خلاصه:
لندن همه ی مردم نگران بودند دامبلدور از دنیا رفته بود و لرد هم این را میدانست و تصمیم داشت تمام اعضای محفل را از بین ببرد
اما باز هم تمام اعضای محفل نگران بودند و مودی هم فکر میکرد مرگ امبلدور مشکوک است پس تمام اعضای محفل را به مقر قبلی محفل فرستاد و خودش و جیمز در خانه ی شماره ی 12 گریمولد باقی ماندند اما لرد و مرگخواران آنها را دستگیر کردند و به خانه ریدل بردند در آنجا مودی و جیمز گفتند حافظه شان توسط اعضای محفل پاک شده و به همین دلیل لرد به اسنیپ دستور داد معجونی درست کند تا حافظه ی آنها را برگرداند...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و اینک ادامه ی ماجرا:سورس به سرعت زیر پاتیلش را روشن کرده بود و در حالی که به شدت عرق از سر و رویش میریخت شروع به ریختن مواد مختلف به درون پاتیل کرد وقتی کارش تمام شد به آماندا گفت 3 روز دیگه باید بقیه ی مواد رو بریزیم و بذاریم تا کاملا دم بکشه و جا بیفته....
در همان لحظه خانه ی شماره ی دوازده گریمولد:
هری جیمز پاتر پس از اینکه کلی داد و بیداد کرد ولی هیچ کس جوابش را نداد وارد آشپز خانه شد و پیغام را روی میز دید.
چهره ی هری بعد از دیدن یادداشت:
5 ثانیه ی بعد آنطرف شهر، مقر قدیمی محفل:
اعضای محفل متوجه غیبت هری شده ودند و داشتند همه جای آن عمارت عظیم را میگشتند ولی وقتی هری حدود سه متر آنورتر ظاهر شد همه به طرفش دویدند و شروع کردند به سوال پیچ کردنش ولی هری فقط یادداشت را به آنها نشان داد.
چهره ی محفلی ها بعد از دیدن یادداشت: :vay:
در همان موقعیت خانه ی ریدل:
وضعیت مودی و جیمز فوق العاده بغرنج/بقرینج؟ بود ولی ناگهان مودی ورد های غیر لفظی را به یاد آورد و با این فکر بکر که خودش به عنوان یک کارآگاه تمام این ورد ها را بلد است دهانش حدودپنجاه سانت باز ماند و کارش را شروع کرد سریعا تمرکز گرفت و در ذهنش شروع کرد آکیو واندس، آکیو واندس، آکیو واندس.. چند ثانیه بعد دید که چوبدستی اش به آرامی به طرفش حرکت میکند لبخندی بر لب آمورد و همین که چوبدستی در انگشتانش قرار گرفت در ذهنش تکرار کرد: فاینات اینکانتاتم، فاینات اینکانتاتم ، فاینا ایمکانتاتم و صد البته که طلسم دهان بندش باطل شد و طناب هم غیب شد سپس بلند شد چوبدستی جیمز را هم به دستش داد و اوا م آزاد کرد .
چهره ی مودی و جیمز بعد از آزاد شدن در همان نقطه:
ولی ناگهان تق در با فشار باز شد و بلاتریکس وارد شد با دیدن آن دو یک لحظه از تعجب خشکش زد ولی به سعت بر اوضاع مسلط شد و آنها شروع کردند به دوئل کردن با هم مودی کاملا شانسکی موفق شد بلا را بی هوش کند و او جیمز به سرعت دست یکدیگر را گرفتند و به قرارگاه فعلی محفل آپارات کردند...