هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۷
#21
پست پایانی سوژه:

مودی اصولا علاقه ای به صبر کردن نداشت. نتیجتا با چشم جادویی اش یک دور به اطراف نگاه کرد، سپس عصایش را بلند کرد و مستقیم کوبید روی زانوی آستریکس.
از شدت ضربه، آستریکس علاوه بر بیدار شدن، نفسش هم بند آمد و شروع کرد کبود شدن.

مودی اصلا توجهی به این وضعیت نکرد و دولا شد جلوی آستریکس، آنقدر نزدیک شد که بوی خون را میتوانست در نفس آستریکس حس کند.
- بگو!

آستریکس که هنوز داشت نفس نفس میزد، با تعجب گفت:
- چیو؟
- خودت خوب میدونی!
- نمیدونم خب... اول که اونطوری زدی، نذاشتی برم تو خواب ده هزار ساله... حالا هم که داری اینطوری میکنی!
- کجاست؟
- کی خب؟
- آرسینوس... اون لعنتی کدوم گوری قایم شده؟
- نمیدونم دا... تو چشم جادویی داری، نه من!

مودی به طرز عمیقی به فکر فرو رفت... آنقدر فرو رفت که نزدیک بود در افکارش غرق شود، اما بقیه گریفیندوری ها به سرعت وی را نجات دادند و نگذاشتند که غرق شود. آنها گریفیندوری های نجات غریق خووب بودند.
مودی که همچنان قطرات افکارش از بدنش پایین میریختند، خودش را تکانی داد و گفت:
- ارواح...

گریفیندوری ها منظورش را نفهمیدند و با نگاه هایی پرسشگر، منتظر توضیحات بیشتر شدند.

- ارواح... ارواح تقریبا همه چیز رو میدونن. برید نیک بی سر رو پیدا کنید.
- تقریبا سر بریده، کاپیتان... تقریبا!

نیک بی سر، که نصفه و نیمه از درون دیواری بیرون آمده بود، این را با نارضایتی به مودی گفت.

- حالا هرچی... آرسینوس کدوم گوریه؟
- سلام کاراگاه.

نیک همچنان حالت نارضایتی اش را با کج کردن لب و دهان و حتی فاصله دادن سرش از بدنش، نشان میداد.
- آرسینوس؟ مرخصی گرفت تا جایی که دیدمش. داشت با چمدون هاش، یه پیراهن هاوایی آستین کوتاه، دمپایی و شلوارک میدوید و از هاگوارتز دور میشد. فکر کنم رفت تعطیلات.

پوکرفیس مودی در آن زمان چنان عمیق بود که در تاریخ ثبت شد و حتی وی از جواب ماند.
و است.

پایان!



پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۷
#22
پست چهارم ویژه برنامه‌ی نوروزی

کاراگاه مودی، رون و آرتور از تالار خارج شدن و در کنار اون ها، سر کادوگان با اسبش داخل تابلو ها یورتمه می رفت و اون ها رو همراهی میکرد. از راهروی طبقه هفتم گذشتن و به نزدیکی در خروجی رسیدن که مودی همه رو به گوشه ای کشوند:
-هیس! ساکت باشید. فکر کنم گیرش آوردم.
-کیو؟
-سینوس رو دیگه ویزلی کوچک.

مودی که نمیخواست شخص رو با عصاش بزنه ناکار کنه، به ویزلیا دستور داد تا نزدیک طرف بشن و اون رو بگیرن تا ببینن سینوسه یا نه. آرتور از یک طرف و رون هم از طرف دیگه به شخص نزدیک شدن و طی یک حرکت روی هیکل اون بنده مرلین شیرجه رفتن:
-اینکه بیهوش شد!
-عه چرا بیهوش شد؟
-واقعا چرا بیهوش شد؟
-آخه چرا بیهوش میشید؟
-برید کنار ببینم چه گندی زدید. اینکه سینوس نیس.
-پس کیه؟
-یعنی تو اینو نمیشناسی؟
-آها چرا میشناسم.
-خب کیه؟
-مگه خودتون نمیشناسید؟
-سوال منو با سوال جواب نده ویزلی کوچک.
-باشه نزن... این آستریکسه.
-الکتریسیته؟
-آستریکسیته!
-چی هس؟
-ای بابا این آستریکسه. همون خون آشامه.
-به این مزخرفات خاتمه بدید. خیلی خب. بذار ببینم چیکارش باید بکنیم.

سپس مودی و ویزلیا به همراه سرکادوگان جسم بیهوش آستریکس رو به گوشه ای بردن تا به هوش بیارنش و ازش درباره سینوس بپرسن.


