هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ویکتورکرام)



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۱
#21
درود!

منم خیلی کنجکاو هستم که جواب سوالی که روونا پرسیده رو بدونم.ما خودمون رو برای فعال کردن ایفای نقش به مرحله مرگ رسوندیم اما شما هنوز هیچ اقدامی نکردید.حتی به خودتون نیاوردید که اصلا حزب ما وجود داره.همیشه جوری رفتار میکنید که انگار ما وجود نداریم.ما کلی میایم پیشنهاد میدیم و انتقاد میکنیم،بعدش شما با یک خط همه چیز رو سرهم میارید.

حال فعالیت ندارید،حوصله این چیز هارو ندارید،احترامی به اعضا نمیخواین بزارید خوب خودتون رو راحت کنید و چهار نفر دیگه رو مدیر کنید.فکر میکنید بقیه هیچی نمیفهمن؟فقط خودتون هستید که همه چیز رو میفهمید؟

برید توی صفحات قبلی همین تاپیک بگردید که همین خود بنده چقدر پیشنهادهای مختلف دادم اما شما هیچ جوابی بهش ندادید یا اینکه با یک خط جواب دادن کار خودتون رو راحت کردید.نمیدونم،شاید قصدتون این نباشه.

خدا میدونه با بعضی از اعضای قدیمی سایت چیکار کردید که حالا هرچی التماسشون میکنم برگردن به سایت،حاضرن بمیرن اما دیگه برنگردن.من اینجا هرچی داد بزنم و گلوی خودمو پاره کنم،میدونم بازم فایده ای نداره.حداقل به همین چهار نفری که موندن احترام بزارید.فلان کس که شش سال سابقه فعالیت توی سایت داره و از همه چیز سایت خبر داره و مثلا نظارت یکی از انجمن های فسیل و بوقی رو میخواد این همه طولش میدید و آخرش بهش میگید نه.

بابا دوران سایت دیگه تموم شده.تورو خدا دیگه تمومش کنید.اینقدر دیکتاتور نباشید.هرکی هرچی میخواد بهش بدید بره دلش خوش شه.چرا اینکارارو میکنید آخه؟چرا فکر میکنید فقط خودتون درست میگید؟چرا به نظر بقیه احترام نمیذارید؟چرا وقتی یه نفر یه نظارت انجمنی رو میخواد یا حتی اصلا میخواد مدیر انجمن بشه،اینقدر پدرشو در میارید؟چرا همه رو فراری میدید؟چرا اینقدر حرف،حرفه خودتون هستش؟

نقل قول:
آیا فکر نمی کنید اگه یکم از قید و بندها آزاد بشیم راحت تر و موثر تر میتونیم فعالیت کنیم ؟!!


بابا یه سایت بوقی چقدر مگه ارزش داره که شما حاضر نیستید نظارت یکی انجمن هاشو به کسی بدید.خواهـــــــــش میـــــکنم،خواهش میکنم،خواهش میکنم،خواهـــــــــــش میــــــکنــم،بس کنید دیگه.یه کمی همه چیز رو ساده بگیرید.نمیخواد همه چیز رو پیچیده کنید.ب!!!!!

پ.ن:هزاران نفر قبل از من این حرفهارو زدن و خودشون کشتن اما به هیچ جایی نرسیدن.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۵ ۲۳:۴۹:۴۸
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۵ ۲۳:۵۶:۳۰
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۶ ۰:۰۸:۲۰

»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: پایگاه مرکزی ارزشی های خودگردان دوستدار ماهی مرکب
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۱
#22
ثولام!

مگان جان کسی گولاخ تر از شما توی سایت کسی نیست!

در ضمن تصمیمم عوض شد.به غیر از اینکه باید پست قبلی رو نقد کنی پست جدید هم باید نقد کنی.

بوووودرووووووووووود!


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۵ ۱۴:۵۰:۲۳

»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱
#23
»» کمیته ی ویژه ی احیای ایفای نقش ««

در راستای احیای سوژه شهید شده!!

