هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لونا.لاوگود)



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۰
#21
1- معیارهای یک دروازه بانِ خوب را توضیح دهید !

یه دروازه بان خوب باید چست و چابک باشه! باید دست هاش خیلی بلند باشه تا بتونه گوی رو به خوبی بگیره. اگه سرشم بزرگ باشه میتونه جلوی ورود گوی رو بگیره، یه دروازه بان خوب نباید به قیافه ش اهمیت بده و نباید زن/شوهر داشته باشه چون ممکنه هدف به هر جاییش بخوره! باید از خود گذشته باشه و جونش هم واسه ش مهم نباشه!

2- آیا با منشورِ اخلاقی فدراسیونِ کوییدیچ آشنایی دارید ؟! چند خط توضیح دهید!!

شما چند عدد آدم گولاخ فرض کنین با کلاه مشکی و سیگار برگ به لب! یه چی تو این مایه ها () ! اینا به همراه یه منشور خیلی بزرگ که هنوز بین جادوگرا و مشنگ ها سرش اختلاف هست که کدوم اینو بوجود آوردن وارد صحنه میشن!

یعنی چی؟ یعنی اینکه هر بازیکنی که میخواد روز مسابقه بره تو زمین اول باید از این منشور عبور کنه! نه یعنی منشور باید ازش عبور کنه! خب نه دقیقا باید نوری که از منشور عبور میکنه از این آدم عبور کنه!

بعد این نور میره میره میره میخوره به یه دیوار و بوفــــــــش یه صحنه رو دیوار ظاهر میشه! این صحنه کارنامه ی بازیکن مورد هدف رو رو میکنه جلوی این آقایون! این بازیکن اگه قبل از مسابقه حرف بد زده باشه اینجا معلوم میشه! اگه ناخالصی تو بدنش پیدا بشه هم معلوم میشه! کلا نمیتونه کسی رو گول بزنه!

البته اگه یکی بتونه قبل از استفاده از منشور روی منشور جوهر بریزه این منشور ما قاطی میکنه و دیگه خوب نشون نمیده ظاهر و باطن بازیکن رو!



3- بهترین آرزوی کوییدیچی شما چیست ؟!

بهترین آرزوی کوییدیچی من اینه که اول بین هر دو تیم دعواهای هیجان انگیز اتفاق بیفته و تماشاگرانی همچون من کلی بهشون خوش بگذره! هر تیم به اون یکی هوارتا گل بزنه و اون تیمی که من دوست دارم برنده بشه و گوی ذرین رو بگیره!

4- خود را در قالبِ بهترین مهاجمِ کوییدیچ توصیف کنید!!

من دوست داشتم یه جستجوگر باشم، ولی چون تو همه ی پست ها قابلیت های خوبی دارم اجازه دادم یکی دیگه جستجوگر بشه و من مهاجم بشم.

تو همه ی بازی ها یه مهاجم عالی بودم و کاپیتان بعد از هر بازی شام مهمونم کرده!!

من انقدر چست و چابکم که هیشکی نمیتونه از دست من در بره! انقدر هم قابلیت دارم که تو هر بازی یکی از قابلیت هام رو میشه!

همه ی تماشاگرا تو بازی چشمشون دنبال منه و اصن به بازی توجه ندارن، از بس که مهاجم خوبی هستم همه عکس منو رو لباساشون دارن!

با انعطاف خیلی خوبی با دوست قدیمیم (جارو) تو هوا خودمو به نمایش میذارم و حمله میکنم هی هی !

بازم بگم؟


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۱۳ ۲۱:۲۰:۲۸

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۰
#22
رز و لینی بعد از تعظیم کوتاهی به لرد از آنجا خارج شدند.

بیرون ِ آپارتمان مذکور

رز شروع کرد که زنگ رو بزنه که لینی دستش رو تو هوا میقاپه و با اخم نگاهش میکنه.

- باز دیگه چی شده؟

- هیچی فقط این کارت یکم غیر حرفه ای بود! درس اول! یه مرگخوار هیچوقت دشمنش رو دست کم نمیگیره حتی اگه اون یه مشنگ باشه!

