Lavida نوشته:
سلام کلاه روز بخیر!
اگر بخوام از خودم برات بگم، من با همه مهربونم اما نمیپذیرمشون
تقریبا میشه گفت به طور پیش فرض با همه یکسان رفتار میکنم تا زمانی که بهم ثابت بشه چه جور ادمایی ان
معمولا تو مکالمات سعی میکنم ذهن بقیه رو بخونم و انقدر اینکار رو انجام دادم که تقریبا میدونم آخر هر بحثی به کجا ختم میشه
کتاب زیاد میخونم و فارغ از نکات مثبتش باعث شده وقتی متنی رو میخونم اگر غلط املایی ببینم یا جمله از لحاظ ساختاری مناسب نباشه واقعا اعصابم بهم بریزه
زود یاد میگیرم و راحت میشه خوشحالم کرد
خودم بین گروه ها ترجیحی ندارم اما فقط میتونم بگم که هافلپاف مناسبم نیست، از اونجایی که قلبی محاسبه گر تر و افکاری سفت و سخت تر از اون دارم که بخوام اونجا باشم
متشکرم
TAHAFARHADIIII نوشته:
درود بر کلاه گروه بندی عزیز و هرگونه سحر و جادویی که پشتش نهفته است!
تا الان که با هر چالشی که در زندگیم دست و پنجه نرم کردم (چه جادویی و چه ماگلی!) هیچوقت نتونستم با صحبت درمورد خودم با دیگران کنار بیام، اما با صحبت درمورد خودم با خودم، چرا!
اما با اینحال حدس میزنم نوشته ای طولانی بشه و امیدوارم حوصله ی کافی رو برای خوندنش داشته باشید! (نوشته ی جالبیه! خوندنش خالی از لطف نیست!)
در وهله اول باید بگم که من از همه آدما متنفرم مگر اینکه خلافش ثابت بشه! اما با اینحال علاقه بسیار چشمگیری به مطالعه و شناخت آدمها دارم که این امر مزید بر علت تنفرم از آدمها شده!(از علاقه بیش از حدم به تنهایی نگذریم!)
و اینکه قدرت تاثیر برانگیزی در لفاظی و نوشتن دارم، که حتی با قاطعیت می توانم آلبوس دامبلدور را در سخنوری به دوئل دعوت کنم! (البته هنوز بخش ایفای نقش رو کامل نکردم، پس ترجیح میدم قائله در حد ادعا بمونه و دوئلی هم باشه بمونه برای بعد!) دامبلدور اصلیا! نه این دامبلدور پشمکی خودتون! (ببخشینا!)
شجاع نیستم اما اگر هنگام قدم زدن در یکی از خیابانهای لندن همراه با پدرم با چند دزد برخورد کنم، یا کتکشو می خورم یا با چندتا ورد که منجر به بیرون اومدن نور سبز از نوک چوبدستیم شه، یه سر مجبور شم برم پیش خواهران و برادرانمون تو آزکابان! اونم فقط برای اینکه پدرم رو که همیشه پسر همسایمونو که میتونه مشتق ریاضیات ماگلی رو درست حل کنه اما به هیپوگریف میگه عقاب پا اسبی رو میزنه تو سر من، نجات بدم و آسیب نبینه!
قابل ذکره که اصلا برام مهم نیست توی چه گروهی بیفتم، چون اطمینان دارم یسری توانایی های بالقوه درون من نهفته اس، که اگه بالفعل بشن، خود شخص همونی که میدونی هم جرأت عرض اندام نداشته باشن!
همونطور که دیدید خیلی از خودم صحبت نکردم!
بخت یارتون!
با آرزوی بهترینها!
zack1620 نوشته:
سلام کلاه عزیز
من کتاب خوندن و یاد گرفتنو به شدت دوست دارم... و گربه ها،، رنگ مورد علاقم قرمزه...
بقیه بهم میگن خیلی باحالی و بهم میخندن...
بهم میگن اعتماد بنفس بالایی داری...
(همچنین قلب خوب و مهربون) اما خودم اصلا همچین چیزی رو حس نمیکنم...
الکی میخندم...خلاصه که یه ادم دیوونه الکی خوش سخت کوشم«و پر پارادوکس»
خودم اسلیترینو دوس دارم(مدیونی یه درصد فکر کنی بخاطر رگولوس و دراکو ی کتابه) قبلا مغرور بودم اما در حال حاضر بیشتر شبیه جوک متحرکم
ممنون میشم بگی کدوم گروه مناسبمه
سلام کلاه
واقعا صفت بارزی تو خودم نمی بینم،
بیشتر دنبال جای خواب می گردم. پس انتخابش با خودت.