بیست و چهار ساعت بعد:

-ایـــوان،اینکارو نکن،خواهش میکنم!این کار درست نیست.

در حالی که لینی این حرفهارا میزد،ایوان اشک در چشمانش جمع شده بود و به چشمان زیبای لینی زل زده بود.مدام سرش را به نشان ی رد کردن حرف لینی تکان میداد و میگفت:
-لینی،تو نمیتونی بفهمی،این باید اتفاق بیوفته!باید همه چیز تغییر کنه!

لینی که میدانست باز هم هرچه بگوید،ایوان کار خودش را انجام میدهد پس چشمانش را بست و آرزو میکرد که ای کاش هرگز به این هتل نمی آمد.لحظه ای نگذشت که همه چیز تیره و تاره شد.

لینی به سختی چشمانش را باز کرد و اطرافش را نگاه کرد.همه چیز را تیره و تاره میدید.به آرامی از روی فرش بسیار قدیمی که خیلی نو به نظر میرسید(!)بلند شد و در همان حالت گیجی شروع به قدم زدن کرد.کمی اونورتر از خودش ایوان و ریگولوس هم بی هوش بر روی زمین افتاده بودند.

سعی کرد اول ریگولوس را بهوش بیاورد اما نتوانست پس تصمیم گرفت ایوان را بهوش آورد.ایوان هم با همان حالت سرکیجه از روی زمین بلند شد و اطراف خود را نگاه کرد.از نظر هردوی آنها این محل بسیار آشنا به نظر میومد.

پس از اندکی ایوان سعی کرد حرفی بزند که لینی سریع جواب داد:«خودم میدونم اینجا کجاست!!»

ریگولوس درحالی که داشت بهوش میومد گفت:«میشه به منم بگید اینجا کجاست؟!»

تا لینی میخواست جوابش را بدهد،ناگهان صدای پای فردی که داشت از پله ها پایین میامد،شنیده شده.هر سه آنها به سرعت درون کمدی مخفی شدند و چشمانشان از سوراخ هایی که روی کمد وجود داشت به سمت پله ها خیره شد.

ریگولوس دوباره میخواست چیزی بگوید که لینی سریعا دستش را روی دهان او گذاشت و دستش را به نشانه ی ساکت شدن روی دماغش فشرد.

فلش بک:

-ارباب راستش ما به خاطر این اومدیم اینجا که بفهمیم منظورتون از اون جمله ای که اول نامه نوشته بودید چیه.

لینی درحالی که این حرفهارا به لرد سیاه میزد تا اورا توجیه کند مدام با لگد به پای ریگولوس میزد تا ایوان را از پشت سر لرد به طرفی دیگر بکشاند.

لرد سیاه زیر چشمی به هردوی آنها نگاه میکرد و گفت:
-مگه توی نامه نوشته نشده بود که اکیدا به اینجا نیاین،مخصوصا سالن ماسارژ؟حالا هم که اومدین فقط بدونید که ارباب برای کارهای مهم تری اینجا اومده.

لینی سعی کرد دوباره سوالش را درباره ی اون کلمات درون نامه بپرسد اما قبل از اینکه چیزی بگوید لرد سیاه فریادی زد و همه ی آنها پراکنده شدند.خود لرد هم پاک فراموش کرده بود که جواب سوال آنها را بدهد.فقط به فکر این بود که مرگخواران او را در این حالت نبینند.ایوان هم دوباره غیبش زده بود.

ریگولوس و لینی اتاق ماسارژ را ترک کردند و شروع به قدم زدن در راه رو کردن.

لینی:«شانس اوردیم که ارباب ایوان رو ندید،مگر نه هممون رو بیجاره میکرد.»

ریگولوس:«این ایوان کجا هی غیب میشه میره؟نکنه ریگی تو کفشش هست؟»

لینی:«نه بابا،ایوان شوت تر از این حرفهاست که بخواد ریگی به کفشش باشه.اولین کاری که باید بکنیم اینکه ببینیم کجا رفته.»