رز چشماش رو تو حدقه میچرخونه و با لینی یه جایی رو برای پنهان شدن پیدا میکنن و منتظر میمونن تا سرنخی از فرد مورد نظرشون پیدا کنن.

چند دقیقه بعد چند مرد سیاه پوش با عینک های دودی از ساختمون بیرون میان و یه پیرمرد داغون و زخمی رو با اردنگی میندازن اونور و دوباره وارد ساختمون میشن.

پیرمرد وسط پیاده رو از درد به خودش میپیچه و لینی و رز فرصت رو غنیمت میشمرن و به طرفش میرن و کشون کشون به مخفیگاه قبلیشون میبرن.

رز با کمی جادو موقتا درد های پیرمرد رو خوب میکنه و برای اینکه به چیزی شک نکنه طلسم فراموشی رو روش به کار میندازه.

بعد از اینکه حال پیرمرد خوب به نظر میرسه لینی شروع به پرسیدن میکنه: اون مردا برای چی زدنت؟

پیرمرد خوب به اون دو تا نگاه میکنه و میپرسه: شماها کی هستین؟

رز یه بار دیگه چشماشو میچرخونه و میگه:مثل اینکه نمیشه بدون جادو با این مشنگا صحبت کرد!

چوبدستیش رو به سمت پیرمرد میگیره و طلسم هیپنوتیزم رو روش پیاده میکنه.

- خب حالا بگو اون مردا واسه چی داشتن تو رو میزدن؟

پیرمرد به صورت اسلوموشنی میگه: چون من به اون خیانت کردم!

لینی ابروهاش رو بالا میبره و میپرسه: اون کیه؟ چی کاره س؟

- الکس فیلر! از سران مافیا! خیلی سنگدله. تا حالا هیچکس نتونسته از دستش جون سالم به در ببره! اسمش تو پر قتل ترین آدمای دنیا ثبت شده!

پیرمرد از ترس به خودش میلرزه و لینی و رز با نگرانی به همدیگه نگاه میکنن و شکست خورده به سمت خونه ی ریدل راه می افتن تا این خبر رو به اربابشون بدن ...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۰
#23
نصف شب - خانه ی گریمولد

- پروفسور! پروفسور! پروفسوووور!

دامبلدور به زور چشمانش را باز کرد و کور کورانه روی میز بغل تختش دنبال عینک نیم دایره ایش گشت و بعد از یافتنش آن را به چشم زد و روفوس را مقابل خود دید.

- چه خبر شده پسرم؟ داشتم خواب خواهر عزیزم رو میدیدم.

روفوس روی صندلی کنار در نشست و گفت: من طبق معمول داشتم مرگخوار ها رو زیر نظر میگرفتم که چیزایی که متوجه یه چیز عجیبی شدم!

موضوع به نظر دامبلدور جالب آمد و روی تخت راست نشست و چشمانش را باریک کرد: خب، ادامه بده ...

- پروفسور! یهو دیدم لرد و مرگخواراش به همراه تعدادی آدم دیگه که روی سرشون کیسه ی سیاه کشیده شده بود دم خونه ریدل آپارات کردن!

دامبلدور لحظه ای فکر کرد و گفت: یعنی اون آدمایی که باهاشون بودن گروگان بودن؟

- نمیدونم! باید یه جلسه ای با محفلیا بذاریم. اوضاع خوب نیست ...

فردا صبح - خانه ریدل

مرگخواران با صداهای عجیبی مانند زوزه هایی از درد از خواب بیدار شدند.

لرد با نارضایتی نجینی را کنار زد و گفت: چه اتفاقی افتاده؟ مگه قرار نبود ساعت 9 حمله کنیم؟ الان تازه خورشید در اومده که!

به زور از تخت پایین آمد و نزد دیگر مرگخواران رفت.

