لرد سیاه با دقت به حرفهای تریلانی گوش میکرد و در فکر فرو رفته بود و تریلانی همچنان ادامه میداد:
- یه نقطۀ کبود کنار اون طاوس ماده هست یعنی که طاوسه شوور (شوهر) داره و شوما باهاس اول اون شووره رو سرو ته کنین...
لرد سیاه به طور مرموزی به فنجان قهوه ای که وارونه روی میز قرار داشت، خیره شده بود و تریلانی همچنان وراجی می کرد:
- یه خط سیاه کنار اون نقطۀ کبود هست که نشون میده شووره یا بای دار زده بشه یا نجینی یه لقمل چپ کندش... بعدشم... طاووسه پرهاش قر و قاطی داره یعنی یه جورایی آدمو یاد یه زن مو فرفری میندازه... آخی... بیچاره رودولف! خلاصه ارباب شما باید هرچه سریعتر اون پیری رو بکشین و رودولف رو بدین نجینی بخوره و عاشق بشین.
لرد سیاه با حالت بیزاری به تریلانی نگریست و متوجه برق سیاهی که در چشمان بلاتریکس بود، نشد. به شدت در فکر فرو رفته بود و سرانجام تصمیم گرفت سکوت مخوفش را بشکند:
- هممم... می بینم که یه قسمت هایی رو درست گفتی سیبل... بله... من قراره دامبل رو بکشم و قراره عاشق یه زن موفرفری بشم که دست برقضا شوهر هم داره. ولی کی گفته اون شوهر رودولفه؟
خلق حاضر با چشمانی از حدقه بیرون زده، به لرد زل زده بودند. تریلانی با لکنت گفت:
- ولی ارباب! برای عاشق شدن که نمیگن «قراره عاشق بشم»!!! کار دله... زبون آدمیزاد که حالیش نیس تا بخواد قرار و مار بذارن سرش! بعدشم... ما موفرفری دیگه ای غیر از بلا نداریم توی سایت! ام... ببخشید... توی دنیای جادویی!!!
لرد سیاه پوزخند زد:
- وقتی پای مصالح لرد سیاه پیش میاد، دنیای غیر جادویی هم باید در خدمتش قرار بگیره. من تصمیم گرفتم عاشق ملکۀ گوگوریو بشم تا همۀ قدرت دنیای جادو و غیر جادو در دستان من قرار بگیره. حالا درسته که موهاش اصن فرفری نیس ولی میشه بهش گفت که بره سلمونی و فر موهاشو درست کنه.
بلا با ناامیدی نالید:
- ولی ارباب... توی عشق که اینجور حساب و کتابا راه نداره. پس شما ابدا عاشق اون ملکه نیستید...
لرد سیاه پوزخندی زد:
- یادت باشه بلا... عشق یه چیز مسخره هست که دامبل محفلیا رو باهاش گول می زنه وگرنه وجود خارجی، عقلی، ملی و هیچی دیگه ای نداره. همه چیز باید به صلاح برنامه های لرد سیاه باشه. حتی عشق.
و حالا چون شما همه مرگخوارای وفادار من هستید، بهتون دستور میدم اون پادشاه و ملکه رو به اینجا دعوت کنین و طوری که ملکه مشکوک نشه، سر پادشاهش رو توی همین کافه زیر آب کنین... و تو بلا! چون حاضرجوابی تو اثبات شده، موظفی طوری با همسر آیندۀ من برخورد کنی تا مطمئن بشی جوابش به خواستگاری، مثبت خواهد بود.
بلاتریکس افکار شریرانه ای همچون انواع طلسم های کروشیو را در سر می پراند ولی امیدش با آخرین جملۀ لرد سیاه به باد رفت. وی دستور داد:
- به جز طلسم فرمان، اونم به سود خواسته های من، هیچ طلسم سیاه دیگه ای جلوی اونا نبینم. مفهومه؟
چه کسی جرات داشت تا در مفهوم بودن این عبارت شک کند؟