»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: پایگاه مرکزی ارزشی های خودگردان دوستدار ماهی مرکب
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱
#24
ثولام!

از تمامی اعضایی که تا به حال برای انجام پروژه احیاگران ایفای نقش زحمت کشیدن واقعا ممنونم.خیلی گل کاشتید همگی.امیدوارم همینطوری و دو چندان بهتر ادامه بدیم.

امیدوارم لینی هم وقتی که برگشت کمکمون کنه.مگان جان این هم لینک پست ما.اگه حال کردی نقد کن اگه هم حال نکردی،نکن


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۷:۲۵:۳۸
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۷:۲۶:۵۷

»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱
#25
"کمیته ی ویژه ی احیاگران ایفا"

خلاصه سوژه:

لرد ولدمورت تصمیم میگیره برای یه مدتی به سرزمین های ناشناخته(همون هتل سرکوچه) سفر کنه و خانه ریدل رو می سپره دست مرگخوارا و میره.یکسری کارهایی هم لیست کرده که باید روز به روز مرگخواران اونهارو انجام بدن مگر نه مجازات سختی در انتظارشونه.لینی دنبال برگه دستورات لرد میگرده که میبینه نیست و میفهمه که آنی مونی اونو با نامه های عاشقونه مرگخواران اشتباه گرفته و پارش میکنه و میندازه سطل آشغال.از شانس بد هم ماشین آشغالی میاد و خورده کاغذارو میبره.به کلی بدبختی لینی و ایوان برگه رو دوباره گیر میارنو سعی میکنن دستورات رو اجرا کنن ولی یک جمله اول نامه نامفهومه پس همه به غیر از لونا و رز تصمیم میگیرن که به هتلی که لرد اقامت داره برن.ریگولوس لباس مدیتیشن میپوشه و میره توی اتاق مدیتیشن دنبال لرد.ایوان و لینی هم سعی میکنن توی اتاق ماساژر دنبال لرد بگردن.لینی یه سری خیال پردازی توی اتاق ماسارژ در مورد ارباب میکنه که فکر میکنه لرد روی تخت دراز کشیده ولی هیچ کدومش واقعیت ندارن.ایوان هم عشق خانم های ماسارژ دیوانش میکنه میره روی تخت میخوابه و ماساژر ها هم شروع به ماساژ دادنش میکنن.

اما ادامه سوژه:

لینی که دیگر تحمل اینهمه بی ناموسی را نداشت و صبرش سر آمده بود،بلند سر ایوان فریاد کشید و گفت:
-مرتیکه ی بی حیای خیکی!یه کمی خجالت بکش،اصلا از خودت خجالت نمی کشی یه کمی از من خجالت بشه،اگه یه دفعه سروکله ی ارباب پیدا بشه میخوای چیکار کنی؟

هرچی لینی سر ایوان فریاد میکشید و بالا و پایین میپرید اما ایوان هیچ توجهی به او نمیکرد.

تنها حرفی که اونموقع از ایوان شنیده شد این بود:
-خانوم های عزیز،بی زحمت اون پایین مایینا نرید،اگه هم خواستید برید یه اطلاع قبلی بدید که هماهنگ کنم!

لینی:

لینی که دید کار از کار گذشته و هرچی فریاد بزنه باز هم فایده ای نداره پس تصمیم گرفت که بقیه جاهای هتل رو خودش به تنهایی بگرده.فقط امیدوار بود که لرد سیاه،ایوان رو در اون حالت نبینه.

