هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲
#21
1) نظرتان در مورد ازدواج ماگل ها و جادوگر ها چيست؟ توضيح داخل درس را حتما بخوانيد و علاوه بر آن مي توانيد نظر خودتان را هم بگوييد يعني نظر دالاهوف را نقد كنيد يا تاييد كنيد و دليل تاييدتان را بنويسيد و يا تكميل كنيد. (۱۰ نمره)

من کاملاً با این قضیه موافقم. دلیلشم اینه که بتونیم جهان رو از جادوگرا شمول کنیم
منظورم اینه که جادوگرای هویجی که با هم ازدواج میکنن بهتره با مشنگا ازدواج کنن چون درصد ازدواج جادوگرا دو برابر میشه. اینطوری تعداد جادوگرای کوچولو دو برابر میشه و تولید جادوگرا رو به تولید انبوه میرسونیم


۲) دالاهوف با چه اصواتي در كلاس خميازه ميكشيد؟ سه مورد ذكر كنيد. (3 نمره)

اصواتی که در شأن یک استاد نیست.
اصواتی که در شأن یک مرگخوار نیست.
اصواتی که در شأن یک اسلیترینی نیست.

۳) جاهاي خالي را با عبارات مناسب پر كنيد.

_ شماره حساب گرينگوتز پرفسور دالاهوف به زبان نمی دونم چی چی است. (۵ نمره)
_ دانش آموزاني كه با شنيدن عبارت ازدواج ماگل و جادوگر لب هايشان را گاز گرفتند زیادی شنگول هستند. (۵ نمره)
_ دانش آموزاني كه موافق ازدواج ماگل و جادوگر بودندبا بنده هم نظر هستند. (۵ نمره)

۴) اگر عاشق بشويد.. با يك ماگل ازدواج ميكنيد؟ فقط بله يا خير. ( ۲ نمره)

بله...چون عشق که جادوگری ماگلی سرش نمیشه

۵) نام ماگل ها و جادوگرهايي كه در كتاب هاي هري پاتر با يكديگر ازدواج كرده اند را بنويسيد.(تحقيق - نمره اضافي - با اين توضيح كه اگر دانش آموزي وقت ميگذارد و جواب را به دست مي آورد و علاقه ندارد بقيه از روي او كپي كنند ميتواند جوابش را در پيام شخصي براي من بفرستد و حتما در پستش هم يادآوري كند.)

بابا ننه ی ارباب
ننه بابای ارباب
بابا و ننه ی ارباب
ننه و بابای ارباب


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
#22
1.آل ها بیشتر در کدام کشور ها زندگی می کند؟ (5 نمره)

در کشورهای تولید کننده ی آلبالو و همینطور که از اسمشم پیداست معمولاً با لو زندگی می کنند.
من البته با نِی هم دیدم زندگی کنند. همون آلبانی

2.آل ها چگونه کودکان را به خود جذب می کند؟به طور خلاصه توضیح دهید؟ (15 نمره)

خب از قدیم گفتن جذبه ی آل ها یخ های قطب جنوب رو هم آب میکنه و از اونجایی که کودکان به اندازه ی یک اپسیلیونوم یخ ها عقل تو کله شون نیست به راحتی گول آل ها رو می خورند.
تازه بعضی از بچه ها که آل رو با لو دوست دارن با خوردن آلبالو توسط آل ها جذب میشن

3.آخرین حمله توسط آل ها در کجا و به چه کسی گزارش شد و آیا این آل در حمله ی خود موفق بود؟ (10 نمره)

آخرین باری که شنیدم یه آل به لی جردن حمله کرد که جریان حمله به وزارت همکاری های سوسک ها و جادوگران گزارش شد که در نهایت آل توسط سوسکهای وفادار به لی جردن بلعیده شد و حتی استخوناشم پیدا نشد.
اینم نتیجه ی وفاداری به سوسکا، موجوداتی که در مقوله ی وفاداری سگا باید جلوشون لنگ بندازن

