هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
#21
باکی؟
سیریش بلک


Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
#22
دافنه گرینگراس با البوس دامبلدور جوان در قرن ۱۸ میلادی در مرلینگاه مخروبه داشتن قارقار میکردن!
‏(ملت عجب بیکارنا )


Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
#23
سلام عاغا معلم . اجازه هست؟
1 - یک مقاله در مورد گرگینه ها بصورت کامل ؟

من این مقاله رو با ذکر دقیق رفرنس هاش و با تکیه بر اصول مقاله نویسی نوین و استفاده از متون کهن و کتب ثقیل براتون آماده کردم که امیدوارم بر اطلاعاتتون افزوده بشه .

Introduction
گُرگینه یا گرگ دیس یا گرگ آدم انسانی است که شب‌هایی که ماه کامل است (ماه شب چهارده) به صورت گرگ درمی‌آید. چنین شخصی یا از راه به کار بردن افسون و جادو یا در پی طلسم شدن از سوی کس دیگر تبدیل به گرگینه می‌شود. ساده‌ترین راه برهنه شدن و بستن کمربندی از جنس پوست گرگ، یا پوشیدن پوست کامل حیوان است. اگر گرگینه طوری کسی را گاز بگیرد که بزاقش وارد جریان خون شخص شود، قربانی هم به گرگینه تبدیل می‌شود. (ویکی جون،1950)
روشهای گرگینه شدنی که تا به امروز کشف شده است به چند گونه است:
روش اول: باید عضو خاندان گریدی ها باشید.اون وقت در دوره ی نوجوانی در یک شب که ماه کامل است به گرگینه تبدیل میشوید.
روش دوم: باید توسط یک نوع گرگ ویژه یا یک گرگینه گاز گرفته بشید و پس از طی دوره ای پر از درد در اولین شبی که ماه کامل میشود مراحل تغییر شما آغاز میشود؛بافت اسکلتی شما به هم میریزد،روی صورتتان به سرعت مو رشد میکند،ناخن هایتان بلند میشود،صورتتان پوزه دار میشود و چشم هایتان تغییر میکند.در واقع پس از چند دقیقه به گرگی تمام عیار تبدیل میشوید!
روش سوم:این روش جزو روشهای بی ناموسی بوده ولی خیلی راحت است.شما فقط باید لباس هایتان را در بیارید و کمربندی از جنس پوست گرگ به کمرتان ببندید.
روش چهارم: این روش نیز مثل روش قبل بی ناموسانه بوده به گونه ای که لباس هایتان را باید دربیارید و دل و روده ی یک گرگ بزرگ را بیرون بکشید و در شبی که ماه کامل است درون آن بروید.
روش پنجم: از یک جادوگر حرفه ای درخواست کنید شما را نفرین کند که تبدیل به یک گرگینه بشوید. ( مونالیزا و همکاران ، 2040)

گرگینه ها بر دو نوع هستند:
.1 گرگینه های وحشی : این نوع گرگینه چون هیچ کنترلی در موقعی که گرگینه هستند ندارند و در ماه کامل میتوانند وجود هر طعمه ای رو حس کنند و خود به خود به دنبال آنها میروند و خیلی راحت او را میکشند .
2. گرگینه های معمولی : این گرگینه ها میتوانند در هر وقتی که میخواهند تبدیل شوند و کنترلشان دست خودشان است. (سیریش بلک و همکاران،1999)
گرگینه های وحشی بعد از گرگینه های معمولی به وجود امده اند و یک ساحره کاری کرد که بیش تر گرگینه ها وحشی شدند و این جا جنگ بین این موجودات به وجود امد تا گرگینه ها همدیگر را قتل عام کنند.
اینم یه شعر که از کتب بسیار قدیمی یافت کرده ایم ،اثر گرگینه شاعر معروف "دم پشمکی" می باشد که برنده تندیس سبیل زرین از جشنواره گرگینه دندون طلا شده است :
می خندم و می کشمت........
گریه میکنم و می کشمت.........
یک روز می آید که از آن روز به بعد هرروز می کشمت .....
لب هایم را میگذارم روی گردنت و بعد هرچه بادا باد: می کشمت ....
یک روز می کشمت
یک روز که باران می بارد........
یک روز که جفتمون یک جایی تنهاییم....
یک روز که همه جا حسابی خیس است........
یک روز که دست هات از ترس می لرزه......
آرام تر از آنچه تصور کنی آهسته می کشمت......
یک روز می کشمت.....

2- به نظر شما در زمانی که کلاس پشت درای بسته برگذار شد چه اتفاقی افتاد؟
.
.
مالفوی : ممنون که آمدی گری میبینی ما چه شاگردان لذیذی داریم...