با کمال تعجب زامبی ها را دید که دستانشان را جلوی صورتشان کشیده بودند و انگار از درد صورتشان در هم پیچیده بود. رز به سرعت در حال کشیدن پرده های خانه ی ریدل بود.

لرد که هنوز نفهمیده بود چه خبر است گفت: چی شده؟

لینی با ترس جلوی اربابش رفت و پاسخ داد: ارباب! زامبی ها به نور حساسن! به محض اینکه خورشید بالا اومد اونا از درد نالشون شروع شد!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰
#24
تدریس جلسه ی سوم ماگل شناسی

جلسه ی سوم بود و دیگه برای همه هم کلاس عادی شده بود و هم استاد و هم درس و هم حتی مشنگا!

کلاس ساعت ده و ده دقیقه ی صبح شروع شده بود و با این حال دانش آموزان خواب آلود بودند و هر کدام یا سرشان روی میز ها بود یا نشسته در حال چرت زدن بودند.

- اهههههم

صدای بالا مربوط به حنجره ی لونا بود در جهت متوجه کردن حواس ها به خودش!

- فصل سه صفحه ی 100 رو جلوی خودتون باز کنید و بدون اینکه به صفحه نگاه کنید به من توجه کنید!

صدای ورق خوردن های کتاب نسبتا قطور ماگل شناسی به گوش میخورد و بعد از دقایقی مقابل همه صفحه ی 100 کتاب باز بود.

- درس سوم ماگل شناسی درباره ی شیوه ی درس خوندن مشنگ هاست!

این موضوع کمی تا قسمتی برای دانش آموزان جالب به نظر میرسید به همین دلیل تصمیم گرفتند امر مفید و جالب خوابیدن را به وقت دیگری موکول کنند و دست به چانه به استادشان نگاه کردند.

- دانش آموزان مشنگی هم مثل شماها در محلی به اسم مدرسه درس میخونن! مقطع های مختلفی رو میگذرونن و مدرکشون رو میگیرن و یا کار میکنن یا کهنه ی بچه میشورن!

اولین مقطع " دبستان" هست و دومین مقطع "راهنمایی" و سومین مقطع "دبیرستان" هست! هر کدوم از این مقطع ها هم تقسیم میشن به چند زیر مجموعه که من حوصله ندارم بیشتر از این توضیح بدم چون تو کتاب ذکر شده! بعد از مقطع دبیرستان اونا وارد دانشگاه میشن که بستگی به رشته شون سال هایی رو که باید بگذرونن فرق میکنه.

همونطور که میدونین درس هایی که شما میخونین کاملا با درس هایی که اونا میخونن فرق میکنه!

کلا بهتون پیشنهاد میکنم اصلا به سمت مدرسه های مشنگی نرین چون تنبیه هایی هم که براشون در نظر گرفته میشه خیلی زجر کشانه ست!

درس امروزتون بیشتر حالت تحقیقی داره و من زیاد لازم نیست توضیح بدم! پس بهتر کلاسو تموم کنیم!

تکالیف:

1- یه دانش آموز مشنگی رو در نظر بگیرید! گرفتید؟ حالا یه روز طاقت فرسای مشنگی در مدرسه رو براش بنویسید! (20 نمره)

2- پنج تا از کتابای مشنگ ها در هر مقطعی که دوست دارید رو بنویسید و درباره ی هر کدوم توضیح بدید ( 5 نمره)

3- سه نمونه از تنبیهاتی که یه استاد مشنگی برای دانش آموزش در نظر میگیره رو بنویسید ( 5 نمره)


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۴ ۱۶:۱۹:۵۵

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰
#25
نمرات جلسه ی دوم ماگل شناسی

گریفندور:

آماتا: 7 + 10 + 13 = 30


جینی ویزلی: 7 + 10 + 13 = 30


لی لی لونا پارتر: 7 + 10 + 13 = 30

تعداد شرکت کنندگان: 3 نفر

جمع نمرات گریفندور: 31


راونکلاو

لینی وارنر: 7 + 10 +13 = 30


آندرومدا بلک: 7 + 10 + 13 = 30


تعداد شرکت کنندگان : 2 نفر

جمع نمرات راونکلاو: 30


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰
#26
نمرات جلسه ی دوم ماگل شناسی

گریفندور:

آماتا: 7 + 10 + 13 = 30

توضیحات: حرف دل ِ منو زدی درمورد سوال 1 باید بگم مشنگای کمی میدونن چرا به تخته سبز(!) میگن تخته سیاه! و این خیلی عجیبه!

