هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (یوآن.آبرکرومبی)



پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#21
- ویشته!

اینو ایوا خطاب به زنبور گفت که در اصل همون "پیشته" هستش ولی این ورژنش مختص حشرات موذیه.

ولی زنبور نه تنها از ایوا دور نشد، بلکه تغییر مکان هم داد و نشست روی دماغ ایوا و بعدش جهید و نشست روی پیشونیش و بعدش هم روی لباش و بعدش هم روی ابروهاش و خلاصه یه تور گردشگری تفریحی داشت می‌رفت روی قیافه‌ی ایوا.

- ببخشید خانوم، ولی میشه صورت‌تون رو ثابت نگه دارین و انقد تکونش ندین؟

جهش‌ها و تغییر مکان‌های سریع زنبور، باعث شده بود که قیافه‌ی ایوا بصورت غیر ارادی مدام تغییر حالت بده بین شکلک‌های و و و و و خلاصه کلی فرمت دیگه.

ایوا که دیگه تحمل این کثافت‌بازیای زنبور رو نداشت، واسه چند لحظه، استراتژی‌ها و تاکتیک‌های زنبور توی تغییر مکان رو آنالیز کرد و همین‌که به دهنش نزدیک شد، زبونش عینهو قورباغه به بیرون جهید، چسبید به زنبور، کشیدش به داخل دهنش و قورتش داد.
- خب مشکل حل شد. همه‌چی اوکیه.

ویززززززززززز!

شکم ایوا بطور فجیعی اینور و اونور میشد و ازش صدای ویز ویز میومد.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#22
صدای مهیب انفجار هواپیما توی فرودگاه امام خمینی، تا استادیوم آزادی تهران هم رسید.

خوشبختانه با تکونی که آلبوس دامبلدور توی لحظات آخر به چوبدستیش داده بود، مشنگ‌های حاضر توی هواپیما غیب و چندین متر اونطرف‌تر از محل انفجار هواپیما، کاملاً صحیح و سالم ظاهر شده بودن.

ملّت جادویی؟
اونا از اسمشون معلوم بود که جادویی و شگفت‌انگیز هستن و به این راحتی‌ها هیچی‌شون نمیشه.

- آخ! یواش‌تر فرود میومدین خب. دردم گرفت.

اینو هاگریدی گفت که جلوتر از بقیه‌ی جادوگرا و ساحره‌ها از هواپیما بیرون اومده بود و داشت شونه‌هاشو می‌چرخوند و با قیافه‌ی حق به جانب به بقیه نگاه می‌کرد.

- یه جوری میگه انگار ما باعث شدیم هواپیما سقوط کنه!

ملّت جادویی که دیدن مشنگ‌ها خیلی مشکوک دارن نگاهشون می‌کنن، "اوه اوه" گویان هاگرید رو بین خودشون قایم کردن و سوت زنان فرار کردن و چندین کیلومتر همینجوری دویدن تا اینکه حس کردن به اندازه‌ی کافی از محل وقوع سانحه دور شدن.

- یه کم خسته شدیم. نظرتون چیه که بریم کافه یه چیزی بخوریم جیگرمون حال بیاد؟

ملّت:


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۹:۲۰:۳۱
ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۹:۳۹:۳۵

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#23
- Shut up everybody! This is FBI! Hamegi hand hatoon ro bezarin rooye head hatoon and bekhabid rooye ground! Roobioos Hagrid! You should come with us!

هاگرید که همیشه تو فاز این بازیای مسلحانه بود و توی میتینگای جادوگری هم همیشه دیده میشد که به جای بحث و گفتگو با ملّت، خجالت نمی‌کشه و کانتر بازی می‌کنه واسه خودش، جوگیر شد و دستاشو گذاشت روی سرش و خوابید روی زمین. دیالوگ پایینی رو هم واسه خفن‌تر شدن هرچی بیشتر صحنه گفت:
- Ah shit, here we go again...

تیم امنیتی هم وقتی دیدن اوضاع رو به راهه، اسلحه‌هاشون رو پایین کشیدن، ولی همین‌که خواستن به هاگرید نزدیک بشن...

فووووووووووورررررررررررررررررررر!

- جیییییییییییییییغ!

همه‌ی حاضرین توی هواپیما به جز هاگرید از روی جاهاشون کنده شده بودن و جیغ‌زنان به این طرف و اون طرف پرت می‌شدن و پروازکنان به در و دیوار داخل هواپیما می‌خوردن.

