هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (الفیاس.دوج)



پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۰:۴۱ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۱
#21
خلاصه سوژه تا پست قبلی:

لرد ولدمورت بعد از 19 سال دوباره بازگشته است و در اولین حرکت ، 7 شخص با شمایل لرد به مکان های مختلف لندن حمله میکنن . محفل با خبر میشه و آماده جنگ با مرگخواران میشه . دامبلدور که ماموریت مهمی رو باید انجام بده ، محفل رو به دست برادرش میسپاره و خودش به بازدید مینروا میره .
در طرف دیگه ، خانه ریدل ها بعد از شکست مرگخواران به دست محفلی ها افتاده ولی مرگخواران و لرد به اونجا حمله میکنن و تمام محفلی ها رو میکشن جز پیتر پتیگرو . ایوان به لرد میگه که پیتر به محفل پیوسته و همین باعث میشه که لرد اونو زنده نگه داره تا با شکنجه ازش اطلاعات مخفی رو بکشه بیرون .
خانه گریمولد توسط مرگخواران تسخیر شده و تمام محفلی های زنده در مقر دوم محفل ققنوس جمع شدن و دارن با مرگخواران میجنگن . بعضی از محفلی ها هم در جلوی خانه ریدل پنهان شدن و در حال ریختن نقشه ای برای گرفتن خانه گریمولد هستن .
آلبوس بعد از ملاقات با مینروا، به دنبال سورس اسنیپ به هاگوارتز میره و طی گفتگویی، به اون ها میگه که 2 تا از جان پیچ های لرد ولدمورت هنوز باقی مانده اند؛ سه جادوگر تصمیم می گیرند به سمت تالار اسلیترین بروند تا یکی دیگر از میراث های سالازار اسلیترین که زره اسلیتیرین نام داره رو پیدا کنند؛ زرهی که اسنیپ در ابتدای ورودش به هاگوارتز، اون رو دیده بود!
الفیاس و گروهش به ابرفورث و بقیه ی محفلی ها میرسند، در اونجا بعد از مشورت تصمیم میگیرند که به خانه ریدل ها حمله کنند، با توجه به سخنان پیام رسانان، اعضای محفل ققنوس آماده ی حمله به خانه ریدل ها می شوند.
سورس به انتهای دخمه های اسلیتیرین میرسه، جایی که دربی سنگی با ماری نقره ای از گنجینه ی درون خویش محافظت می کند.

==============================================

- ولی آلبوس، خودت گفتی که باید به خانه ریدل ها حمله کنند، محفل تمام توانایی و همینطور نفراتش رو باید حفظ کنه، جنگ خانه ریدل ها خیلی سخت خواهد بود!

- درسته سورس، ولی پس این در رو چطوری باز می کنیم؟

- هنوز از ورد های اختراعی من کامل اطلاع نداری پیرمرد.


خانه ریدل ها:

تمام اعضای محفل ققنوس با فاصله ی کمی از خانه ریدل ها، در مرکز دهکده لیتل هنگلتون ظاهر میشوند. خورشید به وسط آسمان رسیده بود و تلاش محفلی ها برای در امان ماندن از نور خورشید بی فایده می نمود؛ هر یک از محفلی ها در گوشه ای نشسته بودند و با استفاده از افسون سرخوردگی، خود را از دید احتمالی مرگخواران مخفی کرده بودند.
فرصت زیادی تا شب مانده بود، ولی نه محفلی ها از نقشه ی لرد سیاه خبر داشتند و نه مرگخواران از کمین محفلی ها.

خورشید به آرامی به سمت غرب می رفت، گویی حتی خورشید نیز از دیدن اتفاقات بعدی می ترسید!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: رده بندی کتابهای تخیلی!!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
#22
جالبه! من اینجا پست نزدم.

اول از همه هری پاتر هستش؛ چون باید باشه.
دوم ارباب حلقه ها؛ چون واقعا سیر داستانش فوق العاده ست!
سوم هم توی کتابایی که خوندم؛ اراگون یا همون میراث بهتره.
در جستجوی دلتورا و آرتمیس فاول و ... هم در رده های بعدی قرار دارند!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر اساتید هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱:۰۱ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
#23
سیلام!

