هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
#21
سلام

بله لرد سیاه عزیز. من فکر می کردم قصد گودریک بی احترامی بوده و اینطور که شما و خود ایشون اشاره فرمودید، چنین قصدی نبوده.

منم وکیل یاکسلی نیستم. کما اینکه همین یکی دو باری که اومدم به سایت و چت باکس رو خوندم، به نظرم رسید که ایشون رفتار مناسبی درکل نداشتن که البته:

1- به من ربطی نداره.
2- می تونه ناشی از تازه وارد بودن ایشون و آشنا نبودنشون با جو سایت و بچه هاش باشه.

من یک صحبت کلی رو خواستم مطرح کنم و اونم دلسرد نکردن بچه هایی هست که تازه توی سایت عضو میشن و دلشون می خواد فعالیت و تفریح سالمی داشته باشن.

خوب... گودریک عزیزمون هم قلب پاکی دارن و هم (فکر کنم) سن و سال چندانی ندارن و مطمئنم (البته الان) که هیچ قصد و نیت بدی نداشتن و قصد ایشون هم تفریح سالم و بالا بردن کیفیت تاپیک بوده. به همین دلیل هم تحسینشون می کنم.

ممنون از رسیدگی و دقت نظر هردوی شما.

موفق باشید.



Re: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰
#22
سلام بر لرد سیاه و گرانقدر

دوست ندارم بعد صد سال و اندی که برگشتم، توی کار کسی دخالت بکنم یا بدجنسی راه بندازم یا خـــــــــــــــــــیلی سیاه بشم که ملت دوده بخورن! ولی یه نگاهی داشتم (به یاد جوونی ها) به تاپیک های خانه ریدل مینداختم که متوجه شدم مث اینکه رسم زمونه عوض شده!

تاپیک در بحبوحه سیاهی رو خاطرتون هست؟

دیدم یکی از بچه های تازه وارد یه پست زده و یکی از نسبتا قدیمی های عزیز که ناظر انجمن هم هست، صرفا چون حوصله نداشته پست نویسنده قبلی رو بخونه، اونو کاملا نادیده گرفته و بدون اینکه سوژۀ قبلی رو تموم کنه، سوژه جدید داده!!!

رسم سایت تا این حد تغییر کرده؟ هرچقدرم یه تازه وارد، ناشی باشه و بد پست بزنه باید یه قدیمی اینطوری رفتار کنه؟ حالا فرض کنیم اون تازه وارد، خیلیم رو اعصاب باشه! خوب که چی؟ همه ماها یه زمانی تازه وارد و رو اعصاب بودیم. اگه قرار بود با ما هم اینطور رفتار بشه، اونقدری توی سایت نمی موندیم که اسم "قدیمی" رومون بذارن!!!

لطفا یا من، و یا اون عزیز سوژه زننده رو از اشتباه در بیارین. ممنون میشم. (قرار نیس واسه لرد سیاه شکلک قلب بذاریم وگرنه میذاشتم تا اغفال بشین. )


ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۰ ۲۳:۰۲:۵۹


Re: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹
#23
سیبل: سرورم...خوابی دیدم، مکمل فال قبلی شما... کاملش میکرد... اگر از ان پیروی نکنید عاقبتی بدتر از دفعه قبل در انتظارتان خواهد بود...

لرد سیاه با خونسردی چوبدستی خود را بیرون آورد، ورد سایلنسیو را زمزمه و شر سیبل را از سر خود باز کرد. با کمال خونسردی رویش را به طرف مترجم گرداند و گفت:
- از طرف من از ملکۀ زیبا و همسر گرانقدرشون عذرخواهی کنید که بیشتر از این نمی تونم همراهیشون کنم. این مرگخوار من دچار توهم شده و من به عنوان اربابش می خوام بیماریش رو مداوا کنم.

ملکۀ گوگوریو کلمات نامفهومی را بلغور(بلقور؟!؟!) کرد و مترجم برگردان حرف او را چنین ادا نمود:
- اوه! شما چه ارباب مهربان و دلسوزی هستید. اگه جناب پادشاه گوگوریو هم می تونستن به اندازۀ شما دلسوز مردمان ما باشن الان گوگوریو کل کره رو تصرف کرده بود.