نقل قول:
شرمنده استاد اینجا کلاس ماگل شناسیه دیگه!؟؟ آخه دیگه نوشتن بیوگرافی یه جادوگر اصیل مثل حکیم ممد گیلبرت بیک(!) که معرف همه ی جادوگرا و بعضا ماگلا هست چه ضرورتی داره !؟؟ ygrin:


شما تا حالا با استادای مشنگ (واقعی هاشون که واقعا مشنگن) سر و کار نداشتین؟ اونا همیشه دقیقا بیوگرافی که واسه شاعرای کتابی به اسم ادبیاتشون هست رو هم به دانش آموزا تو امتحاناشون میدن با اینکه همه میدونن فردوسی کیه! من سعی کردم یه استاد میگل شناسی واقعی باشم، به شیوه ی خود مشنگا!

خیلی زیبا جادار مطمئن بود! مگه من نگفتم در حد یک خط در مورد اون ستاره های مشنگا؟ سرپیچی از حرف استاد؟ دفعه ی دیگه حتما کم میشه از نمره!


جینی ویزلی: 7 + 10 + 13 = 30

توضیحات: سوال یکت منو به شدت یاد درس زمین شناسی مشنگا انداخت!

لی لی لونا پارتر: 7 + 10 + 13 = 30

تعداد شرکت کنندگان: 3 نفر

جمع نمرات گریفندور: 31


راونکلاو

لینی وارنر: 7 + 10 +13 = 30

توضیحات: به خاطر ذکر کردن "مستر بین" و "خرس گرامیش " نزد من مقام خودشیرین ِ کلاس رو کسب کردی!

آندرومدا بلک: 7 + 10 + 13 = 30

توضیحات: سرطان یه مریضی خیلی شایع بین ماگل ها هست که خودشون میگن به دلایل خیلی زیادی ممکنه به این مریضی مبتلا بشن ولی پزشکان جادوگر تازگی ها کشف کردند که ماگل ها به دلیل اصیل نبودنشون دچار این بیماری میشن و سال ها هزاران نفر به دلیل این بیماری جونشونو از دست میدن و این باعث از بین رفتن نسل ماگلا میشه!! برای توضیحات بیشتر به دفترتون میام!

تعداد شرکت کنندگان : 2 نفر

جمع نمرات راونکلاو: 30


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۴ ۱۶:۱۵:۵۶
ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۴ ۱۶:۱۶:۴۱
ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۴ ۱۸:۴۷:۰۷

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
#27
دختر نیم نگاهی به معجون میندازه و روشو به سمت رز میکنه تا چیزی بگه ولی رز با نگاهش به دختر میفهمونه که 2 راه بیشتر نداره! 1- یا باید معجونو بخوره 2- یا راضی بشه معجونو بخوره! دختره با اکراه معجون رو سر میکشه.

رز کسانی رو که اطراف دختر رو گرفتن پراکنده میکنه و تا کمر خم میشه و با دقت به دختر نگاه میکنه. یه سری اتفاقات برای دختر می افته، رنگ صورتش بین سبز و قرمز و صورتی و زرد گردش میکنه و حالت هایی بهش دست میده و سرانجام به حالت عادی برمیگرده!

رز ابروهاش رو میده بالا و بیشتر به دختر نزدیک میشه.

- حالت خوبه؟

دختر صدایی شبیه "اوهوم" از خودش بیرون میده.

رز برای اینکه مطمئن بشه معجون اثر کرده شروع به سوال کردن میکنه.