سالازار جان، من هم در مورد اون موردی که نقل قول کردید؛ بررسی کردم و دیدم که حق با شماست؛ استاد واقعا بی لیاقت بوده؛ تازه نمره ی اون سوال رو به همه داده! واقعا براش متاسفم!

سالازار؛ جون من، قسم خوردی هر کی بهت گیر داد، بهش گیر بدی؟

ضربتی زدی؟ حال ضربتی نوش کن! :D


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۱
#24
سوژه ی جدید

- من دیگه نمی تونم تحمل کنم؛ من طلاق می خوام؛ تو نمی تونی هر کاری دلت می خواد انجام بدی!

- منم زنی مثل تو رو نمی تونم تحمل کنم؛ مثلا چون پریزاد هستی، نباید دست به هیچ چیزی بزنی؟ نباید من یه غذای درست و حسابی بخورم؟ نباید تو خونه خودم آرامش داشته باشم؟

- آرامش؟ این چیزی بود که من میخواستم به تو بگم! با اون دوستای محفلیت هر شب اینجا بساط دارین!

- فلور، یه بار دیگه در مورد دوستای من اینطوری حرف بزنی، کل ملت مرگخوار رو نابود میکنم!

- بیشین بینم بابا ویزلی مو قرمز!

فردای آن روز، ساختمان وکلای پایه یک:

فلور و بیل هر دو در اتاق انتظار دفتر نشسته بودند تا منشی نام وکیل و نوبت آنها را اعلام کند. اما وکیل گویا سرش شلوغتر از اون بود که به این دو نو گل تازه شکفته شده توجه کند !
بیل و فلور هر از چند گاهی به هم نگاه می کردند ولی خیلی سریع دوباره روشون رو اون طرف می کردند و این بازی رو به صورت توافقی ادامه می دادند.

- خانم دلاکور.

- بله خانم منشی؟ :pretty:

- شماره ی شما 3 هستش، اتاق وکیل هم انتهای همین راهرو، آخرین در سمت راست، آقای دامبلدور!

- ولی خانم منشی، من نمی تونم ...

- همینه که هست، یا بیا این شماره رو بگیر، یا برو بشین سر خونه و زندگیت. آقای ویزلی؛ شما هم شماره 3 هستین، انتهای راهرو، آخرین در سمت چپ، آقای ولدمورت!

- منم نمی تونم قبول کنم خانم منشی؛ ینی چی که ...

- شما هم اگه مشکلی دارین، می تونین برین! خب، چیکار کنم حالا؟ می رین یا می مونین؟

فلور و بیل به صورت گروه کر و همزمان گفتند:

- می مونیم!

- پس بیایین این هم شماره هاتون؛ برین زود باشین!

فلور و بیل هر کدوم شماره مخصوص خودشون رو از خانم منشی تحویل می گیرن و به سمت اتاق وکیل هاشون حرکت میکنند.

خانم منشی مسیر حرکت اونها رو دنبال می کنه و بعد از ناپدید شدنشون، رو به دوربین می کنه:

- .


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱
#25
- آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.

آنتونین با دیدن این جمله مکث می کنه و با تعجب به مسیری که پانسی از آن رفته بود، خیره میشه:

- نه اون این کاره نیست، احتمالا از کتاب های هری پاتر این جمله رو برداشته؛ شاید خوشش اومده و این رو نوشته.من چقدر خوش خیالم؛ خوش حال و خندانم. :ball:

آنتونین بعد از گفتن این حرف کتاب رو داخل کیف دستی ش میذاره و به سمت کلاس معجون سازی حرکت می کنه و پیش خودش آرزو می کنه که پروفسور دامبلدور بابت این تاخیرش اونو تنبیه نکنه.

داخل هاگوارتز؛ اتاق دبیران:

- فلور، تو چطور معلمی هستی؟ همیشه که نباید با دانش آموزان به خوبی رفتار کرد، پس فرمان های دامبلدور کبیر چی میشه؟ یادت نیست به هممون گفت تا می تونیم باید دانش آموزان رو اذیت کنیم؟ البته هممون می دونیم که پروفسور دامبلدور این رو واسه خاطر صلاح دانش آموزان گفته.

- ولی آخه ...

- همونطوری که گفته شده؛ باید این کار انجام بشه.