گری که داشت شاگردان را با چشمانش بر انداز می کرد با خنده ای حرف های لوسیوس را تایید می کرد و در طول کلاس شروع به قدم زدن کرد .
شاگردان که رنگ رداهایشان داشت به خاکستری تغییر رنگ میداد، داشتند از سایلنت به ویبره تغییر حالت فیزیکی میدادند که ناگهان برق رفت و صدای جیغ و داد و شیون کلاس را فرا گرفت و صدای زوزه گرگی بلند شد.
-....جیـــــــــــــــــــــــــــــــغ...... کمکـــــــــ....
-...عووووووووووووووووووووو (افکت زوزه گرگ )
- منو نخووووووووووووور... جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ.... اااااااااااااااااااخــــــــــــــــــــخ.......
و بعد از چند دقیقه که بدین منوال گذشت دوباره برقا اومد و ملت گری را دیدند که گلوی لوسیوس را به دندان گرفته و جوی خون کلاس را فرا گرفته بود و لوسیوس به دیدار مرلین شتافته بود...

- کـــــــــــــــــــــــــــــــــــات ...، چیکار میکنی گری! مگه نگفتم فیلم نامه رو درست و حسابی بخون؟؟ من به لوسیوس تا آخر این ترم نیاز دارم،گفتم یکی از همین خل و چلا رو بخور....این صحنه رو دوباره می ریم....سه .... دو... یک.... اکشـــــــــــــــن..

ناگهان برق رفت و صدای جیغ و داد و شیون کلاس را فرا گرفت و صدای زوزه گرگی بلند شد.
-....جیـــــــــــــــــــــــــــــــغ...... کمکـــــــــ....
-...عووووووووووووووووووووو (افکت زوزه گرگ )
- منو نخووووووووووووور... جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ.... اااااااااااااااااااخــــــــــــــــــــخ.......
و بعد از چند دقیقه که بدین منوال گذشت دوباره برقا اومد و ملت گری را دیدند که گلوی کارگردان بیچاره را به دندان گرفته و جوی خون کلاس را فرا گرفته بود و کارگردان به دیدار مرلین شتافته بود که به دلیل حضور کودکان -8 از ذکر جزئیات آن معذوریم .

صاحب این عکس یک خون آشام است یا یک گرگینه با ذکر توضیحات و دلایل حداکثر 10 امتیاز.

1- خون آشام ها دارای دو عدد دندان نیش به اندازه عاج فیل می باشند که با عکس تطابق ندارد
2- گرگینه ها تمام دندان هایشان سوهان کشیده و سیفید میفید است که با دندانهای زرد فرد مذکور تطابق ندارد
3- خون آشامها بسیار با کلاس بوده و هنگام آشامیدن خون آن را با نی می نوشند و بسیار متمدن اند که با لب و لوچه خونی فرد مذکرور تطابق ندارد
4- گرگینه ها طعمه خود را در خفا تناول میکنند و مثل فرد مذکور بی ناموسانه خود را در جلوی دوربین آشکار نمیکنند!
پیشنهاد اینجانب : این فرد به بیماری نادر دهان و دندان گرفتار بوده و از خونهاو چرکهای موجود اطراف لثه ها حدس زده می شود که به سرطان لثه گرفتار میباشد!


امتیاز کمکی:

خنده دار ترین جمله درباره عکس این هفته با موضوع گرگینه:


عاغا یه کیس مناسب پیدا کردم . بدو کاغذ بیار شمارمو بنویسم بیدم بهش..






Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲
#24
سیلام و دورود و دوصد بدرود و اینا خدمت دوست پارسال و آشنای پیارسال و اینا

1- من از همین تریبون سوال اول رو به دلیل خز بودن محکوم میکنم البت اگه کسی شناسه منو برای بار اول درست تلفظ کنه بهش جایزه نفیسی تعلق میگیره

2- سه یا چهار ترم

3- هرکلاسی که اوستادش باحال باشه و مفتکی امتیاز بده


Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲
#25
کجا؟؟؟
مرلینگاه مخروبه


Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲
#26
نام و نام خانوادگی : سلوینیا ( سلوین مونث شده! )
سن : ده ساله که 18 سالمه
رنگ چشم : تو شرایط روحی مختلف عوض میشه
سپر مدافع: شبح سیاه
جارو : من با جارو دستی حال نمیکنم . فقط برقی خودشم پارس خزر 1700 وات
گروه : ریونکلاو
اصالت : نجیب زاده
شغل : دنسر و مشاور و سایه سیاه لرد ولدمورت

