هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
#21
خب جزو ایفای نقش منه دیگه .
تازه با کاربران هم مصاحبه داشتیم .
باشه .
کسی مارو قبول نمیکنه یکم ایفای نقش کنیم . باشه .
من در ویزنگاموت ازتون شکایت می کنننننننم (شوخی)



پاسخ به: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
#22
من ویلیام آپ ست فرزند مینروا مک گونگال ، نویسنده ی مجله عصر جادو اونم به تکی و رایگان هر هفته مجله الکترونیکی سه بعدی نشر می کنم حالا یک مغازه می خوام ، کوچه دیاگون مجوز نمی ده .
از شما ناظران و شهردار هاگزمید درخواست مجوز برای نشریه طلای کمیاب در هاگزمید دارم . من موسس تراپاتون.



پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۳
#23


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۳
#24
آیلین عزیز می شه مجوز مغازه نشریات طلای کمیاب رو بدید.
این نشریه مجله عصر جادو را چاپ خواهد کرد .
نسخه اول هم منتشر شده.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۳
#25
نام و نام خانوادگی : ویلیام آپ ست (ویلیام پریشان)
ملیت : ایرانی
گروه : راونکلاو
خون: دورگه از طرف پدر
پدر : مانی پریشان ( یک ماگل که به خاطر هوش بسیار بالایش مینروا او را از ته قلب دوست می داشت ، مینروا طی سفری که برای جادوگر ماه به ایران داشت با او آشنا شد و ازدواج کرد )
مادر : مینروا مک گونال
سن: 16
کوییدیچ : خوشش نمی آید ولی روی هوا چرخ زدن را دوست دارد
جارو : نیمبوس 2014
چوبدستی: 12.5 اینچ ، سرو و پر ققنوس ، منطقی انعطاف پذیر
سپر مدافع: گوزن ماده
ویژگی ها: باهوش، دفاع ذهنی ، تسلط بر هنرها و جادوهای سیاه ، پرواز بدون بهره از جاروی پرواز ، حرف زدن به زبان مار ، جانورنما ( تبدیل به گربه می شود )
ویژگی ظاهری: قد بلند با چشمان قهوه ای و موهای خرمایی بلند . (تصویر آواتار)
حیوان خانگی : ققنوس آتشی
عضویت در : محفل قفنوس ، ارتش دامبلدور
معرفی:
زمانی که مینروا با مانی پریشان ازدواج کرد بعد چند سال ولدمورت که از مینروا در جنگ شکست خورده بود به خانه آن ها حمله می کند و مانی را می کشد. مینروا بعد از مرگ شوهرش افسرده می شود و البته متوجه می شود که باردار است . پسر او به دنیا می آید اسمش را ویلیام و فامیلی اش را به آپ ست تغییر می دهد . او را برای جنگ با ولدمورت آماده می کند.
ویژگی های عجیبی در او وجود دارد و فقط جانورنمایی از مادرش به ارث برده .او اول قرار بود به اسلیرین بیفتد که به خاطر مادرش و هوش سرشار بالایش به راونکلاو افتاد . دامبلدور می گوید او هری دوم است .او همان اول در هاگوارتز مشهور شد.
او نمایندهٔ جوانان ایرانی در ویزنگاموت ، دانش آموز ارشد بود.
دوستان او هری پاتر ، لونا لاوگود ، چو چانگ ، نوبل لانگ باتم و لیسا تورپین.
هریمون از او خوشش نمی آید ، چون او کسی است که از هریمون جلو افتاده .در حال حاظر هنوز در هاگوارتز درس می خواند اما به دلیل سرعت بالای دستش در مجله عصر جادو نویسندگی می کند که اولین جلدش به زودی منتشر خواهد شد

خوب بود.
تا 2 ماه به صورت مشروط عضو ایفا میشی و اگه خوب بود شخصیتت عضویتت ادامه پیدا می کنه.
تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۵ ۱۳:۳۸:۳۶