مینروا این حرف رو میزنه و با چشمکی به الفیاس، میره به سمت در اتاق:

- یادتون نره پروفسور دامبلدور چی گفته؛ شما هم زود باشین برین سر کلاس هاتون.


کلاس تغییر شکل:

- قوانین کلاس من روی درب ورودی زده شده؛ همونطوری که تا الان متوجه شدین، مجازات های سختی برای متخلفین در کلاس من وجود داره.

همزمان با گفتن این حرف، به در انتهای کلاس که باریکه از خون خشک شده در زیرش قرار داشت، اشاره می کنه و دانش آموزان هم به دست ها و پاهایشان نگاه کردند.

- .

کلاس معجون سازی:

- تو نمی توانی پیشرفت کنی دالاهوف؛ من نخواهم گذاشت، من قدرت برتر این جا هستم. حالا هم چون فکر پیشرفت رو داشتی، تا آخر سال هر جمعه میای دفتر من و همینطور هر جمعه اگه بیای 100 امتیاز و اگه نیای 500 امتیاز از اسلیتیرین کم خواهد شد! تا این که دیگه از این به بعد فکر پیشرفت به سرت نزنه.

آنتونین در حالیکه اشک توی چشمانش جمع شده بود، گفت:

ولی پروفسور ...

آنتونین بدلیل خرد شدن فک پایینی در اثر ضربه ی پای دامبلدور، نمی تونه حرفش رو ادامه بده.

کلبه ای کوچک در اواسط جنگل ممنوعه:

- وجدان من به عنوان لرد ولدمورت، اجازه نمی ده که این همه ظلم رو از طرف پروفسور دامبلدور ببینم و سکوت کنم!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد**
پیام زده شده در: ۱:۵۴ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱
#26
چشمانش را باز کرد؛ مدت زیادی بود که اینگونه به آسمان نگاه نکرده بود، حتی شاید یادش نمی آمد که آخرین بار کی به آسمان نگاه کرده است. دوران سختی را گذرانده بود، بسیار سخت، فراتر از توان خیلی از کسانی که می شناخت. نمی دانست، شاید این هم تجربه ای بود بر تجربه های دیگرش؛ زخمی افزون بر هزاران زخمی که در طی این سال ها برداشته بود.

از زمین بلند شد؛ خسته تر از همیشه، پشتش خمیده بود، فقط می توانست مسیر رو به رویش را ببیند؛ دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت، می توانست شروع کند و انتقام خویش را از هر آنچه که در دنیا بود، بگیرد و احساس آزادی کند.

اما...

او بد بودن را یاد نگرفته بود؛ شاید دوای درد هایش این می بود؛ ولی او هرگز نمی توانست بد باشد، به یاد حرف یکی از ده ها نصیحت کننده ش افتاد:

- لازم نکرده رابین هود بازی در بیاری، هنوز امید داری؛ باید پیروز باشی.

امید، هر زمانی که این واژه را می شنید، می خندید و سردرگم می ماند، خنده از اعتقادش به آن و سردرگمی از نیافتن معنی این واژه در ذهنش.
ولی باید پیروز میشد، به هر قیمتی که بود، باید پیروز از این مسابقه بیرون می آمد. رابین هود نیز از مسابقه اش پیروز بیرون آمده بود.
لبخندی زد و با نیروی بیشتری به راهش ادامه داد، باید تغییر چهره می داد تا شناخته نمی شد؛ اولین اصل زندگی او از این به بعد بر پایه ی توهم دیدن بود؛ توهمِ دیدن او؛ نباید کسی او را به یاد می آورد.


به در رسید، بعد از بار کردن در چوبی قدیمی، به میدان خالی قدم گذاشت و برای آخرین بار به خانه گریمولد نگاه انداخت؛ شاید مدت ها طول می کشید تا دوباره این خانه را ببیند، ولی مطمئنا روزی بر میگشت که دنیا را غرق در عشق و محبت کرده باشد؛ بی آنکه چیزی برای خود بخواهد!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۱
#27
سلام
تو تم گریفیندور، متن تصویر پس زمینه و متن نوشته ها تو قسمت انجمن ها هر دو سفید رنگه و اصلا نشون نمیده نوشته ها رو؛ گفتم بگم که درستش کنین!