معرفی : سلوینیا متولد کانادا ایالت اونتاریو. یکی از نجیب زادگان و پرنفوذ ترین اشخاص و یکی از ده مرگخوار مورد اعتماد لرد ولدمورت می باشد. در شرایط بحرانی لرد از او به عنوان شبح خود استفاده میکرد و...
قبل از مرگخوارگی به عنوان دنسر اپرا مشغول به کار بود که در حین یکی از اجراهایش لرد را در صف تماشاچیان می بیند و یک دل نه صد دل عاشق او می شود و بدین سان به صف مرگخواران می پیوندد و عشق خود را در دل پنهان میکند وتا اخر عمر ور دل لرد باقی می ماند!


تایید شد!


ویرایش شده توسط پروفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۲ ۹:۴۹:۴۷

Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۲
#27
سرسرای تالار اصلی از همهمه دانش آموزان گروه های چهارگانه پر شده بود. همه در تکاپوی آماده شدن برای تعطیلات کریسمس بودند. تمام تالار پر از شمعهای معلق و تزئینات زیبایی بود که با جادو در بالای تالار پرواز میکردند. در این بین تنها کسی که خوشحال نبود هری بود که یادآوری برگشت به خانه بی روح و سرد خاله پتونیا اورا از زندگی سیر میکرد . او تمام مدت به گوشه ای تکیه داده بود و زیر چشمی به شادی و خنده های سرمستانه بقیه نگاه میکرد.

- هی هرـــــــــــــــــــــــی..... هری....

رون که فریاد زنان درطول سرسرا می دوید همه را متوجه خود کرد . او خود را به هری رساند و درحالیکه پاکتی که در دست داشت را در هوا تکان میداد با هیجان گفت:
- ..هـ. .هـ..هــری..اینو مامان فرستاده؛قرار شده واسه تعطیلات بریم فرانسه، تو هم می تونی با ما بیای... هی.. با توام..

هری که انگار رشته افکارش پاره شده بود با سردرگمی به رون نگاهی انداخت و با افسردگی جواب داد:
-... اهوم... میدونم که بهم اجازه نمیدن، تعطیلات پارسال یادت نیست؟ حتی نذاشتن واسه درست کردن آدم برفی از اتاقم بیام بیرون!

رون که انگار تازه به عمق ناراحتی هری پی برده بود از گفته خود پشیمان شد و سرش را پایین انداخت ولی ناگهان فکری به ذهنش رسید و با شیطنت گفت:
- هی هری، موافقی تعطیلات تو مدرسه بمونیم؟
هری که با تعجب جواب داد:
- خب حداقل مدرسه بهتر از خونه اون مشنگاست!

رون پیچ و تابی به موهای نارنجی خود داد وبا لبخند گفت:
- همه چی رو بسپار به من.
و سریع به سمت در خروجی تالار حرکت کرد.

دوساعت بعد- خوابگاه پسران

ساعت خاموشی بود .هری هنوز کنجکاوانه منتظر رون بود و هدویک را که روی زانویش نشته بود نوازش میکرد. ناگهان در با ضربه شدیدی باز شد و قامت خمیده ای جلوی در ظاهر شد. هری چشمانش را تنگ کرد تا در تاریکی هویت شخص را تشخیص دهد. بله ، حدس او درست بود. او اقای فلیچ بود که خس خس کنان و با چشمانی که از شدت خشم قرمز شده بود جلوی او ایستاده بود. با یک حرکت سریع، یقه هری را گرفت و به سمت خود کشید و هدویک، وحشت زده پرید و از پنجره اتاق به بیرون پرواز کرد.

-... ای پسره احمق نفرین شده...فکر میکنی میتونی با من دربیفتی؟؟ اگه حتی اسمشو نبر با تو کاری نداشته باشه خودم یه روز می کشمت!

فلیچ این را گفت و در حالیکه بازوی هری را میکشید او را به سمت دیگر اتاق هل داد و گفت:
-...زود باش بگو چمدونت کجاست؟ من تکیف تورو امشب روشن میکنم!
هری وحشتزده که سعی میکرد خودش را جمع و جور کند با انگشت به زیر تخت اشاره کرد. فلیچ خم شد و بعد از کمی جستجو چمدان هری را پیدا کرد ، سریع آن را بیرون کشید و درش را باز کرد و با صدای نالان چیزی که بیشتر شبیه چوب خشکیده بود از داخل آن بیرون کشید.
هری با چشمان گرد شده خانم نوریس که طلسم شده بود را در دستان فلیچ دید و به یاد حرف رون افتاد که بهش گفته بود همه چیز رو بسپار به من!
فلیچ که خانم نوریس را با یک دست گرفته بود، با دست دیگر بازوی هری را گرفت و کشان کشان او را به سمت اتاق اسنیپ روانه کرد.

