جیمز,پیتر و سیریوس بعد از دادن امتحان معجون سازی دریکی از روز های تابستانی در حال گفت و گو هستند.
جیمز:به نظرم فوق العاده بود.خیلی اسون تر از چیزی بود که فکرشو میکردم!مثله اب خوردن بود!!
سیریوس:برای تو راحت بود!!به نظر من که خیلی هم سخت بود!حاضر بودم بمیرم و ورقمو ندم!!اخه با اون جوابای من فکر کنم که پروفسور فکر کنه که مسخره اش کردم!
پیتر:جیمز؟دیدی که سوروس سر امتحان چه جوری بهت زل زده بود؟؟فکر کنم که میخواست بهش تقلب برسونی!
جیمز:واقعا؟!ولی اون که درسش خیلی از من بهتره..در ضمن مگه نمیدونست که یه طلسم ضد تقلب همه ی ما رو زیر نظر داره؟؟
سیریوس:تو چه قدر احمقی که هنوز نفهمیدی که نگاه های سوروس یه نگاه معمولی نیس!
جیمز:یعنی چی؟؟یعنی اینکه هنوز به من حسودیش میشه؟هنوز نتونسته فکر لیلی رو از سرش بیرون کنه؟
سیریوس:اره خب...نگاهاش اینطوری میگن.پر از کینه و نفرتن!!یه جوری نگات میکنه که انگار میخواد...
جیمز:میخواد که چی؟؟! اون هیچ غلطی نمیتونه بکنه.
پیتر:جیمز اروم تر صحبت کن!!میشنوه ها!!
جیمز:کجاست ؟؟من که نمی بینمش که بخواد صدامونو بشنوه.
سیریوس:اونجا کنار دیوار ایستاده.
جیمز:چند دقیقه اینجا وایسین الان بر می گردم!!
و با سرعت به طرف اسنیپ رفت.
سوروس که به زمین زل زده بود و به نظر می رسید که به شدت غرق در افکارشه,با دیدن کفش های جیمز که با سرعت به او نزدیک می شد سرش را بالا گرفت و به صورت خشمگین و قرمز جیمز نگاه کرد!
سوروس:سلام.
جیمز:سوروس؟فکر لیلی رو از سرت بیرون کن.اون به تو علاقه ای نداره.اون عاشق منه
سوروس:پاتر خیلی مغروری
جیمز:اصلا برام مهم نیست که چه فکری درباره من میکنی فقط و فقط می خوام بدونی که من و لیلی دیروز با هم درباره تو صحبت کردیم.وقتی که درباره تو ازش پرسیدم خیلی ناراحت شد و ازم پرسید که به عشقش نسبت به خودم شک دارم؟و منم گفتم که نه و واقعا هم ندارم!!!اون واقعا عاشق منه و به تو ذره ای فکر نمیکنه!و تو هم دیگه بهش فکر نکن!!فک نکنم خوشت بیاد که لیلی
بفمه که تو یه...
سوروس:جیمز ازت خواهش میکنم که در این باره به لیلی چیزی نگو.نذار بفهمه...
جیمز:پس لیلی در برابر رازت
سوروس:من لیلی رو معامله نمیکنم.اگه با برملا شدن راز من لیلی به من علاقه مند شه حاضرم رازم رو همین الان فریاد بزنم و به گوش همه برسونم ولی با برملا شدن راز من هیچ اتفاقی به غیر از این که لیلی ازم بیشتر متنفر بشه و من از این جا اخراج شم و نتونم دیگه ببینمش نمی افته.
جیمز:پس فکر لیلی رو از سرت بیرون کن تا از این بیشتر ازت متفر نشه
و سوروس در حالی که بغض کرده بود از اونجا دور شد جیمز یک نفس عمیق کشید و برای دیدن لیلی به راه افتاد!ریموس که تا چند لحظه پیش در چند قدمی سوروس و جیمز ایستاده بود به طرف جیمز امد وگفت:حرفاتو با سوروس شنیدم!جیمز راز اون چیه؟قول میدم که به کسی نگم!
جیمز:میدونی که نمیگم.خودتو خسته نکن.
ریموس:نگو !اصلا نمیخواستم که این سوالو ازت بپرسم.اومدم که یه چیز دیگه بهت بگم.
جیمز:بگو؟میشنوم!
ریموس:به نظرم بهتر بود اروم تر و مهربانانه تر با سوروس صحبت میکردی.خیلی باهاش بد حرف زدی.میترسم که اسیبی بهت بزنه.
جیمز:اون اینقدر احمق نیست که خودشو تو دردسر بندازه.بازم ممنون از اینکه نگران منی!
ریموس:این چه حرفیه!؟بالاخره ما با هم رفیقیم دیگه!!!!
اول اینکه رعایت فاصله بین بندها باعث میشه نوشته ی شما راحت تر خونده بشه. دوم اینکه به نظر نمی رسه گفتگوی سوروس و جیمز اونقدر که شما نشون دادی مسالمت آمیز و منطقی پیش بره. سوم اینکه در پایان جمله از علامت تعجب (یا هر علامت دیگه ای) فقط یکبار استفاده میشه؛ نکته ای که در خط آخر رول شما رعایت نشده.
با ورود به ایفا و نقد شدن رول هات توسط جادوکاران اینجور اشکالاتت به مرور رفع خواهند شد. در مجموع خوب بود.
سال اولیا از این طرف!
تایید شد!