نوبت لرد شد.چشمک ضایعی به کیریس زد.
اما تو فکر کیریس انجل چیزای دیگه ای موج میزد.
لرد با خونسردی به طرف شیر رفت.
جیمز: جیییییغ
رز؟ جییییغ
دامبل بدون ریش: جیییییییییییغ!
همه اعضای محفل بلا فاصله به دامبلدور نگاه کردن.
دامبلدور که حسابی آبروش رفته بود با تته پته گفت:
ب...ببخشید....کیک تو گلوم گیر کرده بود!
محفلیا و مرگ خوار ها:
دامبل:
کنار تابلوی مادر سیریوس:
سیریوس از موقعی که ولدی پاشو تو این خونه گذاشته بود دلهره داشت.مخصوصا این که هدیه ی سیریوس یخ جفت جوراب بود که روش نوشته بود:
یادگاری برای
سیریش سیریوس!
ولی هدیه ی بقیه یا ساعت مچی با طرح نجینی بود یا واکس چوبدستی اعلای مرگ خوار ها!
مادر سیریوس بالاخره سکوت رو شکست و فریاد زد:
- من میخوام برم پیش دارک لرد
....یالا پسره ی بی شعور!
سیریوس نگاه سر تا پایی(بد بخت نقاش تابلو) به مادرش کرد و فریاد زد:
آخه قربون عقل ناقصت برم...خودت تابلوت رو با چسب جدا نشونده چسبوندی بیخ دیوار....آخه اگه تابلوت ور میومد که من صد سال پیش مینداختمش دور!
مادر سیریوس فریاد زد:
پسره ی نکبت....شیرمو حلالت نمیکنم...همه پسر دارن مام داریم.خاک تو سرت!
سیریوس:
سالن پزیرایی محفل-در جست و جوی یویوبین مرگ خوارا و محفلیا بحث پیش اومده بود:
-چرا دامبلدور جیغ زد؟؟اون به ما بی احترامی کرد!
-ببین کی به کی میگه بی احترامی....خجالت نمیکشی برا من دم کنی آووردی؟
-لیاقتت همونه!
ناگهان جیمز جیغی بنفشش کشید و گفت:
لرد غیبش زده!
همه ی نگاه ها به سوی کیریس آنجل که با لبخندی به دیوار تکیه بود دوخته شد.
دامبلدور با خشم رو به کیریس کرد وگفت:
با تامی من چی کار کردی؟دیوانه...روانی...زنجیری...
کیریس آنجل گفت:
فرستادمش جزایر بلاک تا دیگه یادش نره حقوقم رو به موقع بده!
محفلیا و مرگ خوار ها: