هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۲ سه شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۷
#21
عنکبوت کوچیک و نحیف قصه ما وقتی رسید به جایگاه ویژه مسابقه دهنده ها، به آرومی و با ترس روی صندلی خودش نشست و میل بافتنی هاش رو در آورد. اصولا عنکبوت ها از جاهای دیگه ای برای تنیدن تار استفاده می کنند، ولی بدلیل قوانین حفاظت از کودکان زیر 13 سال، ما به همون میل های بافتنی اکتفا می کنیم و میگیم که با میل بافتنی تار می تنه، شما هم بگین می تنه.
در همین حین، لینی و بلاتریکس در تلاش بودند تا خود را به شکل دیگری در بیاورند تا بتوانند به عنوان داورانی مثلا بی طرف، در این دوره از رقابت ها سوت بزنند. لینی نگاهی به بلاتریکس انداخت و گفت:
- خب تو چی کار می کنی؟ من که حشره م، مشکلی ندارم، تهش نصفمو رنگ سفید میزنم و نصفمو رنگ آبی، به عنوان نماینده پیکسی های اروپایی - ریونکلاوی میام. ولی باید یه فکری به حال تو بکنیم.
- خودت باید یه فکری به حال تو بکنیم! ینی چی؟ ما هیچ مشکلی هم نداریم. کسی نباید فکری به حال ما بکنه. ما خودمون فکری به حال بقیه می کنیم!

لینی سرش را به نشانه تاسف تکان داد و گفت:
- منظورم واسه داوریه. اونو می خوای چی کار کنی؟
- خودم خیلی خوب می دونم باید چی کار کنم. یه تغییر شکلی بدم که هر ده تا انگشتتو با هم بخو... چیزه؛ ینی یه تغییر شکلی بدم که اصلا نفهمین آدم تغییر شکل داده یا حشره!

لینی باز نگاهی به بلاتریکس انداخت. مطمئن بود که آخر سر به کمک او احتیاج خواهد داشت. بالاخره هر چه هم نبود، لینی ده سال سابقه حشرگی داشت؛ بلد راه بود، چند شاخک بیشتر خم کرده بود و چند تا نیش بیشتر زده بود. همچنان که لینی در همین فکر ها بود، کراب به کله وارد اتاق شد.
- بلا، لینی، بیایین دم در ببینین چی شده!
- خب بگو چی شده.
- نه، خودتون باید ببینین. نمیشه گفت همینطوری.
- ببین بچه، یا میگی یا خودم اینجا عنکبوتت میکنم! کار داریم ما اینجا!
- عه؟ از کجا فهمیدی قضیه مربوط به عنکبوته؟
کراب سعی کرد خنده ی ملوسانه ای بکند و دل بلاتریکس را ببرد تا شاید آرامتر شود، ولی بلاتریکس با شنیدن جمله آخر کراب، به سرعت به بیرون از اتاق و دم در رفت.

- ببین چه خبره!
- برین کنار ببینم چی شده.
بلاتریکس به سرعت همه را کنار زد و جلو رفت. داخل حیاط خانه ریدل ها پر از انواع و اقسام عنکبوت ها در طرح ها، رنگ ها و اندازه های مختلف بود. هر کدام میل بافتنی ای در دست داشتند و بعضی ها حتی در حال خواندن کار کردن با لپ تاپ های مخصوص خود و ارتباط با بارگاه ملکوتی بودند تا راز و نیازی کرده و از این طریق، از بقیه جلو بیفتند. بلاتریکس نگاهی به بقیه مرگخواران کرد و گفت:
- کی اینا رو دعوت کرده؟
- نمیدونیم ما هم. فقط یکیشون در زد و گفت که اومدیم واسه مسابقه!
- ینی چی اومدیم واسه مسابقه؟ مسابقه ای در کار نیست که!
- دیگه باید به اینا بگی حرفتو. می بینی که میل بافتنی هاشونو.
- من نمیدونم. باید یه جوری از شرشون خلاص شین، همینطوریش هم مجبور بودم با یه عنکبوت دستشویی سر و کله بزنم که به ارباب ببازن، اینا رو یا توجیه کنین یا هم که یه بلایی سرشون بیارین. ما میریم به مسابقه مون برسیم!