تصمیم گرفت که نگاهی به اتاق مدیتیشن بندازه تا که شاید ارباب رو در اونجا پیدا کنه اما آنجا هم هیچ اثری از لرد سیاه نبود.تنها ریگولوس آنجا بود که داشت با بقیه مدیتیشن کار میکرد و کله اش به سقف چسبیده بود(در ارتفاعات به سر میبرد).لینی که دیگر طاقت تحمل رفتارهای آنها رو نداشت،با تمام قدرتش چنان دادی کشید که قطرات ادرار از شلوار ریگولوس جاری شد و از ارتفاعات افتاد پایین.()

لینی کمی آرامتر شده بود اما همچنان با فریاد گفت:
-من چیکار کنم از دست شما دوتا؟اگه ارباب شمارو اینجوری ببینه میخواین چطوری خودتون رو توجیح کنید؟بیا دنبالم ببنیم!

ریگولوس که داشت از ترس میلرزید هیچی نگفت و فقط به دنبال لینی راه افتاد.لینی به سمت اتاق ماسارژ همراه با ریگولوس راهی شد تا ایوان را هم جمع و جور کند.

توی اتاق ماسارژ:

لینی و ریگولوس در حالی که وارد اتاق میشن لرد رو روی تختی میبینن که دقیقا یک حوری چشم آبی داره ماسارژش میده.اول سعی میکنن خودشون رو مخفی کنن تا لرد اینطوری اونهارو نبینه که البته کار از کار گذشته بود.ایوان هم به طرز عجیبی روی تختش نبود و غیب شده بود.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۶:۱۶:۲۳
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۶:۲۱:۲۳
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۶:۲۲:۲۷

»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱
#26
ثولام!

1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

ارباب میدونستی سوالا رو از آخر جواب دادم؟!بله که داشتیم،عجب روزایی بود،با دخترا البتهچه شکنجه هایی که نکردم.

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

به جــــان خودِ شما که نه،به جــــان خودم این لودوی بوقی منو گول زد.

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

طبق گفته های علما فرق های بسیار زیادی بین این دو گروه هستش که تقریبا خیلی هاشون مهم هستن اما اونی که خیلی به چشم میاد اینکه اونا دامبل چاق و چله دارن ولی ما ارباب خوشگل موشگل داریم!

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

ارباب شنیدم که موهاتون در اومده.بهتر نیست این سوالو تغییر بدین؟

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

شرمنده ارباب اما مثله اینکه از دنیا عقبیا! بابا محفلی ها که یک قرن پیش نابود شدن.

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

اگه آخرالزمان شد و هیچی نبود که بخوره،خودمو تقدیمش میکنم!

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

و آنگاه که خداوند لرد سیاه را بدون دماغ و مو آفرید تا با همگان فرق داشته باشد.

8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

قلقلک دادن مدیران!

ریش : تا حالا گذاشتی ارباب؟

طلسم های ممنوعه: برای ارباب مجازه!

الف دال : بــــــــــــــــوق...بــــــوق!(توسط مدیر حذف گردید!)



شما؟

ای ارباب فروش!
لودو مهارت زیادی در گول زدن داره.مواظب باشین دوباره گولشو نخورین!

اشتباه به عرضتون رسوندن.موهای ارباب در نیومده.برای اینکه ارباب کلا مایل نیست مو داشته باشه.
محفلیا ممکنه نابود شده باشن، ولی یه مرگخوار(یا حتی یه کاندیدای مرگخواری)باید راه نابود کردن این موجودات رو بدونه.یهو زد و یکیشون زنده شد.ارباب که نباید از تخت سلطنتش بلند شه بره محفلی نابود کنه!

ارباب ریش نذاشته!ارباب حتی با موی سر هم مخالفه، چه برسه به موی صورت!

طلسمهای ممنوعه هم برای همه مجازه!حتی سفیدا.ارباب خوشحال میشه اگه همه از این طلسمها استفاده کنن.شما دو روز رفتی محفل همه چیو فراموش کردی ظاهرا.باید دوباره آموزش داده بشی.ولی نه توسط لودو!

تایید شد.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۴:۴۶:۳۹
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۴:۴۷:۳۱
ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۶:۱۷:۴۱
ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۴ ۱۶:۱۹:۵۳

»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: پایگاه مرکزی ارزشی های خودگردان دوستدار ماهی مرکب
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱
#27
درود!