پادشاه گوگوریو با خشم به ملکۀ خودش می نگریست و لرد متوجه شد که نقشۀ مهربان نشان دادن خودش را (که نارسیسا به مدت یک هفته برای تعلیم آن به لرد، وقت گذاشته بود) به خوبی اجرا کرده است. سیبل به دستور لرد و پشت سر او به داخل عمارت خانۀ ریدل بازگشت و آنجا بود که طلسم سکوت از دهانش برداشته شد. با برداشته شدن طلسم، صدای جیغ سیبل تریلانی در عمارت پیچید:
- جـــــــــــــیـــــــــــــــــــغ!!! مرده زنده شده... مرده زنده شده...

و با انگشت به رودولف که گوشه ای نشسته و ناخن هایش را می جوید اشاره کرد. لرد سیاه با بی حوصلگی، طلسم سکوت را دوباره بر دهان سیبل زد و آنی مونی که کنار رودولف نشسته بود توضیح داد:
- سم اشتباهی توی غذای رودولف ریخته شده بوده، خود سم هم اشتباهی بوده و به جای کشتن، مرض ناخن جویدن رو به جون قربانی مینداخته! اینه که الان رودولف تمام ناخن های دست هاشو تا ته جویده و به زودی نوبت ناخن های پاهاش میشه که بجوه.

هنوز حرف آنی مونی به پایان نرسیده بود که رودولف جوراب پای راست خود را درآورد و به زور پایش را تا دهانش بالا کشید و از ناخن شست پایش شروع کرد!

سیبل:

لرد سیاه دوباره به سیبل اجازۀ صحبت داد و اینبار با خشونت به او گفت:
- حرفتو بزن ببینم. وای به حالت اگه این بار پیش بینی چرندی رو به ریش نداشتۀ من ببندی.

سیبل کمی مکث کرد تا تمام شجاعت خودش را به دست آورد و گفت:

(باقیش با نفر بعدی )



Re: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹
#24
اهم... اهـــــــــم... اهیـــــــــــــــــــم! (این یه سرفۀ خشک و به شدت خشن بود!)

یا لرد (آقا ما دیگه مرگخوار نیستیم پس مای لردمون، مای لردمون نیس و میشه یا لردشون. )

خلاصه... یا لرد! ما بسی چند ملول گشته ایم و از سر و کله زدن با رعایایمان خسته گردیده ایم و مایلیم یک پیشنهاد دوئل اینجا از خود به در نماییم. بلکه کمی سر حال بیاییم و جگرمان جلا یابد. (آخر یارانه ها به زودی کنسل گشته و روغن جلا نیز گران خواهد شد، درنتیجه در فاز صرفه جویی به سر می بریم)

معهذا... چون به تازگی در این مملکت، غریب افتاده ایم و کسی را نمی شناسیم (مملکت جادوگران را می گوییم) فلذا درخواست دوئل خویش را در بطری دهان تنگی نهاده، چوب پنبه اش را بسته و آن را در دریای تاپیک دوئلستان شما می افکنیم، بلکه به دست صاحب دوئل برسد. حالا هرکی بود، به ما چه! ما فقط یک رقیب می خواهیم و یک دوئل.

منتهای مراتب چون ما بسی کلاسمان بالاست (ملکه هستیم دیگر خیر سرمان!) و وقتمان به امور رعایا صرف گشته است و می شود، فرصت حضور در این مملکت (جادوگران یعنی!) را آنقدرها که لازم است نداریم، مهلت دوئلمان را اگر بسی بسیار زیاد در نظر بگیرید، به اندازۀ لزوم حال می دهد!

باقی بقایمان، جانتان (اهم... چیزه... جانشان! یعنی رعایایمان و رعایای جادگر و ساحره، بلانسبت شما) فدایمان!

اهم!



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ جمعه ۳۰ مهر ۱۳۸۹
#25
فک کنم این قضیۀ ساعت سایت اونقدر برای مگی عزیز مهم بوده که مجبور شده 7 بار بگه. چرا به حرفش گوش نمیدید؟



Re: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۹
#26
لرد سیاه با دقت به حرفهای تریلانی گوش میکرد و در فکر فرو رفته بود و تریلانی همچنان ادامه میداد:
- یه نقطۀ کبود کنار اون طاوس ماده هست یعنی که طاوسه شوور (شوهر) داره و شوما باهاس اول اون شووره رو سرو ته کنین...