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱:۲۷ سه شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۷
#22
- میدونین چیه؟ مگه من ملکه تون نیستم؟
ملت جنگلی یک صدا جواب میدن:
- هستید علیا حضرتا.
- مگه من همون کسی نیستم که شما رو از درخشش کور کننده روشنایی به ظلمات و تاریکی هدایت کردم؟
- چرا سرورم، شما هدایت کردید.
- خب پس دستور میدیم برامون مرکبی آماده کنین تا ما سوار بر اون بشیم و به سمت بالای درخت حرکت کنیم!

جانتوری که خواندن و نوشتن می دانست، مشتاقانه گفت:
- چه جور مرکبی می خواید سرورم؟ ما اینجا رنگ های قرمز، سبز، مشکی و آبی رو داریم.
- ترکیبی مشکی و آبی، متالیک هم باشه ترجیحا!

جانتور فورا مُرَکَّب هاشو برمیداره و میاره پیش لینی. لینی با دیدن مُرَکَّب ها، دستی به صورتش میکشه و از اینکه دفعه اولی که داشت اون کلمه رو می گفت، حرکه گذاری نکرده، به خودش بد و بیراه میگه.
- من منظورم مَرکَب بود نه مُرَکَّب!
- اون دیگه چیه ای ملکه قدرتمند؟
- ینی شما نمی دونین مَرکَب چیه؟
- نه!

ملت جک و جونور همینطوری زل زنان به ملکه شان نگاه می کردند و سعی داشتند تا با استفاده از دانش واژگان خود، معنی و تفاوت بین آن دو کلمه را بفهمند.

- بابا، مَرکَب! همونی که روش سوار میشن و میرن اینور و اونور.
- منظورت پا ـه؟
- بجز اون، مثلا سوار اسبی، قاطری، سنتوری چیزی!
- ینی میخواین سوار ما بشین سرورم؟ ینی این افتخار رو به ما میدین؟
- ام... خب چیزه... میتونین از درخت برین بالا؟
- میریم! شما به ما افتخار رو دادین، دیگه نمیشه و نمی خوام و نمی تونم و ته باغ نمیام اینا نداریم!

سنتور ها همگی در کنار یکدیگر جمع شدند و شورای اضطراری - فوری ای برای انتخاب فرد مورد نظر برای رساندن ملکه عزیزشان به بالای درخت تشکیل دادند.




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ یکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۷
#23
نام: مرلین
نام خانوادگی: کبیر
گروه: گریفیندور ( مثل اینکه کاشف به عمل اومده که مرلین اسلیترینی بوده، ولی خب این مرلین تو گریف بوده، سر همون اگه گریفیندور باشه ممنون میشم.) (این تیکه رو نذارین تو معرفی شخصیت پروفایلم )
چوب دستی: همونی که تو عکسه

مرلینِ کبیر، جادوگری به قدمت تمام اعصار! جادوگری برای تمام فصول! پیامبری برای برطرف کردن تمام نیاز های شما. مرلین، همان جادوگری است که شما در تاریک ترین و غم انگیز ترین لحظاتتان از وی کمک می خواهید. وی همان شخصی است که در تمام وجوه زندگی شما تبلور یافته و لحظه ای نیست که بدون استمداد از ریش یا پیژامه وی، بگذرد.
مرلین، جادوگری زاده شده توسط پلیدی و خدمتگذار روشنایی! همین تضاد در آفرینش وی، باعث می شود که مرلین همواره در بطن ماجراها باشد و هر دو نیروی خیر و شر، وقتی که در حال قتل عام یک دیگر هستند، از او کمک بخواهند. در حقیقت استیون اسپیلبرگ در فیلم نجات سرباز رایان، از این ضرب المثل قدیمی بریتانیایی در زمان جنگ بین طرفداران شاه آرتور و دشمنان وی، زمانی که دشمنان در حال دستیابی به پیروزی بودند بیان شد، استفاده کرده است:
نقل قول:
- نترسید بچه ها، مرلین با ماست!
- اگه مرلین با ماست، پس کی با اوناست که اینطوری دارن دهنمونو ... ؟

اراده مرلین، همان جادویی است که در چوبدستی شما در جریان است. قدرت مرلین، همان قدرت طلسم هایی هست که آن ها را اجرا می کنید و خرد او، خرد تمام دانشمندان دنیای جادوگری است زمانی که سعی دارند تا جادویی جدید را ابداع کنند و در اختیار دنیای جادوگری قرار دهند. مرلین، همان فردی است که اولین بار از جادو استفاده کرد و بنا بر پیشگویی ها، آخرین فردی هم هست که از آن استفاده می کند.
من، مرلین کبیر، بار دیگر برگشته ام تا در خدمت جامعه ی جادوگری باشم، با چوب جادوگری جدیدی با طول 35 سانتی متر و از چوب عصایی که در دستم میگیرم؛ پیرتر از همیشه، خسته تر از قبل ولی با تجربه تر از گذشته و قوی تر از تمام دوران هایی که زندگی کرده ام! قامت خمیده و سن زیادم هرگز نتوانستند جلوی مرا برای نشان دادن قدرت بیکرانی که جادو برای ما فراهم می آورد را بگیرند!
مرلین با استفاده از سرویس پست الکترونیک پیشرفته خود (malakooti mail) می تواند در کسری از ثانیه از نیاز های بندگانش با خبر شود و آن ها را اجابت کند. پس هم اکنون گوشی جادویی خود را برداشته و با مرلین راز و نیاز بکنید!

تایید شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱۹ ۱۶:۱۳:۳۳
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱۹ ۱۶:۳۴:۲۲



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶
#24
سلام!

لینی! پیامت را دیدیم و به زودی آنرا اجابت خواهیم کرد. ولی از آنجا که گویا در هر آن خطر کم شدن امتیاز از گریفیندور، این گروه بسیار وزین وجود دارد؛ آمدیم نکته ای را بگوییم و برویم.
ما تا یکشنبه شب درگیر هستیم و کلا تا آن موقع نمی توانیم بیاییم و توضیحی در مورد امتیازات بدهیم، بعد از آن انشاالخودمان میاییم. پس وعده دیدار ما، بعد از یکشنبه!

+ گفتیم بگوییم که ناگهان حمل بر بی احترامی نکنید، ما همه شما بندگان عزیزمان را دوست داریم و صدای خواهش ها و درخواست هایتان را می شنویم و همانا مرلین بهترین اجابت کنندگان است!

بدرود!




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۶
#25
- ... و بله، امروز همایش خودجوش و مردمی طرفداران وینکی در قلب جامعه جادوگری در حال برگزاری است. برخلاف همایش خودجوش و مردمی ( الکی مثلا!) کاندیدای دوست رقیب و همسایه، رودولف که تجمع سنگین اتوبوس ها در اطراف محل تجمع محسوس بود، امروز اتوبوسی دیده نمی شود!

گزارشگر با دستش اشاره ای به جمعیت انبوه و میلیونی پشت سرش کرد و در حالی که لبخندی از سر رضایت بر لب داشت ادامه داد:
- چهره های زیادی در حمایت از وینکی امروز در این مکان جمع شده اند. لرد ولدمورت که در چندین جلسه از همایش ها حضور به هم رسانده اند. آرسینوس جیگر معجون ساز مشهور قرن اخیر که علنا به حمایت از وی پرداخته، هری پاتر، پسری که زنده ماند تا از وینکی حمایت کند و بجز این کاربرد دیگه ای ندارد ( گزارشگر مشخصا از مرگخواران می باشد!)، و تنی چند از افراد مشهور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه جادوگری که ...

دوربین ناگهانی به سمت میدان محل تجمع طرفداران وینکی چرخید. جایی که ناگهان صاعقه ای از آسمان به آنجا برخورد کرده بود و جمعیت هم اکنون از محل حادثه فاصله گرفته بودند.

- اوه... عجب صاعقه ای زد. ولی من از این فاصله می تونم تشخیص بدم که فردی در اونجا حضور داره...

