون‌‌طور پنجاه امتیاز از گریفیندور کم کرد که باعث سقوط یک مرتبه ی ارزش سهام گریف در بورس گرینگوتز شد ولی دامبلدور خیلی زود قساوت قلب اسنیپ رو با مهربونی لایزال خودش جبران کرد و نفری پنجاه امتیاز به هری و تدی و ریموس به خاطر شجاعت حضور در دادگاه تقدیم کرد و شکر به مرلین مثل همیشه چیزی از ارزش‌های گریفیندور کم نشد.

- کریچر اعتراض داشت. کریچر از پست قبل منتظر بود که در حضور ارباب ریگولوس شهادت داد. این خون لجنی‌های دورگه مزاحم شهادت کریچر شد.

همون لحظه دستی از غیب یک اردنگی نثار کریچر کرد و جنازه اش رو در آغوش هیئت ژوری انداخت. از جایگاه شهادت خالی صدای خنده‌ای شیطانی بلند شد.
- کریچر به شهادت رسید!

ملت از این همه حس طنز به شعف در اومدن و برای شاهد جدید دست و سوت زدن.

- من اومدم اینجا شهادت بدم یا شکایت کنم یا هر چی! حضانت این توله گرگ نه با برگزیده است نه با بابای گرگ گدا گشنه اش. این بچه رو من بزرگ کردم!!

شنل نامرئی کنار رفت و جیمز سیریوس پاتر ظاهر شد.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ دوشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۵
#28
کریچر همینطور که دستمال وایتکسی رو کف زمین و روی نرده‌ها می‌کشید و می‌رفت اونور دادگاه, نگاهی به جایگاه شاکی ها انداخت و تدی لوپین رو دید که جای چند لحظه قبلش رو گرفته و کنارش..

صبر کنید...
صبر..
یه کم دیگه صبر..
موزیک تعلیقی - حماسی - تاریخی - فانتزی

و کنارش هم جیمز سیریوس پاتر ایستاده بود! :سورپرایز :کلیف‌هنگر

- کی بِتون گفت اینجا هم جفتی بیاین؟

تدی به صورت از هری به جیمز و جیمز به هری چند بار نگاه کرد. سخت بود بین فریاد مادرسیریوسِ هری و جیغ زدن جیمز انتخاب کنه کدومو بیشتر نمی‌خواست بشنوه!‌

- اولا خودت به قلی گفتی "به شاکی‌ها بگو"! دوما خودم خواستم باش بیام! سوما ین گرگه که زبون نداره! از جایگاه شاکی میره بالا, از جایگاه متهم میاد پایین! من زبونشم که از جایگاه شاکی که بالا میره, دو کلوم بتونه از خودش!! دفاع کنه.

- لازم نکرده! مگه تو وکیل وصیشی؟‌ هر وقت نوبتت شد تو هم حرف میزنی. بچه بزرگ کردم بشه عصای دست پیریم, تسترال شده زبون درازی میکنه! قلی بیا اینو ببر!

قلی با اکراه یه قدم سمت جیمز رفت که با نگاهِ خشمگینِ ‌طور اون سرجاش موند.

- لازم نکرده, خودم میرم! وای به حالت اگه حرف نزنی توله گرگ!
-

هری که از شر بچه‌ش خلاص شده بود, مادر سیریوس رو فرستاد تو تابلوش و چکشش رو دوباره در آورد.

- خب تدی, شکایت کن.
- من شکایتی ندارم!
- ینی چی شکایتی نداری؟ اینجا همه شاکی هستن, تو هم باید شاکی باشی. محفلی نیستی اگه شکایت نداشته باشی!

یه نفر از جایگاه تماشاچی ها فریاد زد:
- بکوب لایک قشنگه رو!

و کامنت "محفلی نیستی اگه شکایت نداشته باشی!" در عرض یک ثانیه هیت شد و از دنیا جهانبخت هم بیشتر لایک شد و طرفدارا و دشمنای هری پاتر به صفحه اش حمله‌ی سایبری کردن و خیلی کلامی! با هم جنگیدن و از خجالت هم دراومدن به طوری که هری همون لحظه در اوج از دنیای مجازی خداحافظی کرد و لفت داد و پرایوت شد و برگشت به همون دادگاه شماره‌ی ۱۰.

- خب تدی, شکایتت!
- والا به مرلین, بلا به مرلین من شکایتی ندارم. پروف ما خیلی هم خوب و نایس و مهربونه. منظورم اینه که هیچ گلی بی خار نیست! حالا یه چیزی گفته, یه حرفی زده, یکی بهش برخورده, یه ققنوس, چل ققنوس شده و همه گفتن پروف اله و بله! آدما رو همونطوری که هستن دوست داشته باشید و تو ناراحتیا,‌ خوبیاشونو فراموش نکنید و بهم محبت کنید و به جای شکایت, با هم گفتمان کنید و راه حل پیدا کنید. تدی هستم.. از خاندان دکتر شریعتی!

ولوله‌ای بین محفلیون افتاد و یکی دو قطره اشک هم بعضیا دیدن که ریخته شد و هری دید که هر چی بافته داره رشته میشه و چشمش به جیمز افتاد که از دور داشت بهش می‌گفت: " بِت گفتم,‌ نگفتم؟"

- تد ریموس لوپین! تو به جرم به هم زدن نظم دادگاه, تحریک افکار عمومی و ادعای کاذب که اصل و نسبت به دکتر شریعتی میرسه فعلا اخراجی تا بعدا به اتهاماتت رسیدگی بشه. قلی! بیا این اغتشاشگرو ببر بیرون!

