هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
#21
نقل قول:

سيريوس بلك نوشته:
عرضم به حضور ناظر محترم کوچه دیاگون

پیامی رسمی مبنی بر شروع شدن یک مسابقه در مغازه ویزلی ها به دست من رسیده. سوالی که پیش اومده اینه که آیا کاربری این تاپیک اجازه برگزاری این مسابقه رو میده یا نه.

با تشکر


با درود سیریوس عزیز

پیام رسمی؟ یحتمل اشتباه از طرف مجریه برنامه بوده!
در حقیقت تنها تاپیکی که تو انجمن دیاگون قابلیت برگزاری مسابقه رو داره المپیک دیاگون هست
که در مورد اینکه چنین برنامه ای داشته باشیم با دانگ عزیز صحبت های مقدماتی داشتیم و احتمالا نهایی شدنش موکول میشه
به اتمام ترم هاگوارتز. فعالیت در تاپیک مغازه ویزلی ها مشخصا به صورت ارسال پستای نمایشنامه نویسیه.

فرد عزیزم

با وجود تاپیکی چون المپیک دیاگون من نمی تونم مجوز برگزاری مسابقه تو تاپیکی رو بدم که فعالیتش منحصرا نمایشنامه نویسه.گذشته از این صحبت ها برگزاری مسابقات در سطح سایت نیازمند رعایت یه سری موارد و تعریف قواعد و ضوابط خاص خودشه و به همین سادگی امکان پذیر نیست.
با آرزوی موفقیت.



پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۳
#22
امتیازات جلسه دوم معجون ها

هافلپاف

الادورا بلک:30
فرد جرج ویزلی=25
جمع کل=33

گریفندور


نویل لانگ باتم=24
گیدیون پریوت=28
دابی=30
جمع کل:36

ریونکلا

دافنه گرین گراس=29
جمع کل=32

اسلیترین

آنتونین دالاهوف=24
سیسرون هارکیس30
هکتور دگورث گرنجر=30
جمع کل:36

تمام امتیازات گرد شده اند.زیر 0.5 به سمت عدد کمتر و بالاتر از 0.5 به سمت عدد بزرگتر.



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۳
#23
دافنه گرین گراس-ارشد ریونکلا

ای علف غلتان!
پس من اوستاد بدی هستم؟برای من زبون در میاری؟انتظار نمره هم داری اونوقت؟
چی؟من مادر هری پاترم؟من؟ تو آواتار به این سیاهی رو با اون یه خرمن گیسوی سیاه نمی بینی؟کجای من شبیه اون مشنگ زاده بی اصل و نسب مو قرمزه؟ازت نمره کم کنم به خاطر این توهین؟ من شنل نامرئی پوشیدم؟من؟ استاد مسلم معجون ها که پسرم هم از روی دست نوشته های من تقلب می کرد؟
گذشته از همه این حرفا من نوشته های شمارو دوست دارم. جالب می نویسید مخصوصا وقتی اصطلاحات دنیای خودمون رو با نوشته ها و شخصیت ها مخلوط می کنین. بلایی که سر ویولت آوردین و الهامی که از قضیه مسموم شدن رون تو کتاب 6 گرفتین کار جالبی بود مخصوصا وقتی سنگ بیزوارو با معجون نامرئی بهش خوروندین! نکته ی قابل بحثی وجود نداره که بخوام بهش اشاره کنم جز اینکه بعضی وقتا حس نمی کنین انگار سررشته سوژه از دستتون خارج میشه؟خودم موقع خوندن پستتون یکی دوبار احساس سردرگمی کردم. این چیز بدی نیست که شما می تونین حین پرداختن به سوژه اصلی موضوعات بی ربط به سوژه رو هم وارد نوشته کنین و این قدرت خلاقیت و طنز شما رو می رسونه ولی افراط تو این کار باعث ایجاد سردرگمی و خروج از مسیر اصلی سوژه میشه.

نمره شما=29

گیدیون پریوت-گریفندور

اوه از تعاریفت ممنونم پسرم.کلی مارو خجالت زده کردی. فقط یه سوال برام پیش اومد که تو وزارت خونه چیکار می کردی؟اونجا که درش تخته ست!وزیر کیه؟من نمی شناسمش.امسال که انتخابات نداشتیم!
باید بگم به نظر من پستت این سری پیشرفت کرده بود.آفرین. واقعا نکته ای به ذهنم نمی رسه تا بتونم بهت بچسبونم و ازت نمره کم کنم. البته چرا یه چیزی هست!
تو توصیف صحنه های خوبی داری و همینطور از طنز قابل قبولی پستهات برخورداره. مثلا همین قضیه بلاک دانگ و دیوونه شدن وزیر! ولی این سری حس نمی کنی یه ذره با عجله سوژه رو پیش بردی؟یکم از روی صحنه هایی که نیاز به پردازش بیشتری داشتن پریدی.مثلا وقتی ویولت بهت معجون نامرئی کردن رو داد خیلی ساده این مطلب رو پذیرفتی انگار کار معمولی بوده در حالیکه خواننده توقع داره ویولت و رکسان از خنده ریسه برن و حتی ویولت می تونست یه زبون هم اینجا دربیاره و تو از مشاهده این وضعیت حتی اگر نترسی حداقل انتظار میرفت یکم متعجب شی و جا بخوری. ولی در کل راضی هستیم ازت فرزند.

نمره شما=28

آنتونین دالاهوف-ارشد اسلیترین

پسرم!چقدر خوشحالم اینجا و تو کلاسم می بینمت اما چرا انقدر افسرده و ناامید؟انقدر ناراحت بودی که معجون رو یادت رفت تهیه کنی و شیشه معجون منو از رو میز برداشتی...حالا چرا شکستیش؟البته اصلا قابلتو نداره ولی خب زندگیه دیگه خرج داره!
آخر داستانت که اشک منو درآورد. غیب شدی؟به همین سادگی؟هیع... کتی رو هم دوست داشتی؟زن و بچه غیر عادی؟چه جوری ممکنه؟هوم؟
بگذریم از شوخی بی تعارف عرض کنم اگر رول نویسی شمارو ندیده بودم باورم نمیشد اینو شما نوشتی.با همیشه فرق کرده. یه جور بی انگیزگی و غم و یه حالت افسردگی داره.البته اینا ایراد نیستن بلکه صرفا از روی تعجب به خاطر تغییر رویه همیشگیه.
یکم پستتون کوتاه بود.مثلا رول اول. ظاهرا انقدر ناراحت بودین که یادتون رفته معجون رو اول تهیه کنین بعد به خورد نیمه قبلی بدین!
و در مورد رول آخر.نوشته غمگینی بود و پر واضحه یه نوشته جدی هم بود.البته شما خودتون استاد ما هستین ولی معمول نیست تو پستایی با سوژه های جدی از شکلک استفاده بشه که مخصوص رول های طنزه.