ویرایش شده توسط سر کادوگان در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۲ ۱۷:۲۱:۱۷


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۷
#23
لرد همچنان داشت به نجینی دستور میداد گره بخوره.
نجینی فلس هاش از این دستور لرد ریخته بود، اما با این حال چون طبق احادیث، باید به ننه بابای خود نیکی کنیم، نجینی یه گره ملوانی خوشگل به خودش زد که کلهم موهای زائد و غیر زائد نویسنده و راوی، ریختن روی زمین.
حتی رز که هنوز از پستای قبلی بالای قبر لینی داشت اشک میریخت هم گره خورد تو خودش با دیدن گره نجینی. بهرحال دل به دل راه داره و اگر رز هم خودشو به نشانه همدلی و حتی همدردی گره نمیزد، اوضاع خیلی بد میشد و سوژه و پست اصلا پیش نمیرفت.
کیگانوس هم که یک پا کیانوس بود واسه خودش، پرید بالا و پایین کلی شاد شد از این همه اتفاقات خوب خوب.
اما بهرحال اگر سوژه همینجا تموم میشد، خیلی بد میشد، پس نتیجتا آرسینوس که مشخص نبود تا الان کجاست، یهویی خودشو پرت کرد توی سوژه تا فقط جواب چندصد تا پست قبل که لرد بهش سلام کرده بود رو بده، و نتیجتا گفت:
- سلام ارباب، خوبید ارباب؟

البته چون لرد به شدت از شکلک متنفر بود، آرسینوس رو هم پرتاب کرد میان مرگخوارای اسیر شده تا همونطور که وارد سوژه شده بود، از سوژه خارج شه و پست برگرده به همونجایی که شروع شده بود.



پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷
#24
پست سوم ویژه برنامه‌ی نوروزی:

مودی، رون و سِر همگی به سرعت به سمت منبع جیغ رفتن. صدا از خوابگاه پسر های گریفندور بود. وقتی داشتن به سمت در می‌دویدن؛ کاراگاه مودی از پشت در عصاش رو به زمین زد.
_ زدمش. خودِ خودش بود. سینوسِ مکار.

رون در حالی که در رو باز میکرد و سرش رو آروم میبرد داخل گفت.
_زیاد مطمئن نباشین کاراگاه.
_چطور همچین حرفی میزنی ویزلی؟
_ چون دَدیمو زدی.

بعد از حرف رون، مودی با شدت رون رو کنار زد و رفت داخل اتاق. بعد از اومدن سِر، مودی طلسم آرتور رو خنثی کرد.
_ویزلی! هیچ معلوم هست چرا جیغی به اون ناجوری کشیدی؟
_میشه نگم چرا؟
_حرف بزن ملعون.
_سوسک...اونجا سوسک هست.
_ystop:
_
_oh1:
_

بیایین بریم دنبال اون مکار بگردیم.

_حداقل قبلش اون سوسک رو بکشین. : sad3:
پاشو بیا تا ندادمت تیکه تیکت نکردم ملعون.

بعد از تحدید سِر، کاراگاه، سِر، رون و آرتور همگی به دنبال آرسینوس از تالار خارج شدن.


ویرایش شده توسط سر کادوگان در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۲ ۱۷:۲۰:۳۶


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷
#25
سلام ارباب.

خوبید ارباب؟

ارباب، میشه لطفا نقد کنید؟

با تشکرات ارباب.



پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷
#26
یارانِ روی زمین خشک و خالی نشسته لرد سیاه به یکدیگر نگاه کردند. نگاه هایشان همزمان پر از ترس و شوق بود. بهرحال بار اولی بود که اینهمه آزادی داشتند که از لرد سوال بپرسند.
لرد سیاه با بی حوصلگی به مرگخوارانش نگاه کرد.
- نمیپرسید؟ فقط آوردینمون اینجا وقتمون رو تلف کنید؟

رودولف دستش را با حالت اجازه گرفتن، بالا برد.
- ارباب میخوایم بپرسیم، منتها نشیمنگاهمون خشک شده بر اثر سرمای زمین.

لرد سیاه نگاه مرگباری به لوسیوس و نارسیسا انداخت.
- بهرحال... این میز ما هم پشتی نداره. کمر و پشت مبارکمون داره خسته میشه. اما غر نمیزنیم. چون خیالمون راحته که لوسیوس الان میاد و دستان نحسش رو میذاره پشتمون و پشتی میزمون میشه. شما هم سعی کنید گرما در نشیمنگاهتان باشد، نه در صندلی ای که روی آن نشسته اید.

مرگخواران که حتی یک کلمه از سخنان سنگین لرد سیاه را نفهمیده بودند، ترجیح دادند با یک دست و سوت و جیغ و هورا، قضیه را ختم به خیر کنند.