چند دقیقه بعد - جلوی دخمه اسنپ

فلیچ در اتاق اسنیپ را باز کرد و هری را به داخل هل داد و خود نیز وارد اتاق شد. هری که با دست دیگر بازویش را مالش میداد رون را دید که جلوی میز اسنیپ ایستاده و زیر چشمی او را نگاه میکند. هری به رون نزدیک شد و در گوش او گفت:
- باز چه گندی زدی رون؟

رون نگران به او نگاه کرد و زمزمه وار جواب داد:
- همش به خاطر تو بود!

که اسنیپ با فریاد هردو را ساکت کرد :
- بازهم خرابکاری آقای پاتر؟؟ هرجا اتفاقی میفته آقای پاتر جزو جدایی ناپذیر اونجاست، درسته؟؟ و شما آقای ویزلی!! درست مثل پدرتون دردسر سازی!!

اسنیپ دستشو به سمت خانم نوریس که در دستان فلیچ بود دراز کرد و باتحکم پرسید:
- دلیل شما برای طلسم کردن و مخفی کردن این گربه بیچاره چی میتونه باشه جز یه خرابکاری برای مسخره بازیهاتون؟؟

ودرحالیکه دستانش را به پشتش حلقه زده زده بود در طول اتاق شروع به قدم زدن کرد:
- قانون شکنی در هاگوارتز بی معنیه. چهل امتیاز از گریفیندور کم میشه ولی این کافی نیست،برای تنبیه، امسال حق رفتن به تعطیلات از هردوتون سلب میشه وباید کل مدرسه رو بدون استفاده از جادو، رنگ کنین.

اسنیپ نگاه پر از نفرتی به آن دو انداخت و داد زد:
- بیـــــــــــــــــــــــــرون!
هری با بازویش به پهلوی رون زد و آهسته با غرولند گفت:
- صبر کن، حسابتو می رسم! خودت تنها مدرسه رو رنگ میکنی!
و سپس دست رون را گرفت و هر دو به سمت بیرون دویدند.


ببخشید، خیلی وقت بود رول ننوشته بودم. آدم که سنش بالا میره تخیلاتشم نم میکشه!


تأیید شد.

بعضی قسمت ها یه کم با قوانین هاگوارتز در تضاد بود ولی در کل پست خوبی بود.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط marmuz در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۹ ۱۷:۲۶:۰۲
ویرایش شده توسط marmuz در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۹ ۱۷:۲۸:۲۴
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۰ ۱۳:۳۳:۴۶

Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نام های کاربری در پاترمور
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۲
#28
به رامین دامبلدور:

چوب elder همان چوب درخت اقطی هست که مقاومت خوبی داره


Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۲
#29
هوا رو به روشنی می رفت و خورشید اشعه هایش را چون نیزه ای برای پیکار با ظلمت شب می فرستاد. گدایی لاغر و گرسنه بر روی سنگفرش خیابان اصلی لمیده بود تا ملتمسانه از اولین رهگذر آن صبح، تکه ای نان یا گالیونی ناچیز طلب کند. صدای ناله گربه ای که به نظر داخل دودکشی گیر کرده بود به گوش می رسید.
به مرور ، سکوت اول صبح با صدای درشکه ها و عابرانی که دوان دوان به سوی محل کارشان می رفتند شکسته شد. در میان جمعیت استفان، کارمند وزارتخانه هم دیده می شد که خسته و خمیازه کشان به سمت اداره روان بود.
گدای ژنده پوش که با نهایت بی نزاکتی از مردم طلب کمک میکرد ناگهان جلوی استفان را گرفت و با گستاخی دست در جیب او کرد تا خود سکه ای پیدا کند. استفان که در مخمصه افتاده بود از جیب شنل خود یک اسکناس صد گالیونی درآورد و به گدا داد و روانه محل کارش شد و گدای شادمان و متعجب را پشت سر گذاشت.

تأیید شد.

آفرین پست خیلی خوبی بود. اون قسمتی که برای اولین بار اسم «استفان» رو آوردی با ید ویرگول رو بعد از جمعیت قرار می دادی نه بعد از استفان.
بهتره اسامی خاص رو وقتی اولین بار در پست میاریم توی گیومه قرار بدیم.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۸ ۲۰:۳۲:۱۳

Yeah...We will return to peak...

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.