لینی که در حالت عادی هم پرواز می‌کرد و توی همچین شرایطی ککش هم نمی‌گزید، ملّت شناور رو از مقابلش دریبل زد و از پنجره به بیرون نگاه کرد و فوراً متوجه شد که دقیقاً چه خبره.
- داریم می‌افتیـــــم!

ظاهراً درازکش شدن هاگرید و تحمیل تمام وزنش به هواپیما، کار دستشون داده بود.


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۷:۵۸:۵۱
ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۸:۰۵:۲۷

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#24
اونور امّا، تعداد خیلی خیلی کمی از ملّت جادویی با موفقیت تونسته بودن که کمربندهای ایمنی‌شون رو ببندن، نمونه‌ی بارزشون هم تام جاگسن بود که از تیپش معلوم بود که این همیار پلیسه اصلاً و طبیعیه که از اینجور چیزا سر در بیاره.

- الآن اینا رو چجوری ببندیم؟!

منتها این سؤال اکثر ملّت جادویی بود که هر کدومشون تا یه حدی پیش رفته بودن واسه حل کردن این مشکل اساسی.
مثلاً بعضیاشون مثل هیپوگریف صرفاً به کمربندهاشون زل زده بودن و نمی‌دونستن باهاشون چیکار کنن، بعضیاشون هم کمربندهای بغل دستیاشون رو گرفته بودن و وانمود می‌کردن که "آره! ما داریم به ملّت کمک می‌کنیم و اصلاً انگار نه انگار که خودمون کمربندهای خودمون رو هم بلد نیستیم ببندیم!"، بعضیاشون هم نمی‌دونستن کمربندها کجان اصلاً.

اون وسط هم ملّت ریخته بودن سر هاگرید و داشتن با چندین و چند کمربند محکم می‌بستنش به اون چندتا صندلی‌ای که اشغال کرده بود.

همین حوالی بود که یهو صدای سرمهماندار توجه همه رو به خودش جلب کرد:
- محکم‌تر ببندینش اون بشکه رو! نذارین تکون بخوره! می‌خواد هواپیما رو بدزده!


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۶:۳۱:۱۳
ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۶:۳۴:۲۹

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰
#25
بلاتریکس از این حرف مدیر مدرسه اصلاً خوشش نیومد.
اشتباهی رخ داده؟! یعنی چی!
ناسلامتی همین چند پست پیش بود که اشتباه کرده بود، اونم بعد از سال‌هااااا. هیشکی جرأت نداره به بلاتریکس بگه که زارت و زورت اشتباه می‌کنه!

مدیر مدرسه که از طرز نگاه بلاتریکس فهمید فکرای وحشتناکی توی ذهنشه، صداشو صاف کرد و توضیح بیشتری داد:
- البته متن تحسین‌برانگیزی بود و هیچ شکی هم توش نیس. منتها موضوع سخنرانی دستاوردهای هنرستان شکوفه‌های لندن در طول یک سال اخیر هستش. راستش موضوعتون بی‌ربط و کم‌اهمیت به نظر میاد.

دوربین به خارج از سالن اجتماعات تغییر لوکیشن میده و در سالن خیلی محکم باز میشه و مرگخوارا که شونصد نفری به بلاتریکس چسبیدن تا یه وقت نزنه مدیر مدرسه رو شل و پل کنه، به بیرون پرت میشن.

- ولم کنین بذارین ستون فقراتشو از حلقومش بکشم بیرون! مرتیکه‌ی تسترال به ارباب میگه بی‌ربط و کم‌اهمیت!
- مشنگه دیگه! چه توقعی داری؟!
- چرت میگه باو! بیخیال تو هم!

خارج از جر و بحث مرگخوارا، اسکورپیوس حواسش کلاً جای دیگه‌ای بود و به یه تابلوی گنده زل زده بود.
- بچه‌ها اینجا رو! لیست کلاسا رو با آدرسشون نوشتن. مثلاً سالن هنرهای رزمی طبقه‌ی بالاس، سمت راست. فک کنم جالب باشه. برم ببینم چجوریه.

اسکورپیوس خودشو از جمع جدا کرد و مرگخوارا هم به تابلو زل زدن و متفکرانه مشغول سنجش و انتخاب کلاس‌ها شدن.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۰:۵۷ دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰
#26
I'm in.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: اعلانات انجمن
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰
#27
یه سلام اکسیژنی خوش‌بو به ملّت جادویی!

