تدریس جلسه اولبعد از ظهر جمعه بود و دانش آموزان خوشحال و خندان از اینکه امروز آخرین روز تدریس جلسه اول کلاس هاست به سمت دریاچه، جایی که قرار بود از این به بعد محل برگزاری کلاس مراقبت از موجودات جایی باشد، رهسپار بودند.
هوا آفتابی و دلپذیر بود. کنار دریاچه نسیم خنکی می وزید. تلالو نور خورشید بر سطح آب منظره دل پذیری را ایجاد کرده بود. هنگامی که دانش آموزان به آنجا رسیدند، سیریوس را دیدند که زیر درخت راش قدیمی نشسته و محو طبیعت رو به روی خود است.
سیریوس با شنیدن صدای پای دانش آموزان از جای خود برخواست. با لبخندی بر لب تک تک آنهارا از نظر گذراند. او ردایی سبز رنگ به تن کرده بود و زیر آن لباسی مشکلی پوشیده بود.
دانش آموزان در فاصله ای ده متری رو به روی دریاچه ایستادند. سمت راست آنها محوطه ای با حصار هایی چوبی محصور شده بود. ولی چیزی داخل آن نبود.
سیریوس به سمت آنها آمد و شروع به صحبت کرد:
- سلام خدمت همه شما دانش آموزان عزیز. ارشد ها و تازه وارد ها. از همه میخوام که بشینین روی زمین و فعلا به توضیحاتم گوش بدید.
دانش آموزان کیف هایشان را از روی کولشان برداشتند و بر روی چمن های خوشرنگ سبز و پرپشت نشستند.
- خب... من استاد بلک هستم. این ترم مراقبت از موجودات جادویی رو تدریس می کنم. امیدوارم که ترم خوبی رو داشته باشیم و بهمون خوش بگذره. مدرسه صرفا تکلیف و درس نیست.
نیش دانش آموزان باز شد:
سیریوس کماکان شیطنت های درونی اش را داشت. ادامه داد:
- مدیریت مدرسه خیلی اصرار داره که تدابیر امنیتی باید رعایت بشه! یه سری کتاب هایی هم پیشنهاد دادن. مثلا یکیش هست جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها! خب این کتاب خوبیه. مطالب خوبی هم داره و ما هم در جلساتمون از مطالبش استفاده می کنیم. اما من میگم شما باید با موجودات جادویی رو به رو بشین. لمسشون کنین. و بذارین اونها هم شمارو ارزیابی کنن! اما اول نیازه که به جواب این سوال برسیم که جانور چیست؟
پسری دستش را بالا برد (نکته: پسرا و دخترا پخش هستن، تفکیک صورت نگرفته. نکته مهمی هم نیست، هدف نشون دادن صمیمیت و جنبه بالای دانش آموزاست
) .
- بله؟ شما بگو.
- استاد، جانور یعنی موجودات گنده پشمالو با پاهای زیاد!
- آه... شما احیانا از خاندان ویزلی نیستین؟
- بله استاد، نتیجه رون ویزلی هستیم.
- مشخصه
بچه ها منظور ایشون عنکبوت های بزرگ مانند آکرومانتیولا هست.
سیریوس ادامه داد:
- جالبه بدونین وزارت سحر و جادو به هیچ تعریف واحدی از جانور نرسیده. هر تعریفی که گذاشتن، یه دردسری براشون درست شد. یه بار سانتور ها اعتراض کردن، یه بار مردم دریایی اعتراض کردن. خلاصه هر بار یه مشکلی پیش اومد. تکلیف اول شما برای جلسه بعد، همینجا معلوم میشه:
1- تعریف شما از جانور چیست؟ (5 نمره)مثلا یه بار گفتن هر موجودی که بتونه روی دو پا راه بره جانوره... از همه موجودات عجیب و غریبی که اومده بودن بگذریم، از اون غول غار نشین های 5 متری و مردم دریایی با صدای گوش خراش نمی تونیم بگذریم!
اما بریم سراغ بحث اصلی. کی میتونه به من بگه دو مورد از تمهیدات وزارت سحر و جادو برای پنهان کردن موجودات جادویی از دید مشنگ ها چیه؟ بله دوشیزه بلک.