سوال امتیازی:وزارت سحر و جادو چگونه بر مشکلات جانوران نظارت دارند؟ (10 نمره)

جانوران زیر سایه ی دولت آزادی و پرواز چیز خور میشن
یعنی کارمندان بخش سر و کله زدن با حیوانات با دستور اکید جناب مورفین گانت موظفن نفری صد گرم چیز با خودشون حمل کنن که در صورت مشاهده ی هر گونه درد کشیدن جانوران سریعاً بدن به خوردشون تا دردشون ساکت بشه


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#23
سوژه ی جدید


اولین روز دسامبر بود و آخرین اولین روز ماه های سال در آخرین ماه سال(!). ارباب داشت به آرامی در اطراف عمارت ریدل و در کمال آرامش قدم میزد. باد سردی می وزید. در همین حال باد کاغذی زرد رنگ را به سمت جناب لرد آورد و کاغذ درست جلوی پای ارباب آرام گرفت. ارباب ابتدا اهمیتی نداد اما وقتی عبارت بزرگ اطلاعیه ی وزارت سحر و جادو را روی کاغذ دید آنرا از روی زمین برداشت و شروع به خواندن کرد.

اطلاعیه ی شماره ی نه-دولت آژادی و پرواژ
بدینوشیله اعلام میگردد به دلیل خواشت اینژانب اژ این پش تمامی ژادوگران باید ماهانه ده گرم چیژ برای اعلام همدلی با بنده اشتعمال نمایند. در شورت شر پیچی اژ این فرمان به یک شال حبش در آژکابان و بوشیده شدن ویژه توشط دیوانه شاژ ها محکوم می گردند.
مورفین گانت، وژیر مردمی شحر و ژادو


ارباب ابتدا این طوری شد: سپس احساس کرد که باید قلب مورفین را از سینه درآورده و خام خام بجود و پیکر و و اطرافیانش را با سقف ساختمان وزارت یکسان کند؛ به طوری که کسی نتواند بدن ها را از گچ و سیمان سقف تشخیص دهد. بعد از کمی آرام تر شد تصمیم گرفت ما بقی مرگخواران را از این قضیه مطلع سازد.

اندرونی عمارت ریدل

بلاتریکس که از ارباب دو هفته مرخصی گرفته بود، دیگر حضور نداشت تا نقش چای شیرین را ایفا کند و خبرها را به ارباب برساند. از این رو اما دابز -چای شیرین شماره دو- خوشحال از انتصاب به عنوان چای شیرین ثانی به سمت ارباب شتافت و گفت:
-ارباب فهمیدید مورفین چی گفته؟
-آره، ولی شما از کجا می دونید؟
-راستش داشتیم رادیو وزارتو گوش میدادیم.
-من میخوام همین الآن به ساختمون وزارت حمله کنم. خودتونو آماده کنید!

ایوان پس از شنیدن این حرف گفت:
-میگم ارباب فکر نمی کنید صلاح نباشه همچین کاری کنید؟ :pretty:
-چی؟ مخالفت با ارباب؟ کروشیو!

ایوان پس از دریافت طلسم تلوتلو خوران به جلو و عقب می رفت و ناگهان با صدای شترقی نقش بر زمین شد.
ایوان:
-من فکر می کنم صلاح نباشه به ساختمون وزارت حمله کنیم.
-پس حالا چی کار کنیم ارباب؟
-به نظر من باید اینجا توی همین عمارت تحصن کنیم!
مرگخورا:



ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۹:۳۲:۰۵
ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۹:۳۵:۱۷
ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۲۲:۲۴:۴۷

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
#24
هرمیون پس از چندین دقیقه زل زدنِ هیپوگریفانه به سالازار معالجه را شروع کرد.
-خب جناب سالازار دقیقا چه مشکلی دارید؟
-مرده هم مگه مشکل داره؟
هرمیون:

ارباب که تا آن لحظه داشت صحنه را تماشا می کرد با خشم رو به بلا کرد و گفت:
-این که از اون مشنگه هم مشنگ تره. اگه نتونه واسه سالازار کاری کنه چند روز میفرستمت پیش تسترالا تنها نباشن! فعلاً میرم استراحت کنم.