نمره شما=24

فرد جرج ویزلی-هافلپاف

فرجوی عزیز خیلی خوشحالم که شما رو تو کلاسام می بینم بر ما منت گذاشتی عزیزم.
راستی رزی کیه؟من می شناسمش؟تکلیف فلسفه؟نکنین از این کارا!من پستای تکلیف کلاس خودمو به زور وقت می کنم بخونم!
بگذریم. به نظر میاد شما قدرت پردازش سوژه رو به خوبی دارین همینطور مشخصه توصیف صحنه های خوبی دارین چیزی که تو رول دوم شما به چشم می خورد ولی متاسفانه تو رول اولتون ازش استفاده نکردین. اگر دقت کنین می بینین که رول اول شما بیشتر از دیالوگ تشکیل شده و خواننده نمی تونه به تصویری که تو ذهن شماست پی ببره.تقریبا هیچ فضاسازی و توصیف صحنه ای نداشت.در استفاده از شکلکها هم بعضی جاها یه ناهمخوانی هایی وجود داشت.البته این چیزیه که با استمرار تو رول زدن خود به خود درست میشه.کار خوبی کردین برای رول دوم از شکلک استفاده نکردین چون یه رول جدی بود.
نکته دیگه اینکه بر خلاف عقیده خودتون که فکر می کنین قدرت طنز پردازی ندارین من فکر می کنم اشتباه می کنین.رول اول شما نشون میده توانایی این کارو دارین که با کمی تمرین و خوندن رول طنز نویسنده های طنز نویس سایت می تونین پردازشش کنین.با این همه این یه اجبار نیست.شما مایلین هر سبکی که دوست دارین بنویسین.

نمره شما-=25

نویل لانگ باتم-گریفندور

ببینم بچه کارت به جایی رسیده برای استادت شاخ و شونه می کشی؟مبارز می طلبی؟ حرفیت منم. بیا جلو ببینم!
از مادر زاده نشده کسی که بخواد منو به بوق ببنده!نمره هم می خوای با این وضعیت؟
حالا برسیم به نقد!
پستت برای دو تا رول یه ذره کوتاه نشده؟شاید به خاطر اینه که یه جاهایی از روی سوژه پریدی.یعنی خواستی به ماجرا سرعت بدی. جاهایی که میشد توصیف بیشتری ازش داشته باشی.مثلا همین گنده گیم نتی که با نامرئی شدن زدیش. بهتر بود یکم بیشتر به خواننده معرفی میشد. همینطور صحنه کتک خوردنش می تونست هیجان پستت روبالا ببره.یا مثلا پایان فلش بک. بهتر بود بیشتر توصیفش می کردی.مثلا حالت صورت نویل و اینکه چقدر پیر شده چه شکلیه بعد از گذشت سی سال و... همینطور نوه ها و.ولی خیلی زود از روش رد شدی.اینا می تونه از زیبایی نوشته شما کم کنه.
نکته دیگه اینکه حس نمی کنی شخصیت پردازیت از نویل کمی متفاوته؟ما باید به شخصیت های کتاب تا حدی وفادار باشیم مگه شخصیت هایی که توصیف زیادی ازشون تو کتاب نداریم. ولی نویل جزو این دسته نیست. نویل تو کتاب یه پسر خجالتی و کم رو بود که از عدم اعتماد به نفس رنج می برد و در عین حال همیشه استرس داشت و به خاطر همین کمی دست و پاچلفتی به نظر میومد. ولی شخصیتی که شما ازش ارائه دادین یه پسر شیطونه که به فرد و جرج تو کتاب بیشتر شبیهه و از شیطنت در حق دیگران فروگذار نیست.شخصیت نویل تو سایت خشنتر از نویل کتابه.نویل برای دوستاش ارزش قایل بود ولی تو اینجور مواقع کمی ملایمتر برخورد می کرد.

نمره شما=24

سیسرون هارکیس-اسلیترین

سیسرون پسرم!ظاهرا نیومده با فرد و جرج ویزلی سر رقابت داری و حسابی آتیش می سوزونی!ویولت رو می خوای روانه دیار مرلین کنی بچه؟آفرین به تو!خباثت در وجودت قل قل می زنه. کاش پسر منم از تو یاد می گرفت.
پست خوبی بود.چه از لحاظ سوژه پردازی چه ظاهر مرتب پست و رعایت علایم نگارشی.همینطور صحنه پردازی و توصیف صحنه هاش.نکته کم اهمیتی که مطمئنم به دیلیل فراموش کاری رخ داده عبارتیه که زمان و مکان پست شمارو مشخص می کنه.معمولا با یه بولد کردن مکان و زمان رو تو پست از هم جدا می کنن ولی ظاهرا شما فراموش کردین بولدش کنین!

نمره شما=30

الادورا بلک-ارشد هافلپاف
به به ببین کی به ما افتخار حضور داده.
الای ساطور به دست ما!منت نهادی بر سر ما.فقط بزاق دهان زاغ استاد؟من انقدر مخوفم یعنی؟
صحبتی نیست به ویژه که یه جن هم از دست دادین و اینکه می دونم سرتون شلوغه و مشغول زدن گردن جن های باقی موندست و کلا صحبتی وجود هم نداره. ما کی باشیم اظهار وجود کنیم!

نمره شما=30

دابی-ارشد گریفی دیگه خودت اعتراف کردی!

دابی!دابی!ای جن خونگی آزاده!کارت به جایی رسیده که میری تو اتاق من؟معجون به خورد استادت میدی؟ بدمت دست زاغی چشماتو درآره به جای شام بخوره؟ فعلا که از پس نامرئی کردن ابدی من برنیومدی.فکر کردی به همین سادگیه؟این هفته که دادمت دست الا گردنتو زد حساب کار دستت میاد!نمره هم باید بهت بدم الان؟البته...نمره!
پست قشنگی بود به زیبایی جلسه گذشته. به ویژه رول دوم واقعا قشنگ بود و بسی لذت بردیم!نکته ای هم برای گوشزد کردن به ذهنمان نمی آید!

نمره شما=30

هکتور دگورث گرنجر-اسلیترین

به من معجون خورونده بودن؟از مادرزاده نشده کسی که این کارو بکنه وگرنه می فرستمش زیر دست دابی لحاف بشوره!
هکتور عزیزم پست شما هم زیبا و خوندنی بود.خوشحالم بازم به این کلاس افتخار حضور دادی.به ویژه اون صحنه که وسط رول سیم رو می دزدن و برق قطع میشه واقعا جالب و خنده دار بود.

نمره شما=30




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
#24
تدریس جلسه سوم

روز دیگری در کار نبود چون هنوز شب بود!
با این وجود تاریکی همیشیگی دخمه معجون سازی اجازه تشخیص روز و شب را نمی داد و اگر خواست نویسنده در کار نبود امکان فهمیدن این مطلب وجود نداشت!
آیلین پرنس در آن شب تیره و تار(که البته تشخیص آن هم به هیچ وجه ممکن نبود بلکه فهم این مطلب هم به خواست نویسنده صورت گرفت) کنار پاتیل معجونی ایستاده بود و به آرامی آن را خلاف جهت عقربه های ساعت هم میزد.
- 249 دور...250! تموم شد بالاخره.
با پشت دست عرق پیشانیش را پاک کرد و به سطح مایع خیره شد که با وجود چندیدن ساعت بر روی حرارت ماندن نشانی از جوشش نداشت. اما این به هیچ وجه باعث نگرانی آیلین نمیشد. او رضایتمندانه به پاتیل خیره شده بود.
- عالیه فردا باید فقط دنبال یه موش آزمایشگاهی دیگه باشم تا اینو روش امتحان کنم! بیا بریم زاغی.
زاغی بال و پر زنان از بالای کمد مواد اولیه معجون سازی فرود آمد و به نرمی روی شانه صاحبش نشست.

