دریچه ای که ولدمورت در آن استولدمورت به تمام مرگخواران دستور داد که دنبال گنج بگردند. همه مرگخوار ها هم اطاعت کردند و برای اجرا دستور همگی پخش شدند. ولی هیچ اثری از ایوان نبود.
حدود نیم ساعت بعد رز جیغی کشید و اربابش را از خواب پراند.
- کروشیو رز. من از خوب نازم بیدار کردی. داشتم خواب میدیدم که...
ولمورت دید که ادامه دادن حرفش به جا نیست ساکت شد و رز شروع به صحبت کرد:
- ارباب یه نامه از سالازار پیدا کردم.
- پس چرا معطلی بیار تا بخونمش.
رز نامه را به دست ولدمورت داد. ولدمورت هم شروع به خواند نامه کرد:
نقل قول:
سلام بر تو ای نواده غیور من
من به داشتن نواده ای چون تو افتخار میکنم. حالا هم که میدانم دوست داری زود تر به گنج من برسی من تو را معطل نمی کنم. ولی برای این که بدانم لیاقت این گنج را داری باید صندوچه گنج هلگا را بیاری اینجا.
راهنمایی: گنج هلگا در همین اطراف داخل همین آب است.
تذکر: فقط خواننده ی نامه می تواند دونبال گنج او برود. در غیر این صورت گنج نابود میشود.
دیچه ای که ولدمورت در آن نیست ایوان بار دیگر چوبدستی اش را بر روی نامه زد تا صفحه جدید که نقشه گنج بود باز شود. دوباره نامه ای از هلگا در برابر چشمانش ظاهر شد و شروع به خواندن کرد:
نقل قول:
نواده ی عزیز من برای صدمین بار سلام.
یک امتحان دیگر هم هست که باید در آن موفق بشی. تو باید صندوقچه گنج سالازار را پیدا کنی و به این جا بیایی.
راهنمایی: گنج او هم در همین اطراف است.
تذکر: هیچ کمکی از کسی نمی توانی بگیری و در غیر این صورت گنج نابود می شود.