هرمیون که تازه قضیه را فهمیده بود رو به مرگخواران گفت:
-ببینید فکر کنم فهمیدم مشکل سالازار چیه. ایشون دچار توهم تسترال مردگی شدن.
مرگخوارا:
-ولش کنید با مغزایی که من می بینم صد سال نمیتونید بفهمید این بیماری چیه. فقط یه راه درمان داره.
-چه راهی؟
-باید یه تسترال رو کباب کنید بدید یکی از اجداد جناب سالازار طی ده شب بخوره. بعد قلبشو بدید به ایشون تا توهمشون خوب بشه!
و باز هم مرگخوارا:

در آن بحبوحه بلا یادش آمد که در تایپیک اتاق تسترال ها همه ی تسترال ها مرده بودند و مشکل بعدی این بود که باید یکی از اجداد جناب سالازار را پیدا میکردند که راضی به انجام همچین کار چندش آوری باشد.
-بلا!
-ها. چیه؟
-چیکار کنیم؟
-من چه میدونم!
-یعنی چی؟
-یعنی همین!
-نه اینو نگفتم اونو گفتم یعنی چی!
-کدومو؟
-همون!

بلا که فهمید رز او را سرکار گذاشته است با یک کروشیو پاسخ او را داد. سپس رو به مرگخوار ها کرد تا با آن ها مشورت کند.
مرگخوارها یکی یکی شروع کردند به ارائه ی نظر های نا امید کنندانه تا اینکه شخصی موطلایی و خوشتیپ از آن میان برخواست و گفت:
-من میدونم باید چی کار کنیم!
مرگخوارها با تعجب به سمت او برگشتند تا بهتر او را ببینند. بلا گفت:
-شما؟
-گیلدروی لاکهارت هستم، آخرین ورژن مرگخوارا! :pretty:


ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۸:۵۴:۱۹
ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۸:۵۶:۰۸
ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۷ ۱۸:۵۸:۰۸

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲
#25
1. در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید. (20 نمره)

-مادر جااااااااااااان!

شترق!!!!

این صدایی بود که از برخورد بلوجر با کله ی لی جردن ایجاد شده بود. خون بود که داشت از فرق سر لی می ریخت. سایر بازیکنان هم روی جارو های خود ایستاده بودند و هرهر می خندید.
ناگهان در آن بحبوحه اسلیترینی ها با سرعت به سمت پیکر لی که کم از جنازه نبود می دویدند. صدای یکی از آنها به گوش می رسید که فریاد میزد:
-خون اصیل! خون اصیل! نذارید بریزه رو زمین! جمش کنید!

بازیکنان و سایر تماشاچیان:
وقتی لی را از وسط زمین جمع کردند، گیلدروی لاکهارت به عنوان بازیکن ذخیره به جای او به میدان آمد. کمی شاد می زد. می شد حدس زد که زیاد با مورفین می پلکیده ودر آن هنگام نیز در مصرف چیز زیاده روی کرده بود.
سپس چسبیده به دروازه ی ریونکلاوی ها روی آذرخش خود مستقر شد. در همان ابتدای شروع بازی پاسی از طرف گودریک گریفیندور به او رسید. هم زمان یکی از مدافعان ریونکلاو بلوجر را به سمت او فرستاد. از طرفی او که پس از استعمال بیش از حد چیز به فوت بند بود فریاد زد:
-وای الآن شَرَم میشکنه!!!
و جاخالی داد. بلوجر محکم با کله ی دروازه بان اصابت کرد و پاس گودریک نیز بر اثر برخورد کاملاً شانسی با جاروی گیلدروی وارد دروازه شد.
-گل برای گریفیندور!
این بار گیلدروی بود که نیش خود را تا بناگوش باز کرده بود و هرهر به ریونکلاوی ها می خندید.
گودریک: نیشتو ببند!