انعکاس صدای جیغ و دست و سوت و هورای مرگخواران، در کل عمارت خالی میپیچید و گوش های لرد را بسیار اذیت میکرد.
لرد هم چون اصلا دوست نداشت گوش هایش اذیت شوند و سمعک لازم شود، به سرعت دستش را برای دعوت کردن مرگخواران به سکوت، بالا آورد. سپس گفت:
- مرگخواران ما... سوال هاتون رو بپرسید. یا مجبور میشیم همه تون رو روی همین زمین خشک، خالی و البته سرد دفن کنیم.

مرگخواران آب دهانشان را با شوق قورت دادند، و سپس اولین مرگخوار دستش را برای پرسیدن سوال مورد نظرش از لرد سیاه، بالا آورد.



پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
#27
پست دوم ویژه برنامه‌ی نوروزی:

سر کادوگان در حالی که چانه اش را می خاراند به هیکل پشت و رو افتاده نگاهی انداخت.
-کارآگاه،آرسینوس از کی تا حالا انقد چاق شد؟!
-پرخوری سِر،بهش هشیاری مداوم رو گوشزد کردم اما نادیده گرفت.
-قدشم بلندتر نبود؟این...
-بسه سِر.برش گردون ببینیم چی شکار کردیم.

سر کادوگان با احتیاط شکار مودی رو برگردوند.نقاب خاکستری کج شده بود و یک چشم وحشت زده و طره ای موی قرمز از کنارش بیرون زده بود.
-این که رون ویزلیه!ببینم سر آرسینوس چه بلایی آوردی مکار؟
-بهتره بپرسیم آرسینوس چه بلایی سرش آورده.پاشو پسر،کی اینارو تنت کرده؟

رون که طلسم اش باطل شده بود با گیجی به آنها نگاهی انداخت.
-من...نمیدونم...داشتم برمیگشتم تو تالار پاتیلمو بردارم یهو یکی بهم حمله کرد.
-هشیاری پسر.پس معلما چی به شما یاد میدن؟!
-خط خطی.
-مسلماً همینطو...
-نه کارآگاه اینورو نگاه کنید یه چیزی نوشته.

مودی چشم جادویی اش را برای تمرکز روی خط خطی خونین رنگ روی دیوار،تنظیم کرد.
-اوممم،گریم اِکس تنک شِن؟میخواد همه موهاشونو اکستنکشن کنن؟
-کارآگاه گستاخی نباشه چشمتون کمی به مسواک نیاز داره ها.
-خب چی نوشته مو قرمزی؟
-نوشته اکستینکشِن...انقراض گریف.

سر کادوگان شمشیرش را بیرون کشید.
-کدام ملعونی همچین جرأتی کرده!

ناگهان صدای جیغی از داخل تالار،هر سه شان را از جا پراند.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۶ ۱۸:۳۱:۱۳
ویرایش شده توسط سر کادوگان در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۲ ۱۷:۱۹:۵۷


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ چهارشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۷
#28
پست اول ویژه برنامه‌ی نوروزی:

ظاهراً آرسینوس از اومدن پروفسور مک گونگال و پرت شدن حواس‌ها استفاده کرده بود و از معرکه فرار کرده بود. همه برای چند دقیقه‌ هاج و واج به هم نگاه کردن تا اینکه پرفسور مک گونگال سکوت رو شکست:
- من که اینجا آرسینوسی نمیبینم، بیخود بهونه نیارین و سریع برین سر کلاس‌هاتون!

این رو گفت و از راهروی تالار بیرون رفت و سر کادوگان رو پشت سر خودش محکم بست.

- هی ما میگیم یواش تر هی ملت ما رو می‌کوبن! شماها برین سر کلاستون چون اگه نرین احتمالاً پنج دقیقه دیگه مگ گونگال در رو باز نکرده طلسم و نفرین می‌فرسته وسط تالار. ما و کارآگاه هم تو این مدت تمام قلعه رو می‌گردیم، هر جا باشه پیداش می‌کنیم! نمی‌تونه جای دوری رفته باشه جگروفسکی!

بچه‌ها با اکراه از سر کادوگان و کارآگاه مودی جدا شدند و قبل از اینکه مک گونگال با پُست صبح، جنازه‌شون رو برای ننه‌هاشون ارسال کنه، به سمت کلاس‌ها رفتن.

مودی گفت:
- من میرم سمت راست قلعه، تو برو سمت چپ. نگرانم اگه زود پیداش نکنیم یه بلایی سر یکی بیاره!
- چشم قربان! سر کادوگان در خدمت ش...