خدمتتون عرض شود که تیم اخبار و مقالات واسه از سر گیری فعالیت این بخش‌ها، به تعدادی مترجم با این شرایط نیاز داره:

1- توانایی ترجمه‌ی متون انگلیسی به فارسی:
گوگل ترنسلیت و مایکروسافت ترنسلیتور و اینا اصلاً به درد نمی‌خورن. همین الآن یه خبر یا مقاله‌ی انگلیسی رو توشون کپی پیست کنین و ببینین چه ترجمه‌های تسترال تو تسترالی تحویلتون میدن.
تیم دنبال جذب اعضایی هستش که شخصاً انگلیسی‌شون خوبه و راحت از پس ترجمه‌ی مطالب وبسایت‌های هری پاتری خارجی بر میان.

2- حداقل 3 ماه از عضویت‌تون توی ایفای نقش گذشته باشه:
واسه اطمینان هرچی بیشتر از اینکه اعضایی که قراره جذب تیم بشن، تا حد خوبی توی سایت جا افتادن و شناخته شده هستن.

3- حضور و فعالیت مستمر:
مسلماً برنامه‌ها به هم می‌ریزن و کارها خیلی سخت میشن اگه تیم پر باشه از اعضایی که فعالیت نوسانی دارن و معلوم نیس کی پیداشون میشه و کی غیبشون می‌زنه. در دسترس بودنتون و آنلاین شدنتون و فعالیتتون هم خیلی مهمه.

اگه فک می‌کنین که توانایی، وقت، حوصله و انگیزه‌شو دارین، جهت شرکت توی تست ورود به تیم ترجمه، متن پایینی رو ترجمه کنین و با پیام شخصی به دلفی بفرستین تا بعد از بررسی‌های لازم، بهتون اطلاع بدیم همه‌چی رو.

First things first, there have been a couple of occasions when the Sorting Hat has possibly made a mistake. The most obvious example would be Peter Pettigrew – who rather than demonstrating courage and chivalry, was weak with a real knack for self-preservation. You could say he probably should have been in Slytherin, but that is quite insulting to the many excellent students who are members of that house. However, out of all the witches and wizards who have passed through the corridors of Hogwarts, that is just one example of where the Sorting Hat may have made a mistake. He was the exception – not the rule. On the whole, the Sorting Hat has got it spot on.

Also, you need to remember that the Sorting Hat is one of the cleverest magical objects to exist within the wizarding world. It contains the intelligence of all four of the Hogwarts founders. Not only can it speak, but it can also use Legilimency to look inside the mind of the person who is wearing it to determine their capabilities. It can even respond to what the wearer is thinking and take their choices into consideration. This is what it did with Harry, changing its initial idea of placing him in Slytherin to Gryffindor. This is important because it shows that the Sorting Hat considers who you want to be too. It doesn’t just pluck a house out of nowhere, but really gets to grips with the person as a whole before making its decision.

And while it is true that people can grow and change as they get older, and their personalities can evolve – you could say that the core of who you are and want to be remains the same. This is what the Sorting Hat looks for – even if the house it settles on doesn’t seem like the clearest choice at the time. It considers the different ways you can belong to a Hogwarts house, that don’t necessarily conform to the stereotypes, and judges which one you would make the best contribution to.

The perfect example of this would be Neville Longbottom. There is the belief that Neville would have done better in Hufflepuff and that he didn’t have the necessary traits to belong in Gryffindor. Yet, that proved not to be the case, and the Sorting Hat knew that from Neville’s very first day at Hogwarts.

When we first met Neville as a nervous first-year, he didn’t scream bold and daring Gryffindor. Nevertheless, by the end of the schoolyear he had already begun to demonstrate a courageous side – which only continued to grow. From the first time he stood up to Harry, Ron and Hermione in Philosopher’s Stone (which Dumbledore even said took a great deal of strength) to running the DA and keeping up the resistance during Harry’s absence in Deathly Hallows , he more than proved that he belonged there. In fact, he even pulled sword of Gryffindor out of the Sorting Hat – which could only be done by a true member of that house.

Ultimately, for the many centuries that the Sorting Hat has been doing its job, it has got more right than it has wrong. Its mistakes are few and far between – and it really knows how to spot the true nature or potential of budding witch or wizard. As it is filled with the intelligence of the four founders, it knows exactly what capabilities they want in their houses, and it considers the entire person before making its decision.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
#28
لرد کلاً تحت هیچ شرایطی راضی نبود که هری پاتر تو شعاع شونصد کیلومتریش باشه، چه برسه به اینکه جلوی ملّت از ویژگی‌ها و امکاناتش بگه.
ولی این وسط بحثی بود به نام پول!

