1. چه اتفاقی برای ولدک افتاد که به کینگزکراس رفت و به این وضعیتی که دیدین تغییرشکل {ببینین! از تغییرشکل هم اسم بردم! } داد؟ (10 امتیاز)ولدک بعد از اینکه دامبلدور کشته شد یه روز تو دفترش تو خانه ریدل نشسته بود و با نجینی بازی میکرد که یاکسلی پیام امروز رو واسش آورد . لرد شروع به خوندنش کرد و تمام صفحات رو ورق زد . به روزنامه خیره شد و بعد از مدت ها دوباره چند قطره اشک از چشماش جاری شد . کمی روزنامه رو دوباره ورق زد و دوباره زد زیر گریه . نبودن دامبلدور تو اخبار و مردنش یه دفعه بهش فشار روانی آورد و شروع کرد به تو سر و کله خودش زدن . نجینی هم که طاقت دیدن گریه صاحبش رو نداشت رفت و چند تا مرگخوار رو خورد .
ولدک بعد از ساعت ها گریه به این نتیجه رسید که باید در زندگیش تغییری ایجاد کنه . سعی کرد که با مرگخوار هاش بهتر رفتار کنه ولی اونها همه فک میکردن که لرد داره گولشون میزنه و حرفاش و کاراش رو باور نکردن . حتی رفت وزارت خونه که خودش رو معرفی کنه و اونجا همه از ترس فرار کردن و وزارت خونه رو تحویل دادن به لرد . همه فک میکنن که لرد تسخیر کرد وزارت خونه رو ولی در واقع واقعیت این هست .
ولدک دوباره به خانه ریدل برگشت و به اتاقش رفت و در رو قفل کرد و به فکر فرو رفت . هیچ راهی نداشت که بتونه زندگی دوباره ، ساده و صادقانه و پر از عشق و عاشقی و احساسات شروع کنه و راه دامبلدور رو ادامه بده . بعد از ساعت ها فکر ایده ای به ذهنش رسید . به هاگوارتز رفت تا با هری دیدار کنه و حرفای دلش رو بهش بزنه چون میدونست که همه هری رو باور میکنن . اما هر چی خواست که با هری وارد مذاکره بشه هری قبول نکرد که بره ببینتش . مجبور شد کل هاگوارتز رو خراب کنه که شاید هری قبول کنه و از هاگوارتز بیاد بیرون ولی این کار رو نکرد . بالاخره مجبور شد خودش وارد هاگوارتز بشه و وارد دوئلی به هری شد .
چیزی که هری به هیچکس نگفته مکالمه ای هست که بین اون و ولدک اتفاق افتاد . ولدک خودش چوب دستیش رو تقدیم به هری کرد تا بتونه باهاش مذاکره کنه ولی این حرکت اینقد واسش سخت تموم شد که سکته قلبی کرد و از بین رفت .
وقتی تو ویزنگاموت بیدار شد دید که وارد دنیای جدیدی شده و بالاخره به آرزوش رسیده . به همین تغییر قیافه داد که نکنه از اون یکی دنیا کسی اینجا باشه و بشناستش . به همین صورت بود که لرد فردی عادل ، آگاه و مصنف شد و در دنیای دیگه به خوبی و خوشی زندگی کرد . زنی اختیار کرد و بچه دار شد و بچه هاش رو به هاگوارتز اون دنیا فرستاد و اسم بچش رو گذاشت "آلبوس هری سوروس دامبلدور پاتر اسنیپ " .
2. هدف جیمز از ولدک شناسی های سه جلسه تدریسش چی بود؟ (5 امتیاز)یه روز که داشتم تو هاگزمید قدم میزدم دیدم که دو نفر در تاریکی شب کنار درختی وایستادن و دست تو دست دارن با همدیگه حرف میزنن و هر از گاهی همدیگه رو بغل میکنن . کمی نزدیک تر که شدم متوجه شدم که این دو نفر جیمز و ولدک هستن . سریع با دوربین 60 مگاپیکسلی که به تازگی خریده بودم از دنیای ماگلی عکسی ازشون گرفتم که بعدا نتونن انکار کنن .
عکس با سایز بزرگ !
جیمز و ولدک با همدیگه دوست شده بودن و جیمز با لرد بیشتر آشنا شده بود و به همین دلیل سعی داشت که از این کلاس استفاده کنه و بقیه جامعه رو هم بیشتر باهاش آشنا کنه . از ولدک سازی و تغییر شکل هاش و دلایلش و مشکلات زندگی که داره و با افرادی که باید زندگی کنه تا اینکه بعد از مرگ چه کارهایی کرده .
در این عکس میتونین ببینین که جیمز حتی نهنگ مورد علاقش و یویوش رو کنار انداخته و داره با دقت به حرف های ولدک گوش میکنه .