ساعاتی بعد- مقابل کلاس معجون سازی

تعداد بسیار کمی از دانش آموزان مقابل درب چوبی و قدیمی کلاس معجون سازی تجمع کرده بودند. ظاهرا شهرت استاد معجون ها به آزمایش معجون های مختلف بر روی دانش آموزان تمایل آنها را برای شرکت در این کلاس ها هرچه بیشتر کاهش داده بود.

کارگردان:چی می گی تو همینجوری واسه خودت؟اینا نصفشون نامرئین الان!
نویسنده:
کارگردان آهی کشید.
- هیچی ولش کنین بابا...برمی گردیم سر فیلم برداریمون...خب همه چیز سرجاشه؟نور...صدا...حرکت!


ویولت بودلر که عبوستر از جلسه پیش به نظر می رسید زمزمه کرد:
- این قضیه دیگه نمی تونه ادامه پیدا کنه...از جلسه پیش تا حالا چندتا از دوستام و دوتا از مارمولکا و یکی از سوسکام ناپدید شدن. ما باید به یکی بگیم اینجا چه خبره گرنه همه مون رو یه جوری سر به نیست می کنه!
گیدیون که با کمک چند دانش آموز دیگر(که البته نامرئی بودند ولی بودند!)در حال خالی کردن محتویات جامی در حلق یک سال اولی بود گفت:
- انقدر ضد حال نباش ویول!تنها چیزی که باعث میشه کلاساش خشک و بی روح نباشن همینه.
قبل از اینکه ویولت فرصت جواب دادن یا شاید هم زبان نشان دادن را بیابد درب کلاس بار دیگر به خودی خود باز شد.
دانش آموزان:
دافنه که زودتر از همه به خود آمده بود گفت:
- این حقه دیگه کارساز نیست.
دافنه فاتحانه در حالیکه قل می خورد پیشاپیش همه وارد کلاس روشن از نور شمعا شد و بقیه اعم از مرئی و نامرئی پشت سرش به صف وارد شدند. کلاس مثل جلسه گذشته خالی بود و زاغ سیاه استاد معجون ها تک و تنها بر روی میز نشسته و ورود دانش آموزان را نظاره می کرد.
دانش آموزان مودبانه سر جایشان نشستند و سکوت بر خلاف همیشه بر کلاس سایه انداخته بود. ظاهرا هیچکدام علاقه ای نداشتند تا باعث کسر امتیاز(چون جلسه گذشته) از گروهشان شوند.

و سکوت کماکان ادامه داشت!

ظاهرا همگی وظیفه تبادل گفته ها را به نگاهایشان سپرده بودند.
- آپـــــــــــچوووووو!
صدای عطسه یکی از سال اولی ها سکوت کلاس را شکست. دانش آموزان طی یک حرکت دست جمعی به طرف دانش آموز خاطی بازگشتند و درحالیکه انگشت های اشاره اشان را به طرز تهدید آمیزی جلوی صورتشان نگه داشته بودند گفتند:
- هیــــــــــــــــــس!
دانش آموز بی نوا زیر سنگینی بار نگاه سایرین ذره ذره آب شد و در زمین زیر میزش فرو رفت. همگی نفس به آسودگی کشیدند و با فرمت به میز استاد نگاه کردند. حتی چند تن از آنان می توانستند قسم بخورند لبخند استاد را دیده اند.
-روز به خیر!
- هـــــــیــــــــــس!
- روز به خیر عرض کردم خدمتتون!
- هـــــــــــــــــیس سـیــــــــس ســـــــــــوس!
- این چه حرکتیه؟مثل اینکه هوس کردین ازتون نمره کم کنم؟
دانش آموزان با همان انگشتهایی که روی لب می فشردند به طرف درب باز کلاس برگشتند و استاد معجون هار را در آستانه در مشاهده کردند.
دانش آموزان:
آیلین پرنس بعد از نگاه عمیقی به آنها سری به نشانه تاسف تکان داد و به طرف میزش حرکت کرد تا پشت آن بنشیند. لینی که هنوز پلک چشم چپش می پرید گفت:
- مگه...شما تو کلاس نبودین؟
- من همین الان اومدم. چه جوری ممکنه تو کلاس بوده باشم آخه؟
دابی با شور و شوق گفت:
- دابی می دونست که پروفسور دروغ گفت.پروفسور خواست مچ گیری کرد ولی ضایع شد. اگر استاد تو کلاس نبود پس در کلاس چه جوری باز شد؟
بلااصله ساطور الادورا روی میز دابی فرود آمد تا او را وادار به سکوت کند.
دانش آموزان:
آیلین با بی تفاوتی گفت:
- البته در نبوغ تحسین برانگیز شما که کوچکترین تردیدی ندارم جن آزاده عزیز ولی توضیحش ساده ست. در با یه طلسم ساده خودکار جادو شده بود تا سر ساعت معین باز شه.یادم باشه چغولی این هفته شمارو به مدیریت بکنم!
دابی:
آیلین از جا برخاست.
- خیلی خب.پست داره طولانی میشه پس سریع بریم سر درس امروز...چــــــــی؟پس کجاست؟همینجا بود...کی به خودش جرئت داده معجون منو از روی میز بدزده؟هان؟ فکر کردین کار جالبی کردین؟فکر کردین با این کارتون ممکنه چه اتفاقی برای گروهتون بیافته؟فکر کردین با یه معذرت خواهی و کسر امتیاز و مجازات این دفعه می تونین قسر در ببرین؟ کور خوندین...وقتی پروند هاتونو زدین زیر بغلتون و راهی خونه شدین می فهمین از استاد دزدی کردن یعنی چی!
دانش آموزان:
اما پیش از آنکه کسی بتواند اظهار نظری کند استاد با انگشتش دابی جن خانگی را نشان داد که با الا در حال بازی تیغ و شمشیر به صورت واقعی بودند و سر و صدای نسبتا بلندی در انتهای کلاس راه انداخته بودند.
- کار توئه ای جن خونگی بدجنس؟می دونم چون نتونستی منو تا ابد غیب کنی این کارو کردی...زود باش اعتراف کن!
دابی که شمشیری سه برابر هیکل خودش در دست داشت و ناشیانه با کمک آن می کوشید در مقابل ضربات سهمگین تبر الا مقاومت کند با شنیدن این حرف بی حرکت برجا ایستاد و با دهان باز به آیلین خیره شد و در نتیجه ضربه تبر الا که با گردنش اصابت کرد را ندید.
دانش آموزان:
دابی: :
الادورا:
تبر:
الادورا نگاه متعجبش را از دابی که صحیح و سالم بر جا ایستاده بود برداشت و تبر را به سمت کارگردان در خارج از کادر پرتاب کرد.
- این چه بوقی بود دادی دستم؟
کارگردان از مقابل تبر جا خالی داد.
- خب شناسه های فعال ایفارو که نمیشه کشت...مجبور شدم جاش تبر تقلب بدم دست...مـــــــــــامــــــــــــــان!
الادورا از زیر ردایش تبری واقعی را بیرون کشیده و این بار ظاهرا هدفش خود کارگردان بود. دابی نیز درحالیکه شمشیر احتمالا تقلبی را دور سرش می چرخاند فریاد زد:
- تو حق نداشت به جان کسی که جان دابی رو نجات داد سوقصد کرد!
در حینی که دابی و الا و کارگردان دور کلاس می چرخیدند آیلین سری تکان داد و نگاهش را از جمع سه نفره برداشت.سپس با دقت میان چهره های نگران و مضطرب جستجو کرد. عاقبت نگاهش روی چهره پسرکی کوچک اندام و ریزنقش قفل شد.
-این دیگه خودشه...تو...بله خودت.تا به حال تورو اینجا ندیده بودم.قیافه ت که به شدت مشکوکه بیا اینجا ببینم!
پسرک با ترس و اندامی لرزان از جا برخاست. چنان راه می رفت که به نظر می رسید هر لحظه ممکن است زمین بخورد. وقتی به نزدیکی استاد خشمگین معجون ها رسید نگاهش را با ترس در چشمان تیره او دوخت. هیچ صدایی در کلاس به گوش نمی رسید چون سر و صدای جمع سه نفره ای که دور کلاس دنبال هم می دویدند این اجازه را به کسی نمی داد. آیلین غرید:
- اسمت چیه؟ عضو چه گروهی هستی؟
پسرک با عجز نگاهی به دوستانش انداخت که با چهره هایی بی حات به او چشم دوخته بودند.
- هافلپاف استاد ولی هنوز نقشمو تایید نکردن برای همین اسمی ندارم هنوز! من بی گناهم. اولین بارمه اصلا سر کلاس شما میام!
آیلین با زیرکی گفت:
- به خاطر همین ازت خواستم بیای اینجا! اصلا اونو ولش کن...چطور باید مطمئن باشم که راست میگی؟حاضری معجون راستگویی بخوری؟
پسرک با قاطعیت سری تکان داد.
آیلین لبخند کم رنگی زد و دست در جیب شنلش کرد و شیشه ای پر از مایعی بی رنگ از ان خارج کرد.
- اگر دروغ گفته باشی من حق اینو دارم که از مدرسه اخراجت کنم.قبوله؟
پسر سر دیگری تکان داد و با اطمینان شیشه را از دست استاد معجون ها گرفت و یک نفس سر کشید.سپس دستش را به آرامی پایین آورد.
- استاد من آماده م. هر سوالی که می خواین بپرسین.
در همان لحظه مقابل چشمان متعجب کلاس، پسرک ناگهان شروع به قد کشیدن و بزرگ شدن کرد.دست و پاهایش بلند و زمخت شدند و ریش و سبیل در اورد. تا لحظاتی دیگر از استاد بلندتر شده بود. الادورا،دابی و کارگردان با دیدن این منظره در آنسوی کلاس از تلاش و تقلا دست برداشتند و به پسرک که حالا تبدیل به مردی بزرگ شده بود خیره شدند. در کسری از ثانیه موها و ریش پسرک (که دیگر چندان شبیه پسرک ها نبود! ) شروع به کم پشت و سفید شدن کرد. قامت بلند و تنومندش کم کم خمیده شد. موهایش هم مثل ریش و سبیلش شروع به کم پشت شدن و ریختن کرد و به تدریج چین و چروک بر سر و صورتش ظاهر شد. عضلاتش شل شدند و قامتش خم تر شد تا اینکه به صورت پیرمرد چروکیده و لرزانی در آمد که پاهای نحیفش قادر به تحمل وزنش نبودند. در حینی که پیرمرد نوظهور به خاطر نداشتن عصا با مغز روی زمین فرو می آمد آیلین به طرف دانش آموزان حیرت زده بازگشت.
- این هم موضوع درس این جلسه. اسمش معجون رشد بی رویه ست. انقدر رشد می کنین تا بمیرین!همونجور که نمونه آزمایشیمون داره دچارش شده.
او با دست به پیرمرد پسرک یا پسرک پیرمرد اشاره کرد که در اثر کهولت سن دندانهایش یکی یکی از جا در می آمدن و یکی یکی با صدای تلیک مانندی روی زمین سنگی کلاس می افتادند.
آیلین با سرزندگی دستش را به طرف زاغش گرفت.
- کلاس تعطیله تکالیفتونو هم از روی تخته بنویسین.فیلچو هم بفرستین اینو جمع کنه. تا چند دقیقه دیگه فقط پودرش باقی می مونه. هیچ دوست ندارم کلاسم پر از گرد و خاک باشه.
او با قدم هایی بلند به طرف در کلاس رفت و دانش آموزان بهت زده را با نمونه آزمایشی که تا آن لحظه به اسکلت کاملی تبدیل شده بود تنها گذاشت.