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۳
#26
نام: حامد آپ ست (Hamed upset)
گروه : راونکلاو
خون: دورگه
سن: 16
کوییدیچ : مهاجم است
جارو : نیمبوس 2014
چوبدستی: 12.5 اینچ ، سرو و پر ققنوس ، منطقی انعطاف پذیر
سپر مدافع: گوزن ماده
ویژگی ها: باهوش، دفاع ذهنی ، تسلط بر هنرها و جادوهای سیاه ، پرواز بدون بهره از جاروی پرواز ، حرف زدن به زبان مار
ویژگی ظاهری: قد بلند با چشمان قهوه ای و موهای خرمایی بلند .
حیوان خانگی: جغد
عضویت در : محفل قفنوس ، ارتش دامبلدور
معرفی:
حامد اولین فرد ایرانی است که به هاگوارتز راه یافته . لونا لاوگود عاشق آپ سته (بین خودمون بمونه حامد هم از لونا خوشش میاد )
او را به دلیل چهره ی غمناکش آپ ست یعنی ناراحت می نامد ، طوری که به دلیل نزدیکی زیادش به فامیلیش این اسم را به عنوان فامیلی خود انتخاب می کند .
او اول قرار بود به اسلیترین بیفتد که به خاطر هوش بالایش به راوکلاو رفت .
او یک نویسنده و موسس مجله عصر جادو در انتشارات طلای کمیاب است .
که به زودی اولین مجله اش در همین جا منتشر خواهد شد .

دوست عزیز

برای ورود به ایفای نقش اگه بخوای شخصیت ساختگی داشته باشی کار سختی رو در پیش داری.
اول از همه باید یه معرفی شخصیت خیلی کامل تر از این ارائه بدی که هر کس با خوندن ـش بتونه خیلی خوب بشناسه این شخصیت رو.
بعد هم به صورت مشروط وارد ایفا میشی و باید تلاش کنی در یه مدت زمان خاص، شخصیتت رو به همه بشناسونی و توی ایفا معروف ـش کنی یه جورایی.

بهت پیشنهاد می کنم اگه تازه واردی فعلاً از خیرش بگذری و از لیست شخصیت ها یکی رو انتخاب کنی.

تأیید نشد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۴ ۲۳:۲۶:۱۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۳
#27
از هیچ چیز نمی ترسم ....
شجاع و صادقم
با تفکری به جا ...
از ولدمورت بدم میاد و دست دارم نابودش کنم .. از اسمشم نمی ترسم
برای رسیدن به هدفم هر کاری رو می کنم


ویرایش شده توسط Edmard در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۴ ۱۴:۱۲:۳۹
ویرایش شده توسط Edmard در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۴ ۱۴:۱۳:۴۷
ویرایش شده توسط Edmard در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۴ ۱۴:۲۰:۳۶
ویرایش شده توسط Edmard در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۴ ۱۴:۲۲:۵۶



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳
#28
روز یکشنبه بود . هوای خیلی خوبی نبود ، روزی بدون جادو برای جیمز پاتر آغاز شده بود ؛ حتی دریغ از یک جادو !
بی حوصله چوب جادویی اش را برداشت و به بیرون رفت ؛ کتاب می خواند . اما از کتاب چیزی متوجه نمی شد . خیلی برایش درناک بود . دوستان او ریمیوس و سیریوس در حیاط بودند ، به نظر می رسید خیلی عجله داشتند !
جیمز متوجه آن دو نشد . ریموس خسته شد و ایستاد .
سیریوس خطاب به ریموس گفت:
- عجله کن ، باید برویم ؛ دوئل الان شروع می شود !
ریموس گفت:
خسته شده ام . ما باید سه نفر باشیم ، آن یکی را از کجا پیدا کنیم ؟

ناگهان جیمز از جا پرید و متوجه حضور دوستانش شده بود . آهسته از کنار آن ها داشت می گذشت که ریموس و سیریوس به هم نگاهی انداختند .
آن ها نفر سوم را پیدا کرده بودند .
ریموس :
-جیمز وایستا ، کارت دارم ، آیا برای دوئل آماده ای ؟