سپس او را برای تست دوپینگ از زمین خارج کردند و پس از آزمایش گریفیندور بازنده اعلام شد!
حالا این که در تالار عمومی گریفیندور چه سرنوشتی در انتظارش بود مرلین می داند!

2. قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره)

- گشت زدن با مورفین پیش از بازی ممنوع.
-در صورت گشت زدن با مورفین ساخت و ساز ممنوع.
-در صورت ساخت و ساز مسئولیت اتفاقاتی که در تالار عمومی گروه پس از تست دوپینگ پیش می آید با خود بازیکن است.
-هرهر خندیدن به دیگر بازیکنان آزاد است.
-اشتباه گرفتن زمین کوییدیچ با تشک کشتی مموع.


ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۵ ۱۲:۱۸:۱۸

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲
#26
سوزه ی جدید


هوا تازه تاریک شده بود. صدایی به جز صدای وزش باد به گوش می رسید. بلاتریکس لسترنج که روز سختی را پشت سر گذاشته بود از خستگی زیاد خوابش نمی برد و تصمیم گرفت کمی قدم بزند.
از خانه خارج شد و بی هدف شروع به قدم زدن کرد. همینطور که داشت حرکت می کرد در مقابل اتاق تسترال ها که درٍ آن کاملاَ باز بود ایستاد و سر جایش خشک شد.

بلا:
به سرعت به سمت خانه رفت تا اما دابز را از آنچه رخ داده مطلع سازد.
-اما...اما پاشو بدبخت شدیم!
اما(که داشت خواب میدید) فریاد زد:
-تو بچه ی منو کشتی!
بلا:
-ولم کن بذار برم!

بلا که دیگر عصبانی شده بود فریاد زد:
-چرا چرند میگی؟ تو بچه ت کجا بود؟
و چوبدستی خود را در فرق سر اما فرود آورد.
-ها...چی شده...من کیم؟ این جا کجاست؟
بلا:
سپس اما را به زور بلند کرد و با سرعت به سمت اتاق تسترال ها حرکت کردند.

-اونجا رو نگاه کن
اما که حالش جا آمده بود این طوری شد:
-حالا چکار کنیم؟
-میگم بذار فردا یه خاکی به سرمون میریزیم.
و هر دو برای خواب به خانه برگشتند.

صبح فردا، در محضر ارباب

-چی گفتی؟ مگه میشه آخه؟ همه شون مردن؟
-بله ارباب
-زود برید از یه جا چند تا بیارید. سریع!
اما، بلا و مابقی مرگخواران:


ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۵ ۱۳:۲۵:۰۹

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
#27
سلام خدمت سرکار پرنس ناظر دیاگون

میگم اگه زحمتی نیست توی تایپیکا خلاصه هم بذارین مثلا می خوام تو تایپیک اژدها فروشی پست بزنم نمیتونم قضیه رو بفهمم خوندن همه ی پستا هم طول میکشه.

خیلی ممنون

گیلدروی عزیز. پیرو درخواست شما این کار در تاپیک اژدها فروش چارلی ویزلی انجام شد. در خصوص بقیه ی تاپیک ها هم اقدام میشه.
با تشکر از نظرتون و موفق باشید.


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۵ ۰:۲۸:۴۷

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
#28
1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

نه متأسفانه قسمت نبوده

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

من همچین اشتباهی نمیکنم.

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

اینکه محفلیا یه مشت جادوگر خائن به خون هستن ولی مرگخوارا اصلاً.

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

من به هیچ وجه در مورد چیزی که ارباب صلاح دیدن نظر نمیدم.

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

اول: اخذ اجازه از ارباب
دوم: فرو کردن یک میله ی بلند تو دهنشون و فشار دادن تا از کف پاهاشون در بیاد که از آوادا هم دردناک تره
سوم: انداختن پیکر بی جانشون توی چرخ گوشت
نکته: چون میله تو چرخ گوشت نمی ره اول میله رو در میاریم بعد میندازیم تو چرخ گوشت!