لاکرتیا:
- ایجاد زیست گاه های امن، و استفاده از افسون دلسردی یا همون سرخوردگی.
ریگولوس کف کلاس پخش شد:
-
صرخوردگی
- بله آقای بلک؟ مشکلی پیش اومده؟
ریگولوس که به سختی جلوی خنده اش را گرفته بود:
- نه استاد... ادامه بدین.
- بله می گفتم. افسون سرخوردگی یا دلسردی، افسونیه که شما چوبدستی رو روی هر جایی از اون چیزی که میخواین از دید عموم مخفیش کنین میذارین و وردش رو به زبون میارین. اون وسیله یا شی یا هر چیزی که هست کم کم شروع به ناپدید شدن می کنه. اما حواستون باشه تاثیر این طلسم کمه و معمولا بین 2 تا 3 ساعت هست. و اما موجود جادویی امروز مورد بحث ما، ابوالهول هست. این جانور در طبقه بندی وزارت سحر و جادو جزء موجودات خطرناک به حساب میاد. اونها میگن که فقط متخصصین ورزیده می تونن بر ابوالهول غلبه کنن. اما من نظرم اینه که شما هم می تونین. ابوالهول ها موجودات منطقی هستن. سرشون مانند آدمیزاد ولی بدن شیر رو دارن. وظیفه شون نگهبانی از وسایل و اشیا و به طور کلی هر چیزی هست که مراقبت از اون بهشون محول شده. تا وقتی کسی قصد اذیت و آزار و دزدین اون وسیله مورد نگهبانی و به طور کلی تعدی به حریمی که واسشون تعریف شده رو نداشته باشه، با کسی کاری ندارن. بسیار هم باهوش هستن.
همان طور که سیریوس در حال توضیح بود، در محوطه ای که دورش حصار کشیده شده بود. پیکر هایی عجیب اندک اندک نمایان شدند. پس از چند لحظه که دیگر کاملا قابل مشاهده بودند، دانش آموزی فریاد زد:
-
ابوالهوووووووووووووووووووووووووووووول! ناگهان همگی از جای خود پریدند و شروع به جیغ زدن و دویدن به این طرف و آن طرف کردند. سیریوس که خنده اش گرفته بود به درخت راش تکیه داد و مشغول تماشای آنها شد.
ابولهول ها:
دانش آموزان:
ابوالهول1: مگم کا... اینا چرا عی طوری ان؟
ابوالهول2: ها عبول راس میگی! بعد به ما میگن هول! آقای استاد! عی بچه هات که از ما هول ترن که!
سیریوس که از خنده ریسه می رفت فریاد زد:
- برگردید! بیاید بابا! اینا اصلا به شما کاری ندارن که! هر کسی نیاد سر جاش نشینه 5 امتیاز از گروهش کم میشه!
با این حرف، همگی ساکت شدند و رو به روی سیریوس روی زمین نشستند.
- منکه بهتون گفتم اینا موجودات منطقی هستن. به کسی هم کاری ندارن تا وقتی اون چیزایی رو که گفتم رعایت کنین. و اما دومین تکلیفی که واستون در نظر دارم:
2- نفری یدونه از این ابوالهول هارو بر میدارین، روشون افسون سرخوردگی اجرا می کنین و می برین در شهر لندن پای پیاده دور دور می کنین. با توجه به جثه بزرگشون و اخلاقای خاص دیگه شون که با خلاقیت خودتون اونها رو اضافه می کنید، در رولی شرح بدید که چه اتفاقاتی در این بین رخ میده. ممکنه یکیشون یه دفعه یه چیزی ببینه که شبیه یکی از اشیایی باشه که قراره ازش حفاظت کنه، هر اتفاقی ممکنه بیفته. با توجه به اینکه با افسون دلسردی نامرئی هستن، مراقب باشید گمشون نکنید! (25 نمره)-----
استفاده لهجه خاص صرفا جهت شوخی بود. امیدوارم به کسی بر نخوره.
لطفا در تکالیف از این شوخی ها پرهیز کنید. تا حد کمش اشکالی نداره. شورش در بیاد نمره کم می کنم!