لرد سیاه به طور مرموزی به فنجان قهوه ای که وارونه روی میز قرار داشت، خیره شده بود و تریلانی همچنان وراجی می کرد:
- یه خط سیاه کنار اون نقطۀ کبود هست که نشون میده شووره یا بای دار زده بشه یا نجینی یه لقمل چپ کندش... بعدشم... طاووسه پرهاش قر و قاطی داره یعنی یه جورایی آدمو یاد یه زن مو فرفری میندازه... آخی... بیچاره رودولف! خلاصه ارباب شما باید هرچه سریعتر اون پیری رو بکشین و رودولف رو بدین نجینی بخوره و عاشق بشین.

لرد سیاه با حالت بیزاری به تریلانی نگریست و متوجه برق سیاهی که در چشمان بلاتریکس بود، نشد. به شدت در فکر فرو رفته بود و سرانجام تصمیم گرفت سکوت مخوفش را بشکند:
- هممم... می بینم که یه قسمت هایی رو درست گفتی سیبل... بله... من قراره دامبل رو بکشم و قراره عاشق یه زن موفرفری بشم که دست برقضا شوهر هم داره. ولی کی گفته اون شوهر رودولفه؟

خلق حاضر با چشمانی از حدقه بیرون زده، به لرد زل زده بودند. تریلانی با لکنت گفت:
- ولی ارباب! برای عاشق شدن که نمیگن «قراره عاشق بشم»!!! کار دله... زبون آدمیزاد که حالیش نیس تا بخواد قرار و مار بذارن سرش! بعدشم... ما موفرفری دیگه ای غیر از بلا نداریم توی سایت! ام... ببخشید... توی دنیای جادویی!!!

لرد سیاه پوزخند زد:
- وقتی پای مصالح لرد سیاه پیش میاد، دنیای غیر جادویی هم باید در خدمتش قرار بگیره. من تصمیم گرفتم عاشق ملکۀ گوگوریو بشم تا همۀ قدرت دنیای جادو و غیر جادو در دستان من قرار بگیره. حالا درسته که موهاش اصن فرفری نیس ولی میشه بهش گفت که بره سلمونی و فر موهاشو درست کنه.

بلا با ناامیدی نالید:
- ولی ارباب... توی عشق که اینجور حساب و کتابا راه نداره. پس شما ابدا عاشق اون ملکه نیستید...

لرد سیاه پوزخندی زد:
- یادت باشه بلا... عشق یه چیز مسخره هست که دامبل محفلیا رو باهاش گول می زنه وگرنه وجود خارجی، عقلی، ملی و هیچی دیگه ای نداره. همه چیز باید به صلاح برنامه های لرد سیاه باشه. حتی عشق. و حالا چون شما همه مرگخوارای وفادار من هستید، بهتون دستور میدم اون پادشاه و ملکه رو به اینجا دعوت کنین و طوری که ملکه مشکوک نشه، سر پادشاهش رو توی همین کافه زیر آب کنین... و تو بلا! چون حاضرجوابی تو اثبات شده، موظفی طوری با همسر آیندۀ من برخورد کنی تا مطمئن بشی جوابش به خواستگاری، مثبت خواهد بود.

بلاتریکس افکار شریرانه ای همچون انواع طلسم های کروشیو را در سر می پراند ولی امیدش با آخرین جملۀ لرد سیاه به باد رفت. وی دستور داد:
- به جز طلسم فرمان، اونم به سود خواسته های من، هیچ طلسم سیاه دیگه ای جلوی اونا نبینم. مفهومه؟

چه کسی جرات داشت تا در مفهوم بودن این عبارت شک کند؟


ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۸۹/۷/۲۸ ۲۲:۱۲:۱۰
ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۸۹/۷/۲۸ ۲۲:۲۳:۰۶


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۴:۱۷ پنجشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۹
#27
سلام

من به ندرت پیش میاد بی ادب بشم. فقط دو سه نفر نابغه تونستن منو وادار کنن همون چیزی که از دهنم درمیاد رو بگم. (مهم ترینشون سامانتاست. ) ولی الان می خوام حسابی بی ادب بشم.