3. چه احساسی دارین از اینکه جیمز یه معلم شیاد بود که هیچی از تغییرشکل سرش نمی شد و امتحان تغییرشکلتونم نهاییه!؟ (5 امتیاز)آخه خجالت نمیکشی جیمز ؟ از اون نهنگت خجالت بکش . از اون ارزش های یویو بارت بترس ، از شکلک های جیغت وحشت داشته باش . چرا آرمان های ولدک رو آوردی تو هاگوارتز ؟ چرا فقط برای اینکه لردک رو ثابت کنی معلم شدی ؟ چرا از کلاست سوء استفاده کردی ؟
من با چه انگیزه ای بچم رو بفرستم هاگوارتز آخه ؟ من همیشه فک میکردم بچم خیلی چیزهای زیادی یاد میگیره تو هاگوارتز ولی الان که فک میکنم مدرسه دورمسترانگ مفید تر میتونه باشه . حداقل یاد میگیره که چجوری غیب بشه از دست لرد که تو یه کلبه پیداش کنن و فجیعانه بکشنش . چجوری قهرمان کوییدیچ باشه و از مجارستان باشه و لحجش تو فیلم ها همرو به خنده بندازه .
. حتی الان که فک میکنم بوباتون با اینکه مدرسه دخترانه هست بهتر میتونه عمل کنه و معلم های بهتری داره . درسته معلم های اونجا هم چیز خاصی تدریس نمیکنن ولی خب حداقل جیگر که هستن .
ولی در کل جدا از شوخی و از جدا از اینکه قرار هست به این پست نمره بدی
، کلاس خیلی خوبی با تکلیف های جذاب و قشنگی داشتی این ترم که واقعا از شرکت در کلاس هات لذت بردم . فقط یه مقدار زیادی در مورد ولدک بود که خب اشکالی نداره هر چی ولدک رو مسخره کنیم کافی نیست .
4. جوجه ولدک مفلوکی که مشاهده کردین بعد از اینکه بچه ها از کینگرکراس میرن و چراغارو خاموش میکنن و درا رو قفل می کنن، ســــــــعی میکنه در اوج فلاکت یه جان پیچ دیگه از خودش دربیاره و به زندگی برگرده! چجوری این کارو میکنه؟ موفق میشه یا نه؟ (10 امتیاز)ولدک در ابتدا سعی میکنه که دستش رو به طرف جیبش ببره تا ببینه شاید جان پیچی ، شکلاتی چیزی اونجا باشه تا بتونه استفاده کنه ازش ولی خب هر چی تلاش میکنه چون دست هاش کوتاه هستن نتیجه ای نمیرسه . در نتیجه سعی میکنه که با دهن نزدیک بشه به جیب هاش و اونها رو بگرده .
بعد از ساعت ها خم شدن و کمر درد بالاخره میرسه به پایینه بدنش و متوجه میشه که اصلا جیبی نداره چون فقط شلوار زیر پاش هست .
با این حال پشیمون نمیشه و سعی میکنه که به طرف چراغی چیزی برسه تا بتونه روشنش کنه تا با کمک نور شاید یه جان پیچی چیزی بتونه پیدا کنه که اضافی بوده و کسی همینجوری انداختتش دور و رفته .
با کلی تلاش تمام سطل آشغال ها و گوشه کنار رو میگرده که بالاخره در یکی از از گوشه ها یه یو یو پیدا میکنه . کمی دست بهش میکشه و میبینه که روحیه نهنگ مانندی هست توی جان پیچه ولی با این حال برش میداره . از اون طرف چون پیتر پتی گرو یه دفعه همه جا هست و نمیشه فهمید از کجا اومده و رفته ، اونجا ظاهر میشه تا بهش کمک کنه معجون تغییر شکل و استفاده از جان پیچ رو درست کنه . بعد از اینکه تمام کارها انجام میشه ، پیتر اون یکی دستش رو هم قطع میکنه و میندازه تو معجون و همه چیز آماده میشه . لرد با سر شیرجه میزنه تو معجون .
چند دقیقه میگذره و یه دفعه جرقه زده میشه اتاق روشن خاموش میشه و رعد برق از سقف تولید میشه و بارون میاد و یه سدریک اونجا یه دفعه ظاهر میشه و دوباره کشته میشه تا بره یه دنیای دیگه .
شخص تولید شده لردکی هست که قد کوتاه ، با دماغ مناسب ، همراه یک نهنگ و یویو . نگاهی به پیتر میندازه و این دفعه اونو همونجا آوداکداورا میکنه خب چون واقعا اذیت کننده هست هر جا میری اونم باهات بیاد . خلاصه از معجون میاد بیرون و میره طرف در و اون رو باز میکنه . سرش رو میخارونه و همراه به خندانه شیطانی نقشه میکشه که بره خونه هری و جینی و به عنوان بچه اونها خودش رو جا بزنه و اینجوری هری رو مدام اذیت کنه .
بله ، درست متوجه شدید . جیمز همون تام ریدل هست .