برق از سر هری پرید ، حالا جادو سراغ او آماده بو د!
جیمز پرسید :
-چه دوئلی ؟
سیریوس گفت :
-دوئل امشب با گروه اسلیترین ، باید سه نفر باشیم . دراکو مالفوی هم هست .
جیمز بالحنی شاد گفت :
-می شود من هم بیایم ؟
ریموس گفت:
-البته ، ما هم می خواستیم این را به تو بگوییم . حالا بهتر است برویم ، تا دقایقی دیگر باید آنجا باشیم .
آن ها با یک دیگر به محل برگزاری دوئل رفتند.
ناگهان جیمز ایستاد ، با نگرانی گفت :
-اما اینجا منطقه ممنوعه است ، ما نباید وارد آن شویم!
سیریوس گفت :
-این دوئل بر سر ترس است ، اگر نرویم فردا همه ما را ترسو صدا می کنند
جیمز گفت:
-اما ...
ریموس حرف جیمز را قطع کرد و گفت :
- بیا دیگر ، نترس ، ما با تو هستیم .
وارد آن مکان شدند ، مکانی تاریک ، فقط برقی از چشمانشان دیده می شد .
کسی آنجا نبود ، جز ...
جیمز و سیریوس پابه فرار گذاشتند اما ریموس در دستان آن غول بزرگ گیر افتاده بود.
سیریوس :
-جیمز چه کار کنیم ؟
-نمی دانم ؟!
-ریموس نگران نباش ، ما می رویم کمک بیاوریم .
آن دو در حال فرار بودند که ناگهان همه جا روشن شد ، صدای پای کسی می آمد .
او هاگرید بود . چترش را برداشت و وردی خواند و به سوی غول فرستاد .
غول ریموس را رها کرد و مانند چوبی خشک شد.
بچه ها از هاگرید تشکر کردند و سریع با عجله و ترس به سوی خوابگاه رفتند .
جیمز از ترس روی تخت خواب ولو شد و گفت :
امروز سرنوشت من بدون جادو بود ، اما من سرنوشتم را به هم زدم .
کاش سربه سر سرنوشتم نمی گذاشتم .
آن ها با هم خندیدند و از خستگی به خواب عمیقی فرو رفتند .

پیشرفتت خیلی خوب بود توی همین یک پست!
امیدوارم همین روند صعودی رو طی کنی.
موفق باشی.
تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱ ۲۰:۰۷:۵۵


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۳
#29
یک روز بی دردسر و بدون جادو

تنها روزی بود که جیمز پاتر نتوانسته بود یک کار جادویی بکند

چند ساعت پیش هم کلی خرابکاری با بار آورده بود ...

جیمز کتاب می خواند ، کتاب چگونه با ورد دیگران را متحیر کنیم ؟

کتاب قشنگی بود .... تا حالا چندین دفعه آن را خوانده بود با کارهای خارق العاده ی جادوگر بزرگ آن کتاب ....

در کنار او سیریوس و ریموس بودند که داشتند با هم بحث می کردند ...

جیمز اصلا متوجه دوستاش نبود که با شنیدن جمله ما یک نیرو کم داریم ....

متوجه دوستاش شد .... سریع فریاد زد : چه نیرویی ؟

دوستاش که از فریاد جیمز شکه شدند با من من گفتند : برای دوئل امروز با گروه اسلیترین ... ما باید سه نفر باشیم !!!!
تا چند دقیقه دیگر هم شروع خواهد شد

برق از چشمان جیمز می درخشید .....
او بالاخره یک کار جادویی برای خود دست و پا کرد....
او در دوئل مهارت فروانی داشت ...

اولین نکته ای که بعد خوندن نمایشنامه ـت به ذهنم رسید این بود که چرا اینقدر کم؟
الان جیمز داره یه کتاب می خونه، دوستانش بهش میگن بیا بریم دوئل. خب؟ چرا من رو از ادامه ی داستان مطلع نمی کنی؟

اتفاقاً الان اینجا اصل داستان دوئله، این مقدمه چینی بود که انجام دادی.

در مورد شکل ظاهری نوشته ـت، اصولاً باید از قسمت های توصیف و فضاسازی + دیالوگ شکل بگیره.
بین این توصیف ها و فضاسازی ها با دیالوگ، باید دو تا Enter بزنی، ولی توی توصیف و توی دیالوگ همون یه دونه Enter کافیه.

حواست به علائم نگارشی باشه. آخر جمله ها باید نقطه قرار بگیره، نه سه نقطه.

در ضمن دیالوگ ها اگه به شیوه ی عامیانه باشن و همونجوری باشن که شخصیت ها میگن، بیشتر خواننده رو جذب می کنه.

دوباره تلاش کن.
تأیید نشد.


ویرایش شده توسط Edmard در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۷ ۱۴:۰۴:۴۳
ویرایش شده توسط Edmard در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۷ ۱۷:۴۹:۳۹
ویرایش شده توسط Edmard در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۷ ۱۷:۵۰:۴۰
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۹ ۱۸:۰۱:۱۱
دلیل ویرایش: پاسخ







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.