قلی یقه ی تدی رو که مشتش تو هوا بود و شعار میداد "نترسید,‌ نترسید, ما همه با هم هستیم" گرفت و کشون کشون برد بیرون.

هری نفس راحتی کشید و فریاد زد:

- بعدی!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۱ ۱۲:۱۶:۰۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵
#29
نقل قول:

لینی وارنر نوشته:

می‌دونین... شاید علت اینکه این مقایسه رخ می‌ده و خیلیامون بر این عقیده‌ن که نمایشنامه رو قورت می‌ده اینه که شخصیتا برامون ملموسن و به طریقه آشنایی رفتار می‌کنن. ما شخصیت‌سازی تدی و جیمز سایت رو می‌شناسیم و داریم همونو تو طیف گسترده‌تری می‌بینیم. سایر شخصیتا هم شاید دقیقا همونی که بعد از پایان کتاب، هرکس واسه خودش تصور کرده بود نباشه، ولی طورین که می‌تونی باشون ارتباط برقرار کنی و این رفتار و شخصیتشونو بپذیری؛ و توصیفات خوبی که این داستان داره واقعا آدمو علاقمند می‌کنه. این نگارش برامون آشنا و دلچسبه. ولی اون نمایشنامه جز دیالوگ و یه سری ماجراهای دور از انتظار و نه چندان دوست داشتنی حرفی برای زدن نداره. اینه که... بره بوق بزنه.


منتظر بقیه‌ش می‌مونیم.


ممنون لینی عزیز که انقدر همیشه لطف داشتی و مرسی که توی تاپیک نظر میدی. (اهم.. یاد بگیرین.. اهم! )

توجیهت قانعم کرد از این نظر که شخصیت پردازی‌های ما براتون ملموسه چون یه بخشیش بر اساس چیزیه که این چند سال توی سایت از جیمز و تدی ارائه دادیم.
در مورد نمایشنامه هم شاید اگه جک تورن به خودش زحمت می‌داد و ورژن داستانی رو به جای کپی متن نمایشنامه منتشر می‌کرد, انقدر من و جیمز خوش به حالمون نمیشد.

مرسی که می‌خونی و نظر میدی و ما رو تشویق میکنی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
#30
نقل قول:

melika2000 نوشته:
سلام فن واقعا زیبایی بود حتما ادامه اش رو بنویسید :)
راستی فن فیکیشنی میشناسید که در رابطه با هری و هرمیون باشه ؟؟؟
بیشتر فن ها درباره ی هری و جینی هستند :(


ممنون دوست عزیز.
راستش من فن فیکشن‌های زیادی رو نخوندم و متاسفانه نمی‌تونم کمکی بکنم. ولی آخه فن فیکشن هری و هرمیون؟ چرا میخوای ملتو خونه خراب کنی؟

نقل قول:
بعد وقفه ای که داشتم دوباره برگشتم و ادامشو خوندم. همچنان عالی. به فکر چاپ کردنشم باشید. حیفه، بعضی فن فیکشن های چاپ شده به حدی مسخره هستند که آدم به عقل نویسنده شک میکنه. برید چاپ کنید.


کنت الاف عزیز:

ما هم بعد یه وقفه‌ی طولانی برگشتیم و مرسی که همچنان محبت دارین. در مورد چاپ کردن فن فیکشن چیزیه که وقتی کار تموم شد باید بهش فکر کرد. اما این تعریف‌ها خیلی برامون قوت قلبه, مرسی.

نقل قول:
خب... من اولین بارمه دارم میام نظر می‌دم. و می‌دونم می‌دونم... شیم آن می! :| اما بالاخره کتاب هشت عزیز نذاشت نیام نظر بدم. من امروز باز نشستم فن فیکشن شمارو خوندم و یه مقایسه ای انجام دادم با این کتاب هشت و زدم بر فرق سرم که رولینگ چه کردی با ما؟ اونقد که انتظار فصل 9 فن فیکشن شمارو میکشم، انتظار رسما به فارسی ترجمه شدن کتاب هشتو نمیکشم. به هر حال خواستم بگم که فن فیکشتون واقعا عالیه و بی صبرانه منتظرم بقیه‌ش بیاد و... بیاد دیگه! گناه داریم. منتظریم.


لینی..لینی.. لینی!

شیم آن آس که انقدر لفتش میدیم و شماها که انقدر همیشه لطف دارین رو منتظر میذاریم. انقدر با نمایشنامه مقایسه نکنید.. دیگه در اون حد نیستیم که سیگنچر رولینگ پاش بیاد. ولی همین محبت و لطف بچه های سایت بیشتر از هر مهر تائیدی برای ما ارزش داره که داریم راه دستو میریم. مرسی!


و اینک... دیری دیریم!

این شما و هم این هم فصل ۹ در دو فرمت Word و PDF.

مثل همیشه نظر, پیشنهاد و انتقاد یادتون نره.. ما هم قراره سریع‌تر از سالی دو فصل بنویسیم از این به بعد!






پیوست:


zip pdf-فصل ۹.zip اندازه: 272.74 KB; تعداد دانلود: 255
zip word-فصل ۹.zip اندازه: 65.22 KB; تعداد دانلود: 179


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.