1.در رولی این معجونو تهیه کنین. تهیه ش هم آزاده. می تونین بدزدینش،خودتون درست کنین، دیگری رو مجبور کنید درستش کنه یا بخرین و یا هر فکر دیگه ای که به ذهنتون می رسه. تاکید می کنم چیزی که نمره میاره سطح رول نویسی و خلاقیت شما و ظاهر و سوژه پردازی رولتونه.13 نمره
2.حقه استاد رو در خوروندن معجون چطور ارزیابی می کنین؟3 نمره
3.آزادین یه رول با هر سبکی که دوست دارین بنویسین و توش به هر شکل و نحوی که دوست دارین با هر شخصیتی که مایلین با این معجون هرکاری دوست دارین بکنین. تو انتخاب شخصیت ها هم آزادین. هر کس که مایلین حتی اگر کسی غیر از خودتون باشه. محدودیتی هم وجود نداره که رولتون مربوط به هاگوارتز یا درس باشه.14 نمره





پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
#25
فرد عزیز

پست شما اسپم محسوب میشه.پستایی که تو این تاپیک می خورن باید به صورت نمایشنامه باشن. متاسفانه ظاهرا قبل از اینکه منو ویولت ناظر اینجا بشیم کسی روی این انجمن نظارتی نداشته و در نتیجه عده ای مرتکب اشتباه شما شدن و شمارو هم در این مورد به اشتباه انداختن.
اگر مایل باشین می تونین با ارسال یه نمایشنامه سوژه جدید بدین و تاپیک رو فعال کنید. این پست شما پاک میشه.
با آرزوی موفقیت



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۰:۰۷ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳
#26
سوژه جدید

- بند سوم پای دوم سمت چپ سوسک حمام آنگولایی سه عدد...هوم?کجاست؟ آهان یافتم!
آیلین در روشنایی حاصل از نور شمع ها با دقت و جدیت به صفحه کتاب بازی در مقابلش خیره شده بود.دوربین بر بالای صفحه مربوطه زوم کرد.جاییکه عنوان معجون با حروف درشت و سیاه جلوه می کرد.

معجون تغییر ذات

- اشک چشم بچه گربه یتیم هشت قطره...زاغی اون شیشه اشکو بده به من.
کلاغ سیاهی پروازکنان از بالای کمد مخصوص مواد اولیه تهیه معجون خود را به آیلین رساند. در اثر حرکت بال هایش نور شمعها به تندی تکان خورد و سایه های لرزان روی دیوار را به جنبش انداخت.
آیلین شیشه کوچک را از نوک زاغ سیاه گرفت و با دقت به معجون اضافه کرد. آیلین آن را سه دور در جهت عقربه های ساعت هم زد و در همان حال مواد دیگری را به آن اضافه کرد.
- پای راست عقرب سیاه هندی...کپک کیک صبحانه ارباب... ناخن انگشت پای راست غول غارنشین با درجه ضربه مغزی... یک عدد پر از دم کلاغ سیاه رنگی که متعلق به ساحره ای سیاه باشد...زاغی...پر!