دوربین سریعتر از گزارشگر به سمت محل حادثه حرکت کرد. با نزدیکتر شدن به محل صاعقه، هویت فردی که در آنجا حضور داشت، آشکار تر شد.

- بله! مرلین کبیر هستند، خیلی وقت بود هیچ خبری از ایشون نبود، یعنی چه اتفاقی افتاده به نظرتون؟

گزارشگر میخواست سوالات بیشتری را در جهت تهییج بیشتر بینندگان بپرسد، ولی مرلین شروع به صحبت کرد.

- درود بر تمام جامعه جادوگری! میدانیم مدت ها بود از ما هیچ خبری نداشتید. میدانیم بسیاری از متقلبان و دو رویان به شما قبولانده بودند که ما دیگر از میان شما رفته ایم. اما بدانید و آگاه باشید که جملگی آنها دروغگویانی بیش نبودند و منافعشان در این جهت بود که ارتباط بین ما و شما را، این ارتباط ملکوتی و پاک را از هم بگسلند!

مرلین اشاره ای به دوربین ها و گزارشگران شبکه های مختلف کرد و آن ها را به سمت خود فراخواند.

- بیایید نزدیکتر از اصحاب رسانه! بیایید نزدیکتر ای روشنگران عصر روشنگری! بیایید ای جولیان آسانژ ها و ویکی لیکس های آینده. بیایید که خبری مهمی داریم تا برای جهانیان و آیندگان مخابره کنیم!

وقتی دوربین ها به فاصله مناسب رسیدند، مرلین دست به ردای خود برد و از تن در آورد. سپس دوباره دست پیراهن خود برد و آن را نیز در آورد. رفته بود سراغ آخرین تکه لباس خود که تمام جمعیت حاضر چشمانشان را بستند. در روایات آمده بود نگاه کردن به پیکر لخت مرلین کوری دائمی می آورد!

- نترسید فرزندانم. نترسید یارانم. نگاه کنید تا بدانید که روشنگری وظیفه تمام آحاد و اشخاص این جامعه است.

دوربین بر روی شکم مرلین کبیر زوم کرد:

تصویر کوچک شده


- فرزندانم، جادوگران و ساحرگان عزیزم، ما امروز حجت را بر شما تمام کردیم. بدانید و آگاه باشید که اگر به وینکی رای دهید، در عالم بالا برای شما یک حوری رزرو خواهد شد و مرلین از رای شما باخبر است.




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
#26
جادوگری از دوردست، جادوگری با ریشی سپید و لباسی سیاه، نماینده ی هر دو جبهه ی جادوگری، بنیان گذار جادوگری نوین، محقق و تاریخ نگار، دست های پشت پرده ی حکومت انگلستان، جادوگرِ پیامبر یا پیامبرِ جادوگر!

اینها القابی هستند برای یک فرد، کسی که تمام حکومت انگلستان است در زمانی که تمام راه های ارتباطی مردم را تحت نظر ندارد! او مرلین است، بزرگترین جادوگر باستانی!

من، مرلین جادوگر، کسی که تمام جادوگران به اقصی نقاط لباس ها و اعضای بدن وی قسم یاد میکنند، بار دیگر برگشته ام تا در خدمت جامعه ی جادوگری باشم، با چوب جادوگری جدیدی با طول 35 سانتی متر و از چوب عصایی که در دستم میگیرم؛ پیرتر از همیشه، خسته تر از قبل ولی با تجربه تر از گذشته و قوی تر از تمام دوران هایی که زندگی کرده ام! قامت خمیده و سن زیادم هرگز نتوانستند جلوی مرا برای نشان دادن قدرت بیکرانی که جادو برای ما فراهم می آورد را بگیرند!

از مزایای کهولت سن، خوش اخلاقی ای ست که خواسته و ناخواسته در انسان بوجود می آورد و من نیز از این قاعده مستثنی نیستم، تا زمانی که خواسته هایتان معقول باشد مرا خندان خواهید دید!

به من نگاه کنید! چه میبینید؟ ریشی سپید! لباسی سیاه! من پیامبرم، پس بدانید که هر دو جبهه باید از من بترسند و شاید سفید ها اندکی بیشتر!

