دو نصفه جارو
Vs.
پاپیون سیاه
پست پایانی
-
-
- وات آر یو دویینگ؟
رکسان همون جوری که کم کم داشت آب می رفت و عرق جبین از سر و روش سرازیر بود، هنوز حالت
وارانه خودشو حفط کرده بود.
- بله شنوندگان گرامی!
دو نفر از بازیکنای پاپیون سیاه به بیرون از ورزشگاه پرتاب شدن!
تیم مقابل که همشون یا پروفسورن یا تحصیلات آکادمیک دارن، خیلی مودبانه و با وقار به سمت دانگ میرن و تا دلیل شوت شدن بازیکناشونو بفهمن اما در طرف دیگه بازی:
-
- ها پروف منو ول وکن ببینم این چرا این کارها را وکنه؟
- چی شده فرزندم؟ راز اون چماق چیه؟
و همون طور که یوآن و لیلی جلوی شیرفرهادو گرفته بودن، رکسان روی نصفه جاروش فرار می کرد.
سمت دکترادارهای جامعه- دانگ ما الان بدون دو تا از بازیکنامون چیکار می تونیم بکنیم؟
- به نورممد گفتم ردیابیشون کنه ببینه کجا افتادن، بریم همون جا بازی کنیم!
- دانگ تو رو ما ردیاب وصل کردی؟
- مشکلی هست؟
نورممد چی شد؟ کجا افتادن؟
و از پشت در صدایی شنیده می شه:
- آرنا دا بایشادا!
- فوش دادی؟
- اسم جاییه که افتادن دانگ!
و دانگ خیلی باوقار برمی گرده سمت پاپیون سیاهیا:
- می ریم به آرنا...بقیش چی بود نورممد؟
سمت دیپلمه های جامعه- توضیح رکس!
- عع، خوب!
و رکس شروع می کنه به توضیح این که چیزی که باعث شده بود زمین دیاگون ترک بخوره چماق تو دستشه و برای این که میزان توانایی چماقو امتحان کنه، دندونای سوارزو مورد آزمایش قرار میده.
- خب فکر نمی کردم قدرتش این همه باشه؟
در راه ورزشگاه آرنا دا..ولش کن اصن! - دانگ حالا نمی شد یکی از تیما رو همین جوری برنده اعلام می کردی؟
- پس پاپیون سـ..
پروف از اون سر آسمون دوون دوون می یاد سمت دانگ و لیلی و جوراب پشمی بین راه از دستش رها می شه و میوفته تو سر یکی دیگه از بازیکنای پروفسور پاپیون سیاه و پروفسور مذکور مستقیم می خوره تو یه صخره و برچسب دیوار می شه!
- اون پروفسور ویردیان بود یا پروفسور ویکتور؟
و در این بین نباید فراموش کنیم که پروف هنوز داشت دوون دوون به سمت دانگ و لیلی می یومد.
- لیلی فرزندم پاشو بشین این ور من بشینم پیش دانگ!
و همون جوری هم زیرلب زمزمه می کنه:
- اگه دو دقیقه دیر رسیده بودم، این بازی هم به فنا رفته بود!
***************
- دانگ می شه بپرسم چرا اومدیم این جا؟
ملت دو نصفه جارو و پاپیون سیاه یه نگاه به تک دروازه استادیوم و یه نگاه به همدیگه و یه نگاه به دانگ میندازن!
- مشکلی نداریم! مهاجما کوافلو بندازین زیرپاتون، مدافعام وسط جمعیت راه برین بلاجرا رو پرتاپ کنین، جستجوگرم که تکلیفش معلومه!
ملت همه یه نگاهی به جاروها و نصفه جاروهاشون میندازن و پرتابشون می کنن یه گوشه و
وارانه می دون وسط زمین. سوارز به رسم قدیما دو سه تا گاز می گیره و نوستالژی درست می کنه واسه خودش. شیرفرهاد "ها، از دست این جاروها راحت وشدیم!" گویان وسط زمین بالا و پایین می پره و دامبلور با همون ژست همیشگیش، درحالی که جورابش رو بغل کرده، خیلی ناامید دروازه رو از نظر می گذرونه.
