هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
#21
مســـلــمـا،
موسیو تـدی لـوپین!


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
#22
نمرات امتحان پایان ترم کلاس نجوم و ستاره شناسی:

ریونکلاو :

لــودو بگمن: 19
لــیــنی وارنر: 20
آپولین دلاکور: 17

جمع: 19

*مدیونین فک کنین حساب کرده بودم 4*5=30
:-"


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ ۲۲:۰۵:۰۷

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
#23
نمرات امتحان پایان ترم کلاس نجوم و ستاره شناسی:

ریونکلاو :

لــودو بگمن: 19
لــیــنی وارنر: 20
آپولین دلاکور: 17

جمع: 19

*مدیونین فک کنین حساب کرده بودم 4*5=30
:-"


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ ۲۲:۱۶:۱۸

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۲
#24
1. ماه چیست؟!

2. کـــامـــل شــدن مــاه بر روی زمینی ها چه تاثیـــری دارد؟!

3. یکی از دانشمندان علم ستاره شناسی را همراه با کشفش و دو خط تعریف از حال و روزش (!) معرفی کنید.

4. صورت فلکی چیست؟! یک صورت فلکی نام ببرید.

5. کرم چاله چیست؟!

شــاگـــردای عــزیــزم، تــرم فوق العاده ای بود! :)
مــوفــق باشین توی امتحانات!


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۲
#25
"نـــجــوم و ستاره شــنــاسی جلسه آخر"
هافلــپـــاف:
مـــروپــی گانت: 30
:)

هلگا هافلپاف: 29
:دی
جمع کل:20


ریونکلاو:
لینی وارنر: 30
^_^

دافنه گرینگراس: 30
O.o
جمع کل:20

گریفنــدور:
گیدیون پریوت: 28
;))

جمع کل: 10


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۲
#26
هافلــپـــاف:
مـــروپــی گانت: 30
:)

هلگا هافلپاف: 29
:دی
جمع کل:20


ریونکلاو:
لینی وارنر: 30
^_^

دافنه گرینگراس: 30
O.o
جمع کل:20

گریفنــدور:
گیدیون پریوت: 28
;))

جمع کل: 10


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: ویلای صدفی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲
#27
جــیــمــز چشمانش را از آن ها برداشت و دوباره بـــه صـــورت غـــرق در خـــون تـــدی خیره شد و بــا صدایی لرزان پرسید:
- تــدی؟ صــدامــو میشــنوی؟

آلـــیـــس رنگ پریده به صحنه خیره شده بود. چشمانش به مکان نامعلومی خیره شده بودند.

-آلــیس... جیمز... باید بریم! آلــیــس...؟ آلــ...؟

اما بـاتــلــاق خاطرات آلــیــس را پـــایین می کشید... بــاتلاقی ژرف تــر از دنــیای اطــرافــش...

فــــلــــش بــک

درد غـــیــر قابل تحمــل بود... صــــدای جـــیـــغی از دوردست ها میامد... صدای چه کسی بود؟ چرا آنــقــدر بلند جــیغ می زد... مــگــر نمی فهمید او چه قدر به آن خلأ ای که جلویش موج می زد احتیاج دارد...

-آلـــــــــیـــــــــــــــس...

ایــن فــریــاد، دردی را بــر دوش می کشید که طــنـــیــنش در فــضــا مـی ماند... چـــه صــدای آشنایی بود!

-آلــــیــــــــــــــــــس!

ایـن آلیس چه کسی بود که مرد آنقدر دردمندانه نامش را فریاد می زد... حتما همان زنــی که جــیــــغ می زد دیگـــر... بـــه او که ربطی نداشت در هر حال! او مشتاق آن سیاهی محض پیش رویش بود که او را به سمت خود می کشید!

-نـــــــــــــــویــــــــــــــــــــــــــــل....

آن نــــام هم خیلی آشنـــا بود. آن نــام چیزی را به یادش مــی آورد... یــک احساس...
یــک خـــاطـــره در دوردســت ها... صـدای جـیغ های زن قطع شده بود... حتما زن هم مثل او به تاریکی نزدیک شده بود...

-نــــــویــــــــل...

بــا آخریــن فریادی که از دوردست ها شنید، صــورت پسر بچه کوچکی جلویش پدیدار شد...
او یـــادش آمــد... پســـرش! بـــایـــد دور مـــی شد! از تاریکی دور مــی شد... باید دنبال پسرش می رفت! باید او را نجات می داد... نــویل احتیاج به مادر داشت! او هنوز خیلی کوچک بود!

-پــسرم...

تاریکی بــی رحمانه او را به ســمـــت خود می کشید... صدای قهقهه ها با صدای جــیغ رو به خاموشی زن مخلوط مـــی شد!

فلــش فوروارد

رون با عصبانیت غــــریـــد:
- جیمز! آلـــیس... باید بریم!



بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
#28
صبح، مخمصه، کارمند، دودکش، سنگفرش،نهایت، وزارتخانه، پیکار، ناگهان، خسته


مـثـل همیشه... همه چیز عادی بود! صبح امروز و صبح دیروز و صبح فردا همه مانند هم بودند، او نمی دید چگونه در تله روزمرگی افتاده... و هر انسان عاقلی می داند با دشمن نادیدنی نمی توان جنگید!

وقتی بزرگتریــن مخمصه کل زندگانیــت امروز چه کراواتی را امتحان کنم بشود، دیگر زندگی ارزشی ندارد!
اما او حتی این راه هم نمی دانست و در کمال خونسردی بدون ذره ای خستــ گی قدم زنان در فضای آلوده به دودی که از دودکش کارخانه بیرون می آمد با آن کت و شلوار خاکستری رنگ قدم می زد و پیوند می خورد...

حتی مرلین هم از آن بالا بالا ها از دیدن هر روزه او خسته شده بود. از اینکه هر روز روی همان سنگ های دیروزی سنگ فرش راه می رود و در نهایت به همان مقصد همیشگی می رسد!

از این که در دفتر کارش می نشیند و درباره ی داستان ها و شایعاتی که در مورد وزارت خانه ای در زیر زمین در همان خیابان وجود دارد پخش شده رو به کارمندانش نظر می دهد:
-هیچ وزارت خونه ای این جا نیست... چه طور میشه یه وزارت خونرو دور از دید این همه ادم زیر زمین ساخت؟! مگر اینکه جادو وجود داشته باشه! که ما روشنفکرا همه میدونیم چنین چیزی اصن وجود نداره!

شاید اگر هر جهانی چنین آدم هایی را نیاز نداشت مرلین همان اول از روی صفحه ی هستی محوش می کرد! از این آدم هایی که پیکاری را با حقیقت در لفافه ی روشن فکری راه می اندازند!



بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: فن فیکشن: هویت گمشده
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
#29
آیــلیــنِ عزیزم،
دلسرد نشو! من خودم به شخصه داستانتو دنبال می کنم! تازه می شینم برای این که گابر دست از سر کچلم بر داره واسه اونم می خونم! :دی
داستانــت خعلی قشنگه! من منتظر فصل بعدیم!:-"


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: بهترین ایده سال
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
#30
بانو دلوروس آمبریج!
بــا فکر بکر و فوق العاده ی کودتای زمستانی!


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.