پ.ن:

ما چت باکس می خواییم!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: امتیازات دانش آموزان هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۱
#28
امتیاز سفر سوم هاگزمید:

گریفیندور:

پروتی پاتیل:
30 امتیاز

مجموع امتیازات گریفیندور:

30 امتیاز


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سفر های هاگزمید !
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۱
#29
درود

با تشکر از دوستان عزیز که در این دوره از سفر های هاگزمید از ابتدا تا به الان شرکت کردند و به خصوص پروتی پاتیل که ما رو تنها نگذاشت.


امتیاز سفر سوم هاگزمید:

گریفیندور:

پروتی پاتیل:
30 امتیاز


مجموع امتیازات گریفندور:

30 امتیاز



چون ایشون تنها کسی بودند که شرکت کردند، نمره کامل به ایشون تعلق می گیره.


با تشکر از همه ی دوستان.

پایان سفر های هاگزمید.


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۰:۴۹ شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۱
#30
جلسه چهارم تاریخ جادوگری:

الفیاس در حالی که اشک توی چشمانش جمع شده بود و دلش به شدت گرفته بود از اتاق استاد ها خارج میشه و به سمت کلاسش راه میفته؛ کلاس تاریخ جادوگری، درسی که از بچگی بهش علاقه داشت و همیشه آرزوش بود که تدریس تاریخ جادوگری رو توی مدرسه ی خودش به عهده بگیره.

در حالی که داشت به سمت کلاسش می رفت، گذشته ش رو مرور کرد، چقدر در طی این یک سال و نیم پیر شده بود، هنوز انرژی داشت، ولی نه مثل سابق. در همین افکار بود که ناگهان به یک نفر برخورد می کنه و همه ی تکالیف جلسه ی قبل دانش آموزان پخش زمین میشه.

- حواست کجاست پیرمرد؟ صبر کن من جمع کنم.

سورس با لبخندی اینو می گه و برگه هایی رو که با یک ورد مرتب و دسته بندی شده در دستش قرار گرفته بود رو به سمت الفیاس می گیره:

- بگیرشون. در ضمن، زیاد به گذشته فکر نکن، برو به حال ت برسن.

الفیاس با لبخندی بر لب دور شدن سورس رو نگاه می کنه و وارد کلاس میشه:

- نیمه شب همگی بخیر باشه و امیدوارم حالتون بهتر از قبل باشه.

بچه ها که این بار استثنائا اصلا خسته نبودند، با خوشحالی ورود استادشون رو گرامی میدارن و با لخند منتظر شروع درس میشن.

- خوب بچه ها، اینم از آخرین جلسه تاریخ جادوگری.

چوبدستی شو تکون میده و عنوان تدریس بر روی تخته سیاه پدیدار میشه:

مدیران جامعه جادوگری و توضیحاتی چند پیرامون آنها


الفیاس لبخندی می زنه و شروع به صحبت می کنه:

- اول از همه میریم سراغ مدیر قدر قدرت سایت، قوی شوکت، اولین و آخرین عضو؛ عله کبیر آتشفشان، مدافع قدرت زوپس.بیشتر در خود زوپس کبیر فعالیت داشت. همه ی فروم ها، اسم این قدر قدرت رو بار ها شنیده اند.
رول نویسی و فعالیت های رول نویسی این شخصیت در پرده ای از ابهام قرار داره؛ چون هر کی فعالیت ایشون رو دیده، زنده نمونده. ولی قطعا آثاری از ایشون در دهکده هاگزمید موجوده.

مدیر دوم بعد از عله کبیر، می رسیم به دارک لرد، حاجی دارک لرد؛ یکی از برترین ها در امر فانتزی نویسی، یکی از مدیران قوی در سایت. سر آمد در رول نویسی در زمان خویش، یه چند تا از رول های جدیش رو میشه قدح اندیشه و مطالب اشتراکی پیدا کرد. ولی در آن هنگام که دست به قلم می شد برای رول طنز، باید آماده ی انفجار می شدید.

دوست صمیمی وی، لرد مملی، در کنارش بود. از نظر کارشناسان، دوران اوج سایت در دو دوره قرار داره؛ اولی دوران طلایی سایت زمان مدیریت عله و حاجی دارکی و لرد مملی و دومی در دوران مدیریت کالین و سالازار اسلیتیرین.