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

بعد از آخرین مرحله ی سوال قبل با گشت محفلیا کباب محفلی درست میکنم میدم نوش جان کنه.

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

بلا؟ شما بگو رحمت...همه ی اینا واسه اینه که ارباب باید جذاب و قدرتمند به نظر بیان که با این کار این هدف به دست میاد.

8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

من کلا با حیوانات اهلی مشکل دارم...یه بار یه گوسفند رو کشتم...قلبشو خوردم...وااااااییییی

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:

ریش : وسیله ای برای نشاد دادن اعتقاد ناب به آسلام
طلسم های ممنوعه: طلسم هایی که فقط مرگخواران با اجازه ی ارباب لایق استفاده از اونا هستن
الف.دال: خب اونطور که از قیافش پیداست مخفف انجمن دیوانگانه که چندتا دیوانه با چاشنی شیش و هشت توش دارن برای خودکشی بی قراری می کنن!


نقل قول:
فرو کردن یک میله ی بلند تو دهنشون و فشار دادن تا از کف پاهاشون در بیاد که از آوادا هم دردناک تره

طلسم مرگ مگه درد داره؟!

از هر چی کبابه زده شدیم!

اعضای هیچ گروهی رو دیوانه خطاب نمیکنیم.همونطور که اجازه نمیدیم کسی ما رو دیوانه خطاب کنه.برای تمسخرشون راههای بهتری هست.ارباب یادتون میده.

در درخواست قبلیتون گفته بودم با سوژه ها مشکل دارین.در پست آخری که ازتون خوندم این مشکل وجود نداشت.میتونیم امیدوار باشیم که حل شده.

تایید شد.



ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۱۱:۵۲:۵۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۲۳:۱۴:۱۰

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
#29
سلام. میخواستم بگم اگه کلاس خالی باقیمونده هستم.
ممنون



ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام.
کلاس ها پُر شدن و دیگه نیازی به اساتید مهمان نداریم. از اعلام آمادگی تون ممنونم. موفق باشید.


ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۲۲:۳۴:۳۷
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۲۳:۵۹:۲۷

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲
#30
لرد با خشونت هر چه تمام تر در اتاق را باز کرد و فریاد زد:
-احمق داشتی چیکار میکردی؟ این یه هورکراکسه دیوانه. میخوای بهت یه آوادا بزنم؟
دکتر که نمیدانست لرد دارد درباره ی چه چیزی صحبت می کند این طوری شد:

-سالازار رو از پیش این دیوانه بردارید ببرید تا نکشتش. این احمقم بندازید اتاق تسترالا تا بعدا خدمتش برسم.
مرگخوار ها سالازار را به اتاق دیگری بردند تا حالش بهتر شود.

-خوبید جناب سالازار؟
-تو کی هستی دختریَم؟
-جناب سالازار اونو بی خیال ببینم شما هنوز فکر میکنید که مردید؟
-ببینیَم مگه مرده هم فکر میکنه؟
آماندا:

لرد که بجز دکتر فکر دیگری برای درمان سالازار به ذهنش نمیرسید تصمیم گرفت برای آخرین بار به او فرصت بدهد.
-فعلا اینو ول کنید.
-چرا ارباب؟
-چی، تو کار من دخالت میکنی؟
-نه ارباب فقط کنجکاو شده بودم

دکتر که در تمام این مدت شوکه شده بود گفت:
-ببخشید من مگه نمردم پس چرا دارم شما رو می بینم؟
لرد:
-وای اینم مثل سالازار دیوونه شد

در همین حین بلا داشت با سرعت هر چه تمام تر به طرف لرد میدوید:
-ارباب پیدا کردم...یافتم!
-دقیقاً چی رو؟
-ارباب من یادمه اسنیپ میگفت یه مشنگ زاده تو مدرسه بود که کتابا رو جویده بود. منم گفتم شاید دریاره ی مشکل ما چیزی خونده باشه منم رفتم گریمولد خرش کردم آوردمش خدمتتون
-حالا کی هست؟
-ارباب اسمش هرمیون گرنجره


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.