من عاشق کتابم
دوستای زیادی ندارم
درونگرا و منطقیم
اما اگه دوستام بهم نیاز داشته باشن همه جوره کمکشون میکنم حتی شده جونمو هم به خطر میندازم.
حیوون موردعلاقم گربه اس و رنگ موردعلاقم بنفشه.
عاشق موسیقیم
ماجراجویی رو هم خیلی دوست دارم
همین دیگه، حالا بگو تو کدوم گروهم؟
من یه فرد فوق العاده زیرک هستم . باهوشم و استعداد های زیادی دارم. مغرور نیستم ولی افرادی که نزدیکم هستن میگن که خیلی از خود راضیم.عاشق رنگ نارنجی و قرمز و بنفشم.
من همچی تمومم یه فرد نترس و شجاعم .
یکم با کسایی که باهام بد حرف بزنن دعوا دارم . از اذیت کردن( بصورت شوخی ) دوستام خوشم میاد به شرطی که طرفم خوشش بیاد
گروهی ام مد نظرم نیست هر گروهی که خودت صلاح دونستی بنداز
سلام من یه دختر مغرور ام فوق العاده مغروررر
حیوان های مور علافم مار و گرگ ان
لباسای رنگ رنگی می پوشم ولی شخصیت خودم مشکیه
سخصیت مورد علاقم اسنیپ و دراکو هست و به نظر خیلی در حق این شخصیت ظلم شده با غیر جادوگر ها مشکلی ندارم مگر این که چیزی بهم بگن که دیگه... از جن های خونگی خوشم میاد و دوست دارم یکی داشته باشم رنگ مورد علاقم مشکی و ابی یاسی هست و از زرد های جیغ خیلی بدم میاد دوستی ندارم و علاقه هم به دوست شدن با کسی ندارم و احساس می کنم باهاشون تفاوت دارم
دوست دارم اسلیترینی باشم راستی مشتاق شنیدن شعر های جدیدت هم هستم کلاه عزیز
من یه دختر مهربون ولی تنهام ولی اعتراف می کنم گاهی بقیه رو اذیت می کنم. هرجا می رم یا دفتر یا تبلتم دستمه و تند تند می نویسم.
به نظر خودم غیرعادی ام و به خاطرش خجالت نمی کشم. معتقدم آدمای غیرعادی دنیا رو تغییر می دن.
من تا حالا نشده به خاطر یه کاری که بقیه می گن بد بوده خجالت بکشم فقط وقتی خجالت می کشم که خودم بگم کارم بد بوده. همون لحظه که آبروم می ره خجالت نمی کشم ولی بعدش اذیتم می کنه.
کلاه گروهبندی جونم بگو تو کدوم گروهم.
سلام و درود بر شما
بدون معطلی شروع میکنم به توصیف خودم...
خب من می تونم بگم باهوش و درسخونم و توی موقعیت های سخت با استفاده از هوشم مشکلات رو حل می کنم
دوست دارم برای زندگی برنامه و روتین داشته باشم اما نه خیلی سختگیرانه در حد متوسط که زندگیم نظم داشته باشه
توی رهبری کردن خوب نیستم بنابراین قدرت طلب هم نیستم
ترسو نیستم اما شجاع هم نیستم خیلی
روحیه لطیفی ندارم اما بی حس و خشک هم نیستم (سعی میکنم متعادل باشم)
خیلی به آراستگی اهمیت میدم و یکمی هم تجملات رو دوست دارم(جواهرات و...)
خودم دوست دارم توی ریونکلاو بیفتم
اما در کل میدونم کلاه گروه بندی قطعا منو در مناسب ترین گروه می اندازه
پ.ن:راستی می دونستید قلعه ریونکلا توی هاگوارتز بهترین منظره رو داره؟
سلام کلاه گروه بندی عزیزم.
من خودمو عجیب میدونم.
در عین باهوشی گاهی اوقات خنگ میشم
در عین شرارت میتونم مهربون باشم
شجاعم اما ترسو ام
خوش قلبم اما گاهی خیلی ظالم میشم.
هیچ اولویتی هم برای گروه بندی ندارم. همشون خوبن.
تو بهتر میدونی
خودمو کامل به خودت میسپارم
میتو نوشته:
سلام کلاه گروهبندی جونم!
خب اولین بار نیست تو رو ملاقات میکنم، البته توی این جسمم اولین باره، اما میدونی خیلی دلم برات تنگ شده بود!
هم باهوشم هم جاه طلب و هم مهربون اما از همه بیشتر شجاعم و حاضرم برای دوستام هر کاری بکنم.
یه گریفندوریه عشق کتابم و خب تعریف از خود نباشه نقشه های نسبتا خوبی میکشم اما دوست دارم با اونا به بقیه کمک کنم.
اوه و نقشه غارتگر رو هم بدید برم.