من آمده ام تا یاد بدهم، تا یاد بگیرم، تا بکشم و کشته نشوم، آمده ام که نسلی جدید را در کنارتان بسازم و بدانید و آگاه باشید که در برابر دشمنان سخت و بی رحم خواهم بود و شاید در میان دوستان نیز همچنین! کسی را یارای مقابله با من نیست که من خود جادویی هستم که از ذهن و قلب و دستانتان میگذرد. پس مراقب باشید که نعمتی خطرناک در حال پیشروی به سمت دنیای جادوگری ست و بستگی به شما دارد که از آن چگونه بهره مند شوید!

من، مخترع جادوی نوین و مغز متفکر جادوگری و پیامبر شما، در گروه گریفیندور خواهم بود!


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۵ ۱۲:۳۸:۲۷



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵
#27
درود به خودمون!

الان هر کسی بیاد و هر گونه نظری بده، کلا هیچ نگاهی به حرفاش نمیکنن، اول میرن ببینن این واسه کدوم گروهه و بعدش اگه خدایی نکرده گروهش با گروه های استرجس تشابهی داشت، حتی در زمینه اینکه جفتمون کاربر عضو هستیم مثلا؛ بر اون اساس قضاوت خواهد شد. البته ما که دیگه گریفیندوری هستیم، گناهمون خیلی سنگینتره و خودمون به دادمون برسیم! ولی خب، حداقلش باید پشت حرف حق ایستاد. تشویقش کرد!

این قصه سر دراز داره. اولین باری نیست که وقتی یکی از کادر مدیریت داره نسبت به خواسته های کاربرا انعطاف نشون میده، میریزن سرش و سوار میشن. به شخصه هنوزم یادمه همه این چند سالی رو که هر چند کم یا زیاد، تو این سایت بودم رو. هم دورانی رو دیدم که مدیریت با دو سه نفر، همین استر و ایوان داشت اداره میشد و کوچکترین اختلالی تو روند سایت وجود نداشت و هم دوران و وضعیت فعلی رو. نمیخوام روی کارای مدیرا ارزش گذاری کنم، کلا مدیریت همیشه از همون اول گل های سایت بودند و خواهند بود. روی حرف من با خودمونه.

دوره های قبل هم همین وضعیت بوده، همیشه یه سری میومدن و میریختن سر مدیریت و میگفتن: ما اینطوری نمیتونیم! مجبورت که نکردن برادر من، همه مون اومدیم دو دقیقه اینجا با اعصاب راحت فعالیت کنیم، از اون استرسی که تو دنیای بیرون داریم، هر چند برای چند دقیقه دور بشیم. البته این حرفا دیگه کلیشه ای شده، ولی مثل اینکه لازمه هر چند وقت یک بار و سر همین دعواها یاد آوری بشه، شاید واقعا ملت بفهمن اگه رنکی میگیرن، جامی میبرن، تقدیر و تشکری ازشون میشه و یا برعکس، از نظارت کنار گذاشته میشن یا ملت بهشون محل نمیذارن؛ قرار نیست که تو دنیای واقعی هم نمود پیدا کنه. هر چی هست، توی همین چند کیلوبایتی که سرور جادوگران داره متحمل میشه، قرار داره و نه بیشتر. بفهمیم این رو همگی! بفهمیم که دوستی ای که توی این سایت درست میشه و به زندگی واقعیمون کشیده میشه، رابطه هایی آشنایی و رفاقتی که هست این وسط، ارزشش خیلی بیشتر از اینه که بگیم چرا جام به ما نرسید یا چرا رنک من این رنگیه یا چرا تعداد اعضای گروه اونا بیشتره! اگه واقعا خیلی حس دلسوزی دارین، سعی نکنین با تهدید هایی مثل تحریم و یا توهین به زندگی شخصی و واقعی اون فرد، سعی بر اصلاح یا حتی سعی بر کمتر کردن تلفات داشته باشین. با همچین تهدید و توهین هایی، شخصیت خودتون رو فقط نشون میدین.