از تمامی کسانی که برای فعال کردن ایفای نقش اقدام کردن خواهش میکنم که هر رولی رو که در راستای همین هدف میزنن در اینجا قرار بدن تا در صورت لزوم مگان عزیز اونهارو نقد کنه براتون.

لینک رول خودم:سرزمین سیاهی

از تمامی دوستان هم خواهش میکنم لینک رول خودشون رو به همین گونه توی تاپیک قرار بدن.


»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱
#28
من یک چیزی رو یادم رفت بگم اونم اینکه ما از شما خواهش نکردیم که بیاین و به حزب ما بپیوندید.

الان خیلی از اسطوره ها و بزرگان جادوگران هستن که ازشون الماس کنی برگردن جادوگران و فلان اما میدونی چی بهت جواب میدن؟بهت میگم که برو پی کار عمو،همه این چیزا بچه بازیه و فلان!

وقتی اون بزرگان و اسطوره ها نیومدن دیگه برا ما فرقی نمیکنه یه کسی که دو ماه هستش توی سایت فعالیت داره بیاد توی حزبمون یا نه.اونایی که باید میومدن نیومدن آقا!

منتی هم وجود نداره که شما هی بحثشو وسط میکشی.اینجور حرفهای شما یا توهین مستقیم به من و بقیه هستش یا که اینطور برداشت میشه.

هزار بار قبلا گفتم باز هم میگم که کار حزب ما با مدیران جداست!



ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۳ ۱۱:۲۶:۵۹

»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲:۱۱ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱
#29
درود!

من هرچی توی حرفهامون گشتم چیزی پیدا نکردم که ما حرفی از این زده باشیم که شما با ارزشی و غیر ارزشی کاری داشتید.بحث تاریخ عضویت هم والا ما به خدا وسط نکشیدیم.

چندین بار قبلا گفتم الان هم میگم که به خدا هدف کمیته یا همون حزبمون فعال کردن ایفاس.به خدا چیز خیلی پیچیده ای نیست که دارید اینقدر سرش بحث میکنید.

منّتی هم نداریم که بخوایم بزاریم روی سر کسی.فقط هدف اینکه فعالیتمون به صورت واحد باشه.

مشکل اونقدر هاهم که فکر میکنید اساسی نیست فقط چهار آدم میخواد که درست فکر کنن.

پ.ن:لطفا تاپیک رو از موضوع اصلی منحرف نکنید و برای اینجور حرفا میتونید به تاپیک نحوه ی برخورد مراجعه کنید.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۳ ۲:۲۰:۳۵

»»» ارزشـی گولاخ «««


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۴۳ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱
#30
درود!

من نمیدونم تا کی میخواین به بچه بازی هاتون ادامه بدین؟چرا شما فکر می کنید که ما با مدیرا دعوا داشتیم که حالا دارین معذرت خواهی میکنین؟

به قول روونا که حرفش خیلی درسته با کسی که پدر کشتگی نداریم که.تمام انتقادات و حرفهایی که زده میشه به خدا از روی دلسوزی هستش.

شما فکر میکنید ماها که این حرفهارو میزنیم مثلا چیزی نصیبمون میشه یا مدال قهرمانی میگیریم؟به خدا این حرفها نیستش.بزرگانی هم مثل روونا یا مگان که حزب رو دوباره فعال کردن فقط و فقط قصدشون از روی دلسوزی هستش.

آخه مگه کسی با کسی دشمنی داره که بخوایم معذرت خواهی کنیم و اینا؟اینقدر خودتون را کوچیک نکنید خواهشا.ارزش خودتون رو اینقدر پایین نیارید به خدا.

جرقه این بحث ها و اتقاق ها هم از خیلی وقت پیش زده شده که خدا میدونه الان چه بلایی سر بانیانش اومده.

امیدوارم کمی به خودتون بیاین و دیگه حرفی نمونده باشه.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۳ ۱:۴۴:۴۳

»»» ارزشـی گولاخ «««






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.