پس این وظیفه‌ی خطیر رو سپرد به یکی از مرگخوارای توی ویترین.
- اسکورپیوس! می‌بینی که حسابی درگیر حساب کتابیم (اینجاشو لرد وانمود کرد که مثلاً خیلی مشغوله)، اگه موفق بشی پاتر رو بفروشی، می‌ذاریمت جلوی ویترین و قیمتتو هم دو برابر می‌کنیم!

اسکورپیوس که یکی از فانتزیاش این بود که به عنوان یکی از گرونترین خریدهای نقل و انتقالات ژانویه شناخته بشه، فوراً از ویترین پرید بیرون و رفت سمت مشتری.
- به چه دردی می‌خوره؟! انصافاً سؤال مضحکی پرسیدی در مورد پسر برگزیده‌ی دنیای جادوگری! کسی که لرد ولدمورت رو شکست... (لرد: ) ... نداد ولی به هر حال خفن که هستش!

اسکورپیوس زود تند سریع یه چیزایی رو توی گوش هری گفت و دوباره برگشت سمت مشتری.
- خیلی فول‌آپشن‌تر از اون چیزیه که فکرشو می‌کنی! مثلاً پرواز می‌کنه (هری: )، دوئلیست خفنیه (هری: )، می‌پزه (هری: )، می‌شوره و می‌سابه (هری: )، جیغ می‌زنه (هری: )، خلاصه باحاله دیگه.

مشتری که راضی به نظر می‌رسید، مشغول شمردن گالیون‌ها شد.
- بسیار هم عالی. خب گفتین چقد میشه؟
- قابل نداره‌ها. پنج هزار.

مشتری مکث کرد، چند ثانیه به هری زل زد و بعدش اینجوری برگشت سمت اسکورپیوس.
- ینی چی؟! همینو تو متروی لندن، سه‌تا میدن چهار هزار. تازه این خط و خش هم داره روی پیشونیش. اونا پلمپن.

- اشتباه می‌کنی! اونا معمولین. این خط و خش‌هایی هم که میگی، امضای شخص ماست. همینه که پاتر ما رو خاص می‌کنه.

اسکورپیوس هم حرف‌های لرد رو ادامه داد:
- دقیقاً! این نسخه از هری پاتر خیلی نادر و کمیابه. Special Edition هستش!

همون لحظه در مغازه به شدت باز شد و ملّت عینهو مور و ملخ ریختن داخل. همه‌شون هم دلیل مشترکی داشتن:
خرید کالایی تحت عنوان هری پاتر، نسخه‌ی ویژه!


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱:۴۲ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰
#29
بحث غذا و آشپزی و راهکار شده بود، پس هکتور از فرصت استفاده کرد و فوراً خودشو با پاتیلی پر از کاهو رسوند به لرد تا واسش از خواص اشباع کننده‌ی این گیاه شگفت‌انگیز بگه.
- ارباب! ... اووو!

ولی لرد یکی از کاهوها رو چپوند توی دهن هکتور.
- صبر کن هک!

و با همون حالت، چند لحظه رفت تو فکر...

توی دوران تحصیلش، بارها آلبوس دامبلدور رو دیده بود که همین‌که کف میزد، یهویی همه‌ی میزها و بشقاب‌ها پر می‌شدن از انواع غذاهای تازه‌پخت.
به نظر می‌رسید سریع‌ترین و کم‌انرژی‌برترین راه‌حل همین باشه.
- بسپرینش به عهده‌ی خودمون. ملاحظه بفرمایین!

و برگشت سمت دانش‌آموزا و چند بار کف زد.

امّا اتفاق خاصی نیفتاد و میزهای پذیرایی همچنان خالی بودن.

- نشد که.
- چی نشد ارباب؟

ولی لرد بی‌توجه به سؤال‌های مرگخواراش و همهمه‌ی بین دانش‌آموزا، تصمیم گرفت این بار چندتا بشکن بزنه.

و اتفاقاً این دفعه جواب داد! بشقاب‌ها پر شدن!

- این پیژامه‌ی کیه افتاده توی بشقابم؟!
- آخه تو کدوم مدرسه‌ای ناهارو لنگه کفش میدن؟!
- اونور میزو! چه شورت تو شورتی شده!

ولی نه اونجوری که لرد فکرشو می‌کرد.


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۱۳ ۲:۱۴:۰۲

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: تولد هجده سالگی جادوگران
پیام زده شده در: ۵:۳۴ یکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰
#30
ضمن تبریک بابت هیژده سالگی سایت، امسال هم میتینگ آنلاین داریم توی دیسکورد؟ اگه آره که لینک سرورش رو واسم پخ کنین.


If you smell what THE RASOO is cooking!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.