اگه برگردین بپرسین از اعضای گروه ها، از اونایی که حداقل بیشتر از 4 سال حضور داشتن و 4-5 تا هاگوارتز رو دیدن و شناسه شون قدمتش به این میرسه که تو بطن قضیه ها حضور داشتن و نه صرفا اینکه پست هاشو خونده باشن، میفهمین چه اتفاقاتی در طول این مدت افتاده. اولین باری نیست که ریونی ها دارن همچین ادایی رو در میارن. دوره های قبل هم همچین وضعیتی رو داشتیم و کار به اونجا رسیده بود که بعضی از ریونی ها هم از این وضعیت خسته شده بودن. بابا! خیر سرتون وقتی میخوان اسمتونو ببرن، میگن باهوشای مملکت! :))))))))) برین به وضعیتتون بیشتر برسین که موجب خنده نشین! برین به رفتار هاتون بیشتر فکر کنین و فقط با توهین کردن و این چیزا، سعی نکنین که به هدفتون برسین. با زیر کسی رو کشیدن، هیچ کسی به جایی نرسیده.

دیگه هاگوارتز و حتی سایت و ایفای نقش اون نقش حیاتی ای رو که قبلا داشت برای من رو نداره. بیشتر برای همون جنبه تفریح و اینکه خاطرات نوجوونی و جوونیمون اینجا بوده، آدم میره و میاد. ولی واقعا این وضعیت فعالیت و حضور نیست. اگه ادعاتون زمین و زمان رو جر میده که من فلان مدت سایت بودم و بیشتر از شما هم دوستش دارم، یه نگاهی به فعالیت اطرافیانتون هم بنداز، مطمئنا میفهمین در برابر خیلی از اعضای اینجا که از آقایی و شخصیت و شعور خودشون، نمیان خودشونو قاطی این ماجرا ها کنن یا بخوان بهتون جواب توهین آمیز برگردونن ( برنگردین بگین که خودشو میگه، من اتفاقا چه روی صحنه و چه پشت صحنه خیلی قاطی این ماجراهام. نمونه ش همین استر و خیلی های دیگه ست) هم علاقه تون به سایت کمتره، هم دلسوزی تون کمتره و دیگه هیچوقت ندای انا الحق نمیزنین و به اسم دلسوزی، تیشه به ریشه جایی حداقل پونصد نفر آدم توش خاطرات خوش داشتند، نمیزنین.

و من المرلین التوفیق!

==================================
بعدا نوشت:
666 مین پستمون بود! چقدر شیطانی و خفنز!




پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵
#28
امتیازات جلسه دوم تاریخ جادوگری


گریفیندور:32 امتیاز

آرسینوس جیگر:
35 امتیاز

لوئیس ویزلی:
30 امتیاز

آلیشیا اسپینت:
30 امتیاز


اسلیترین: 10 امتیاز

پانسی پارکینسون:
30 امتیاز


ریونکلاو:19 امتیاز

سپتیما وکتور:
25 امتیاز

ریتا اسکیتر:
31 امتیاز




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵
#29
امتیازات جلسه دوم تاریخ جادوگری


گریفیندور:32 امتیاز

آرسینوس جیگر:
35 امتیاز

لوئیس ویزلی:
30 امتیاز
پنج سطرت خیلیه پسرم!

آلیشیا اسپینت:
30 امتیاز


اسلیترین: 10 امتیاز

پانسی پارکینسون:
30 امتیاز


ریونکلاو:19 امتیاز

سپتیما وکتور:
25 امتیاز

ریتا اسکیتر:
31 امتیاز




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵
#30
جلسه سوم تاریخ جادوگری


* برای اطلاعات بیشتر میتوانید به پست تدریس جلسه سوم ذهن خوانی و چفت شدگی نیز مراجعه نمایید.

آرسینوس و مرلین کنار یکدیگر ایستاده بودند و به دانش آموزان خود نگاه می کردند. مرلین یک روز دیرتر کلاسش را برگزار کرده بود تا بتوانند با همدیگر این جلسه را برگزار بکنند. دانش آموزان بیچاره ولی هیچ کدام نمی دانستند قضیه از چه قرار است. تنها چیزی که می دانستند این بود که دیروز با درب بسته کلاس تاریخ جادوگری مواجه شده بودند و امروز، با درب بسته کلاس ذهن خوانی همراه با یک یادداشت بر روی درب کلاس:

نقل قول:
جلسه سوم کلاس های تاریخ جادوگری و ذهن خوانی با همراهی هر دو استاد و در زمان مقرر، در فضای حیاط پشتی قلعه برگزار می شود.