مرلین، چشمک وی همیشه زبانزد خاص و عام بود، موسس سایت طرفداران دارن شان؛ مدیری محبوب و لرد ولدمورتی تلاشگر؛ که بنا به گفته ی دوستان، یکی از دوران های فعالیت مرگخوار ها در زمان قدیم، در دوران این لرد بوده است.

گیلدوری لاکهارت، معروف به گیلیدی؛ ساحره کش، ناجور؛ تنفس مصنوعی ایشان هنوز هم در جای جای این سایت دیده می شود. یاور همیشگی آداس. از اطلاعات بیشتر به دلیل احتمال ف ی ل ت ر شدن سایت، معذوریم.

کالین کریوی، با آفتابه ای در دست، همیشه و همه جا حاضر بود؛ مدیری خوب، فعال در آجاس. روایت است اگر ایشان به همراه حاجی دارکی و گیلیدی به یه تاپیک حرکت می کردند، دیگر باید آماده ی انفجار از خنده می شدید!

تابلو مونالیزا، مسئول گالری و خبر؛ تورنادو در امر مدیریت، بابت فعالیت های وی، سایت بارها به عنوان منبع خبر معرفی شد؛ خبر هایی دست اول و گالری ای با فعالیت مثال زدنی.

بارون خون آلود، کرام، لرد ولدمورت، لردی که محفل را نیست و نابود کرده بود، قدرت مطلق، اراده ای آهنین برای بلاک کردن! دعوا بدون حضور وی، دعوا نبود؛ و در آن هنگام که وارد دعوا می شد، باید چندین نفر بلیت یک طرفه جزایر بالاک را می گرفتند! فردی با قدرت تصمیم گیری و عمل بالا.

استرجس پادمور، بمب هیدروژنی، اکتیو در حد تیم ملی؛ ایفای نقش مخصوص گریفیندور و محفل ققنوس، طلایه دار محفل در جنگ ها، یکی از بهترین ناظر ها و مدیر ها به دلیل فعالیت بالایی که داشت. فردی که بر گردن گالری سایت حق پدری داشته و دارد. یار قدیمی و موسس انجمن محفل، دوای درد محفل در زمانیکه داملبدوری وجود نداشت.

آنیتا دامبلدور، مسئول انجمن تازه تاسیس ویزنگاموت، رهبر مشاورین ایفای نقش، فردی که شاید برای اولین بار در طول تاریخ سایت، در انتخاب ناظران دموکراسی به خرج داد، همیشه پاسخگو و مسئولیت پذیر؛ با اینکه چندین بار در دعواهای مختلف بود، ولی سربلند و پیروز در اومد.

ایوان روزیه، شامپو، اسکلت، مغز متفکر ایفای نقش جادوگران، احیا کننده سوژه ها. با هیبتی ترسناک، می توان به او لقب بارون دوم را داد، سریع در عمل و قاطع در تصمیم گیری. حیطه ی مسئولیت وی ایفای نقش نیمه جان جادوگران بود که با تلاش هایش گام مهمی در راستای فعال شدن ایفای نقش برداشت. یار همیشگی مرگخواران و دوست و دست راست لرد ولدمور فعلی سایت.


الفیاس این ها رو گفت و در حالیکه از دهنش کف بیرون میزد، روی صندلیش میشینه و با اشاره چوبدستیش، تکالیف بچه ها رو روی میز هاشون می فرسته و با تکان سر و لبخند همیشگیش، به آخرین جلسه تاریخ جادوگری پایان میده.


تکالیف:

یکی از این مدیران را انتخاب کرده و حداقل 10 سطر در مورد وی بنویسید؛ کار ها، خصوصیات، مسئولیت ها و ... . هر کسی یه مدیری رو انتخاب کرد، دیگه فرد بعدی حق نداره اونو انتخاب کنه.(30 امتیاز)

ریموس لوپین

مک گوناگال

کریچر

پروفسور کوییریل

بیل ویزلی

آنتونین دالاهوف

بلاتریکس

باک بیک

بانو ویولت

فلور دلاکور

سورس اسنیپ


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۵ ۱۸:۰۱:۲۶

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.