با این همه قبل از اینکه زاغ بی نوا قادر به نشان دادن واکنش باشد آیلین تند و سریع دستش را دراز کرد و یکی از پرهای دم زاغ را کند.سپس بی توجه به قار قار دردناک کلاغ آن را درون پاتیل در حال جوشش انداخت.معجون تیره فس فس تهدیدآمیزی کرد و بلافاصله به رنگ صورتی آدامسی اشتهاآوری درآمد. لبخندی رضایت مند روی لب های باریک ساحره نقش بست.

- خوبه تقریبا آماده شده...رنگش هم همونیه که کتاب گفته.من بهترین معجون ساز قرنم!
او با اشاره چوبدستی کتاب را بست. دوربین برای ترسناکتر کردن فضا زاویه را از پاتیل به طرف کتاب کهنه و قدیمی روی میز کج کرد. نوشته های روی کتاب زیر نور شمع ها با حالتی مخوف می درخشیدند:

کتاب معجون های شیطانی

آیلین دستهایش را بر هم مالید.
- عالیه...کافیه ارباب بفهمه با این معجون می تونه اون فسیل ریش دارو به یکی از اعضای ارتشش تبدیل کنه از خوشحالی نجینی رو گره می زنه.
فیلم بردار:
آیلین که برای ترسناک جلوه کردن نور چوبدستیش را روی صورتش انداخته بود کروشیویی نصیب فیلم بردار نگون بخت کرد.
- زهر نجینی!اصلا کی به تو گفته هرجا من میرم دنبالم راه بیافتی؟هان؟ حسمو خراب کردی.بی نزاکت!
عوامل فیلم برداری که از کشته شدن سیصدو بیست و هشتمین فیلم بردارشان به دست آیلین و متعاقبا هزینه مضاعفی که روی دستشان می ماند به شدت نگران بودند با سرعت وارد صحنه شدند و فیلم بردار را که به خود می پیچید از جلوی دست و پا جمع کردند.
آیلین دستش را به سوی زاغش بلند کرد.
- حداقل یه ساعت دیگه وقت می بره...بیا بریم زاغی.

یک ساعت بعد- دخمه معجون سازی خانه ریدل

درب دخمه با صدای ناله مانندی آهسته روی پاشنه چرخید. از میان درب نیمه باز جسم فرتوتی که به سختی جرکت می کرد وارد شد.
- بی مروتا...انگار نه انگار دوران وژارت اون همه شیز مفت و مژانی بهشون دادم. کوفتتشون شه. دیگه کارشون به ژایی رشیده با من شه برابر حشاب می کنن. فکر کردن من حشاب شرم نمیشه و مژنه رونمی دونم...آخ...تمام وژودم درد می کنه...کاش همونو می خریدم...معلوم نیشت این دختره شیژ به درد بخوری اینجا داشته باشه.
مورفین درحالیکه از درد خماری می نالید لنگ لنگان به طرف قفسه معجون ها رفت و با بی قراری میان آنها به دنبال چیزی یافت که می تانست درد خماری او را کاهش دهد.
- معژون رشد مو...به درد لرد می خوره. من که کلی دارم...معژون تبدیل...مشلا شیکار می کنه؟یعنی موادو به شیز تبدیل می کنه؟ چقدر نور اینژا کمه... خیلی دوشت داره شبیه پشر کله شربش باشه.شایدم پشره شبیه ننش؟ اشلا من شه می دونم...هوم...این دیگه شه بوییه؟
مورفین که با وجود وضع خرابش بویاییش بهتر از هر وقت دیگر کار می کرد دست از جستجو میان قفسه ها برداشت. درحالیکه هوا را بو می کشید به سمت پاتیلی چرخید که به آرامی بر روی حرارت قل قل می کرد.
معجون:
مورفین: :hyp:
سوژه:



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۳
#27
نمرات جلسه اول معجون سازی این ترم به همراه مختصری نقد و بررسی

باری ادروارد رایان- هافلپاف

اندازه و ظاهر پستت رو پسندیدیم پسر جان.همینطور پردازش سوژه ت. به ویژه طنز اخرشرو که معجون جوانی رو به جای انهدام از آب درآوردی! با این وصف نکاتی که برای گوشزد به ذهنم رسید یکی کم بودن توصیفاتت بود.توصیف بیشتر پستت رو می تونست جذاب تر این که هست کنه.دیگه اینکه فکر می کنم قبل از هر بار ارسال پست بد نیست یه بار دیگه از روش بخونی و بعد ارسالش کنی. توی پست غلط املایی به چشم می خوره. مثلا بعضی جاها فعل رو فراموش کرده بودی به پایان جمله اضافه کنی یا لحن محاوره رو جایی که لحن پست باید ادبی باشه استفاده کردی.اینا غلطای جزئین ولی وقتی با هم جمع میشن نوشته از ارزش واقعیش کم میشه.

نمره شما=25

نویل لانگ باتم- گریفندور

ببین کی اینجاست!کی به تو گفت دوتا تکلیفو با هم ادغام کنی؟ دقت کردی همه پشت سرت همین کارو کردن؟ ایده جالبی بود آفرین!
طنز پستت جالب بود اگر بیشتر بهش می پرداختی.پستت بیشتر از دیالوگ تشکیل شده. یعنی به خواننده فرصت اینو ندادی تا فضایی که تو ذهنت تصور می کنی رو ببینه.شکلکها تو پستای طنز می تونن بخشی از این وظیفه رو به عهده بگیرن ولی یه جاهایی از پست نیازه با قلم نویسنده توصیف بشه.رعایت این نکات می تونه به پستت زیبایی بیشتری ببخشه.

نمره شما=24

اوون کالدون-هافلپاف

اوون عزیز اول از همه به نقطه قوت پستت اشاره می کنم. ایده ت تو ظاهر شدن کلاه رو سر جن الادورا و هدیه دادن بی اراده لباس به جنی که در آستانه اعدام بود و در نتیجه آزاد شدنش واقعا خوب بود. فقط کاش بیشتر به پستت می پرداختی. پست تو به عنوان یه پست طنز شناخته میشه ولی حتی از یه شکلک هم استفاده نکردی. همونطور که برای نویل عزیز هم توضیح دادم تو پستای طنز نویسنده توصیف بخشی از فضارو با کمک شکلک به خواننده منتقل می کنه. ضمن اینکه تو بخشی از پست توصیف به قلم نویسنده ست. متاسفانه پست شما توصیف صحنه های کمی داره. من خودم به عنوان خواننده این پست نتونستم اونجور که باید و شاید تصویر ذهنیتو درک کنم.
نکته دیگه ظاهر پستت هست. معموله دیالوگ ها رو با یه اینتر از بندها جدا می کنن. در این صورت پست ظاهر بهتری پیدا می کنه تا زمانیکه شما دیالوگهارو تو همون خطی به کار ببری که داری صحنه رو توصیف می کنی. اینجوری خواننده ممکنه کمی گیج بشه و همین موضوع باعث خستگی و دلزدگیش
میشه.

نمره شما=23

پروفسور تافی- هافلپاف

.پست خیلی خوبی بود. هم از نظر پردازش سوژه هم ظاهر پست.از شما راضی هستیم پروفسور.هر چی نباشه همکاریم!