با احترام
مرلین کبیر
آرسینوس جیگر


دانش آموزان بعد از دیدن اطلاعیه، همگی به سرعت خود را به مکان تعیین شده رسانده بودند. صحنه ای که آن ها با آن مواجه شده بودند، دو استاد ایستاده در کنار هم و منتظر دانش آموزان، بود. هیچ صندلی یا تخته یا امکانات کلاسی دیگری وجود نداشت و دانش آموزان هاج و واج منتظر ایستاده بودند. آرسینوس با دیدن تعجب دانش آموزان، دستش را به سمت آنها دراز کرد و گفت:
- بیایین و هر کجایی که دوست دارید، بنشینید تا کلاس شروع بشه.

دانش آموزان با تردید بر روی چمن ها نشستند و منتظر شدند تا استادشان تدریس خود را شروع کند. بعد از استقرار دانش آموزان، مرلین جلو آمد و تدریس خود را شروع کرد:
[برای فهم بهتر این پست، به صورت یک در میان دیالوگ های آرسینوس و سپس مرلین را پشت سر هم بگذارید. اما برای انجام تکالیف هر کدام از کلاس ها، خواندن پست تدریس همان کلاس کافیست.]

- و اما در طول تاریخ همواره در کنار جادوگران، ساحرگانی نیز بودند و در اصطلاح، پشت هر جادوگر موفقی، ساحره ای بوده که نتونسته جلوی موفقیت اون رو بگیره. اما از حق نگذریم، بعضی از این ساحرگان واقعا عجب تیکه هایی بودند و نمیشد ازشون گذشت اهم... بعضی از این ساحرگان بسیار با کمالات بوده و در تاریخ ماندگار شدند.

مرلین لبخندی زد. انگار هنوز در پیش یکی دو تا از آن ساحرگان با کمالات سیر میکرد. با سقلمه ی آرسینوس به خودش آمد و گفت:
- در صدر این لیست، بانوی دو عالم، هلگا قرار داره که البته هیچ نسبتی با ما نداره و ما قویا تکذیب می کنیم. اما ایشون از الگو های جوانان در اروپا بوده و هنوزم هستند و ما نیز با این حرکت موافقیم. در رتبه های بعدی نیز چون ما بیشتر در عالم بالا اقامت داریم، می توانیم از حوری یک، حوری دو، حوری سه، حوری دنده به دنده ... اهم... حوری های خودمان نام ببریم.

مرلین ادامه داد:
- و اما تکالیف شما، ما نیز مثل آرسینوس به خودمون زحمت میدیم و کاری میکنیم روی دفتر هاتون نوشته بشه. باشد که ایمان بیاورید.

مرلین تکانی به چوبدستی خود داد و همزمان با آن، تکالیف بر روی اوراق دانش آموزان نوشته شد. بعد از اتمام نوشتن تکالیف، مرلین و آرسینوس به سمت مقصدی نا معلوم آپارات کردند.

تکالیف:
1. رولی بنویسید و در آن برخوردتان با ساحره مورد علاقه خویش را به صورت طنز و خرابکاری های احتمالی رو شرح دهید. ( ساحرگان عزیز میتوانند جادوگر مورد علاقه خودشون رو بنویسند.) 15 نمره
2. منظور مرلین از هلگا کیست؟ 5 نمره
3. چهار مورد از ساحرگان بسیار با کمالات از نظر خودتون رو همراه با ذکر دلیل با کمالات بودنش بگید. ( ساحرگان عزیز میتوانند جادوگر مورد علاقه خودشون رو بنویسند.) ( دلایل بهتر، نمرات بیشتر) 10 نمره
4. آرسینوس جیگر چرا امروز جدی بود؟ ( برای دانش آموزان رسمی) 5 نمره








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.