جناب! چرا زورتون میاد پیغام شخصی های ملت رو جواب بدین؟ به عنوان مسئول دادگاه خانوادگی شما رو به دادگاه احضار کرده بودم تا به دعوی همسرتون "جینی ویزلی پاتر" رسیدگی بشه و ایشون طلاقشون رو از شما می خواستن... ولی دفعه بعد که آن شدم تو سایت چی دیدم؟

هان؟ چی دیدم؟؟؟

جنابعالی پیغام شخصی رئیس دادگاه رو بدون خونده شدن حذف کرده بودین!

اهانت به محضر محترم دادگاه از جانب هیچ کس، حتی وبمستر سایت (حتی اگه پسری باشه که زنده مونده ) پذیرفته نیست!

چه حرفی در دفاع از خودتون دارید که به زبون (یا قلم!) بیارید؟ (البته به جز کلمۀ ادبی "زرشک")

منتظرم.

ویرایش:

درمورد پرسشی که از عدم وارد عمل شدنتون در مسئلۀ ارزشی ها بیان شده، امکانش هست که شما به خاطر دفاع از حق مسلم ارزشی ها، قصد بلاک کردن یکی دو تا ناظر رو داشته بوده باشید و به همین دلیل و برای جلوگیری از خشونت احتمالی خودتون، وارد عمل نشدید؟


ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۲ ۴:۲۲:۰۸
ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۲ ۴:۲۵:۰۹


Re: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۰:۲۲ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۸۹
#28
آقا من کلا تکذیب می کنم و اینا همشون یه مشت حرف مفتن که وزغ ها و پاترها و دامبلدورها توی این مملکت رواج دادن و می خوان همه چیز رو به انحراف بکشونن.

اصن چطور یه وزغ که رول های بی ناموسی می نویسه، یا یه پاتر که روابط پدرش با دامبل مشکوک بوده، یا یه دامبلدور که اصولا خونواده شون یه موجود بی ناموس رو پرورش داده می تونن درمورد سرانجام غم انگیز یه کتاب حرف بزنن؟

اینا همشون توطئۀ عوامل صهیونیسته و تمامتون از خارجکی ها خط می گیرین و بسی با خس و خاشاک نسبت و پیوند دارین. (نوچ نوچ نوچ!)

غم انگیزترین قسمت کتاب که بسی اشک منو درآورد توی قطار هاگوارتز و در همون جلد یک کتاب شکل گرفت. زمانیکه یک نویسندۀ بی ارزش و ناشی و تازه کار، به راحتی از ملکۀ بزرگ آوالان گذشت و نه تنها توضیحی درمورد جزیرۀ زیبای اون و نوع حکمرانیش بر قلب و روح مردمش ننوشت، بلکه برای توصیف حالات جذاب و زیبای اون، به تصویرش بر روی یک کارت شکلات قورباغه ای ناقابل اکتفا کرد.

غم انگیزتر و دردناک تر و چندش آورتر از این صحنه در تمام عمر چند هزار سالۀ خودم ندیدم و نشنیدم!!!


ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۳ ۱:۳۸:۴۷


Re: ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۸
#29
آقا ناظر هاگوارتز کیه؟
من به ایشون رای میدم که خسته کننده ترین شغل دنیا رو داره و بابتش هیچ دستمزدی دریافت نمی کنه.



Re: بهترین نویسنده سال در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۸
#30
مورفین گانت همیشه نویسندۀ خوبی بوده ولی مدت زیادیه که توی سایت نقش زیادی ایفا نکرده (البته نمیشه از ایدۀ زیبای ایشون در انتخابات وزارت چشمپوشی کرد... ولی باشد که وزارت نباشد! )

نویسنده ای که در تمام مدت عضویت من در سایت بدون هیچ شیله پیله و با زیبایی تمام کارشو کرده، رول نوشته و هیچ وقت نه تنها سوژه ها رو خراب نکرده، بلکه خیلی وقتام نجاتشون داده، بارتی کراوچ پسر هست.

من به بارتی کراوچ به عنوان بهترین نویسندۀ سال در ایفای نقش رای میدم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.