- من کیم؟

دختر به پهنای صورت میخنده: بز؟

- هممم... با اینکه به من توهین کردی ولی خوبه! تاییدی! برو رد کارت!

ساعتای بعد

رز لیوان رو شوت میکنه طرف لینی: لینی بگیرش!

- چیو بگیرم؟

- معجونو دیگه! بدش به لرد!

- چرا من؟ خب بده یکی دیگه بده به لرد!

رز که حوصله ی بحث نداره خودش لیوان حاوی معجون رو برمیداره و به سمت اتاق لرد راه می افته.

پشت اتاق لرد

- سرورم؟

- بیا تو رز! قبل از اومدنت بهتره گوشزد کنم صداتو از حالت جیغ ویغی دربیاری ارباب گوشاش اذیت میشه!

رز با خوشحالی در رو باز میکنه و وارد اتاق لرد میشه. لرد رو در حالی که روی تخت لم داده و نجینی رو انداخته دور گردنش به رز با بیتفاوتی نگاه میکنه.

- ارباب براتون نوشیدنی آوردم!
- آه رز! ارباب واقعا تشنه بود! اون نوشیدنی رو نزدیکتر بیار ...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: شهر لندن
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
#28
نزد لرد و مرگخواران چشم انتظار

لرد با زبانش لب هایش را تر کرد و این نقطه ی امیدی برای مرگخواران مبنی بر به سخن آمدن لرد بود. پس مشتاقانه سرشان را جلو آوردند و نفس کشیدن را برای لرد سخت کردند!

- آ ه ه ه ه ... ایوان تو باز به اون دندونای فسیلت مسواک نزدی؟ خفمون کردی!

چهره ی بیرنگ و استخوانی ایوان گلبهی شد و سرش را عقب کشید.

لرد دستی به چانه ی درازش کشید و گفت: هممم ... خب من فکرامو کردم! و به این نتیجه رسیدم که من خیلی لردم! اربابم! سرورم! محشرم! از همه سرم! خفنم! گولاخم! معرکه م! ...

حضار:

- خفن ترین کاری که از انجامش لذت بردم همین فرستادن اون طلسم معروف به کله زخمی و کشتن جینی و جیمز بود! آه! اون کار من یه فاجعه ی تاریخی بود!

بلا که از به یاد اوردن آن اتفاق بسیار خشنود شده بود رو به اربابش گفت: ارباب! شما محشرین! اصلا شما باید سلطان دنیا باشین! ارباب دیگه چی؟ از بقیه کارای خبیثانه تون بگید!

لرد مشتاقانه ادامه داد: یا همین دامبل ...

لرد با آب و تاب داشت صحنه های دلخراش و جاه طلبانه ی جنگ هایش با دامبلدور را توضیح میداد و گوش ها و چشمان مرگخواران مجذوبانه جلب اربابشان شده بود و هیچ متوجه نشده بودند که سیبل در حالی که چمدانش را روی سرش گذاشته با نوک انگشتانش آهسته به سمت خروجی خانه ریدل میرود ...


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۰ ۱۲:۴۹:۲۴

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
#29
تکلیف کلاس پیشگویی - گوی بلورین بردارید و به پاتیل درزدار برید و سعی کنید از طریق پیشگویی کسب درآمد کنید!

- آره .. من باید کمک خرج خونواده م باشم. بابام که از صب تا شب داره توهم میزنه و مامان هم که بعد از به دنیا اومدن من از رو یه تسترال افتاد مرد. من باید بتونم خرج خونواده مو بدم. همین روزاست صاب خونه من و بابا و خرت و پرتامونو شوت کنه بیرون و ما دیگه جایی برا زندگی نداریم...

لونا در حالی که این جمله ها رو توی ذهنش میگفت سعی میکرد به خودش بقبولونه که برای به دست آوردن پول باید هر کاری بکنه! حتی اگه اصلا از کاری که میکنه سررشته نداشته باشه. حتی اگه اون کار ... پیشگویی باشه!