جوراب سرشو بالا می گیره و چشمای پراشک دامبلدور رو از نظر می گذرونه:
- چیزی شده پروف؟
- عزیزکم چجوری رو این دروازه بکشیمت؟!
و تیم حریف خیلی مودبانه سر پستاشون قرار می گیرن و کلاوس رو به بقیه تیم میگه:
- در مورد این ورزشگاه تو یکی از کتابای..
- تافتی شصتتو بکش اون طرف!
- پاپا دماغت تو چشمه!
از دور دو نفر که در هم پیچ و تاب خوردن به تیم پاپیون سیاه نزدیک می شن و مرلین که تا این جا اظهار نظری نکرده میگه:
- می دونستم نیروی مرلین شمارو برمی گردونه!
و در اون سمت زمین دانگ و رکسان در حال جر و بحثن.
- من این چماقو می برم!
- نمی بری! ما که نمی خوایم کل ورزشگاه جا به جا بشه!
- می برم!
- نتیجه بازی به نفع پاپیـ..
- باشه نمی برم!
گزارشگر که به زور خودشو از دست تخمه های پریده تو گلوش نجات داده، شروع به گزارش بازی می کنه:
- بینندگان عزیز بعد از اتفاقاتی که دیدین وارد ورزشگاه آرنا..وارد یه ورزشگاهی شدیم. بازیکنای دو تیم سر پستاشون قرار می گیرن و حالا یکی از پروفسورا گل می زنه. مثل این که جوراب پشمی مشکلی داره.
مثل این که جوراب فقط تونسته نصف دروازه رو بپوشونه و حالا گل یازدهم پاپیون سیاه!
حالا لیلی کوافلو از زیر پای یکی دیگه از پروفسورا درمیاره و پاس میده به شیرفرهاد. شیرفرهاد نگاه
وارانه نثار لیلون می کنه و کوافلو به سمت دروازه می بره. باری ادوارد رایان خودشو آماده می کنه که..
- بابا!
از سمت راست استادیوم صدای بچه ای میاد که ورزشگاه رو گذاشته رو سرش و "بابا، بابا" گویان به سمت وسط زمین می یاد. داور بازی باید بازی رو متوقف کنه ولی دانگ کجاست؟
دانگ دوون دوون به سمت رختکنا میره که بچه ی وسط زمین عربده می زنه "بابا" و با یه جهش بلند خودشو به دانگ می رسونه.
ملت وات هپند وار همدیگه رو از نظر می گذرونن و هرلحظه صدای گریه بچه بلندتر میشه. نورممد سراسیمه خودشو به بچه دانگ می رسونه و چماق مدافعا رو میده دستش. بچه چماقو می گیره و آروم میشه.
- خانم ان بچه رو چرا آوردی این جا؟ نمیگی ایفای نقش من بهم می خوره؟
و همزمان دست نوازشی بر سر بچه می کشه.
- همیشه می دونستم دوست داره مدافع بشه!
دانگ می چرخه سمت بازیکنا و دستور ادامه بازی رو میده. همزمان صداو لرزشی که از ناکجا آباد میاد، باعث صبرکردن بازیکنا میشه. دانگ خیلی آروم می چرخه سمت نورممد و می پرسه:
- کدوم چماقو دادی دستش؟
- همون چماقی که تو کیفتون بود قربان!
- نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!
با آخرین ضربه بچه دانگ، ورزشگاه به درک می پیونده و گزارشات حاکی از اونه که مردم برزیل سال ها افسانه نابود شدن ورزشگاه آرنا نمی دونم چی چی رو به دست خدایان، سینه به سینه نقل می کردند!