نمره شما=30

گیدیون پریوت- گریفندور

آه گیدیون...پس به یه مرگخوار نمیشه اعتماد کرد هوم؟حتی اگر استادت باشه؟با این طرز تفکر چه جوری تو کلاس من شرکت کردی؟الان انتظار نمره هم داری؟خودت بگو چند بدم بهت؟
پست خوبی بود.طنزش به اندازه بود.ظاهر پستت مرتبه و سوژه پردازی و توصیف صحنه هات خوبن. فقط یکسری ایرادات تو املای کلمات داری که بعضی هاشون به همون شکل تکرار شدن . توصیه م همیشه به بچه ها اینه کاری هم هست که خودم همیشه انجام میدم. زمانی که املای درست کلمه ای رو نمی دونی تو نت سرچ می بزن. املای نادرست اگر یکی دوبار تو پستی با این طول تکرار بشه شاید چندان به چشم نیاد. بالاخره از زیر چشم نویسنده ممکنه در بره ولی تکرار بیشتر از این مقدار کمی می تونه از زیبایی و ارزش پست کم کنه. نکته دیگه پردازش کاراکترات هستن. البته جز تو و تدی کس دیگه ای تو پست حضور پر رنگی نداشت که نیاز به معرفی داشته باشه ولی حس نمی کنی شخصیتی که از گیدیون ساخنی یکم خشنه؟ یعنی گیدیون محفلی با داشتن یه شخصیت سفید به راحتی حاضره معجون انهدام به خورد هم تالاریاش بده و منفجرشون کنه؟من تصور نمی کنم یه محفلی حتی حاضر بشه با دشمنانش هم چنین برخوردی داشته باشه!

نمره شما=26

سارا کلن- هافلپاف

پست جالبی بود. منظورم اون قسمتاییه که معجون رو درست کردی و مرددی به خورد کی بدی و دستاتو جلوی چشمات گرفتی تا مجبور نشی به عهدت وفا کنی!استفاده از عبارت خداشاملو به جای خداحافظ هم بامزه بو. با این همه پست شما هم نیاز داره تا یکسری موارد درش رعایت بشه. اولین نکته اینه که توصیف صحنه هات کمن. خواننده نمی تونه تصویری که تو ذهنته رو ببینه. نکته دیگه اینکه پست تو با توجه به محتواش یه پست طنزه و تو این پستا معموله که نویسنده از شکلکا استفاده کنه ولی تو پست شما استفاده از این شکلک ها خیلی کمن. من ظاهر پستت رو که دیدم تصور کردم یه پست جدی قراره باشه. استفاده مناسب از شکلکا هم ظاهر جذابتری به پست میده و خواننده رو ترغیب به خوندن می کنه و هم اینکه می تونی قسمتی از توصیف و فضاسازی نوشته رو به شکلکا بسپری.نکته بعدی که به ذهنم می رسه اشاره کنم زمان و مکان پست هست.وقتی پست شمارو خوندم متوجه شدم ماجرا در چند زمان و مکان رخ داده.برای انجام این کار بهتره به جای این که با یه خط کشی زمان و مکان های متفاوت رو از هم جدا کنیم با نوشتن اونو مشخص کنیم. مثلا
نقل قول:
ظهر- تالار خصوصی هافلپاف

این کار هم ظاهر بهتری به پست میده و هم به خواننده کمک می کنه که بفهمه الان در کجای این
ماجراست.

نمره شما=24

آشا-اسلیترین

خواهرم تو نیومده ترکوندی!اصلا نیاز به استفاده از معجون نداری. خیلی پست جالبی زدی. این لحن پست و این نوع نوشتار، ابتکار و خلاقیتت رو نشون میده. واقعا از خوندنش لذت بردم. با توجه به لحنی هم که داشت کار بسیار خوبی کردی از شکلک استفاده نکردی وگرنه پستت حیف میشد.اضافه کنم آخر ماجرا هم به شدت منو خندوند.

نمره شما=30

استیو لئونارد- هافلپاف

اخر پستتو که ویولت رو تبدیل کردی به غول خیلی جالب بود. با این همه در مورد پست شما لازمه ازت بخوام به توضیحاتی که به سارا دادم مراجعه کنی بی زحمت.

نمره شما=24

ویکتور کرام- اسلیترین

پسرم. در حقیقت توقع داشتم بیشتر از این ازت ببینم. پستت حس نمی کنی خیلی کوتاهه برای دو تا رول؟اگر نحوه پست زدنت رو تو تالار و ایفا ندیده بودم باورم نمیشد تو اینو نوشتی. انگار یه جورایی موقع ارسالش خیلی حوصله نوشتن نداشتی.یکی از مشکلاتی که پستت داشت و باید اعتراف کنم اولین باره ازت می بینم زمان افعال هست. یه بخشهایی از پست زمان حاله و تو بخشایی از افعال زمان گذشته استفاده کردی. پستت هم خیلی مشخص نیست طنز بود یا جدی.ظاهرا از ترس اینکه من از راه برسمو سر کمدم مچتو بگیرم با عجله رول زدی.

نمره شما=23

لودو بگمن-ریونکلا

شما که کلا حرف نداری.نه به خاطر اینکه مدیری و من از ترس بلاک شدن اینارو میگما!
از شوخی گذشته پست خیلی خوبی بود. به ویژه اون ایفای نقش خورشید. همینطور طرز تهیه معجون انهدام!هنوز که می خونمش خنده م میگیره. عالی بود.حرفی برای گفتن ندارم جناب مدیر!

نمره شما=30

هکتور دگورث گرنجر- اسلیترین

که ملتو منهدم می کنی ولی نه با معجون؟ که از دفتر من سرقت می کنی؟ نکنه از اجداد اون دختره گریفندوری باشی؟ اونم یه بار به دفتر پسرم دستبرد زد!
آخه وقتی می ری تو دفتر من نباید به هرچی که روی شیشه ها نوشته شده اعتماد کنی بچه جان!اصلا من از عمد اسم تمام مواد و معجون هارو اشتباه می نویسم رو شیشه ها تا در مواقع دستبرد چیزی گیر سارق نیاد!معجون ورجه ورجه منو چرا برداشتی؟
از شوخی گذشته پست شما و به ویژه طنزش واقعا قشنگ بود و از خوندنش مشعوف شدیم.فقط بحثی که می مونه آغاز پسته که با توجه به شناختی که من از قلم شما دارم توقع داشتم آغاز زیباتری داشته باشه.با این وجود در کل از پستت راضی هستیم.

نمره شما=28

دابی- گریفندور

اول از همه اینکه چون تاریخ عضویت شما تو ایفا بعد از 1/1/92 هست شما ارشد محسوب نمیشی عزیز دلم!
نکته بعد اینکه دیگه کارت به جایی رسیده استاد خودتو هم می ترکونی؟الان نمره هم می خوای؟ تازه فقط می زنی تو سرت بعد از ترکوندن تمام دانش اموزان به همراه پرسنل؟ الان من موندم کیا تو این مدرسه حضور مادی دارن؟همه روح شدن یا دود شدن رفت پی کارش!باید بیان مدرسه رو ببندن.بیچارمون کردی!
هرچند باید اینو هم بدونی که یه معجون ساز محتاط همیشه انواع ضد معجون ها همراهش هست. وقتی من قاشق رو به دهن بردم سریع متوجه شدم چه اتفاقی افتاده برای همین ضد معجون انهدام رو سر کشیدم.(شرمنده همکاران منهدم شده، کم بود فقط به خودم رسید!) با وجودیکه لقمه رو فرو ندادم ولی کمی از اون به اصطلاح سس با زبانمان تماس یافته بود و بالاخره احتیاط شرط عقله. پس حالا که من نترکیدم خودت مجازاتت رو انتخاب کن بچه!چرا تو هنوز منهدم نشدی؟بابت ترکوندن کل مدرسه و در معرض ترکیدن قرار دادن استادت شما هم باید خودتو منهدم کنی!
گذشته از این صحبتا پست خیلی خوبی بود. همه چیزشو پسندیدیم. هم اندازه پست و سوژه پردازی و شخصیت پردازی و توصیف صحنه ها و...