او اصلا از پیشگویی چیزی سرش نمیشد. وقتی هم که تو هاگوارتز درس میخوند باباش میگفت اینا همش مزخرفه و کسی نمیتونه آینده رو پیشبینی کنه و اینا همه ش تجارته! علاوه بر اون استادشون هم که اون زمان لودو بگمن بود کلا با شخص خودش درگیر بود و گیج میزد سر کلاسا.

فکر های بیخود رو از سرش دور کرد و پاپیون لباسش رو محکم کرد. از گنجه ی مامانش یه لباس شبیه لباسای چینی پیدا کرده بود و یه خط چشم خیلی مشکی که باعث میشد بیشتر شبیه پیشگوها بشه.

مکانی که قرار بود توش پیشگویی کنه هم خیلی سنتی بود. یه تُشک پشتی به سبک ایرانی (!) وسط اتاق کوچیکی پهن کرده بود و میز نسبتا گردی رو هم مقابل خودش گذاشته بود و یه گوی شیشه ای که از لندن خریده بود هم روش گذاشته بود. کلا فضا معنوی بود و از هر وری دود می اومد بیرون!

صداش رو کمی تغییر داد و تصمیمش رو گرفت: بیا تو!

شخص بلافاصله بعد از شنیدن اجازه ی لونا وارد شد. دود آنقدر زیاد شده بود که به خوبی نمیتونست صورت لونا رو ببینه.

- تو مردی یا زن؟

صدای قورت دادن آب دهنی شنیده شد: من .. من .. دخترم!

- بسیار خب. بشین مقابل من.

دختر بدون اینکه بفهمه داره کجا میشینه شانسکی درست مقابل لونا نشست. لونا جلوتر رفت و گوی رو در دست گرفت. ناخن های مصنوعی که زده بود بیشتر شبیه جادوگر های بدجنس کرده بودش تا پیشگو!

لونا سعی کرد طبق برنامه ای که از شب قبل ریخته بود جلو برود: من تو این گوی میبینم که تو الان به شدت ترس بهت وارد شده و دلت میخواد هر چه زودتر از آیده ت باخبر بشی.

من توی طالع تو یه پسر خوشتیپ با قد بلند و موهای مشکی و هیکل کاملا ورزشی میبینم که همین امروز بهش بر میخوری البته توی لباس کارش، من تو طالع تو یه چیزی که مربوط به پول میشه هم میبینم، والبته یه ناراحتی کوچیک! همه ی اینا همین امروز اتفاق می افته ...


دختر بعد از مکث تقریبا طولانی لونا فهمید پیشگویی تموم شده. پس کیف پولش رو برداشت و پول ها رو برداشت و روی میز گذاشت.

سپس از فضای اون اتاق بیرون اومد و به سمت ماشینش رفت. بله ... قبض جریمه ی ماشین را روی شیشه دید و یاد پیشگویی افتاد "یه چیزی که مربوط به پول میشه هم میبینم" درست بود این جریمه برای او یک "ناراحتی کوچک" درست کرده بود! سپس مقابل خود مرد آرزوهایش را دید! همانی که چند دقیقه پیش لونا درباره اش صحبت کرده بود "یه پسر خوشتیپ با قد بلند و موهای مشکی و هیکل کاملا ورزشی میبینم که همین امروز بهش بر میخوری" و درست در لباس کارش، یعنی پلیس! که داشت به او لبخند میزد!

لونا همزمان با لبخندی بر لب داشت صحنه های هماهنگ شده را از پشت پنجره ی اتاق میدید!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۰
#30
امتیازات جلسه ی اول کلاس ماگل شناسی


گریفندور

جینی ویزلی: 22
هری جیمز پاتر: 30

جمع نمرات: 26




راونکلاو

چو چانگ: 26
لینی وارنر: 30
آماندا بروکل هرست: 30

جمع نمرات: 30



اسلایترین:

لی لی لونا پاتر: 29

جمع نمرات: 15


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۱۷ ۱۲:۳۸:۰۸
ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۱۷ ۲۳:۲۷:۱۱

Only Raven !


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.