اما بقیه‌ی حرف‌های کادوگان نصفه کاره موند چرا که باید به سرعت از طلسم پتریفیکوس توتالوسی که کارآگاه مودی به سمتش فرستاده بود جا خالی می‌داد و به تابلوی مجاور می‌رفت. سر کادوگان از تابلوی مجاور با تعجب و شاخ‌های دراومده به جایی از تابلوی خالی خودش که طلسم مودی از توش رد شده بود نگاه کرد. هیچ سر در نمیاورد چه خبر شده و چرا اعضای گریفندور روانی شدن و به هم حمله می‌کنن. این فکر‌ها چند ثانیه‌ای بیشتر طول نکشید چرا که صدای تالاپی مثل افتادن یک هیکل سنگین از پشت در تالار، درست پشت تابلوی سر کادوگان به گوش خورد.

- ازپشت در دیدمش، آرسینوس بود داشت میومد تو تالار، زدمش!


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۶ ۱۸:۳۱:۴۴
ویرایش شده توسط سر کادوگان در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۲ ۱۷:۱۹:۲۱


پاسخ به: شهر لندن
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
#29
سوژه جدید

در محلی که به نظر میرسید زمانی سالن اصلی وزارت سحر و جادو بود، با مجسمه های جادوگر و ساحره و سانتور، اکنون تخت سلطنتی عظیمی قرار گرفته بود.
دور تا دور تخت، کارگران مشغول کار بودند و داشتند دکوراسیون وزارت را با کلی چکش و کلنگ و بولدوزر حتی، تغییر میدادند.
اما در وسط همه آن شلوغی و گرد و خاک ناشی از بنایی و تغییر دکوراسیون، آرسینوس جیگر در حالی که تاجش هم روی سرش کج شده بود، نشسته بود و همه چیز را زیر نظر داشت. معاونش لایتینا، به همراه نقاب و نارسیسا، در میان کارگران میگشتند و هر چند دقیقه یک بار، کارگری را شکنجه میکردند تا بقیه کارگران با شور و شوق بیشتری به کار خود ادامه دهند.

آرسینوس با بدخلقی کراواتش را محکم کرد.
- چرا سریعتر کار نمیکنن؟ یه کاخ خواستیم ازشون ها!

لایتینا خودش را به سمت آرسینوس کشاند.
- اعلیحضرت باید درک کنید که اینا مشنگای بی مقداری نیستن که حاضر شدن بدون میل خودشون به بردگی شما در بیان.

آرسینوس بدون اینکه ابهت خود را از بین ببرد، از این سخن لایتبنا، کراوات درید. سپس رو به نقاب کرد.
- و جاسوس هات چه خبری برامون آوردن؟
- عومه؟
- در مورد جنازه...
- عوم... عومه عوووومه؟
- چون جسد وینکی بسیار افسانه ایه فرزندم. برای اجرای تعدادی از نقشه های سیاه و شیطانیم به بقایاش نیاز دارم.
- عووووم.
- توی قبرستون مرکزی لندن؟ باشه. خودمون میریم. هم سیاحته، هم زیارت اهل قبور اصلا این دم عیدی. خیلیم خوبه.
- عوووم؟
- فکر خوبیه حتی...

ساعاتی بعد، قبرستان لندن:

قبرستان عظیم، به اندازه یک شهر در مقابل آرسینوس، لایتینا و نقاب، گسترده شده بود.
لایتینا با یک نگاه اجمالی، به سرعت گفت:
- بهتر نیست پخش بشیم؟ ممکنه اونطوری راحت تر بتونیم به نتیجه برسیم ها.
- به هیچ وجه. بیاید بریم تو تا بهتون نشون بدیم حتی چه میخواهیم بکنیم.

و بدین ترتیب، شاه، ولیعهد و معاون اول، وارد قبرستان شدند تا تک تک اجساد را از رخت خواب ابدیشان بیرون بکشند و جای جنازه وزیر سابق را از آنها بپرسند. سه عضو دربار جادویی، اندکی جلو رفتند، تا اینکه بالاخره آرسینوس در مقابل یکی از قبرها توقف کرد.
- با قدرت تاج شاهیمون بهت دستور میدیم زنده بشی و به سوالاتمون جواب بدی که تمامی موهای منوی مدیریت و زوپس ریخته شه از این همه ابهت ما.



پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶
#30
نقل قول:

بیکو کیساواهی نوشته:
من ميخوام عضو شم هر پستي كه باشه


با درود فراوان.

لیگ فعلی کوییدیچ به اتمام رسیده.
امیدوارم که برای لیگ آینده ببینمت.

موفق باشی.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.