نمره شما=30


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳ ۲۱:۳۳:۳۰
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳ ۲۱:۳۴:۱۹


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۳
#28
نمرات جلسه اول معجون سازی ترم تابستانی هاگوارتز

هافلپاف

باری ادوارد رایان=25
پروفسور تافتی=30
اوون کالدون=23
سارا کلن=24
استیو لئونارد=24
جمع کل:32.76 که گرد شده آن 33 است.

گریفندور

نویل لانگ باتم=24
گیدیون پریوت=26
دابی=30
جمع کل:34.66 که گرد شده آن 35 است.

ریونکلا

لودو بگمن=30
جمع کل:33

اسلیترین

آشا=30
ویکتور کرام=23
هکتور دگورث گرنجر=28
جمع کل:35.1 که گرد شده آن 35 است.


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۲ ۸:۵۷:۵۱


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۳
#29
خواهر نازنین و کوچولویمان آشا!
هر چند خانواده به سبب اشتباه وحشتناکمون وجود خواهرمون رو از ما مخفی داشتن ولی بالاخره ما همدیگه رو یافتیم.



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳
#30
روز زیبای دیگری در مدرسه هاگوارتز آغاز شده بود.صدای آواز پرندگان و فضای سبز و چمن کاری شده محوطه و دریاچه ای که زیر نور طلایی خورشید می درخشید در نظر دانش آموزان بی معنی جلوه می کرد چرا که در آن لحظه همگی زیر سطح زمین و مقابل کلاس معجون سازی حضور به هم رسانده و قادر به دیدن این منظره نبودند!
سر و صورت عده زیادی از دانش آموزان با بخیه و باندهای خون آلود تزئین شده بود که احتمالا بقایای نتیجه آزمایش معجون انهدام در فاصله میان دو جلسه بود. با این وجود تعدادی از دانش آموزان که موفق به امتحان معجون روی قربانی مورد نظر نشده بودند در لحظات آخر می کوشیدند تکلیفشان را به انجام برسانند و هرچند ترفندهایشان معمولا بی نتیجه می ماند اما گاه و بیگاه صدای انفجار تازه وارد ناآگاهی در راهرو شنیده میشد.
الادورا که در آن لحظه می کوشید آثار خون ناشی از انفجار یکی از تازه واردین اسلی را از روی صورتش پاک کند گفت:
- به نظر شما برای این جلسه چی در نظر گرفته؟
دافنه که با اضطراب در جایش غل می خورد و به خاطر جای بخیه ها به توپ چهل تیکه شباهت بسیاری پیدا کرده بود پاسخ داد:
- امیدوارم دیگه ترکیبات انفجار زا نباشه. :worry:
با این همه چهره اش چندان امیدوار به نظر نمی رسید. در همان لحظه صدای انفجار دیگری راهرو روشن از نور مشعل ها را پر کرد. همگی اتوماتیک وار در برابر بارانی از دل و روده و امحا و احشای جدیدترین قربانی که در طول راهرو باریدن گرفت روی زمین شیرجه زدند. لودو که برای چندمین بار بود که صورتش از بارش خون پوشیده میشد از جا جست و منو را جلویش گرفت.
- به نام منوی مدیریت دستورمیدم هرچه زودتر کلاس رو شروع شه وگرنه....
در برابر چشمان حیرت زده دانش آموزان درب کلاس به آرامی روی پاشنه پا چرخید. لودو که از نتیجه کارش بسیار راضی به نظر می رسید با سر بالا گرفته و قامت افراشته منوی مدیریت را تا کرد در جیبش گذاشت. سپس با غرور به سمت درب کلاس رفت. لینی با نگرانی زمزمه کرد:
- چیزه... لودو...هرچند من دیگه ریونی نیستم ولی روونای بزرگ یه عبارتی رو سر لوحه ی کاراش قرار داده بود که احتیاط شرط عقله و این صوبتا!یه تاملی بکن یه وقت تو هم به همون نتیجه رسیدی!
اما لودو بی توجه به لینی همچنان به حرکتش به طرف در ادامه داد و داد و داد.
دانش آموزان:
و لودو همچنان به رفتنش ادامه می داد تا اینکه صدای کارگزدان درآمد و لودو در حالیکه به این فرمت به دوربین نگاه می کرد بالاخره به در رسید و مقابل آن متوقف شد. لحظه ای به فضای تاریک داخل کلاس نگریست.
- خبری نیست. یعنی انقدر تاریکه من کسی رو نمی بینم. فعلا بیاین بریم تو تا یکی دیگه منفجر نشده.
دانش آموزان با احتیاط به درب کلاس نزدیک شدند و به درون کلاس سرد و نیمه تاریک قدم گذاشتند. صندلی استاد خالی بود و تنها زاغی سیاه رنگ که با شرارت ورود دانش آموزان را می نگریست روی میز نشسته بود. پاتیل کوچکی نزدیک میز استاد و مقابل تخته به آرامی می جوشید و بخار کم رنگی از آن به هوا بلند میشد. اما از استاد خبری نبود.
آشا نگاهی به دور و برش انداخت.
- ظاهرا نیومده...
درحالیکه آثار امیدواری بر روی چهره دانش آموزان ظاهر میشد ویولت با بدخلقی کیفش را روی صندلیش پرت کرد.
- پس این کلاغ ایکبیری چیه؟
گیدیون که با وجود بخیه های متعدد روی صورتش به هیولای فرانکنشتاین شباهت بسیاری یافته بود هوشمندانه به زاغ آیلین نگاه کرد زاغ منقارش را بر هم زد.
- منظورت چیه ویول؟یعنی می خوای بگی زاغی می خواد این جلسه درس بده؟اگر زاغی بتونه معجون هارو درس بده گیتار منم می تونه کلاس تدریس موسیقی جادویی بذاره.
ویولت: حیف که خون محفلی تو رگام نمی ذاره از آیلی بخوام یه چشمه از کارایی که زاغی می تونه انجام بده رو بت نشون بده.
قبل از اینکه گیدیون بتواند پاسخ بدهد لودو درحالیکه منویش را جلویش نگه داشته بود میان آندو پرید.
- بسه دیگه....اگر یه کلمه از حرفای تو چتو اینجا کپی کنین هردوتون رو می فرستم بالاک.
استیو که با بی حوصلگی روی میز ضرب گرفته بود گفت:
- موافقم.عوضش بیاین به این فکر کنیم که برای این جلسه چه بلای دیگه ای می خواد سرمون بیاره.
دافنه غل غل خوران خودش را به صندلیش رساند.
-شصخ شصخی من که هیچ علاقه ای به دونستنش نداره.از این زن هرچی بگی برمیاد. حالا هر سری میره تو این نت ماگلی سرچ میکنه اسم یه معجون درمیاره میاد تدریس می کنه. هیچی هم بلد نیستا.اونوقت اسم خودشو گذاشته استاد معجون ها!
دابی که همان لحظه به شیوه مرسوم جن های خانگی با صدای شترقی روی صندلیش ظاهر شده بود نرسیده مشغول شعار دادن شد.
- پروف بد!پروف بد!
در حینی که الادورا ساطور به دست دنبال دابی دوید آشا با لحن تهدید آمیزی گفت:
- پشت سر آبجی ما درست صوبت کنینا!
گیدیون که چماق نداشت گیتاری را از زیر ردایش درآورد.
- داریم پشتش درست صوبت می کنیم دیگه!فکر کرده چون تو پروفایلش نوشته مرگخوار و همیشه لباس سیاه می پوشه زاغ دستش میگیره خیلی خفن شده؟فکر کرده کسی از گذشته ش خبر نداره؟
فریاد دابی که از روی میز و صندلی ها می پرید تا از ضربه ساطور الای از خود بی خود شده جاخالی بدهد در تایید گیدیون به گوش رسید.
- گیدیون راست گفت!پروف بد!هی تو! تو نتوانست دابی رو گردن زد...دابی یک جن آزاد بود و حق و حقوق داشت...تو باید به خاطر این کار...شـــتـــرق!
اصابت ضربه ساطور الا با صندلی که دابی رویش ایستاده بود آن را از وسط به دو نیم کرد و دابی را از ادامه سخنرانیش باز داشت.
ویولت در ادامه صحبت های گیدیون گفت:
- الان ناراحت شدی سوپ ها؟مگه نیدونی خوائرت با یه مشنگ بوقی ازدواج کرده و پسرش هم الان تو محفله؟وای وای وای!
- من آشام نه سوپ ها!
- مگه آش با سوپ چقدر با هم فرق دارن؟به نظر من که فرقی نئارن!
بــــــومـــــــــــب!(افکت منهدم شدن نفر بعدی!)
لودو که دیگر تحمل این وضعیت را نداشت یکمرتبه آب و روغن قاطی کرد. در نتیجه انفجار خشم لودو چندین نفر از ورودی های جدید روانه بالاک شدند تا در جوار گراوپ طرز تهیه معجون های جادویی را بیاموزند و عده ای در همان لحظه قسمتی از دسترسی هایشان را از دست دادند.
- دیگه کسی اینجا حق نداره منفجر بشه وگرنه گراوپو از بالاک میارم اینجا!
- عرض اهم!
- اهم و سرفه هم ممنوعه وگرنه ... پروفسور شما کی اومدین؟
دانش آموزان از جا پریدند تا به دور و برشان نگاه کنند.اما نیازی به جستجو نبود چون آیلین روی صندلیش درست مقابلشان نشسته بود.
دانش آموزان:
آیلین با ملایمت چوبدستیش را میان انگشتانش می چرخاند.
- من جایی نبودم که الان بخوام بیام. من تمام مدت اینجا نشسته بودم و به سخنان گوهر بار شما گوش می دادم.
دانش آموزان:
ناگهان سارا به میان کلاس پرید و با شوق و ذوق گفت:
- پروفسور چه جوری این کارو کردین؟میشه یه امضا به من بدین؟
آیلین به فرمت به دانش آموزان خیره شد ولی چون با این فرمت رو به رو شد با تاسف سری تکان داد. سپس بی توجه به سارا که ویبره زنان، بدون اینکه توجه کند در اثر ویبره رفتن که در حال خروج از کلاس است از جا بلند شد.
- موضوع درس امروزمون همینه. معجون نامرئیوس!
او با دست به پاتیل کوچکی که کنار میزش قل قل می کرد اشاره کرد:
- این معجون به آدم و در واقع اون بی عرضه هایی که از جادو نمی تونن استفاده کنن این توانایی رو میده که به کمکش خودشونو نامرئی کنن.
یکی از جاسم هایی که ته کلاس نشسته بود و با روحیات استاد آشنایی نداشت پرسید:
- یعنی استاد شما هم بلد نیستین خودتونو با جادو غیب کنی...بـومــــــــب!
جاسم در یک لحظه نیست ونابود شد تا کلاس را در حیرت و وحشت بیشتری از شناخت زوایای شخصیت استاد فرو ببرد. آیلین نوک چوبدستیش را فوت کرد.
- بله همونطور که داشتم می گفتم این معجون توانایی نامرئی کردن فقط اشخاص رو داره. بد نیست که طرز کارشو به شما گوگولی مگولیا هم نشون بدم. به ویژه بعد از اون همه ارادتی که به من دارین.کی داوطلبه تاثیرات فوق العاده این معجون رو امتحان کنه؟
دانش آموزان:
آیلین سری تکان داد.
- فهمیدم پس خودم انتخاب می کنم.
درست در همان لحظه که نگاه شرور استاد روی چهره ها می دوید دخترک مو قرمزی که کنار باری نشسته بود کاملا اتفاقی از روی صندلیش افتاد.
- اوه عزیزم... چه شجاعتی!بیا اینجا.
دخترک با عجز به چهره همکلاسیانش نگاهی انداخت که به طرز غریبی به ناخن دستها یا در و دیوار دود خورده کلاس علاقه مند شده بودند و سوت زنان به هرجا جز او می نگریستند. هنگامی که نگاه دختر با چشمان پروفسور تلاقی یافت ناچارا به نزد او رفت. آیلین نگاهی به دانش آموز ریز جثه انداخت.
- اسمت چیه دخترم؟
- صغری ویزلی استاد.
- عالیه.بفرمایید. نیازی هم نیست نگران باشی. فقط نامرئی میشی.
دخترک با تردید به مایع بی رنگ درون لیوان که به زور در دستانش گذاشته شده بود خیره شد. سپس آهی از سر تسلیم کشید و چشمانش را بست و لیوان را به دهان برد. چند ثانیه بعد اثری از دخترک به چشم نمی خورد.
آیلین از هوای کنار دستش پرسید:
- الان چه احساسی داری؟
صدای ریزی جواب داد.
- یکم احساس سبکی می کنم پروفسور ولی در عین حال تفاوتی حس نمی کنم.
آیلین با رضایت سری تکان داد.
- خوبه معلومه معجون درست قوام اومده. برای امروز کافیه. تکالیفتونم رو تخته ست...
ناگهان همان صدا صحبت آیلین را قطع کرد.
- ببخشید پروفسور...ممکنه ضد این معجونو بهم بدین؟(به دلیل نامرئی بودن گوینده از گذاشتن اسمایلی معذوریم!)
آیلین گفت:
- من گفتم این معجون ضد معجون داره؟ اسم کامل این معجون نامرئیوس ابدیوسه.نوشنده رو تا پایان عمر نامرئی می کنه.هرچند اگر طلسم مخصوصش رو بلد باشی می تونی به حالت قبلیت برگردی. ولی چون بعید می دونم به این زودیا بتونی اجراش کنی لازم نیست ذهنتو درگیر یادگیریش کنی. نگران نباش. عضو ایفا هم نیستی که کسی جای خالیتو حس کنه دخترم. خیلی خب کلاس تعطیله.
دانش آموزان:

1- با نوشتن رولی این معجون را تهیه کنید و مخفیانه به خورد هر کس که دوست دارید بدهید.طبیعتا مرئی کردن مجدد نوشنده معجون شما کاملا به اراده شما بستگی دارد! 15نمره
2. به نظر شما چرا استاد ابتدای جلسه خودش را از دید دانش آموزان مخفی کرده بود؟ 3 نمره
3. با نوشتن یک رول از این معجون برای خلق یک خاطره به یاد ماندنی یا غم انگیز یا مخاطره آمیز و... استفاده کنید. لازم هم نیست اگاهانه این معجون را نوشیده باشید. 12 نمره



ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳ ۱۶:۰۷:۲۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.